از “خط پنج” تا بانک جهانی!

اخیرا نظراتی علیه مجمع عمومی و در دفاع از طرح حذف یارانه ها و حمایت از سیاستهای اقتصادی دولت احمدی نژاد  به اسم کارگر و دفاع از منافع کارگران مطرح شده و از جوانب مختلفی از طرف رفقای حزبی پاسخ درخور و محکمی  گرفته است. اما به نظر من هنوز جا دارد این نوع موضع گیریهای پرو رژیمی  بر متن شرایط سیاسی عمومی و روند جنبش کارگری در ایران مورد بررسی قرار بگیرد. لازم است به این سئوال پاسخ گفت که  علل و زمینه های سیاسی طرح چنین نظراتی در جامعه و در جنبش کارگری چیست؟ آیا این نظرات دارای سابقه ایست و گرایشی را نمایندگی میکند و اگر جواب مثبت است چه گرایشی؟ قصد این نوشته پاسخ به این نوع سئوالات است.  

قبل از هر چیز باید گفت که این نوع نظرات بیسابقه و ابتدا بساکن مطرح نمیشود. مشخصا یک خصیصه گرایش معروف به خط پنج و یا “کارگر کارگری” از بدو روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی تا امروز دفاع از جناحهای رژیم بوده است. دفاع از بنی صدر، از رفسنجانی و از خاتمی و خط دو خرداد در کارنامه این گرایش ثبت است. بهانه هم همیشه این بوده است که این جناحها میخواهند و میتوانند  شرایط را متعارف کنند و سرمایه داری را رشد بدهند و این به نفع کارگران است. در دوره های قبل این نوع مدافعین “سرمایه داری متعارف”، بهمراه  جناح مربوطه سرشان به سنگ خورد و به حاشیه پرتاب شدند. بهمین دلیل این دیگاه فی الحال رسوا و بی اعتبار است و  بیشک مدافعین امروز این خط نیز بزودی به بایگانی سپرده میشوند. اما نباید اجازه داد دوباره زیر آبی بروند و پس فردا در دفاع از “جناح متعارف کننده” دیگری سر درآورند!

  آنچه امروز جدید است موقعیت رقت بار احمدی نژاد، سردار سازندگی این حامیان اقتصاد متعارف، حتی درمیان حکومتی ها و هم جناحیهای دیروز خودش است. به دولتی دخیل بسته اند که نمونه تمام عیار جنایت و رذالت و در عین حال جبونی و استیصال جمهوری اسلامی است. در این شرایط   طرفداری از این حکومت با پرچم کارگر پناهی  نیز به همین میزان رسوا و حقیر و جبونانه است. خط و سیاست همان است اما در موقعیتی بسیار رسوا تر و رقت بار تر از گذشته!  

 خصوصیت دیگر این خط حزب گریزی و سیاست گریزی است. خط پنجی ها ظاهرا ازینکه روشنفکران ” خارج از طبقه” برای کارگران حزب درست میکنند و سیاست تعیین میکنند خیلی ناراحتند. اما دم خروس آنجا بیرون میزند که این سیاست گریزی و  حزب ستیزی همیشه  دامن احزاب کمونیست رادیکال و ضد رژیمی را گرفته است و اینان با جنبشها و شخصیتها و احزاب بورژوائی و رفرمیست حتی اگر بخشی از حکومت باشند هیچگاه مشکل چندانی نداشته اند. سیاست گریزی نوع خط پنج خود عین سیاست است: سیاست دفاع مستقیم و غیر مستقیم از حکومت؛ و استقلال اینان از احزاب کمونیست خود عین وابستگی است: وابستگی عملی و سیاسی  به احزاب و جنبشهای بورژوائی.

این خصوصیات در مورد مدافعین امروزی سرمایه داری متعارف به نحو بسیار عریان و بارزی بچشم میخورد.  جوهر حرف اینان اینست که وضع کارگران در دوره احمدی نژاد بهتر شده است – گویا کارگران صاحب خود رو شده اند و خودشان خبر ندارند-  و طرح حذف یارانه ها هم طرح خوبی است چون به اقتصاد سر و سامان خواهد داد و موجب رشد سرمایه ها خواهد شد و لذا وضع کارگران هم بهتر خواهد شد و غیره! ( عینا همین نظرات در مورد دوره خاتمی و نرمال کردن اقتصاد ایران و رشد سرمایه های کوچک و غیره مطرح شد که هم حزب ما و هم خود واقعیت جواب دندانشکنی به آنها داد و بایگانیشان کرد). پاسخ ما به این نوع نظرات همانست که به کارگرپناهان دوخردادی در زمان خاتمی دادیم: بحران جمهوری اسلامی اساسا سیاسی – اجتماعی- ایدئولوژیک است و هیچ بخش و جناحی از جمهوری اسلامی قادر به متعارف کردن سرمایه داری در ایران نیست. نظری که امروز کارشناسان اقتصادی طرفدار نئولیبرالیسم نیز   به آن معترفند. (در این زمینه رجوع کنید به مقاله ناصر اصغری با عنوان “چو دزدی با چراغ‌ آید، گزیده‌تر برد کالا” در کارگرکمونیست شماره  ١۶۵ ). اگر کسی در دوره خاتمی در این مورد تردیدی داشت امروز بعد از تجربه   ٨٨  و وضعیت بشدت بهم ریخته حکومت – حتی در میان اصولگرایان-  میباید هر نوع شک و تردیدش بر طرف شده باشد. اما ظاهرا جهت گیری و گرایش سیاسی سخت جان تر از این حرفها است. امثال حزب توده و اکثریت را جان بجان کنید باز با چار دست و پای طرفداری از حکومت پائین میآیند. خط پنجی ها هم شرایط هر چه باشد  دفاع از “جناح متعارف کننده” رژیم یادشان نمیرود!

اجازه بدهید برای روشن شدن بهتر بحث فرض بگیریم واقعا سیاستهای اقتصادی احمدی نژاد بتواند معضل اقتصادی حکومت را حل کند و رژیم متعارف بشود. بقول معروف فرض محال، محال نیست. سئوال اینست که از این فرض باید چه نتیجه ای گرفت؟ حمایت از دولت؟ تمکین و سکوت و منتظر معجزات اقتصادی دولت نشستن؟ کسی که حمایت و تمکین و سکوت در قبال هر جناحی از بورژوازی که قادر به حل بحران و متعارف کردن اقتصاد است را تجویز میکند قاعدتا باید در کنار تاچر و ریگان و سرکوزی و کامرون قرار بگیرد! زیرا همه اینها برای حل بحران راه حل واقعی دارند. راه حل واقعی از زاویه منافع طبقه سرمایه دار و در چارچوب نظام سرمایه. کسی که از این راه حل بورژوائی دفاع میکند قاعدتا باید به کارگران اسپانیا و پرتغال و یونان و هر کشور بحرانزده دیگری توصیه کند که اعتراض نکنند و به سیاست ریاضت کشی اقتصادی تن بدهند! 

  این نه ربطی به کمونیسم دارد و نه حتی به رفرمیسم و سندیکالیسم. این نئوکنسرواتیسم تمام عیار است. حتی سندیکاها و سندیکالیستها در  اروپا و آمریکا در برابر این خط اولترا راست قرار میگیرند. و هرکس خود را نه حتی چپ و کمونیست بلکه مترقی و رفرمیست میداند در هر جای دنیا  در برابر این خط ایستاده است.  

  در جمهوری اسلامی این خط ارتجاعی شکل عریان و تهوع آوری بخود میگیرد. در اینجا حکومتی مجری طرح ریاضت کشی اقتصادی است که از پنجه هایش خون میچکد، نداها و  سهرابها را  به گلوله بسته و صدها نفر را در کهریزکها به جرم مخالفت با حکومت مورد وحشیانه ترین  شکنجه ها و تجاوزها  قرار داده است. آش چنان شور شده که جناحهای مختلف از درون خود حکومت مدام دارند ابعاد جنایات و دزدیهای یکدیگر را رو میکنند. دفاع از چنین حکومتی تحت لوای گشایش اقتصادی و خودرو دار شدن کارگران واقعا تهوع آور است. با همین نوع استدلالات بود که بخشی از جنبش کارگری در آلمان از فاشیسم هیتلری دفاع میکرد. هیتلر هم بحران بورژاوزی آلمان را حل کرد و اشتغال ایجاد کرد، جاده و اتوبان ساخت، کارگران را صاحب فولکس واگن  کرد، و “خط پنجی” های آلمان آن زمان نیز دقیقا با همین نوع استدلالات طرفداران امروزی احمدی نژاد به حمایت از هیتلر برخاستند.

این نوع صنفی گری، یعنی دیدن کارگر نه بعنوان یک طبقه اجتماعی بلکه بعنوان یک صنف تولید کننده،  یک خصوصیت همیشگی خط پنجی ها بوده است. گوئی کارگر زندگیش تنها به کارخانه و موقعیت اجتماعیش تنها به نیروی تولید کننده  در کارخانه ها محدود میشود، یعنی دقیقا تلقی ای که بورژوازی از کارگر دارد. گوئی کارگر نه عضو جامعه است، نه از سلطه مذهب بر زندگی خود و توده مردم در رنج است و نه به تبعیض و فقر نابرابری ای که در جامعه بیداد میکند اعتراضی دارد و  نه به ستم به زنان و نه به اعدام و شکنجه و زندان و بیحقوقیهای سیاسی و اجتماعی. گوئی اگر حکومت بروی جامعه تیغ کشیده باشد و خون توده مردم را در شیشه کرده باشد باکی نیست، سر مطالبات صنفی به سلامت باشد! البته در عالم واقع همیشه کارگران قربانیان اصلی چنین حکومتهای سرکوبگری بوده اند – سی سال حاکمیت جمهوری اسلامی  نمونه گویائی در این مورد است- اما حتی اگر  چنین هم نمیبود  باز کسی مجاز نبود به بهانه “بهتر شدن وضع صنف کارگر” در برابر حکومتی که کل جامعه را به خون کشیده سر خم کند.  
 
  این حمایت از کارگر نیست این ارتجاع بورژوائی در قالب کارگر زدگی و کارگر پناهی است. این نفی هویت اجتماعی طبقه کارگر، جلوگیری ازحضور و قد علم کردن طبقه کارگر در عرصه سیاست، و نفی مبارزه سیاسی این طبقه برای قرار گرفتن در راس توده های محروم مردم و آزاد ساختن خود و همه جامعه از شر سرمایه داری است. و در شرایط مشخص سیاسی ایران این نگرش به معنی تمکین به یکی از خونخوار ترین و جانی ترین دولتهای بورژوائی در تاریخ معاصر دنیا  و قرار گرفتن در برابر جامعه ایست که در حال انفجار است. در جامعه ای نظیر ایران  دستهای بانک جهانی بخون مردم آلوده است و حامیان سیاستهای توصیه شده بانک جهانی در این  کشورها هر نیتی داشته باشند عملا  در کنار ماشین جنایت دولتی قرار میگیرند.
 
 ویژگی دیگر خط پنج و مدافعین سرمایه داری متعارف مخالفت با مجمع عمومی و شورا و آویزان شدن به سندیکالیسم است. دلیل هم روشن است. سندیکا شکل مشخص است که میتواند محملی باشد برای قانونگرائی و اعتراض در چارچوب نظم فعلی. یعنی آنچه دقیقا از ملزومات کار مدافعین این یا آن جناح حکومت بشمار میرود. بعلاوه سندیکا شکل تشکیلاتی بسیار مناسبی است برای صنفی گری و سیاست گریزی این گرایش، یا بعبارت بهتر دفاع عملی اینان از سیاستهای بورژوائی. و بالاخره شکل فعالیت سندیکائی مستلزم مداخله فعال و هر روزه توده کارگران نیست و این اجازه میدهد فعالین این خط نظراتی که هیچگونه پایگاهی در میان توده های کارگر ندارد را از قول کارگران و بعنوان مسئول و عضو هیات مدیره و یا فلان مسئول اتحادیه عنوان کنند و از پاسخگونی به توده کارگر حتی در بدنه تشکیلات متبوعه خود معاف باشند.

 ازینجا میتوان با برهان خلف بدلایل اساسی ضدیت اینان با شورا و مجمع عمومی نیز پی برد. مجمع عمومی و شورا یعنی دخالت مستقیم توده کارگر در امور هر روزه خود، یعنی باز کردن راه برای پیشبرد مبارزات کارگری در شرایطی که امکان مبارزه قانونی نزدیک به صفر است و بالاخره شورا و جنبش شورائی یعنی زمینه ایجاد کردن برای مبارزات “غیرصنفی” طبقه کارگر، از اعتراض به مضحکه های انتخاباتی رژیم تا دفاع از جنبش زنان و جوانان و تا  قد علم کردن در اول ماه مه ها باشعار زنده باد سوسیالیسم  و تا دخالتگری در سرنوشت و سیاست کل جامعه.

مجموعه این عوامل بروشنی دلایل شوراستیزی و سندیکا پناهی خط پنج را توضیح میدهد و نیازی به شرح و بسط بیشتر نیست. تنها باید این را دوباره تاکید کرد که خط دفاع از سیاستهای بانک جهانی، که یک شکل مشخص بروز خط پنج در شرایط امروز است، تماما در مقابل مبارزه سندیکائی و حتی سندیکالیستی – به شکلی که مثلا اتحادیه ها در غرب در برابر طرح ریاضت کشی اقتصادی ایستاده اند- قرار میگیرد. واقعیت اینست که جمهوری اسلامی جای چندانی برای مبارزه قانونی در ایران باقی نگذاشته است و بهمین دلیل سندیکالیسم در ایران ناگزیر است بسیار راست تر از اتحادیه های غربی عمل کند. در ایران  اگر کسی بخواهد حتی برای تحقق مطالبات صنفی کارگران مبارزه کند باید چارچوب قانونی را زیر پا بگذارد و با دولت سینه به سینه بشود و این مستلزم بمیدان آوردن توده های کارگر و متکی شدن به تشکلهائی از نوع مجمع عمومی و شورا است. تجربه مبارزات جاری کارگری و شکلگیری “خودبخودی” مجمع عمومی در دل این مبارزات – از جمله در تجربه مبارزات کارگران هفت تپه- دقیقا موید این واقعیت است. 

با اینحال باید حساب گرایشات طرفدارن جناحهای حکومت را از مبارزه سندیکائی جدا کرد. بویژه باید توجه داشت طرفداران سیاستهای اقتصادی احمدی نژاد  بخاطر سندیکالیسمشان نیست که به این مواضع درغلتیده اند. مساله برعکس است، سندیکا پناهیشان از  خط سیاسی دفاع از “جناح متعارف کننده” حکومت نشات گرفته است.
 
 از نقطه نظر جنبش کارگری امروز این خط و سیاست در تقابل آشکاری با مبارزات و پیشرویها و دستاورهای این جنبش قرار میگیرد. آقای رضا رخشان، که این دوره مباحث با اظهار نظرات ایشان در دفاع از طرح یارانه ها و احمدی نژاد شروع شد، خود بر شانه مبارزات کارگران هفت تپه و اتحادیه ای که حاصل این مبارزات بوده است قرار گرفته است و مواضع امروز ایشان در واقع پشت پا زدن به این سابقه مبارزاتی است. بر سر شاخ نشسته و بن میبرد! ایشان یکی از افتخارات خود را آرام نگهداشتن کارگران هفت تپه میداند! اما اگر در این حرف واقعیتی باشد حاصل این آرامش نه تحقق مطالبات و بلکه پس گرفتن همه دستاورهای تا کنونی کارگران هفت تپه بوسیله رژیم خواهد بود. نه تنها در هفت تپه بلکه همه دستاورهای تا کنونی جنبش کارگری از جمله شکل گیری تشکلها و نهادهائی از فعالین کارگری با هدف متحد کردن توده کارگر و بجلو رانده شدن شخصیتهای شناخته شده در جنبش کارگری و در یک کلام هویت و تعینی که امروز جنبش کارگری در ایران کسب کرده است همه حاصل فعالیت خط رادیکال و سازش ناپذیر کمونیستی در این جنبش است و نه سیاستهای راست صنفی گرایانه و سازشکارانه با جناحهای حکومتی. این سیاستها در میان کارگران، در بستر اصلی جنبش کارگری و  در نهادها و تشکلهای کارگری از جمله خود اتحادیه هفت تپه پایگاهی ندارد. اما از آنجا که این خط میتواند با فراغ بال نظرات پرو رژیمی اش را مطرح کند و فعالین چپ و رادیکال در جنبش کارگری محدودیتهای زیادی در مقابله علنی با این خط دارند  وزن و موقعیت این گرایش بسیار بیشتر از آنچه واقعا هست به نظر میرسد. از همین رو مقابله نظری با این گرایش عمدتا بعهده کمونیستهای خارج از ایران قرار میگیرد.  باید در این زمینه بیشتر نوشت و قلم زد. منزوی کردن و حاشیه ای کردن این گرایش هدفی است که حزب ما میتواند و وظیفه دارد نقش تعیین کننده ای در تحقق آن ایفا میکند.

لازم است در خاتمه در مورد حامیان خط دفاع از “جناح متعارف کننده” حکومت در میان محافل و نیروهای چپی که “به نقطه ته خط” رسیده اند  نیز توضیحاتی بدهم. نظرات مطرح شده اخیر از زبان یک فعال کارگری با استقبال این جماعت روبرو شد باین دلیل که این نیروها از لحاظ سیاسی مدتهاست –  عده ای از دوره اول ریاست جمهوری خاتمی و سر برآوردن دو خرداد و بخشی از دوره احمدی نژاد- حامی اصلاحات و تغییرات تدریجی و متعارف شدن اقتصادی رژیم بوده اند. امروز اینان طرح چنین نظراتی از زبان یک فعال جنبش کارگری را  تاییدی بر سیاستهای اولترا راست خود میبینند و به استقبالش میشتابند. نکته دوم اینست که کارگر پناهی و کارگر زدگی یک خصوصیت محافل و سازمانهائی است که خود را چپ و کمونیست میخوانند اما سیاستهای راست و ضد کارگری را نمایندگی میکنند. دفاع عملی از جناحهای حکومتی با ظاهر کارگر پناهی شیوه همیشگی این جماعت بوده است و طبعا کسی که از درون جنبش کارگری مبلغ این نوع نظرات باشد هردو این جنبه ها را در خود جمع دارد. هم “خودش کارگر” است و هم طرفدار طرح یارانه ها و متعارف شدن حکومت، و لذا مستحق حمایت دوآتشه کارگرپناهان راست! کمی هیستری ضد حزب کمونیست کارگری را به این معجون اضافه کنید تا تصویر کامل بشود و به شان نزول کارگرپناهیهای اخیر این جماعت پی ببرید.

از نقطه نظر ما نفس طرح این  نظرات اولترا راست، چه از جانب محافل وامانده چپ عنوان بشود و چه از طرف فعالین راست درجنبش کارگری، در تقابل با سیاستها حزب ما – از سیاست دفاع از مجمع عمومی و جنبش شورائی تا نمایندگی کردن طبقه کارگر در عرصه مبارزه سیاسی و تا دخالتگری فعال در جنبش انقلابی جاری و غیره- بیانگر وزن و نقش تعیین کننده حزب  و سیاستهای حزبی در جنبش کارگری و در جنبش انقلابی است. این واقعیت در عین حال نشاندهنده وظیفه خطیری است که  در برابر حزب قرار دارد. حزب ما موظف است و این موقعیت و توانائی را دارد که چنین گرایشاتی را در جنبش کارگری و در کل جنبش انقلابی در ایران طرد و منزوی کند و در برابر آن خط مبارزه  با کل حکومت و سرنگونی طلبی انقلابی از موضع طبقه کارگر را بعنوان محور مبارزه فعالین و نهادهای جنبش کارگری نمایندگی و تقویت کند. این انتظار و توقع بجای  فعالین انقلابی و چپ در جنبش کارگری از حزب ما است.  باید این وظیفه را جدی بگیریم و با تمام توان به پیش ببریم.*