در مورد جنایت فاشیستی در نروژ

جنایت راسیستی ۲۲ ژوئیه با ابراز انزجار بشریت متمدن از این اقدام وحشیانه تروریستی و ابراز همدردی با خانواده ها و بستگان قربانیان این حادثه ناگوار روبرو شده است. قربانیان این فاجعه انسانی از جمله دهها جوان و نوجوان هستند که در اردوی تابستانی سازمان جوانان حزب کارگر نروژ (حزب حاکم) در جزیره اوتویا شرکت کرده بودند.
آندرس برینگ برویک که متهم به ارتکاب این جنایت است در محل این اردو به “شکار” جوانان پرداخت و با قساوت تمام ۶۸ جوان را با شلیک گلوله از پای در آورد. او ساعاتی  پیش از آن با منفجر کردن یک بمب بسیاری قوی، مرکز اسلو (پایتخت نروژ) را مبدل به منطقه جنگی ساخته و جان ۸ انسان دیگر را قربانی گرفت و شماری را مجروح ساخت. این اقدام جنایتکارانه تروریستی که بعد از جنگ جهانی دوم  بزرگترین فاجعه انسانی در کشور نروژ به شمار می رود مجموعا ۷۶ نفر کشته و نزدیک به ۱۰۰ نفر زخمی بر جای گذاشته است.
بسیاری از مردم از خود می پرسند که برای جلوگیری از بروز چنین جنایاتی چه باید کرد و چگونه می توان جامعه را از خطر فاشیسم و جنایات آن مصون داشت؟
قبل از هر چیز باید تاکید کنیم که جنایت فاشیستی نروژ اتفاقی در آسمان صاف نیست و حتی در کشورهای غربی موردی منحصر به فرد نیست. به یاد بیاوریم که در سال ١٩٩۵ با بمب گذاری جریانات راست افراطی در اوکلاهما سیتی (آمریکا) ١۶٧ نفر بیرحمانه کشتار شدند. هدف از چنین جنایتی که دولت خودی و شهروندان بی دفاع را مورد حمله قرار می دهد، مرعوب کردن جامعه برای پذیرش نظمی تماما ضد انسانی و مبتنی بر ارزشهای فاشیستی و نژادپرستانه است. یکی از دلایل اینکه  قربانیان این جنایت تروریستی از میان جوانان ضد راسیست با تمایلات و افکار چپی انتخاب شدند، به گفته آندرس برویک، “در نطفه خفه کردن خائنین آتی به نروژ و اروپا که افکار و فرهنگ مارکسیستی دارند” بوده است. یکی دیگر از وجوه فعالیت این نازیست، نفرت پراکنی علیه مردم منتسب به اسلام بوده است. این همان الگوی ایدئولوژیک شناخته شده نازیستهای آلمان است که از یک طرف کمونیستها و چپیها و از طرف دیگر یهودیان را کشتار می کرند.
از نظر سیاسی زمینه وقوع چنین جنایاتی را باید در قدرتگیری احزاب خارجی ستیز و راسیستی بر متن بحران و ناامنی اقتصادی و شغلی در اروپا جستجو کرد. با مقبولیت یافتن احزاب راسیستی در نزد بخشی از جامعه، آنها توانستند به پارلمانها راه یابند و از تریبون مجالس به اشاعه نفرت علیه خارجیان و غیراروپایی ها بپردازند. به این ترتیب تفرقه افکنی نژادی و تحریکات راسیستی به ابزاری برای احزاب راست بورژوایی تبدیل شد تا از مسئولیت خود در قبال گسترش نابسامانهای اقتصادی و اجتماعی شانه خالی کنند و تقصیر را به گردن ” بیگانگان” بیاندازند. موضوعی که بازتاب آنرا در تصویب قوانین علیه خارجیان و یا تصویب و اجرای سیاستهای بسیار سختگیرانه پناهنده پذیری می توان دید. در چنین فضایی که با غیرقابل نفوذتر کردن اروپا و تقویت ایده های اروپا محوری توام بوده است بسیاری از مردم آسیا و اروپا  در رویای یافتن زندگی بهتر یا در دریاها و کانتن کامیونها جان باخته اند و یا شرایط بمراتب سختتری را تجربه کرده اند.
تمام افکار “ملی گرایانه افراطی” و یا ” بنیادگرایانه مسیحی” که در مانیفست ١۵٠٠ صفحه ای آندرس برینگ برویک بیان شده به درجات زیادی بخشی از پلاتفرم احزاب و جریانات راسیستی در اپوزیسیون و یا در قدرت در کشورهای اروپایی است.
شرط اول جلوگیری از بروز جنایاتی نظیر آنچه در نروژ روی داد این است که به جنگ افکار و باورهایی رفت که با ملاک قرار دادن هویتهای کاذب ملی و قومی و مذهبی، خاک بر هویت انسانی آدمها می پاشند و کارکردهای فاجعه بار چنین باورهایی را به همگان گوشزد نمود. با محور قرار دادن هویت جهانشمول انسان باید به جنگ عقایدی رفت که میان انسانها تفرقه می اندازند و جداسازی را بجای همبستگی میان انسانها موعظه می کنند. در مقابل انتقاد راسیستها به جوامع  مالتی کالچرالیسم و دفاع آنها از “فرهنگ ملی و اروپایی” باید از موازین پیشرویی دفاع کرد که بشریت مترقی تاکنون در دنیا بدان دست یافته است. باید از ارزشهایی به دفاع برخاست که انسان را فارغ از نژاد، جنسیت، قومیت و مذهب اش محور قرار می دهد. تعریف و تعیین چنین ارزشهایی مرز کشوری یا مهین نمی شناسد و از این رو نسبی نیست بلکه تنها می تواند جهانشمول باشد. 
تاکنون حکومتهای اروپایی برای مقابله با تروریسم به جای تعرض به پایه های سیاسی آن تفکراتی که نهایتا منجر به خشونت راسیستی می شود، از فرصت استفاده کرده و حقوق مدنی شهروندان را تحت عنوان “قوانین ضد تروریسم” محدود کرده اند! نازیسم و نژاد پرستی باید از لحاظ سیاسی عرصه را هر چه بیشتر بر خود تنگ ببیند تا نتواند مولد آدمهایی نظیر آندرس برینگ برویک باشد. جامعه ای که در آن به انسانها بر اساس ارزشهای برابر و یکسان برخورد می شود و تبعیض و نابرابری جایی ندارد، بطور قطع زمینه ساز چنین جنایاتی نیز نمی تواند باشد.