سفر اورتگا به ایران و "شغل شریف" گردانندگان بی بی سی

کاظم نیکخواه
کسانی که مثل من سن و سالشان قد میدهد بیاد می آورند که اول بار “بی بی سی” بخش فارسی بود که در بحبوحه تظاهراتهای  صدها هزار نفره مردم علیه رژیم پهلوی که منجر به انقلاب ۵٧ شد، خمینی را با احترام “امام خمینی” لقب داد.

 پس از آن هم گردانندگان بخش فارسی بی بی سی زحمات بی دریغی کشیدند تا خمینی از یک آخوند گمنام کپک زده به رهبر بلامنازع مردم تبدیل شود و امروز همه میدانند که این جزئی از دسیسه کار شده سازمانهای ضد اطلاعاتی و دولتهای غربی علیه انقلاب مردم در ایران بود. و الحق در این زمینه موفق هم بودند. این شغل “شریف” گردانندگان بی بی سی تا آنجا که به ضدیت و دشمنی با هرگونه حرکت و جنبش چپ و رادیکال و آزادیخواهانه مربوط میشود، همچنان ادامه دارد. در همین سالهای اخیر بی بی سی تلاش بسیاری کرد که چهره های دوم خردادی را به رهبران جامعه تبدیل کند.  در این مورد نیز اینها الحق خوب مایه گذاشتند. با هر سرفه گنجی و خاتمی و حجاریان و امثال اینها ساعتها تفسیرهای “مایه دار و بی طرفانه” در مدح جنبش اصلاحات و دموکراسی دوم خردادیها به سوی جامعه پمپاژ کردند. اما این بار علیرغم بکارگیری آخرین دستاوردهای “علم” ژورنالیسم رسمی و “بستر اصلی” یعنی ژورنالیسم مزور و نوکر، کار چندانی از پیش نبردند. اینکه چقدر میخواستند و میخواهند جمهوری اسلامی را نجات دهند با بالا و پایین شدن سیاست دولتهای غربی بالا و پایین شده است. اما یک چیزرا بدون بالا پایین شدن دنبال میکردند و آن همان چیزی بود که در انقلاب ۵٧ نیز دنبال کردند: میخواستند کارگر و چپ و ازادیخواهی را حاشیه ای کنند و برای جنبش اعتراضی یک بار دیگر رهبر بتراشند. و نتوانستند. روشن است که دست برنداشته اند و بر نخواهند داشت. شغلشان همین است.  دارند برای مهارت و تجربه شان در این زمینه نان میخورند.

تفسیر بسیار “عمیق” و ایضا “بیطرفانه” بی بی سی تحت عنوان “سفر اورتگا به ایران و دردسر چپهای ایرانی” که روز ٢٠ خرداد در سایت اینترنتی این رسانه آمده بود، در واقع نمونه جالبی از همین دست است. و در عین حال این را نشان میدهد که این بی بی سی است که در مواجهه با جنبش رشد یابنده چپ و سوسیالیستی دچار دردسر شده است.

چند مه پیش که اورتگا در انتخابات نیکاراگاوئه در برابر کانیداهای طرفدار آمریکا و غرب در حال پیروزی بود بخش فارسی بی بی سی وظیفه اش را این تعریف کرد که به شنوندگان فارسی زبانش بگوید که  این پیروزی سوسیالیستها و کمونیستها نیست چرا که اورتگا خود گفته است که “از دیدگاه مارکسیسیتی و انقلابی پیشین خود فاصله گرفته است”. فعلا این مهم نیست که اورتگا چه گفته اما بهرحال بی بی سی ایشان را از صف چپها و کمونیستها جدا کرد تا بگوید مساله همین فاصله گرفتن است که باعث پیروزیش شده است. اما وقتی ایشان به ایران سفر میکند بی بی سی یادش می افتد که ایشان چپ و سوسیالیست است و چپها و سوسیالیستهای ایرانی با سفر او دچار دردسر جدی شده اند! اما برای نشان دادن این “درد سر” مفسر بی بی سی خودرا مجبور دیده است در یک صفحه تفسیر کذایی اش دست به چهار پنج تا جعل “کوچک” بزند. ایشان مینویسد: “سوسیالیست ‌های ارتدوکس ایرانی در عین حال، حامی پر و پا قرص دولت‌ های چپگرای آمریکای لاتین از جمله دولت‌های کوبا، ونزوئلا، پرو و نیکاراگوئه به شمار می ‌روند، یعنی درست همان دولت ‌هایی که با جمهوری اسلامی روابط گرم و صمیمانه ‌ای دارند و رهبرانشان از تکریم و تمجید آقای احمدی نژاد و سیاست ‌های او پرهیز ندارند”.
اینکه منظور ایشان از “سوسیالیستهای اورتودوکس” کیست وقتی روشن میشود که دقت کنیم که بحث بر سر رشد جنبش چپ و سوسیالیستی در دانشگاهها در میان دانشجویان است. یعنی همان دانشجویانی که پرچم “آزادی برابری” و “سوسیالیسم یا بربریت” و حمایت از کارگران را هرسال بلند میکنند و عکس احمدی نژاد را سال گذشته پیش چشمش پاره کردند و گفتند “فاشیست برو گمشو”. بی بی سی میخواهد بگوید که منظورش کسانی مثل اکثریتی ها و توده ای ها و چهره های مدعی چپ و محبوب بی بی سی نظیر رئیس دانا و امثالهم و آنها که در رسانه های رسمی ایران بنام سوپرچپ “مکتب فرانکفورت” و “پست مدرنیسم” و امثال اینها را تبلیغ میکنند، نیستند. بی بی سی با اینها مشکلی ندارد و اینها هم نه در دانشگاه و نه در اول مه های سوسیالیستی و جنش های اعتراضی جایی  ندارند. خودشان هم ادعایی نه بعنوان مارکسیست و ارتودوکس بودن دارند و نه در مورد حضور برجسته در حرکتهای اعتراضی چپ و رادیکال دانشجویی و کارگری. بی بی سی با گفتن “ارتودوکس” در واقع حساب اینها را جدا میکند زیرا برای مقابله با همان سوسیالیستهای ارتودوکس هم بی بی سی و هم دولتهای فخیمه اروپایی به وجود اینها نیاز دارند و نباید گردی بدامانشان بنیشیند. “ارتودوکس” اینجا یعنی کمونیست، یعنی رادیکال یعنی مارکسیست.
با این حساب بی بی سی باید توضیح دهد که این طرفداری “پروپا قرص” سوسیالیستها و کمونیستهای ایرانی از دولتهای چپگرای آمریکای لاتین را از کجا آورده است و به کدام جریانات اشاره دارد.  واقعیت اینست که در آمریکای لاتین اکنون یک دوجین دولتهای چپگرا بر سرکارند. اینها با هیچ تفسیری از مارکس و دیدگاههای کمونیستی، سوسیالیست نیستند و هیچ سوسیالیست ارتودوکسی به این مفهوم طرفدار پروپاقرص آنها نیست. اما بر سر کار آمدنشان دقیقا نشانه وجود یک جنبش گسترده و قدرتمند چپ و رادیکال و ضد سرمایه داری وسیع در آمریکای لاتین است. مردمی که به اورتگا و چاوز و مورالس و غیره رای میدهند و آنها را با چنگ و دندان در برابر کودتا و توطئه های متعدد سیا و دولت آمریکا و  همپیمانانش حفظ میکنند، دارند ضدیت عمیق خود با سرمایه داری و گرایش خود به چپ و سوسیالیسم را ابراز میکنند. این همان واقعیت زمینی و سرسختی است که گردانندگان بی بی سی و همه دولتهای غربی دوست ندارند قبول کنند و برای توضیح آن خودرا با معضل و دردسر مواجه می بینند. اینکه اورتگا و چاوز دست همیاری به سوی جمهوری اسلامی یعنی یک حکومت آشکارا ضد انسانی و ضد کارگری و ضد کمونیست و ضد هرگونه ارزشهای پیشرو دراز میکنند، هیچ کمونیست و سوسیالیستی را دچار دردسر نمیکند بلکه بیشتر مطمئن میسازد که اینها بیش از هرچیز همان ناسیونالیسم چپ ضد آمریکایی را نمایندگی میکنند و اگر بنام سوسیالیسم سخن میگویند بخاطر اینست که در دنیای اوایل قرن بیست و یکم علیرغم میل بی بی سی و دولت فخیمه اش، سوسیالیسم و چپگرایی یک باردیگر زمینه رشد پیدا کرده است. این آن چیزی است که در تحولات آمریکای لاتین برای ما کمونیستها خوشحال کننده و امیدبخش است و برای بی بی سی و سیاستگزارانش مایه دردسر و نگرانی است. گردانندگان بی بی سی وقتی به دور و بر خود نگاه میکنند و دنیای امروز را می بینند از یک طرف رشد رادیکالیسم و چپ در آمریکای لاتین را شاهدند و از طرف دیگر عروج چپ در ایران را نظاره گر هستند. مشکل و معضل اینها اینجاست. از همین رو یک بار باید اورتگای به قدرت رسیده را به رشد چپ و سوسیالیسم در آمریکای لاتین بی ربط نشان دهند و بگویند “خودش گفته است از مارکسیسم دست برداشته است” و به همین دلیل رای آورده، و از سوی دیگر اورا بعنوان مارکسیست و سوسیالیستی که با احمدی نژاد دست داده به چماقی علیه کمونیستها در ایران تبدیل کنند!  این کار به همان تکنیکهای ویژه ژورنالیسم مزور و نوکر نیاز دارد که اینها درسش را بخوبی خوانده اند.
اما مفسر بی بی سی پارا از این فراتر میگذارد و حتی نارضایتی خود را از این که حکومت اسلامی این دانشجویان چپ و کمونیست را قلع و قمع نمیکند ابراز میکند. بی بی سی در این تفسیر خود میگوید “در واقع، گرایش به اندیشه‌های چپ ارتدوکسی در بین بخشی از دانشجویان و مدارای نسبی دستگاههای امنیتی با آنها، سبب شده است که برخی از انجمن‌های اسلامی دانشگاهها، اصل مساله را به برنامه‌ای طراحی شده از طرف حکومت برای تضعیف دانشجویان هوادار دموکراسی و لیبرالیسم نسبت دهند.”!
در این جمله عمق خصومت مفسر بی بی سی نه فقط با چپ بلکه با هرگونه آزادیخواهی به نحو مشمئز کننده ای بیرون میزند. بی بی سی از رشد چپ و رادیکالیسم در دانشگاهها بشدت ناراضی است. مغز گردانندگانش رشد و قدرت ابراز وجود آشکار چپ و رادیکالیسم در ایران تحت حاکمیت توحش اسلامی را نمیتواند حلاجی و هضم کند. سرکوب و اخراج و دستگیریهای فوج فوج دانشجویان چپ برایشان کافی نیست و آنرا “مدارای نسبی” مینامند. یعنی معتقدند و این پیام را به طور تلویحی به حکومت توحش اسلامی میدهند که باید بیش از اینها کمونیستها را سرکوب کرد. بعلاوه از اینکه جنبش “دموکراسی و لیبرالیسم” (که منظور ایشان همان دوم خرداد و انجمن اسلامی چی ها از یک طرف، و جریانات پروغرب طرفدار سلطنت از سوی دیگر است) در ایران و بطور مشخص در دانشگاهها رنگ باخته و بشدت منزوی و حاشیه ای شده، نارضایتی خودرا ابراز میکنند. در این تفسیر یک صفحه ای نکات اینچنینی و از جمله اینکه گویا علیرغم همه اینها چپها جریان اجتماعی ای نیستند و “صاحبان اندیشه” حرفهایشان را نمیفهمند!، به وفور یافت میشود و اینجا فرصت پرداختن به همه انها نیست. 

همانگونه که اشاره شد کار و شغل بنگاههای سخن پراکنی “بستر اصلی” نظیر بی بی سی و سی ان ان و امثالهم همین است. این نوع بنگاههای ژورنالیستی “محترم” و “معتبر” در همه گوشه و کنار دنیا وجود دارند و صدایشان شنیده میشود. جزئی از سیستم های حاکمند. پشتشان گرم است. سرشان به آخور مولتی میلیاردرها و دولتها بند است. باید بی طرفی را در حد حفظ ظاهر حقوقی حفظ کنند، اما سیاست و خط و ایدئولوژی رسمی دولتها را به نحو ظریفی که نشود گریبانشان را در دادگاهی گرفت پیش ببرند. اینها معمولا در ساختن افکار عمومی نقش دارند. اما دامنه عمل و تاثیرشان علیرغم قدرت عظیمی که پشت سرشان است، نامحدود نیست. امروز مردم وسیعا این نقش و موقعیت اینها را میشناسند و آنرا فرض میگیرند. اگر در آمریکای لاتین جریان چپ و گرایش به سوسیالیسم به نحوی توده ای رشد میکند و بر بستر آن نیروهای چپ ضد حکومت امریکا و دولتهای غربی به سرکار می آیند علیرغم تلاش شبانه روزی و بکارگیری آخرین توطئه ها و مهارتهای همین نوع ژورنالیسم “معتبر” و بستر اصلی علیه کمونیسم و جنبش چپ است. اگردرایران چپ و رادیکالیسم و کمونیسم رشد میکند و عزیزدردانه های این ژورنالیسم نوکر با تمام تلاشها و پوشش رسانه ای بیست و چهارساعته اینها به حاشیه رانده شده اند، خود گویای اینست که جنبش آزادیخواهانه و رادیکال و سرنگونی طلبی در ایران یک جنبش خام نیست و عمیقا به نقش این رسانه ها آگاه است. بازیهایشان افشا شده است. و نیروها و فعالینی که بار رهبری و پیشروی این جنبش را بدوش میکشند تردیدی ندارند که برای پیشروی باید اینها را خنثی کرد. امروز افشای نقش مخرب این سنخ از ژورنالیسم یک فرض الفبایی در هر مبارزه انسانی و آزادیخواهانه نه فقط در ایران بلکه در هرگوشه دنیاست.