انقلاب مصر در تلاش برداشتن گام های بعدی

حدود ۵ ماه پس از به زیر کشیدن حسنی مبارک از قدرت، جامعه مصر در التهاب و کشاکشی فزاینده و حاد بسر میبرد. میدان التحریر دوباره هرروز ولوله است و هزاران نفر هرروز در این میدان جمع میشوند و سخنرانی ها و بحثها و کشاکش ها مدام جریان دارد. در درگیریهایی که هفته گذشته صورت گرفت ارتشی ها و لباس شخصی ها به جمعیت تجمع کننده حمله کردند و حدود ٣٠٠ نفر زخمی شدند. علیرغم این، تظاهر کنندگان دولت نظامی را مجبور کردند که ١۴ وزیر خودرا که سابقه خدمت به حکومت مبارک را داشنند کنار بزند و برخی خواستهای دیگر انقلاب را عملی نماید. محاکمه حسنی مبارک و دو پسرش بنامهای جمال و علا و همچنین وزیر کشور دولت مبارک حبیب العدلی به جرم کشتار و چپاول، قرار است روز سوم اوت یعنی یک هفته دیگر آغاز شود. مبارک اعلام اعتصاب غذا کرده است. طنطاوی رئیس شورای نظامیان، قدرتهای خارجی را عامل تداوم اعتراضات قلمداد کرده و میگوید “جاسوسها” و کشورهای خارجی که با مصر دشمنی دارند، پشت تظاهراتها و اعتراضات کنونی هستند. جوانان انقلابی در مورد فراخوان سرنگونی دولت نظامیان بحث میکنند. این روزها گروههای مختلف اپوزیسیون تلاش دارند با یک حرکت متحدانه مقابل شورای نظامی حاکم ظاهر شوند و همین جمعه ٢٩ اوت قرار است جریانات چپ و سکولار و اسلامی و طیفهای مختلف در یک حرکت واحد شرکت کنند و متحدانه علیه حکومت ابراز وجود کنند.

کشاکشها و جدال کنونی برای آینده مصر بسیار حیاتی و مهم است. این یک مبارزه طبقاتی است که جریان دارد و گرچه به صورت رو دررویی مستقیم طبقه کارگر و بورژوازی خودرا کمتر نشان میدهد، اما اساس مساله تقابل این دو طبقه اصلی جامعه است. سرنوشت جامعه مصر به نتیجه کشاکشهای کنونی گره خورده است. روشن است که انقلاب یک گام مهم و اساسی را برداشته است و آن سرنگونی حسنی مبارک دیکتاتور این کشور است. شورای نظامی که اکنون سرکار است نیز نه بعنوان یک حکومت نظامی، بلکه بعنوان یک حکومت انتقالی سر کار مانده است. این “شورا” ناچار است خودرا مطیع فرمان انقلاب نشان دهد. این نیز خود مهم است. اینها نه همچون دار و دسته خمینی در سال ۵٧ تحت نام انقلاب به حکومت رسیده اند و نه با سرکوب انقلاب خودرا در قدرت نگه داشته اند. اینها در واقع یکی از نتایج و شواهد متعدد ناتمامی و ناروشنی انقلابند. بورژوازی در  مصر (که دولتهای آمریکا و اروپا و دیگر قدرتهای درگیر در مصر نیز اینجا مورد نظر است) علیرغ تلاشها و توطئه هایی که به جریان انداخت، نتوانست “امام” و “رهبر” برای انقلاب مصر بتراشد و تحمیل کند، اما  خانواده مبارک و شماری از چهره های منفور رژیم را با شتاب کنار زد تا بتوانند مسیر انقلاب را تغییر دهند. کار شورای نظامی کنونی تغییر مسیر و یا منحرف کردن انقلاب مصر است. اینها بعید است که بتوانند برای مدتی بیش از موعد تعیین شده بعنوان دولت سر کار بمانند. اما ماموریتشان اینست و تلاش میکنند که رویدادهای بعدی را کنترل کنند، در تعیین و نحوه فرموله کردن قوانین بعدی تاثیر بگذارند، در جلو کشیدن جریانات و زمامداران بعدی اعمال نفوذ کنند، و در عین حال ارتش و بخشهای دیگری از حکومت مبارک را بعنوان یک رکن حکومت بعدی نگه دارند.

اما در یک سطح پایه ای مانع اساسی در شرایط کنونی ارتش و شورای نظامی حاکم نیست. اینها همانگونه که گفتم محصول ناتمامی و ناروشنی انقلابند. جبهه انقلاب اگر عزم کند میتواند یک شبه این ها را کنار بزند. مساله اساسی همین عزم کردن است. مساله اساسی اینست که نیروی انقلاب پلاتفرم روشن و شفاف خودرا داشته باشد. اکنون انقلاب به جایی رسیده است که باید فراتر از  نفی حکومت سابق، کل نظام موجود را نفی کند. بایدبگوید چه تحولات اساسی ای می خواهد. باید بگوید به جای حکومت ناسیونالیست و دیکتاتوری و سرمایه داری و مذهبی سابق چه چیزی را میخواهد بنشاند. سیاست نه گفتن به این و به آن بقایای حکومت مبارک دیگر کافی نیست. و آنچه که (از دور) مشاهده میشود اینست که صف نیروهای رادیکال و کارگری و انقلابی پلاتفرم اثباتی روشنی برای آینده و نظام آینده ندارد.  اگر بخواهیم دقیق تر بیان کنیم اینست که نه فقط سمبلها و بقایای رژیم مبارک، بلکه کل نظام سیاسی و حقوقی و اقتصادی موجود را باید نفی کرد. در این صورت پلاتفرمهای اثباتی نیز به خودی خود روشن میشود. قطعا بعنوان نوک تیز ارتجاع باید کل بقایای رژیم سابق را جارو کرد و جبهه انقلاب به نحو سازش ناپذیری دارد این مسیر را دنبال میکند. باید امیدوار بود که در بطن این تلاش به نفی کل نظام و نهادهای سرکوب و قوانین آن نیز بدون هیچ ابهام و سازشی پرداخته شود.

کشاکش انقلاب با جنبش اسلامی و محافظه کار

از ابتدای شکل گیری و به جریان افتادن انقلاب در مصر، تمام صف انسانیت با نگرانی منتظر این بود که جریانات اسلامی و در راس آنها “اخوان المسلمین” چه نقشی ایفا میکنند. غالب پیش بینی ها این بود که اینها بدلیل قدیمی بودن و سازمان یافته بودن و گسترده بودن، میتوانند بر جریان انقلاب سیطره یابند و آنرا به انحراف و شکست بکشانند. در صف اپوزیسیون مبارک نیرو و حزب و جریان شناخته شده دیگری مشاهده نمیشد. اما در کمال تعجب همگان، جنبش اسلامی در حاشیه ماند و بهتر است بگوییم به حاشیه رانده شد و انقلاب توسط نیروهایی هدایت شد که جوان بودند، رادیکال بودند، سکولار بودند، و در عین حال به مفهوم سنتی آن متشکل نبودند و حزبی نداشتند. در جایی من عبارت “انقلاب در انقلاب” رژی دبره را برای این انقلاب بکار بردم. این انقلاب تا اینجا تا حد زیادی منحصر بفرد بود. البته تمام انقلابات مهم تاریخی جنبه های مهم خود ویژه ای تاکنون از خود نشان داده اند. اما همگی از یک فاکتور برخوردار بوده اند. و آن رهبری ای متشکل و سازمان یافته و شناخته شده است. انقلاب مصر، و میتوان گفت انقلابات این دوره در خاورمیانه از این نظر نیز خود ویژه هستند. هنوز که هنوز است چهره ها و کاراکترهای اصلی انقلاب مصر در سطح وسیع شناخته شده نیستند. بهرحال تا آنجا که به جریان اسلامی مربوط میشود جریان اخوان المسلمین در ضعیف ترین حالت خود ظاهر شد. و این ناشی از سیاستهای محافظه کارانه و ارتجاعی آن بود. این جریان از همان ابتدا تلاش کرد به سازشی با رژیم مبارک برسد. با عمر سلیمان که بورژوازی در مرحله اول او را پیش کشیده بود، وارد مذاکره شد. وقتی که عمر سلیمان را انقلاب کنار زد، اخوان المسلمین با نظامیان و بقایای هیئت دولت مبارک بطور تلویحی کنار آمد، و این جبهه رادیکال و چپ و سکولار بود که قدم به قدم جنگید و انقلاب را تا اینجا به پیش کشید. اکنون نیز کشاکش چپ و راست در مصر جریان دارد. اسلامی ها روی این حساب میکنند که اگر رای گیری و انتخاباتی صورت گیرد آنها به دلیل پایگاههای گسترده ای که بویژه در روستاها و محیطهای سنتی دارند، میتوانند اکثریت ر ا بدست آورند. به همین دلیل میخواهند هرچه زودتر کار را به رفراندوم و قانون اساسی و مجلس موسسان بکشانند و با بدست آوردن اکثریت، خودرا در راس حکومت بکشانند و ختم کامل انقلاب را اعلام کنند. در مقابل آنها نیز جوانان رادیکال و انقلابی و کارگران و نیروهای انقلابی تلاش میکنند این تلاشها را خنثی کنند و اجازه ندهند ارتجاع و عقب ماندگی و حکومت مذهبی در مصر به قدرت برسد. این خیلی خلاصه آن چیزی است که از دور مشاهده میشود.

سوال اینست که آیا انقلاب مصر گامهای بعدیش نیز منحصر بفرد خواهد بود؟ آیا جبهه چپ و سکولار و کارگری میتواند علیرغم فقدان رهبری و پلاتفرم روشن و چهره های کاریسماتیک، انقلاب را به جلو سوق دهد و با نیروهای محافظه کار یعنی اسلامی ها و طیفهای راست لیبرال و سنتی و مذهبی مقابله کند و توطئه های آنها را خنثی کند؟ این سوالی است که جواب روشنی برایش  وجود ندارد. شواهد بطور جدی ای بر این دلالت میکند که جای احزاب چپ و سوسیالیست و رادیکال خالی است. و اگر اتفاقی جدی و امید بخش بخواهد صورت گیرد، تشکیل فوری چنین احزابی است. احزاب معمولا نماینده و همزاد پلاتفرمها و برنامه ها هستند. به درجه ای که بتوان شاهد فرموله شدن خواستهای آزادیخواهانه و انسانی و کارگری و چپ بود، میتوان مطمئن بود که تشکلهای متناسب با آنها نیز دارد شکل میگیرد. باید دید انقلاب مصر تا چه حد این معجزه را نیز از خود نشان میدهد و با سرعتی باور نکردنی پلاتفرم آینده و رهبری آینده اش را شکل میدهد. لازمه این جهش و تحول، قاعدتا ارتباط با کل جنبش چپ و کارگری جهانی و استفاده از تجربیات و آموزه های تاریخی این جنبش است. در راس کل این پلاتفرم و در شرایط کنونی میتوان بر شاخصهایی تاکید گذاشت. جدا کردن مذهب از دولت و قوانین و آموزش و پرورش، آزادی بی قید و شرط بیان و اجتماع و تشکل و اعتصاب و آزادیهای سیاسی بی قید و شرط، حقوق رفاهی نظیر حق مسکن و بهداشت رایگان و بیمه های اجتماعی و تحصیل رایگان برای همه افراد، و اداره شورایی و مستقیم جامعه توسط مردم جنبه هایی از این پلاتفرم آینده را نشان میدهد که توجه و تاکید بر آنها میتواند انقلاب و جامعه آینده مصر را از شر ارتجاع و عقبگرد و اقلیت های مرتجع بطور قطع نجات دهد و فضایی ایجاد کند که جنبش چپ و انسانی بتواند به جامعه آینده مصر سیمایی آزاد و انسانی و مرفه بدهد. *