تحولات کردستان عراق، دیدگاه های مختلف

جمال بزرگپور در مورد تحولات کردستان عراق، تحت عنوان “چرا در کردستان عراق کمونیسم از تحولات سیاسی دور افتاد؟ درسها و تجارب” نوشته است.
سوالاتی که جمال، دوست قدیمی من در نوشته اش مطرح کرده است، سوالات واقعی ای هستند. و این دغدغه همیشگی ما بوده و هست. اینکه چرا کمونیسم در کردستان عراق نتوانسته است سرنوشت تحولات را به نفع کارگر و مردم زحمتکش و آزادیخواهی و برابری طلبی تعیین کند و…
همچنین نقد جمال از جریاناتی که یک نمونه اش را تحت عنوان (میزگرد ایسکرا) مد نظر دارد، واقعی است. جریانی که تحولات کردستان عراق را تحولی برای سرنگونی حکومت محلی و کسب قدرت توسط طبقە کارگر و کمونیستها و ایجاد جامعە سوسیالیستی در کردستان عراق می داند و آن را امروز امری ممکن ارزیابی می کند،. بقول جمال نه خط دهندە است؛ نه راهگشا و نه کسی را بسیج و یا  بە فکر وامیدارد. و نشانه دوری و بی ربطی  و در حاشیه تحولات ماندن دارندگان چنین روش و متد غیر اجتماعی و پرت از مسایل جامعه است…
در حقیقت این بر طبل انقلاب کوبیدن خط مشی جریانی است که نه تنها بی ربط به جامعه، بلکه مضر و گمراه کننده و تهی از یک ذره احساس مسوولیت است.
اما اگر قرار است جریان واقعی و صلاحیتدار و دست اندرکار این تحولات یعنی حزب کمونیست کارگری کردستان مورد مراجعه و استناد باشد که باید باشد، این حزب و رهبران و فعالین کارگری و کمونیست کردستان چنین ارزیابی ای از اوضاع را ندارند. این تحولات را انقلاب و با هدف سرنگونی احزاب حاکم در کردستان نام ننهاده اند. از نظر آنان این تحولات، خیزش و اعتراضاتی برای بهبودی در شرایط کار  و زندگی و برای آزادی و حفظ حرمت انسانی و علیه تبعیض و بالاکشیدن ثروتهای جامعه توسط اقلیتی سرمایه دار که اکثرا به این احزاب وابسته اند و یا از رهبران خود احزاب حاکم اند…، بیان و ارزیابی شده است.
چیزی که در این رابطه،  نقد و دغدغه جمال را زیر سوال می برد، مراجعه او به تاریخ و نقش حزب کمونیست ایران در دودهه قبل  و انداختن بار ناکامی های کمونیسم در کردستان عراق بر دوش گرایشی دراین حزب  در آن دوره است. دوره ای که هر دوی ما عضو و فعال این حزب بودیم.
جمال می نویسد:
“به دنبال جنگ خلیج و شکست دولت عراق، با قیام مردم در شهرهای کردستان بساط رژیم بعث در هم پیچیده شد و کارگران و مردم شوراهایشان را برپا کردند… اما در این شرایط مناسب جریانات چپ نتوانستند مهر خود را بر این تحولات بکوبند و مانع ازاین شوند که مردم زیر پرچم سیاست و افق جریانات ناسیونالیستی کشیده شوند…”
در ادامه دلیل این ناتوانی را چنین بیان می کند:
” آن زمان چپ و کمونیستهای کردستان عراق تحت تاثیر حزب کمونیست ایران بودند و خط غالب ان دوره پشت کردن به قیام مردم کردستان عراق بود. در نتیجه این سیاست، جریانات چپ و کمونیست خلع سلاح شدند و نتوانستند به مسایل جامعه گره بخورند. و تا بە امروز نیز چپ چوب همان سلب مسئولیت کردن ازخود در قبال تحولات سیاسی جامعە را میخورد…”( تلخیص و نقل به معنی)
جمال از طرح یک صورت مساله درست یک نتیجه گیری غیر واقعی دارد. اینکه در جریان قیام مردم شهر و شهرکهای کردستان عراق، کمونیست ها نتوانستند مانع شوند که مردم زیر پرچم سیاست و افق جریانات ناسیونالیستی کشیده نشوند، یک واقعیت است . اما چرایی آن به فاکتورهای زیادی بستگی دارد که در بحث جمال غایب است.
اولا اینکه سیاستی در حزب کمونیست ایران به قیام مردم پشت کرد غیر واقعی است. من شخصا به عنوان شاهد زنده ان تاریخ درتمام لحظات قیام و ایجاد شوراهای کارگری در کارخانه و کارگاه ها و در محلات کارگری حضور داشتم. در تدوین بسیاری از اسناد و سیاستهای آندوره فعالین شورایی دخالت و شرکت کردم. توجهتان را به یادداشتهای روزانه من در آندوره که بعدا تحت عنوان ” یک قیام، یک پیروز، یک شکست” یک فعال جنبش شورایی از کردستان عراق سخن می گوید، چاپ شده است، جلب می کنم. ازمقطع قیام مردم تا شکست آن توسط احزاب ناسیونالیست کرد و یورش دولت مرکزی به کردستان عراق، حزب کمونیست ایران در تحولات دخالت مستقیمی نداشت و یا سیاستی اعلام نکرد. در همان حال مانع دخالت امثال من هم در تحولات نبود.
متعاقبا در ارزیابی قیام و جنبش توده های مردم بحثهایی مطرح شد که بر خلاف نظر جمال مطلقا بحثی در باره پشت کردن به قیام و غیره نبود.
جمال خود می نویسد، “چپ و کمونیسم نتوانست مانع شود که مردم زیر پرچم سیاست و افق جریانات ناسیونالیستی کشیده نشوند.” اتفاقا تمام صورت مساله اینجا است. بحث بر سر هژمونی سیاست و سنتهای احزاب ناسیونالیست کرد بر قیام و جنبش مردم بود. چپ ها و کمونیست ها و شورایی های کردستان تلاش شان را کردند اما در واقع آمادگی لازم برای فایق آمدن بر هژمونی وسیاست ناسیونالیستی بر جامعه کردستان وجود نداشت. صرفنظر از اینکه این چپ خود چه مشکلی داشت و نتوانست مرز خود را با ناسیونالیسم کرد بر سر مساله جنگ دولت امریکا و ویرانی کشور عراق و اوارگی و کشتار مردم در شهرهای عراق…، بکشد. اما در واقع این چپ نه به لحاظ سیاسی واجتماعی و نه از نظر تشکیلاتی و سازمان حزبی و توده ای هنوز در نطفه بود و جریانات پراکنده و شخصیتهایی بودند که با یک قیام زودرس که هیچگونه آمادگی برای آن نداشتند روبرو گشتند. کارگران وکمونیست ها اگر چه در روزها و  هفته های های اولیه توانستند به درجه ای مهر خود را بر تحولات بکوبند اما بلافاصله با سرکوب احزاب قدیمی و ریشه دار و سنت دار، مسلح و سازمانیافته ناسیونالیست کرد، تلاش های فداکارانه کمونیست ها و کارگران سوسیالیست و شوراخواه به ثمر نرسید و در نطفه خفه شد.
سرکوب جنبش شورایی و تسلط احزاب ناسیونالیست بر جامعه را به حساب سیاست غلط حزب کمونیست ایران در آن دوره گذاشتن هردلیلی داشته باشد، موجه نیست و غیر واقعی است. تازه جمال پا را فرا تر گذاشته و ناکامی کمونیست ها درتحولات اخیر را هم به حساب آندوره یعنی ۲۰ سال قبل می نویسد. ۲۰ سالی که اتفاقا برعکس، کمونیست ها در عراق و  کردستان متحد شدند، حزبشان را تشکیل دادند و تلاشهای زیادی در زمینه روشنگری و آگاهگری و سازماندهی کارگران و مردم معترض به انجام رسانده اند. تلاشهای که باهر کم و کاستی هنوز هم ادامه دارد و جمال به درست این تلاشها را در پاراگراف اخر مطلبش ستوده و ارج نهاده است.
بهرحال قصد من در اینجا ارزیابی از وضعیت کمونیسم و کارگر در کردستان عراق نیست و به موضوعی که جمال مطرح می کند بر می گردم که گویا جریانی در حزب کمونیست ایران آن دوره به قیام مردم پشت کرد.
نگاه کنید، در آندوره منصور حکمت که او هم متهم به “تخطئه انقلاب” از جانب ناسیونالیست ها شده بود، چنین می نویسد:

“… پاسخ من به سوال پشتیبانی یا عدم پشتیبانی از قیام مسلحانه در کردستان عراق یک آری یا نه ساده نیست. من ابراز وجود مسلح کارگر کرد در این دوره را در ابعاد مشخص درست و بجا میدانم… بنظر من خیزشی دراین ابعاد بدلیل هژمونی جنبش پیشمرگانه اپوزیسیون ملی و بر مبنای افق کسب قدرت در باد امریکا بطور زودرس به کارگر و زحمتکش کرد تحمیل شد. به نظر من جنبش کارگری می توانست مسلح شود، از طریق درگیریهای محدود و  موضعی و اساسا با ایجاد یک صف  مسلح و سازمان یافته کارگری ، وجود فضای آزاد سیاسی و قدرت عمل کارگری چه در برابر رژیم عراق و چه در برابر اپوزیسیون ملی، که دیر یا زود از سر کوه و از تهران و واشنگتن بر می گشت، را برای دوره ای طولانی تر تضمین کند…”
“فقط دو گام به پس، منتخب اثار منصور حکمت”

آنچه که برای همه ما در آن زمان روشن بود این است که ما در قیامی شرکت کردیم که زمینه هایش را جنگ امریکا در منطقه فراهم کرده و هژمونی ناسیونالیسم کرد را داشت، نه طبق برنامه و با سازمان و حزب سیاسی و کمونیستی کارگران و یا اتحاد و تشکل مستقل مردم زحمتکش و آزادیخواه. نتیجه این ناآمادگی این شد که احزاب مسلح و ناسیونالیست کرد با تکیه بر توهم توده ها و “بدهکاری” شان به مبارزه مسلحانه پیشمرگانه در فاصله کم تر از یک ماه  قدرت را قبضه کرده و شوراها را منحل و مردم قیام کرده را به خانه فرستادند. حاکمیتی که تا کنون ادامه داشته و عواقب آن را مردم با چشمان خود شاهدند. صرفنظر از اینکه ما و بخصوص رهبری وقت کومه له  انوقت رابطه تحولات کردستان و بطور مشخص حرکت ناسیونالیسم کرد در آندوره باتحولات به مراتب عظیم تر در ورای مرزهای کردستان را کمرنگ دیده و لاجرم تبیین محدودی از خود تحولات کردستان داشتیم.
بنا بر این اگر مخالفت یا عدم حمایتی در آن زمان وجود داشت، عدم حمایت ازجنبش ناسیونالیسم کرد بود نه قیام و جنبش های اجتماعی کارگر و زن و مردم زحمتکش و ازادیخواه که جنبشهایی در جوار و حتی در مقابل جنبش ناسیونالیسم کرد قرار داشته ودارند. یکی کردن و یکی دیدن این جنبش ها ما را به همان نتیجه می رساند که در آن زمان گرایش ناسیونالیستی درون کومه له رسید و اکنون جمال هم همان نتیجه را تکرار و یادآوری می کند. جمال همین امروز هم با چشمان خود می بیند که جنبش اعتراضی اخیر مردم شهرهای کردستان عراق نه تنها در چارچوب جنبش ناسیونالیسم کرد بلکه در تقابل با آن شکل گرفته و با سرکوب شدید مواجه شده است…

در پایان بار دیگر به سوال یا سوالات واقعی جمال برمی گردم. این که چرا کمونیسم در دنیای امروز و افق سیاسی متکی بر این باور علیرغم حقانیت آن هنوز اجتماعی نیست و کماکان در حاشیە تحولات است. واقعا مشکل چیست؟ درد کدام است و راه حل کدامین؟  اگر چه جمال گفته که به تنهایی جواب سوال را ندارد، امادر واقع در متن و مبحث نوشته اش جواب آن را به درجه ای داده است. او گناه ناکامی کمونیسم و کارگران چه در قیام سالهای ۹۰ و چه در تحولات ماه های اخیر را به گردن کمونیسم کارگری می اندازد که گویا ان زمان به قیام و انقلاب مردم پشت کرده است.
به نظر من این نتیجه گیری یا جواب سوال به همان اندازه غیر واقعی است که تفسیر میزگرد ایسکرا از تحولات اخیر کردستان عراق. و باز به همان اندازه غیرواقعی است که پشت کردن ما به “انقلاب جاری ایران”، نامی که جریانات چپ و راست بورژوایی بر جنبش سبز نهاده اند.  چپ ها وکمونیست ها و کارگران در قیام ۹۰ شرکت کردند و شکست خوردند. ما علت این شکست را توضیح دادیم که هنوز صحت این بحث به قوت خودش باقی است و کمونیست ها و کارگران بدون توجه به آن به جایی نمی رسند وباید از درسها و تجارب آن بیاموزند.
در فاصله ۲۰ سال گذشته کمونیست ها در عراق و کردستان با چنگ ودندان تلاش کرده اند تغییری در جامعه ایجاد کنند، درتحولات اخیر این تلاش برجسته بود. اما هنوز تا تبدیل شدن به قطبی در جامعه و تا تبدیل شدن به حزب کمونیستی کارگران عراق و تبدیل شدن به بدیل سیاسی وحکومتی احزاب ناسیونالیست و بورژوازی حاکم کردستان راه درازی در پیش است. کمونیسم در کردستان عراق باید به جنبشی اجتماعی و توده ای و حزبی تبدیل شود که هر کارگر و زحمتکش وهر زن ستمدیده واسیر مردسالاری و مذهب و هر جوان خواهان رفاه و  خوشبختی و هر روشنفکر خواهان آزادی را در بر بگیرد. کارگران و کمونیست های کردستان عراق بر زمینه بی اعتمادی کنونی توده های مردم به احزاب ناسیونالیست حاکم و اعتراض و مبارزه شان برای آزادی و زندگی بهتر و رفع تبعیض و فساد، می توانند صدای اعتراض و ظرف اتحاد و مبارزه کارگران و زحمتکشان و ستمدیدگان جامعه باشند.
در این پروسه کارگران و کمونیست ها در کردستان ایران، حامی و در کنار هم طبقه ای های خود در کردستان عراق قرار دارند.
مرداد ۹۰ (اوت ۲۰۱۱)