چپ کردستانی ومعضل تمایز از راست

یوسف صفاری : «واسازی توهم "ابدیت راست"» عنوان مقاله‌ای است که توسط فواد حبیبی در شماره اول نشریه «هه‌ژان» به چاپ رسیده است. این مقاله انتقاد از نوشته دیگری است که علیه جریانات و تفکر چپ نوشته شده است. تلاش مقاله «واسازی…» در راستای دفاع از نحله‌ای از چپ در کردستان است که در تقابل با دو جریان راست ناسیونالیستی و چپ مارکسیستی و کمونیستی قرار می‌گیرد.

 نویسنده این مقاله این نحله از چپ را «چپ کردستانی» می‌نامد و در سراسر مقاله سعی دارد نقاط تمایز این چپ را با چپ کمونیست و مارکسیست نشان دهد. اما این چه نوع چپی است؟ درادامه این مطلب با اشاره به مقاله یاد‌شده به مختصات چپ کردستانی می‌پردازم. هدف از این نوشته روشن ساختن این واقعیت است که چنین چپی درعمل در کنار نیروهای راست قرار می‌گیرد و بدون این که طرح تازه‌ای برای حل مساله اصلی‌اش، که رفع ستم ملی است، ارائه دهد علیرغم تبری جستنش از ناسیونالیمسم، با دنباله روی از طرح و برنامه‌ ناسیونالیست‌ها عملا خود نیز به بخشی از ناسیونالیسم جامعه کردستان خواهد بود.

نویسنده مقاله «واسازی توهم "ابدیت" راست»، فواد حبیبی، از استعاره «پایان ایدئولوژی» شروع می‌کند، و این که این استعاره آنقدر تکرار شده است که از سریال‌های جدی و کمدی صدا و سیما بیشتر حالش را به هم میزند. او ادعای تونی بلرمبنی برمرگ شکاف راست/چپ را " تکرار همان شعارهای و ژست‌های نئولیبرالیسم، با چهره‌ای دیگر" می‌داند و این همه را " تلاش‌های گفتمان راست‌گرایی، تا نشان دهد که هژمونی، طبیعی شد‌گی و ابدیت، قله‌‌ای است که از سوی راست به تسخیر درآمده و دیگر تقابل چپ/راست واجد هیچ معنای سیاسی‌ای نیست". او می‌گوید سرمایه‌داری و تمامیت طلبی‌اش را تئوریزه کرده‌اند و گفتمان راست حول باور مرگ همیشگی چپ مفصل‌بندی شده است. این توهم راست، ابعاد جهانی دارد و دامنه آن به نیروهای سیاسی کردستان هم کشیده شده است. توهمی که ضعف چپ را به غلط و زیرکانه پیروزی مطلق و ابدی راست‌گرایی اعلام می‌کند.

مقاله با نقد مواضع راست‌روانه نشریه دانشجویی « ولات» علیه آرمان‌ها و اندیشه چپ وبا مینیاتوری خواندن آن مواضع، توقع خواندن نوشته‌ای با محتوای چپ را در خواننده ایجاد می‌کند. اما بلافاصله با حملات ضد مارکسیستی و اتهاماتی که به نیروهای چپ وارد می‌کند و با قرارگرفتن در کنار ناسیونالیزم کرد، این توقع رنگ می‌بازد. او در راستای همدلی با نویسنده مقاله مورد نقدش حمله‌اش را به نشریه خاک تایید می‌کند و برای ربودن گوی سبقت از او سابقه کار ضد کمونیستی‌اش را ارائه می‌دهد و به مقاله‌ای که در نشریه «سنور» نوشته اشاره می‌کند. از سرعصبانیت نشریه خاک را به حمله به ملت کرد، و نه ناسیونالیسم، متهم می‌کند. مارکسیسم و کمونیسم را مسلکی می‌خواند که پیروانش، تا زمانی که جمعیت‌شان اندک است، باید از کنارشان گذشت و به " کانون بحث‌های اصلی و جدی جهان اطراف خویش" پرداخت، چون کمتر آزار و اذیتی را باعث می‌شوند. اما معلوم نیست چرا اولین شماره نشریه‌های‌شان را، هربار به ویژه‌نامه ضد چپ و ضد مارکسیسم اختصاص می‌دهند و معلوم نیست چرا "کانون بحث‌های اصلی و جدی" آنها مقابله با چپ است. و برای ما روشن نیست که این جمعیت « اندک » چرا تا این حد نگران و عصبانی‌شان کرده است.

نویسنده با ارائه سابقه کار ونقطه نظراتش خوانندگان ناسیونالیست را فرامی‌خواند که اندکی حوصله کنند و به او فرصت دهند تا ثابت کند که چپ کردستانی مورد نظر او چندان تفاوتی با ناسیونالیسم ندارد. متعاقبا از این که نوشتار نشریه «ولات» به کلیت اندیشه و جریان چپ تاخته و حاصل چپ و به ویژه چپ ایران را سراسر فاجعه، خیانت و ضدیت با مردم دانسته گله می‌کند و تذکر می‌دهد که اگر تحلیل و راه حل کمونیست‌ها و شوینیست‌ها در رابطه با ستم ملی یکی است، اما چپ‌های ضد کمونیست خوبی هم وجود دارند که به نماد‌ها و ارزش‌های ملی باور دارند و تحلیل‌ها و راه‌حل‌های‌شان در رابطه با ستم ملی با راه حل و تحلیل ناسیونالیست‌ها و قوم‌گراها تفاوتی ندارد. و باز برای اطمینان خاطر مخاطبان ناسیونالیستش آنها را به مقاله « وقتی انترناسیونالیست‌ها خادم "خاک" ایران می‌شوند» در همان شماره نشریه «هه‌ژان» ارجاع می‌دهد. لب کلام مقاله فوق،صرف نظراز نقل ونبات ضد کمونیستی آن دو نکته است. یکی این که ستم ملی‌ای که بر کردها اعمال می‌شود نه از جانب دولت‌ها و حاکمیت، بلکه از سوی مردم فارس، ترک وعرب اعمال است. و نکته دیگر این که هر نیروی سیاسی‌ای که با فدرالیسم قومی و الگوی عراقی «رهایی» ملت کرد موافق نباشد، نه تنها در کنار شوینیست‌ها قرار می‌گیرد بلکه خود نیزشوینیست است. استناد به این دو نکته که به شکلی ناشیانه تثوریزه شده‌اند، تنها می‌تواند دل مخاطبان ناسیونالیست فواد حبیبی را شاد کند ، و الا هر کسی که الفبای سیاست را بداند در نادرست بودن این احکام تردیدی نمی‌کند. ‌

تمام استدلال این نوشته درمقابل مقاله مورد نقدش حول محور کذایی بودن عینیت راست و محدود نبودن چپ به چپ مارکسیستی می‌چرخد. نویسنده زیر بار ادعای پایان ایدئولوژی نمی‌رود اما با تکرار مکرر اصطلاح « پسامارکسیسم» پایان کمونیسم و مارکسیسم را قطعی ومحرز می‌داند. عصر پسامارکسیستی‌ای که او معرفی می‌کند عرصه جدال و کشمکش ابدی راست وچپ مورد نظر اوست. عرصه سیاست در این عصر جایگاه دست به دست شدن موقعیت هژمونیک این نیروهاست و اصلا قرار نیست این بازی طناب کشی، که چپ در راستای تعمیق دموکراسی یک سرطناب، و راست هم درراستای ناسیونالیسم و نئولیبرالیسم سوی دیگر آن را می‌کشند،به هم بخورد و به پایان برسد. نظام اجتماعی تغییر اساسی نمی‌کند، چپ و راست در این بازی شکست نمی‌خورند، تنها هژمونی‌شان را از دست می‌دهن