وای بحال روزی دمکراسی بگندد! چند کلمه راجع به شورش های جاری لندن

لندن تاریخ هشتصد سال شهرنشینی دارد و مرکز اولین کشور سرمایه داری جهان است. کارل مارکس لقب “برج دیده بانی جهان” بر این شهر داده بود. لندن پایتخت یکی از قدیمی ترین کشورهای امپراطوری و امپریالیستی دنیای معاصر است. چه بلحاظ معنوی و هم بلحاظ فن، تکنیک و عمل دولت داری سیستم سرمایه داری، مرکز فرماندهی، خط دهنده و مهندسی افکار عمومی جامعه در نقش رهبری طبقه بورژوازی جهانی است. لندن اتاق فکری، مقر و نهاد ضدیت با هر گرایش چپگرایی در جهان بوده و هست. جایگاه مربی و مدرسه برای هر بزنس من، تکنوکرات و ناسیونالیستی دارد. هر سرمایه داری در هر نقطه جهان  که بخواهد نمونه موفقیت، پیشرفت و توسعه کشورش را از روی یکی از الگوهای جامعه سرمایه داری کپی برداری کند، تصویر لندن در سر می پروراند.

اصطلاحی هست می گوید هرچه بگندد نمکش می ریزند، وای به روزی که‌ بگندد نمک. بورژوازی کشورهای امپریالیستی تمام گندیدگی، استثمار، جنگ، فقر و فجایعی که نظامشان در کشورهای تحت سلطه آفریقایی و جهان سومی بر پاداشته را با نمایش “دولت رفاه”، لیبرالیسم و دمکراسی در کشورهای متروپول سرمایه داری بزک می کردند. اما این (نمک ضد گندیدگی) امروزجلوی چشم همه خود گندیده است. میلیونها بیکار، معتاد، تن فروش و بی مسکن، نسل در نسل در دامن خود می پروراند. دولت هر روز تکه ای از دست آوردهای دولت رفاه زمان جنگ سرد را قیچی کرده و روز به روز جمعیت بیشتری به لیست این قربانیان اضافه می کند. شورش های جمعه گذشته تا به امروز انگلیس ناشی از بیکاری، فقر، افسردگی ، گرانی و… است که در بیست منطقه اکثرا فقیر نشین ( Tottenham, Brixton, Lewisham, Hackney, Ealing Croydon …) لندن رخ دادند و شهر را منفجر کرد. بعلاوه دامنه این اعتراضات به شهرهای بیرمنگام، لیورپول، بریستول، ناتینگهام، لیستر و غیره کشیده شد.

در زمان فاجعه جنگ دوم جهانی و پس از ختم آن، هنگامی سرمایه داری داشت می گندید، متفکرین برای دادن چهره انسانی به نظامشان و برای نجات آن دولت رفاه و لیبرالیسم در مقابل سوسیالیسم و دمکراسی را در مقالل آزادی و برابر واقعی مردم علم کردند و به اصطلاح نمک به آن پاشیدند تا از گندیدگی بیشتر جلوگیری نمایند. سرمایه داری نه آن موقع و نه اکنون این حقیقت را نمی پذیرند که عمری است بعنوان یک نظام تولید و باز تولید اجتماعی راه حل بنیادی، اصولی و مساوات برای همه شهروندان ندارد.

تحلیلگران ثنا گوی دمکراسی و سرمایه داری از کوچک و بزرگ، بانی این وضعیت را مثل همیشه و هر کجای دنیا با روش اخلاقی، مذهبی و فرهنگی موشکافی می کنند و این شورش ها را ناشی از وجود “تبهکاران، اراذل و اوباش” معرفی می کنند. این “کارشناسان” همیشه کارشان این است تا جامعه را از پی بردن به ریشه اصلی مصیبت خود و پیدایش این” تبهکاران” بیکاران، بی خانمان ها، باز دارند. اینها در مبارزه طبقاتی جای ایستاده اند که مطلقا قادر نیستند به این سئوالات جواب بدهند علت اینکه سرمایه داری “متمدن” جهان هر روز لشگر لشگر بیکاران، بی مسکن، تبهکار، اراذل و اوباش تولید می کند چیست؟ چرا از جمعیت ۱۰ میلیونی لندن نیمی از آن خانه خود ندارند، ۳ میلیون بیکار و یا با کار بی خاصیت مشغولند، هستند و جامعه مثل مور و ملخ اینها را تولید می کند و فقر، ناامنی و… از سر و کول جامعه بالا می رود؟ این”تبهکاران، اراذل و اوباش”  بیکاران و بی خانمان ها، فرزندان راستین  نظام هستند، از بطن جامعه کنونی سرمایه داری متولد شده اند. یک نفر از این صاحبنظران در فکر یک راه حل دائم، پایه دار،عادلانه و امکانپذیر برای ریشه کن کردن تبهکاری، بیکاری، بی مسکنی، فقر و تولید اراذل و اوباش نیست. از تحلیلگران مواجب بگیر تا بوریس جانسن شهردار لندن تا مقامات بلند پایه پلیس همه یک راه بلد هستند:  بر خورد شدید با “آشوب گران”! گویی بحران سرمایه داری را این جوانان بوجود آوردند.

خود آگاهی معترضین

اما معترضین هنوز خود را از اسارت داده ها و ارزشهای نظام سرمایه داری عمیقا رها نکرده اند. راه حل ریشه ای و اساسی غلبه بر مشقات خود ندارند. انتقاداتشان از زشتی های نظام موجود، متاسفانه چیزی بیش از عمق انتقادات و راه حل حکام موجود برای جامعه نیست. گویی سرمایه داری جهانبینی خود را حتی آن هنگامی هم که مردم علیه وی شورش می کنند بر آنان تسری داده است! از نحوه اعتراضات این معترضین مشخص است اگر کشور را دست خود اینها بدهید چه بسا با دکترین سیستم کار مزدی بهتر از حکام کنونی آن را اداره نخواهد کرد. این معترضین تشکل، ابزار، سازمان و وسیله متفاوت (مارکسیسم) ندارند. کینه و نفرت اینها از زشتی های سرمایه داری چیزی بیش از آن نیست که در دانشگاه ها، TV و میدیا به خوردشان داده اند. اینها نمی توانند از تز، افق، راه حل و دورنمایی که جهان سرمایه داری جلوی آنها گذاشته است فراتر روند. در نتیجه و متاسفانه اعتراضشان محدود، کور، بدون حزب و بدون افق و دورنمای متفاوت است و بی حاصل و راه به جای نمی برد. تنها زمانی خورشید کمونیسم مارکس در صبح مبارزات آنان طلوع کند، مارکسیسم را بعنوان سلاح نقد جامعه سرمایه داری بدست بگیرند به این حقیقت پی خواهند برد و متوجه می شوند عمری است سرمایه داری و روبنای آن دمکراسی گندیده است و بعنوان یک نظام تولیدی که در آن همه خوش بخت باشند به بن بست رسیده است. اعتراضات معترضین تمام اقصی جهان واقعیتی را بیان می کند: شورش های جاری جهت ریشه یابی مشکلات، و خلاصی از آن نمی تواند خود را با ابزارهایی که  بردگی موجود در اختیارش گذاشته است تکیه کند و از آنها الگو برداری نماید. باید آن را با همه تعابیر و تفاسیرشان از آزادی انسان،  دولت رفاه، لیبرالیسم و دمکراسی کنار گذاشت و مارکسیسم را بعنوان سلاح نقد وتغییر وضع موجود بدست گرفت. بگفته آن بزرگ مرد تاریخ: “بدون تئوری انقلابی جنبش انقلابی وجود ندارد”.