آقای بزرگپور٬ تاریخ دو بار تکرار میشود: یک بار تراژیک و بار دوم کمیک!

آقای جمال بزرگپور ناسیونالیسم یک جنبش سیاسی فکری و یک گرایش اجتماعى است که بنیان‌های آنرا با الفاظ کمونیستی نمی‌تواند زدود و ژست یک کمونیست را به خود گرفت.

 

اخیرا در طی‌ مطلبی جمال بزرگپور در قامت “یک کمونیست و با موضع کمونیستی” به بحث در مورد علل ناتوانی کمونیست‌های کارگری در رهبری اعتراضات اخیر در کردستان عراق پرداخته که از منظر من هم میتواند به عنوان یک سوال اجتماعی طرح شود. بالاخره ۳۰ سال قدمت فعالیت کمونیستی و امکان فعالیت علنی و اجتماعی و… نه هر کمونیست جدى بلکه هر ناظر بی‌ طرفی‌ را می‌تواند به این سوال سوق دهد. از موضع کارگر و کمونیسم باید به این سوال پرداخت. اما من در این مقاله به نوع پرداختن جمال بزرگپور میپردازم که از موضع ناسیونالیسم میخواهد دایه دلسوزتر از مادر براى کمونیسم باشد! راستش تنها نکته قابل توجه در این مقاله، اشاره جمال بزرگپور به دوره جنگ خلیج و مطرح کردن یکی‌ از علل این معضل یعنى برخورد احزاب چپ به این دوره بود. تا اینجای بحث برای اولین بار ایشان درست می‌فرماید اما مشکل از اینجا آغاز شد که جمال بزرگ پور نه تنها انگشت اتهام را باز هم همچون هم کیشان خویش در کومله به منصور حکمت نشانه رفته بلکه تاریخ را علاوه بر اینکه همچون عبدالله مهتدی از منظره منافع بورژوازی کرد روایت می‌کند حتی واقعیات تاریخ را هم تحریف می‌کند. این خوبست که ایشان سعی‌ دارند در قامت یک کمونیست به بحث و سوال مورد نظر بپردازد اما هر کاری کند بوی ناسیونالیسم فضای بحثش را پر خواهد کرد. ایشان مینویسد:

 

“سالهای اواخر دهە ٩٠ میلادی بدنبال تهاجم رژیم بعث عراق بە کویت و تقابل  و رویارویی غرب و در راس آن امریکا و سرانجام شکست دولت عراق، محدودیتهایی کە بر این رژیم متعاقب این شکست اعمال شد رژیم مرکزی را در موقعیت ضعیفی قرار داد و شرایطی را فراهم آورد تا  مردم بیزار از حاکمیت رژیم بعث در عراق و کردستان نیز بە سوی برپایی قیامی عمومی علیە این حاکمیت  بروند. این قیام عمومی در کردستان بە دلیل ویژگیهای آن مسیر دیگری سوای قیام در دیگر نقاط عراق در بر گرفت. در فاصلە کوتاهی مردم در شهرهای مختلف کردستان عراق بساط رژیم بعث را در هم پیچیدند و در بسیاری از شهرها و مراکز کارگری بە تشکیل شوراها برای ادارە امور خود پرداختند. موقعیت بسیار مناسبی فراهم گردید تا جریانات چپ و انقلابی با دخالت در همە امور اجتماعی و مربوط بە زندگی مردم زحمتکش کردستان عراق بتوانند مهر سیاست، و برنامە خود را بر تحولات بکوبند و بە عنوان نیروی موثر در این تحولات مانع از کشیدە شدن مبارزە مردم برای دستیابی بە خواستهای خود از جملە و در آن زمان برنامە برای رفع ستم ملی بە زیر پرچم، سیاست و افق  جریانات ناسیونالیستی شوند. اما متاسفانە چنین نشد و بسیاری از انقلابیون کمونیست و جریانات سیاسی چپ آندوره در کردستان عراق تحت تاثیر سیاسی حزب کمونیست ایران بودند. خط  مشی سیاسی غالب  آندورە کە از سوی فراکسیون کمونیسم کارگری تدوین و هدایت میشد، پشت کردن بە قیام مردم در کردستان عراق بود. این گرایش افق ناظر بر این جنبش را ناسیونالیستی و ارتجاعی ارزیابی و آنرا حرکتی در راستای تحقق استراتژی سیاسی امریکا در منطقە معرفی کرد و از اینرو قیام مردم را غیر قابل پشتیبانی دانست.”

 

جمال بزرگپور واقعیت را تحریف نکنید، نه فقط به حکم تاریخ بلکه با استناد به ضدّ و نقیض‌های نوشتهٔ خودتان. “این قیام عمومی در کردستان بە دلیل ویژگیهای آن مسیر دیگری سوای قیام در دیگر نقاط عراق در بر گرفت. در فاصلە کوتاهی مردم در شهرهای مختلف کردستان عراق بساط رژیم بعث را در هم پیچیدند و در بسیاری از شهرها و مراکز کارگری بە تشکیل شوراها برای ادارە امور خود پرداختند.” آنچه که باعث شرایط ویژه تری در کردستان عراق بود نه رادیکال تر بودن یا  سرخط تر بودن شوراهای کارگری در کردستان نسبت به کل طبقه کارگر در عراق بلکه وجود جنبش ناسیونالیسم کرد و احزاب مسلح در کردستان عراق٬ که مورد حمایت آمریکا بود٬ و قیام به سبک بورژوازی کرد در این منطقه بود. و گرنه طبقه کارگر در کردستان عراق اگر توان قیام بر علیه دولت مرکزی را دارا میبود هیچ دلیلی بر نبود این توان برای طبقه کارگر در عراق وجود نداشت. کما اینکه در عراق منهای کردستان اولا چیزی به عنوان بورژوازی کرد نیست در ثانی‌ بورژوازی عرب به شدت تضعیف شده تر بود. پس شرایط اجتماعی نمی‌تواند در گوشه‌ای از عراق به زعم بورژوازی تحت حمایت آمریکا یعنی‌ بورژوازی کرد فراهم باشد ولی‌ در گوشه‌ای دیگر به زعم تضعیف بورژوازی عرب فراهم نباشد. پس آنچه که شما به عنوان قیام عمومی‌ در کردستان عراق از آن نام میبرید تنها می‌بایست مبارزه مسلحانه به سبک بورژوازی کرد باشد.

 

اما نکته دوم بحث که در ادامهٔ تناقض اول در تکست اشاره گردید: “(در این شرایط) موقعیت بسیار مناسبی فراهم گردید تا جریانات چپ و انقلابی با دخالت در همە امور اجتماعی و مربوط بە زندگی مردم زحمتکش کردستان عراق بتوانند مهر سیاست، و برنامە خود را بر تحولات بکوبند و بە عنوان نیروی موثر در این تحولات مانع از کشیدە شدن مبارزە مردم برای دستیابی بە خواستهای خود از جملە و در آن زمان برنامە برای رفع ستم ملی بە زیر پرچم، سیاست و افق  جریانات ناسیونالیستی شوند. اما متاسفانە چنین نشد و بسیاری از انقلابیون کمونیست و جریانات سیاسی چپ آندوره در کردستان عراق تحت تاثیر سیاسی حزب کمونیست ایران بودند. خط  مشی سیاسی غالب آندورە کە از سوی فراکسیون کمونیسم کارگری تدوین و هدایت میشد، پشت کردن بە قیام مردم در کردستان عراق بود. این گرایش افق ناظر بر این جنبش را ناسیونالیستی و ارتجاعی ارزیابی و آنرا حرکتی در راستای تحقق استراتژی سیاسی امریکا در منطقە معرفی کرد و از اینرو قیام مردم را غیر قابل پشتیبانی دانست”.

 

اولا در دوره‌ای که بورژوازی کرد قیام مسلحانه انجام داده و شوراها از منظر شما میتوانند بازیگر میدان باشند چرا کارگر و کمونیست به جای مبارزات سراسری با طبقه کارگر عراق در موقعیتی که صدام حسین و بورژوازی مرکزی تضعیف شده باید بیاید و دنبال جنبش ناسیونالیستى و عشیرتى بیافتد؟ مگر سوسیالیسم در آندوره خار داشت که کارگر و کمونیست به دنبال راه حل ناسیونالیستی برای حل معضلات خود گردد. و یا اینکه چون صلاح جنبش شما٬ اقتدار بورژوازی کرد در برابر بورژوازی عرب بود٬ نسخهٔ تان هم تبدیل طبقه کارگر به ارتش جنبش ناسیونالیستى٬ پذیرش “قیام مردمى”٬ و توجیه سیاست تبدیل شدن طالبانى و بارزانى به سگ شکارى ارتش آمریکا بود و نه سیاست سوسیالیستى! اگر شوراها به معنایی که شما میگوئید در کردستان قدرت داشتند هیچ دلیلی‌ نداشت که در کل عراق نیز این قدرت نباشد.

 

راستى اختلاف بحث امروز شما با بحث آندوره عبدالله مهتدى چیست؟ شان نزول تکرار این سیاست ناسیونالیستى امروز براى شما اینست که نفس موجودیت اردوگاهتان و تداوم آن حکم میکند که در یک چشمبندى مردم و طبقه کارگر را با “دولت کردى” جوش بزنید و دیروز با تز پوپولیستى “پشت نکردن به قیام مردم” و امروز “پشت نکردن به دولت کردى” و اتفاقا آگاهانه “پشت کردن به اعتراض علیه فقر و اختناق” سیاست ناسیونالیستى تان را توجیه کنید. اما مگر میشود در کردستان از ناسیونالیسم در زبان چپ دفاع کرد و اول سنگى به طرف منصور حکمت پرت نکرد؟

 

در ثانی‌ اگر فرض کنیم که طبقه کارگر در کردستان منهای طبقه کارگر در عراق از شرایط ویژه تری برای ایجاد تشکل‌های سراسری و شورا‌های خود برخوردار بود٬ آنوقت بحث از قیام همه با هم و عمومی‌ در حالی‌ که جامعه پلاریزه گشته چه جایگاهی در سیاست و استراتژى کارگر و کمونیست دارد؟ تنها در یک حالت شوراها در کردستان می‌توانست در فاز بالاتری نسبت به طبقه کارگر در عراق ایجاد شود که پیش از هر چیز قیام توده اى به شکل رادیکال و مستقل از افق ناسیونالیستى صورت پذیرفته باشد. بقول عبدالله مهتدى “شوراها از دل قیام شکل گرفتند” و چنین قیامی در نبود طبقه کارگر تنها می‌توانست قیام مسلحانه بورژوازی کرد در متن ارتجاع امپریالیستى نظم نوینى در منطقه صورت پذیرد و لاغیر. نتیجه هم امروز از آفتاب روشن تر است.

 

ثالثاً مسئله ایجاد شوراهای کارگری هم در بحث امروز شما و همفکرانتان و هم در آندوره مطلقا ابزارى است. چون نه شما و نه دوستانتان آنوقت مدافع شوراها بودید٬ نه فعالش بودید٬ نه منافع شوراها را در مقابل دار و دسته طالبانى – بارزانى برجسته کردید٬ و نه سیاستى با این مضامین در تقابل با بحث مهتدى طرح کردید. بلکه خواستید شوراها را وسیله اى براى تطهیر ناسیونالیسم کرد و وسیله حمایت از آن در یک حزب کمونیستى کنید. بعد از “قیام”٬ در صورتی‌ که امکان پیش روی طبقاتی کارگران  در سراسرعراق تضعیف شده باشد، باید سیاست شوراها مبتنی‌ بر ترسیم تمایز منافع طبقاتى با بورژوازی کرد باشد. این سیاستی بود که در اوان شکل گیری حزب کمونیست کارگری شکل گرفت  در حالی‌ که کومله و حزب کمونیست ایران در همان ابتدا منافع خود را از کارگر و کمونیست جدا کردند و با جشن “شکل گیری دولت کردی” به چشم کارگر و کمونیست در آن جمعه خاک پاشیدند. تمام تز و سیاست ناسیونالیستى “پشت نکردن به قیام مردمى” در مقابل منصور حکمت اینبود که ناسیونالیستهاى حزب و از جمله مهتدى براى مشروع کردن سیاست پشتیبانى حزب کمونیست ایران و کومه له از جلال طالبانى و بارزانى – “یافتن دوستان حال و آینده”- از شوراها مایه میگذاشت که نه به شوراها مطلقا ربط داشتند و نه شوراها با پذیرش افق مسلط ناسیونالیستى بر آن تحرک زیر پرچم آمریکا به جائى میرسیدند.

 

بنابر این یکی‌ از دلایلی که شما برای معضل عدم رهبری در دورهٔ اخیر در کردستان عراق برمیشمارید٬ گرچه به درست به آن تاریخ کم بی‌ ربط نیست اما این ربط نه به دلیل “خط  مشی سیاسی غالب  آندورە کە از سوی فراکسیون کمونیسم کارگری تدوین و هدایت میشد، پشت کردن بە قیام مردم  در کردستان عراق” بلکه سیاست چپاندن کارگر و شوراها در متن قیام ارتجاعی بورژوازی کرد بود.

 

کافیست به تفاوت سیاست‌های کمونیسم کارگری در مورد کردستان عراق در زمان منصور حکمت و قبل و حتی بعد انشعاب عبدالله مهتدی در جریان خود (کومله) نگاه کنید تا ببینید چه کسی‌ در آن برهه از کارگر و کمونیست دفاع کرد و چه کسی رویای “دولت کردی” در سر داشت. مگر بعد قدرت گیری احزاب ناسیونالیستى در حالی‌ که سیاست کمونیسم کارگری در زمان منصور حکمت دفاع از جنبش کمونیسم کارگری در عراق بود٬ حزب متبوع شما در جریان به رگبار بستن یک عدهٔ کمونیست پشت یکیتی و نو شیروان مصطفی و “دولت حریم” قرار نگرفت؟ آیا از آن کمونیستها دفاع کردید؟ آن روزی که در کردستان عراق کمونیست‌ها را کشتند، کارگر را غارت کردند٬ شما و حزب مطبوعتان به جای رفتن پشت کارگر و کمونیست در کنگره یکیتی به “مام جلال” پیام تبریک میفرستاد. به قول منصور حکمت: “در شرایطى که حتى فروشندگان دوره گرد دهات کردستان هم این احزاب را “دولت” خطاب نمیکنند، شما مدام از این و آن منبر به حکومت اینها مشروعیت میدهید، آنها را دولت و مسئول امور قلمداد میکنید، به “پارلمان” سقط شده شان تعظیم میکنید.”

 

بیش از آنکه مردم به اینها رسمیت بدهند٬ اتفاقا احزاب ناسیونالیست ‌ در کردستان عراق از جمله کومله به این حکومت نامشروع رسمیت دادند. آنوقت به جای اینکه مسبب ناتوانى و ضعف کمونیستها در کردستان براى تامین رهبرى را در این دوره منصور حکمت و کمونیسم کارگرى قلمداد کنید٬ بهتر است از سیاست‌های احزاب ناسیونالیست و شبه سوسیالیست اپوزیسیون و اشخاصی‌ از جمله ابراهیم علیزاده و عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی زاده در زدن کارگر و کمونیست و دست بوسی “مام جلال” در تثبیت حکومتشان نام ببرید. اگر این یک ذره انصاف و وجدان علمى و تاریخى را هم کنار بگذارید مطمئن باشید به جوابى نخواهید رسید. سر بحثتان را به جای توجیه سیاست‌های ناسیونالیستی، به سیاست‌های حزب کمونیست ایران و حزب متبوع خود تحت لوای “دیپلماسی”٬ که اسم رمز حمایت از بورژوازی کرد است٬ خم کنید.

 

آقای بزرگپور تاریخ دو بار تکرار میشود: یک بار تراژیک و بار دوم کمیک! نکند یادتان رفته که در همین اعتراضات چند ماه پیش، عضو کمیته مرکزی حزب متبوع تان در نطقی ایراد نمودند “هنوز در این منطقه حکومتی آنچنان استقرار یافته و تثبیت شده موجود نیست”، و بلافاصله به تعدادی فاکتورهای دیگر در این ارتباط، از جمله اینکه “این کشور هنوز اشغال شده است و هنوز مستقل نیست و…” اشاره نمود تا بتواند خاطر “همایونی مام جلال” را از بابت کومله در این اعتراضات مکدر نکند! راستش سکوت حزب شما در اعتراضات اخیر و قرار گرفتن در کنار سیاست‌های احزاب ناسیونالیست و قوم پرست از جمله حزب دمکرات و سازمان زحمتکشان در حمایت از بورژوازی کرد را تنها باید در بستر همان دوره و ادامهٔ سیاست “پشت نکردن به قیام” عبدالله مهتدی بسته بندی کرد. حتی معذورات اردوگاه نشینی هم نمی‌تواند نه تنها سکوت بلکه حمایت از جنایات اتحادیه میهنى و حزب دمکرات بارزانى را توجیه کند. سیاست اتخاذ شده از طرف کومله در قبال اعتراضات کردستان عراق تنها میتواند بیانگر تعلق و جایگاه طبقاتی در مورد رویداد های کردستان عراق باشد. بالاخره آن جریان و اشخاص ناسیونالیستی هم چون علیزاده و مهتدی که در جنگ خلیج طرف بورژوازی کرد را گرفتند و خواهان شرکت کارگر و کمونیست در قیام به سبک ناسیونالیسم کرد و با پرچمداری آمریکا و کاخ سفید بودند چرا امروز و در نزدیکی با “دولت کردی” باید به دفاع از طبقه کارگر که خواهان سرنگونی باعث و بانیان این فقر و فلاکت هستند بپردازند!! اگر برخی‌ از طرفداران حزب شما ذره ای هم کج فهمی‌ از بابت آن دوران داشته باشند موضع حزب شما در این دوران اتفاقا بیانگر جایگاه آنروز شما و اتخاذ سیاست حمایت از کدام جریان را بیان میکرد.

 

با این تفاصیل اگر شبهه‌ای در آن تاریخ در قبال وضعیت فعلی‌ کارگر و کمونیست در جامعه ی فعلی‌ در کردستان عراق موجود باشد این شبهه را باید در سیاست‌های کسانی‌ جست که آن روز کارگر و کمونیست را فراخوان به حمایت از قیام بورژوازی کرد تحت حمایت آمریکا دادند نه خط  مشی سیاسی غالب آندورە کە از سوی فراکسیون کمونیسم کارگری تدوین و هدایت میشد. *

٢ اوت ٢٠١١