در پاسخ به “یکی از فعالین کارگری خوزستان”

اخیرا مطلبی با امضای “یکی از فعالین کارگری خوزستان” تحت عنوان “تشکل چاره ماست نه شعار‌های پوچ” در سایتها منتشر شده است، که ظاهرا نقدی است بر نوشته محمود قزوینی و نوشته من. البته چنین نوشته‌ای را نمیشود نقد نامید، چون بطور واقعی فاقد هر نوع بحث و استدلالی است که باب دیالوگ و نقدی را بگشاید و جنبش کارگری را گامی به جلو ببرد. بلکه نویسنده در این نوشته به ادبیاتی اسلامی و عقب مانده دست برده است که دقیقا با موضع راستی که برگزیده و میخواهد کنارش بایستد، کاملا خوانایی دارد. از جمله این “فعال کارگری” در همان شروع نوشته اش ضمن تاکید بر اینکه در داخل زندگی میکند، همچون یک مامور امر به معروف و نهی از منکر ظاهرمیشود و چون پاسخی به نقد محمود قزوینی ندارد با عباراتی بغایت زشت و چندش آور به سراغ او میرود. واقعا تاسف آور است که عده ای پیدا میشوند که در مقابل نقد سیاستهای دست راستی و مخالفت با طرحهای احمدی نژاد پشت القابی مانند “فعال کارگری در داخل” پنهان میشوند و هر آنچه از تحجر و عقبماندگی چندش آوری را که نمیتوانند با امضای علنی شان بیان کنند باین وسیله ابراز میکنند. اما این نوع ادبیات و لجن پراکنی آن چیزی است که کارگر و کل مردم این جامعه آنرا نمیخواهند و باید قبل از هر چیز چنین تفکراتی را طرد کرد.

اما از مقدمات بحث که بگذریم، به لب بحث این “فعال کارگری” میرسیم که آنهم همان دفاع از نظرات رضا رخشان از اعضای سندیکای نیشکر هفت تپه است. این “فعال کارگری” در مورد انتقاداتی که من و دوستانی چون محمود قزوینی و دیگران در مورد موضع اولترا راست رضا رخشان داشته‌ایم حرفی نمی‌زند، و نه تنها با مباحث دوره اخیر او معضلی ندارد بلکه جانبداری خود از رضا رخشان را از دریچه تائید نامه وی به سندیکاهای فرانسه اعلام میکند و به منتقدین سیاستهای دست راستی در جنبش کارگری لیچار میگوید. مباحث دوره اخیر رضا رخشان همان بحثهائی است که او را عملا در کنار جمهوری اسلامی و احمدی نژآد قرار داد و طرح هدفمند کردن یارانه‌ها را که تهاجمی به زندگی و معیشت کارگران و کل جامعه است را اقدامی تاریخی و شکوفایی اقتصاد جامعه خوانده است. قبل از پرداختن به نکاتی از نوشته مذکور باید درباره نامه به سندیکاهای فرانسه یادآوری کنم که داستان این ماجرا از این قرار بود که سندیکاهای فرانسه در حمایت از کارگران ایران در ٩ ژوئیه فراخوان به تظاهرات در مقابل دفتر سازمان جهانی دادند، تشکلهای کارگری در ایران همچون سندیکای واحد و اتحادیه آزاد کارگران ایران و کمیته هماهنگی و غیره از این اقدام ارزنده سندیکاهای فرانسه قدردانی کردند، و برخی فعالین سیاسی در خارج کشور و ما بعنوان کمپین برای آزادی کارگران زندانی در این فراخوان شرکت کردیم و به حضور جمهوری اسلامی در این اجلاس اعتراض نمودیم. در مقابل همه این تلاشهای ارزنده، رضا رخشان تحت عنوان رییس هیات مدیره سندیکای نیشکر هفت تپه، به جای ارج گذاشتن به این حرکت و استقبال گسترده از آن، به جای متوجه کردن اعتراضش به جمهوری اسلامی که کارگر را بخاطر مبارزاتش دستگیر و زندانی میکند و خود او و دیگر فعالین کارگری در سندیکای نیشکر هفت تپه را از کار اخراج و بارها و بارها راهی زندان کرده است، طی نامه‌ای به سندیکاهای فرانسه سعی در تخریب این حرکت اعتراضی و چهره همه تشکل‌ها و نیروهایی دارد که در این روز به این حرکت اعتراضی پیوستند. او در بخشی از نامه خود چنین مینویسد: “بسیاری از کسانی که با ارسال پیام به شما سندیکاهای فرانسه با شما اظهار دوستی می‌نمایند، در داخل ایران خود نه تنها در ایجاد سندیکاها و اتحادیه‌های محیط کار فعال نیستند، بلکه در حد توانشان در مقابل سندیکاهای موجود به کارشکنی نیز می‌پردازند.”
حالا “فعال کارگری” ما از خوزستان همانطور که اشاره کردم از دریچه این نامه بعنوان مدافع رضا رخشان، وارد گود شده، و شروع به شمشیر زدن میکند. حرف من به رضا رخشان در نوشته ام این بود که در داخل بودن شما مجوزی برای این نیست که کنار حکومت اسلامی و سیاست اقتصادی احمدی نژاد و دولتش قرار بگیرید و بلندگوی صندوق بین المللی پول در جنبش کارگری باشید و این را بدانید که این حرفها ربطی به کارگران هفت تپه و طبقه کارگرندارد. و اکنون همین سخن را با این “فعال کارگری” از خوزستان و با هر کس دیگری دارم که فکر میکند با گفتن اینکه در داخل ایران است، با گفتن اینکه فعال کارگری است و غیره میتواند، حرفهای راست و نخ نما را به جنبش کارگری و به جنبش انقلابی مردم ایران قالب کند.
در اینجا لازم میدانم هر چند مختصر به این سوال مهم نیز بپردازم که چرا امروز گرایش راست درون جنبش کارگری به تحرک جدیدی افتاده است و چه فصل مشترکی این طیف پراکنده راست را به هم وصل میکند؟
واقعیت اینست که پس از به عقب رانده شدن انقلاب ٨٨ بوسیله رژیم اسلامی و همزمان با گسترش موج انقلابات در منطقه، ما شاهد تحرک جدیدی در جنبش کارگری بودیم و این تحرک را میتوان در اعتصاب هزاران کارگر پتروشیمی ماهشهر بر سر خواست تعرضی کوتاه شدن دست پیمانکاران و در اول مه سرخ سنندج با شعار زنده باد سوسیالیسم و گسترش هر روزه اعتراضات کارگری در کارخانجات مختلف دید. تحرکی که بطور واقعی افق تازه‌ای را هم در برابر جنبش کارگری و هم در یک سطح وسیعتر در برابر کل جنبش انقلابی مردم ایران قرار داده است. گرایش راست و شکست طلبانه درون جنبش کارگری و کلا در سطح کل جامعه، بر این افق و بر این موقعیت باور ندارد. این گرایش قبل از آن هم جنبش انقلابی مردم در سال ٨٨ را باور نداشت و همصدا با مدیای بورژوایی آنرا از ریشه اصلی خود یعنی اعتراض میلیونی مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی جدا کرده و نقطه شروعش را به مضحکه انتخابات رژیم و دعواهای درون حکومت وصل میکرد و سبزش خواند و رهبریش را به موسوی و کروبی و اپوزیسیون درون حکومت اعطا کرد تا بتواند انکارش کند.
اما صدای جنبش انقلابی مردم در سال ٨٨ را دنیا شنید. جوانان مصر مبارزات مردم ایران را الهام بخش انقلاب خود خواندند. مردم در ایران با تظاهرات‌های میلیونی خود و با طرح خواستها و مبارزاتشان کل این حکومت را به چالش کشیدند، و علیرغم همه این تحولات این طیف از جریانات راست همچنان بر طبل انکار کوبیدند و مردم را از انقلاب بر حذر داشتند. بعد هم هنگامیکه جمهوری اسلامی توانست با سرکوب انقلاب ٨٨ را عقب براند، آنها پروسه سرکوب مبارزات مردم را معادل با پروسه متعارف شدن جمهوری اسلامی دانسته و حتی تا آنجا جلو رفتند که طرح ریاضت اقتصادی رژیم را طرح شکوفایی اقتصاد و گشایشی در ایجاد اشتغال و راه برون رفت سرمایه داری ایران از بحران خواندند و با چنان اطمینانی به دفاع از آن پرداختند که خود حکومت جراتش را نداشت.
بدین ترتیب این گرایش راست، با این تبلیغات و گفتمان عملا کنار احمدی نژاد و جمهوری اسلامی قرار گرفته و اکنون نیز کل راهکارش به مردم سفت کردن کمربندها برای شکوفایی سرمایه داری و چانه زدن در چهارچوب قانون کار و قانون اساسی جمهوری اسلامی است که آرزوی متعارف شدنش را سر میدهد. از جمله جریانات چپ نمائی که زنگوله دفاع از طرح احمدی نژاد را به گردن خود آویزان کرده اند بعنوان طیفی از همین گرایش و با همان استدلالات و با تئوری سوسیالیسم رم میدهد، یک دوره نسخه دولت ائتلافی با حجاریان را پیچیدند و امروز نیز دنبال احمدی نژاد افتاده و برای طرحها و برنامه‌هایش کف میزنند. ادعایی که خود رژیم هم هیچگاه نکرده است و در دعواهایشان بارها و بارها به شکست طرحها و سیاستهایشان اذعان داشته و یک موضوع هر روزه اختلافاتشان نیز بر سر به خطر افتادن کل نظامشان است.
در هر حال در راستای همین خط و نگرش راست و شکست طلبانه است که این جریانات وقتی هم به سراغ جنبش کارگری میروند، در نقش سندیکالیست دو آتشه و البته قلابی ظاهر میشوند تا در چهارچوب ظرفیت‌های مبارزه در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی، کارگر را به بیعت با طرح هدفمند کردن یارانه‌های رژیم و قانون اساسی جمهوری اسلامی و قوانین کارش بکشانند.
این جوهر و اساس تخاصم این گرایش با گرایش چپ درون جنبش کارگری و در سطح جامعه است. از همین روست که اینها با کسی که از جنبش مجامع عمومی کارگران سخن میگوید، با کسی که از تلاش برای گذاشتن سنگ بنای شورا و قد علم کردن طبقه کارگر در عرصه سیاسی جامعه سخن میگوید و با کسی که کارگران و کل جامعه را به جایگاه و نقش اعتصابات سراسری کارگری بعنوان یک راه مهم برون رفت از اوضاع سیاسی کنونی عطف توجه میدهد، خود را در تقابل و رودرو می‌بینند. به عبارت روشنتر همانطور که در نوشته‌های قبلی نیز اشاره کردم، در این تقابل قبل از اینکه بحث بر سر سندیکا و یا مجمع عمومی و نوع آلترناتیو ما برای تشکلیابی کارگری باشد، بحث بر سر وجود دو گرایش راست و چپ در مقابل یکدیگر است که نتیجه تبعی آن طبعا به نوع آلترناتیو ما برای چگونگی سازمانیابی کارگری در جنبش کارگری نیز کشیده میشود. از همین رو این گرایش با زدن سنگ سندیکا به سینه، بدرست ما را آنتی سندیکالیست میخواند، چون جوهر بحثش در طرح سندیکا، مبارزه در چهارچوب قوانین تعریف شده جمهوری اسلامی و نظام موجود است.
جالب اینجاست که اینها برای اثبات حقانیت گفته‌های خود تلاش دارند که تشکلهای موجود کارگری را به صرف اینکه سندیکای کارگری نام دارند، به نفع صحت گفته‌های خود مصادره به مطلوب کنند. در حالیکه تجربه تا کنونی جنبش کارگری و تجربه سندیکای شرکت واحد و یا نیشکر هفت تپه به روشنی پوچی چنین ادعاهایی را روشن میکند و پروسه تشکیل هیچکدام از آنها ربطی به سنت پوسیده و راست سندیکالیسم و سرخم کردن در برابر قوانین موجود جمهوری اسلامی را ندارد.
سندیکای واحد، وقتی توانست به تشکلی معتبر در ایران و در سطح جهانی تبدیل شود، که فراخوان به اعتصاب “غیر قانونی” سال ٨۴ را داد و به جرم همین کار هنوز رهبران آن به اتهام واهی اخلال در امنیت کشور در زندانند. نیشکرهفت تپه نیز وقتی به تشکلی معتبر در میان کارگران و نقطه امید کارگران هفت تپه تبدیل شد که با اعتصابات قدرتمند خود در سال ٨۵ چندین ماه اعتراض و مبارزه را پشت سر گذاشت و به الگویی از مبارزه متحد و سازمانیافته برای نقد کردن دستمزدهای پرداخت نشده و تقابل با قلدری کارفرمایان و دولت تبدیل شد و کارگران توانستند با زور مبارزاتشان تشکل خود یعنی سندیکای نیشکر هفت تپه را ایجاد و تحمیل کنند و هنوز رهبران آن پرونده‌های قضاییشان باز است و از کار اخراجند.
به عبارت روشنتر این تشکل‌ها به یمن مبارزاتشان و با قدرت نیروی اعتصاباتشان و با برپایی مجامع عمومی کارگری چند هزار نفره شان که تماما از زاویه قوانین جمهوری اسلامی جرم محسوب میشوند و زندان و اخراج در پی دارند، توانسته‌اند به اینجا برسند و این سنگرها را فتح کنند. اما این حضرات این جنگ را نمی‌بینند و اگر هم می‌بینند اتفاقا همین بخش از نقطه قوتهای این تشکلها را به حساب تند روی‌های آنها میگذارند. چون چنین مبارزاتی ربطی به سندیکا از نوع کلاسیک و در چهارچوب قوانین موجود و سنت گرایش راست ندارد و اتفاقا این ما هستیم که همواره تلاش داشته‌ایم این سنت‌های با شکوه جنبش کارگری ایران را در اذهان کارگران و کل جامعه تازه نگاهداریم و بر درسهای آن تاکید داشته باشیم. اما گرایش راست همواره تلاشش سوق دادن این تشکلها به همان سنت راست سندیکالیستی و مهار کردن آنها در قوانین موجود بوده است و این کشاکشی است که همواره در طول مبارزات این تشکلها نیز شاهدش بوده‌ایم. و دقیقا این تشکلها آنجاهایی سرازیری رفته‌اند، که چنین گرایشات راستی توانسته‌اند در این تصمیم و آن تصمیم معین تاثیر بگذارند و جهت مبارزات کارگران را به انحراف بکشانند. من هم با اشاره به همین تجربیات ارزنده مبارزاتی تشکلهای کارگری موجود در ایران است که به رضا رخشان یادآور شدم که حرفهای او امروز هیچ ربطی به این سنت و به مبارزات واقعی کارگران نیشکر هفت تپه ندارد.

در هر حال خلاصه بحثم اینست که امروز ما با طیفی از جریانات راست در سطح جنبش کارگری و کل جامعه روبرو هستیم. از جمله بخشی از جریانات راست را می‌بینیم که وحشت زده از رشد اعتراضات کارگری و جلو صحنه آمدن کارگر، وحشت زده از اول مه سرخ سنندج و قطعنامه‌های اول مه کارگران، به جنب و جوش افتاده و با نشان دادن چماق سرکوب رژیم و کشاندن مبارزات کارگر به مجاری قانونی، میکوشند که کل این حرکت را ایست دهند. و در کنار این بخش از جریانات راست، طیف در هم ریخته ی چپ شکست طلبی را می‌بینیم که افقش را از دست داده است و چشم اندازش تماما شکوفایی اقتصاد سرمایه داری موجود و متعارف شدن حکومت اسلامی است. این طیفی از چپ است که هویتش را از دست داده و عملا در سیاست بشدت راست و مرتجع شده و کارشان فراخوان به خانه نشین شدن کارگر و کل جامعه است. همین طیف از چپ است که به میدان آمدن اجتماعی کارگر با اتکا به جنبش وسیع مجامع عمومی کارگری را آنارشی میخواند و یا در بهترین حالت برپایی آنها را “غیر ممکن و شعار توخالی ” میداند.

اما واقعیت اینست که در شرایطی که مردم در کمین فرصتی هستند که تکلیف خود را با این رژیم یکسره کنند، در شرایطی که جنبش کارگری در حالتی انفجاری بسر میبرد، چنین گرایشات دست راستی در جنبش کارگری و در میان مردم جایی ندارد. مردم جمهوری اسلامی را در کلیتش نمیخواهند و این شاخص اصلی رابطه آنها با هر حزب و جریان و شخص و گفته ایست. بنابراین این “فعال کارگری” ما از خوزستان نیز قبل از هر چیز باید جایگاه خود را نه به لحاظ جغرافیایی و داخل و یا خارج بودن، بلکه به لحاظ موقعیتش در تعلق به این صف بندی روشن کند. و فکر میکنم ایشان با دفاع خود از رضا رخشان انتخاب خود را کرده است.

در خاتمه من هم در توافق با این “فعال کارگری” میگویم بله کارگران نیاز به تشکل خود دارند. اما تشکلی که نماینده اراده مستقیم خود کارگران باشد. تشکلی که صف مبارزات کارگران را متحد نگاهدارد. تشکلی که بتواند کارگر را در صحنه سیاسی جامعه قدرتمند به میدان آورد. به اعتقاد من امروز در تداوم همه این دستاوردها و نیز در شرایطی که جامعه و جنبش اعتراضی کارگری در حال انفجار است، دامن زدن به جنبش مجامع عمومی کارگری و شکل گیری شوراها یک جواب فوری و حیاتی به اوضاع سیاسی امروز است.*