تروریسم در نروژ؛پیامدها و چشم انداز

فاجعه ٢٢ ژوئیه در نروژ دنیا را تکان داد. نه به این دلیل که مشابه این قتل عام وحشیانه در دنیاى امروز نادر است و یا گوش و چشم مردم با آن در خاورمیانه و شمال آفریقا و بیشتر کانونهاى بحران آشنا نیست. خیر٬ به این دلیل که این عملیات در کشورى صورت گرفته که جزو مناطق “ایمن” جهان سرمایه دارى بوده و این ذهنیت را تقویت کرده است که هر گوشه اروپا میتواند صحنه تکرار این آدمکشى نفرت انگیز باشد. عملیات نروژ طبق آخرین اطلاعات ٧۶ کشته٬ چهار مفقود و ٩۶ مجروح بجا گذاشت که “رکوردى” در تلفات انسانى بعد از عملیات تروریستى بالى در اسپانیا است.  

 

از بن لادن تا به رینگ

بن لادن اسلامیست در جنگ قدرت با تروریسم دولتى که خود محصول و دست پرورده آن بود علیه “کفار” اعلام “جهاد” کرد. به رینگ نژادپرست و مسیحى نیز علیه “خارجیان” و “غیر اروپائى” ها اعلام “جهاد” کرده است. نه بن لادن “دیوانه و مجنون” بود و نه به رینگ. ایدئولوژى متعصب و ارتجاعى هر دو٬ اگرچه جنون آدمکشى رکن اساسى آنست٬ اما هر دو گوشه اى از پلاتفرم جناح هائى از سرمایه دارى است که در جنگ و رقابت و ترور منافع خود را جستجو میکنند. بن لادن و تروریسم اسلامى بعنوان یک جنبش سیاسى در خاورمیانه و شمال آفریقا محصول دنیاى غرب بود. زمانى که تروریسم مجاز اسلامى علیه چپگرائى متحد غرب طرفدار بازار آزاد بود. غرب نه فقط تروریسم اسلامى را در افغانستان تا دندان مسلح کرد٬ در ایران بقدرت رساند٬ در کشورهاى عربى بعنوان اهرم فشار و نیروى ایجاد بالانس سیاسى نگهداشت٬ بلکه از نظر فکرى و فرهنگى در اروپاى غربى میدان وسیع و فراخى براى آن گشود. تنها زمانى سیاست “جنگ علیه ترور” بوش به پلاتفرم سیاسى تبدیل شد که تروریسم اسلامى پا را از گلیم خود دراز کرده بود. زمانى که باج خواهى و پرچم اعاده قدرت و موقعیت بورژوازى منطقه را در متن رقابتهاى جهانى بدست گرفت و دامنه ترور و تحجر تا دیروز “مجاز” را به حوز “غیر مجاز” آمریکا در ١١ سپتامبر کشاند.

 

تروریسم راست افراطى و نژاد پرست که پیشتر بعنوان گروههاى اسکین هد و اوباش خیابانى و عملیاتهاى موردى علیه شهروندان با سابقه مهاجر و کمونیستها و چپگرایان تبلور مى یافت٬ تروریسمى که همواره بعنوان گروه فشار بر بلوک راست در دولتها و پارلمانهاى اروپا عمل میکرده است٬ امروز با عملیات به رینگ ابعاد جدیدى یافته است. ریشه این ابعاد جدید نه ضرورتا از ویژگى به رینگ و “جنون فردى” وى بلکه در پیشروى راست افراطى در قلمرو سیاسى و ورود به پارلمانهاى دمکراسى فخیمه غربى است. در سوئد زمینه عملیات تروریستى کشتن مهاجرین با اسلحه دوربین دار در ایستگاه اتوبوس و خیابان و بالکن تنها وقتى میسر شد که حزب فاشیستهاى سوئد وارد پارلمان شد. در نروژ نیز همین اتفاق افتاده است. بخشى از جنبش مربوطه در حکومت است و از موقعیت قانونى تعرض میکند و بخشى در بیرون حکومت است و بعنوان گروه فشار عمل میکند. همان کارى که در عراق و افغانستان تروریسم اسلامى میکند. آنجا هم بخشى از این جنبش در حکومت پنتاگونى شریک است و بخشى در بیرون با زبان ترور از منافع و قدرتش دفاع میکند. خود به رینگ در یادداشتهایش به این کمبود جنبش فاشیستى اذعان کرده است. او میگوید متاسفانه در اروپا جنبش جهادى مسیحى مسلحانه وجود ندارد و او ناچار بوده که آن را شروع کند. به رینگ امیدوار است در متن رشد نیروهاى دست راستى اروپا جنبش اعاده “هویت اروپائى” قد علم کند. همانطور که بن لادن امیدوار بود که جنبش اعاده “هویت اسلامى” در جنگ قدرت علیه تروریسم دولتى پیروز شود. بن لادن و به رینگ فرزندان خلف سرمایه دارى معاصر و گوشه اى از جنگ تروریستى جهان معاصر اند.

 

پیامدهاى ترور در نروژ

بدنبال واقعه هولناک تروریستى در نروژ٬ سران حکومتى بر عزم خود براى “دفاع از دمکراسى” و جامعه “چند فرهنگى” سخن میگویند. برخلاف این اظهارات پوک این تروریسم لجام گسیخته اتفاقا محصول مستقیم و جانبى دمکراسى غربى و جنبشهاى کلاسیک بورژوازى در همین جوامع است. ریشه ترور و تحجر راست افراطى بطور اعم در ماهیت تبعیض گر سرمایه دارى و بطور اخص محصول بحران اقتصادى جهان سرمایه دارى است. شعارهائى که سالهاى متمادى در کشورهاى مختلف “اروپا را براى اروپائیان” میخواست امروز با عملیات به رینگ به بار نشسته است. نظام و سیستمى که میتواند از طرق دمکراتیک احزاب و جریانات راست افراطى را وارد پارلمانها کند٬ نسخه جادوئى اى براى نفى تروریسم ندارد. تروریسم دولتى تنها منبع رشد و “حقانیت” تروریسم اسلامى نیست بلکه به تروریسم راست افراطى و فاشیست میدان میدهد. تعرض به حقوق مدنى و آزادیهاى سیاسى و کنترل پلیسى شهروندان تنها یک گوشه اقدامات و توجیه دولتها در “جنگ علیه ترور” بوده است. کنترلى که ظاهرا مرکز توجه اش نیروهاى اسلامى و مهاجرین بودند و ظاهرا توجهى به تلاشهاى راست افراطى فاشیست نداشته اند. ادعاى عدم توجه سازمانهاى امنیتى به تلاشهاى راست افراطى مانند ادعاى “دیوانه بودن” به رینگ سراپا دروغ است. نقطه کور امنیتى همیشه میتواند وجود داشته باشد اما هدف این ادعاها اینست که رابطه پدیده به رینگ بعنوان یک محصول جانبى سیاستها و اهداف راست افراطى در حاکمیت سرمایه دارى کشورهاى غربى کور شود. وقتى دولتهاى فخیمه دمکراسى غربى در تقابل با ورود فاشیستها به پارلمانها عاجزند و همان سیاستهاى به رینگ ها توسط سران متشخص و نمایندگان مجالس اروپائى کم و بیش تکرار میشود و حتى بخشا به پلاتفرم عملى و تبلیغات تبدیل میشود٬ چرا باید انتظار داشت در بیرون این حلقه دولتى نیروهاى بخش خصوصى مسلح نشوند و بساط ترور راه نیاندازند؟

 

ترور در نروژ ادامه قبول شکست سیاست “چند فرهنگى” توسط زعماى جوامع غربى است. ترور در نروژ دورخیز یک جریان راست افراطى سرمایه دارى فاشیست براى جذب نیرو در متن بحران اقتصادى جهان سرمایه دارى براى تعرض به کارگر و هر نوع چپگرائى در این جوامع است. ترور در نروژ اسطوره کشورهاى اسکاندیناوى بعنوان “جزیره آرامش و امنیت” را باطل اعلام میکند و ناظران را به این نتیجه میرساند که دیگر ترور و تروریسم به جزئى از زندگى مردم در همه جا تبدیل شده است! ترور هولناک نروژ به تکرار این نوع عملیاتها و تحرک خشن و کور راست افراطى میدان میدهد. ترور در نروژ ریشه در مغز استخوان تفکر و ایدئولوژى سرمایه دارى دارد و اتفاقا اگر “جنون” مشخصه این نوع عملیاتهاست دقیقا به دلیل است که جنون ذاتى سرمایه علیه کارگر و چپگرائى و برابرى طلبى به هر روایتى را نمایندگى میکند. حتى اگر تز “جنون فردى” را قبول کنیم٬ این چیزى جز انعکاس جنون طبقه حاکم و گوشه اى از تفکر جنون آمیز مسلط بر جوامع کنونى نیست. به رینگ همانقدر مسیحى و راست افراطى است که لوپن و بوش و رامسفیلد و مرکل و دیگران. به رینگ خود را طرفدار “مکتب وین” باز میشناسد. طرفداران این مکتب و دوقلوى آن یعنى “مکتب شیکاگو” امروز در بخش اعظم جهان سرمایه دارى یا مستقیما در حاکمیت شریک اند و یا سیاستهایشان توسط بخشهاى دیگر بورژوازى اعمال میشود. به رینگ به این معنا “دیوانه” نیست٬ او سمبلى از سیاست دیوانه وار و فاشیستى و ضد کارگرى سرمایه دارى امروز است. به رینگ الگوى مسیحى – نژادپرستانه اروپائى – آمریکائى بن لادن و تروریسم اسلامى است. به رینگ توجیه گر پلیسى شدن بیشتر دمکراسى غربى٬ تهدید آزادیهاى سیاسى و دستاوردهاى تاکنونى طبقه کارگر٬ به راست چرخیدن بیشتر سیاست دولتها و احزاب پارلمانى٬ و تحرک جدیدى در میان گروههاى نژادپرست خواهد شد.

 

چه باید کرد؟

ناسیونالیسم ایدئولوژى طبقه حاکم و یک پایه نژادپرستى است. مادام که بورژوازى بر طبل هویت کاذب ملى و اروپائى میکوبد٬ هیزم به آتش کوره تولید راست افراطى نژادپرست میریزد. مادام که تروریسم دولتى “مجاز” است و برسمیت شناخته میشود گریزى از تروریسم نیروهاى متفرقه غیر دولتى نیست. مادام که هویت و حقوق شهروندان تحت عنوان “چند فرهنگى” قصابى میشود٬ و اتفاقا با سیاست ایزوله کردن مهاجرین از سوخت و ساز این جوامع و کوبیدن مهر قومى و مذهبى بر آنان و برسمیت شناختن مشتى مرتجع بعنوان “نماینده و سخنگوى” این مهاجرین٬ زمینه رشد جریانات افراطى که بر طبل “هویت اروپائى” و “هویت آلمانى” و “سوئدى” و غیره میکوبند فراهم میشود.

 

از نظر سیاسى جنگ و مسابقه تروریستى دنیاى امروز٬ اعم از تروریسم دولتى و غیر دولتى٬ تنها نتیجه اش رشد تروریسم و آدمکشى بوده است. کسانى که با هر واقعه هولناک تروریستى با پیامهاى مکرر و اظهار آمادگى شان براى “مقابله با ترور” در صفحه تلویزیونها و اتاق نشیمن میلیاردها انسان ظاهر میشوند٬ خود منشا عظیمترین تروریسم و جنایت در تاریخ جوامع بشرى اند. از سران دولت آمریکا و اسرائیل تا جمهورى اسلامى و دیگران٬ از پاپ و واتیکان تا سران مفتخور دستگاه مذهب در هر گوشه جهان٬ از جنایتکاران جنبش اسلام سیاسى و سازمانهاى نژاد پرست تا تروریستهاى بنام دولتى و سازمانهاى جاسوسى شان٬ تاریخى مملو از جنایت و ترور و ارعاب در کارنامه خود دارند. این مجموعه علیرغم اختلافات ایدئولوژیک و درون طبقاتى در یک صف ایستاده اند. مشخصه عام و مشترک سیاست این مجموعه تروریسم بین المللى تقابل با آزادى و برابرى و رفاه بشر امروز٬ تقابل با نوعدوستى و پیشرفت٬ و تقابل با ارزشها و حقوق یونیورسال است. جنگ تروریستى یک ویژگى سرمایه دارى امروز و یک رکن مهم رقابتهاى سیاسى قدرتهاى متفرقه دولتى و غیر دولتى براى گرفتن سهم از استثمار طبقه کارگر و تحمیل عقبگرد سیاسى و فکرى و فرهنگى به بشریتى است که کوچکترین منفعتى دراین جدال تروریستى ندارد.

 

تروریسم و آدمکشى همواره از منظر کمونیسم طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستى آزادى جامعه محکوم و مطرود بوده است. کمونیسم کارگرى کوچکترین سنخیتى با نگرشهائى که تروریسم گروههاى میلیتانت و اپوزیسیونى و جریانات اسلامى و ناسیونالیستى در مقابل جنایات امپریالیستها را به دیده اغماض مینگرد نداشته و ندارد. جنبش کمونیستى طبقه کارگر براى “اعلام همدردى” دولتها و سران بورژوازى که عزم خود را براى “مقابله قاطع با تروریسم” به ما خاطر نشان میکنند و وعده ترورها و کشتارهاى وسیع تر را میدهند ذره اى ارزش قائل نیست. پایان دادن به این جدال تروریستى کار جنبشى است که بطور واقعى نه فقط منفعتى در تداوم ترور و جنایت ندارد بلکه آگاهانه میخواهد دولتها و جریانات متفرقه تروریستى طبقه حاکم را از صحنه بیرون کند.

 

ما اعلام میکنیم که راه مقابله با ترور و جنایت مقابله با کل کمپ تروریستهاست. طبقه کارگر و بشریت متمدن هیچ اشتراک منافعى با گروههاى تروریستى و دولتهاى تروریست ندارد. تروریستهاى متفرقه دولتى و غیر دولتى پشت شان بهم است و هر یک جنایت خود را با جنایت طرف مقابل توجیه میکنند. هر یک آتش بیار معرکه تروریستى اند و همه شان قربانیانشان را از عادى ترین مردم عادى میگیرند. مادام که کمونیسم طبقه کارگر و بشریتى که نفعى در ترور و تحجر ندارد در یک مقیاس قدرتمند علیه جنگ تروریستها بمیدان نیامده است٬ همواره قربانى تروریسم خواهد بود. براى مقابله و پایان دادن به تروریسم باید بمیدان آمد. براى مقابله با تروریسم باید به جنگ سیستم و نظامى رفت که در ترور و تحجر ذینفع است و انواع گانگسترها و دستجات ترویستى را در هر گوشه جهان به جان مردم و جنبشهاى پیشرو و آزادیخواه و سوسیالیست انداخته است. براى مقابله با تروریسم باید علیه گنداب سرمایه دارى قد علم کرد و تومار آن را درهم پیچید. این کار جنبش کمونیستى طبقه کارگر و بشریتى است که همواره بیشترین لطمات را از جنگ تروریستها خورده است. *

۵ مرداد ١٣٩٠ – ٢٧ ژوئیه ٢٠١١