باز هم درباره اعتصاب ٬ پاسخ به یک نقد

یکی از خوانندگان نوشته “درباره اعتصاب کارگران در این دوره” واکنشی نشان داده و نوشته است که در کشوری که هیچگونه تشکل کارگری تحمل نمی‌شود، چگونه می‌شود از کارگران خواست که دست به اعتصاب عمومی بزنند. در ادامه اظهار نظرش به جمله “کارگر اعتصاب می‌کند برای اینکه کارفرما و نمایندگان سیاسی آنها در دولتشان جز زبان زور، زبان دیگری حالیشان نیست.” ایراد گرفته و گفته است: “مگر اعتصاب زبان زور است؟ مثلا وقتی کارگران در ژاپن اعتصاب می‌کنند به زور متوسل می‌شوند؟” نقد دیگر ایشان اینست که چرا من از اعتصاب ١٩٠۵ کارخانه پولیتوف مثال آورده ام! البته چند نکته دیگر هم گفته‌اند که به بحث ما کمکی نمی‌کند و فعلا به همین چند نکته اشاره می‌کنم. در این نوشته، به بهانه بحثهای همین خواننده گرامی هم شده، باز هم درباره اعتصاب و نقش اعتصاب و مشخصا اهمیت اعتصاب عمومی در این دوره نکاتی را مطرح خواهم کرد.
واقعیت اوضاع سیاسی ایران طوری است که حتی سران جمهوری اسلامی نمیتوانند وحشت از سرنگونی رژیمشان را پنهان کنند. از اظهارات هر آیت الله و حجت الاسلامی این را می‌شنویم که وضع رژیم آقا، تعریفی ندارد. واضح است که ما کمونیستها برای سرنگونی این حکومت عجله داریم چون هر روز عمر بیشتر این حکومت باعث قربانی شدن انسانهائی و بدتر شدن وضع زندگی کارگران و خانواده های آنها میشود. اما هر کدام از ما انسانها در هر حزب و سازمانی متشکل باشیم و خود را به هر کمپی در جامعه متعلق بدانیم، متحد خود را در یکی از دو طبقه اصلی جامعه، طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار، می‌بینیم. واضح است که کمونیستها نمیتوانند به کارخانه دار و سرمایه دار و همچنین نمایندگان آنها که لزوما کارخانه دار و سرمایه دار هم نیستند، امیدی ببندد؛ بلکه امیدشان به پایگاه اجتماعی خود و به جنبش و طبقه کارگر است. در کمپ آنطرفتر هم که خواهان حفظ روابط کارمزدی و استثمار کارگر است، نه فقط امیدی به طبقه کارگر ندارد بلکه اگر سراغ جنبش کارگری برود آنرا برای منافع و اهداف خود می‌خواهد سازمان بدهد. این شامل همان کسانی هم می‌شود که می‌خواهند دلبخواهی از پایان مبارزه طبقاتی حرف بزنند. در جریان جنبش اعتراضی ٨٨ نیز عده ای از این طیف مدافع استثمار که ظاهرا طرفدار دمکراسی هستند رو آورد که گاها با زبان چپها هم حرف می‌زنند. از اینجاست که کمونیستها هم برای شکست دادن دشمن باید به جنبش طبقه کارگر و پایگاه اجتماعی خود رجوع کند، سلاح و ابزار کارای آن را بکار بگیرد و از تجارب موفق و حتی ناموفق آن هم درس بگیرد و بکار بگیرد!
در همان نوشته یادشده گفتم که “عشق” ما کارگران به اعتصاب نه از سر تصویر کاذبی است که ژورنالیسم نان به نرخ روز خور به خورد جامعه می‌دهد که گویا شرور و خرابکاریم! بلکه از آنجا ناشی می‌شود که تا اعتصاب نکنیم، حتی حقوقی را که برایش کار هم کرده‌ایم نمی‌پردازند. کارگر بخاطر اینکه برود اعتصاب بکند و در جائی مثل ایران سینه سپر گلوله پاسداران اسلامی کند، کارگر نمی‌شود. نه تنها در ایران، در هیچ کجای دنیا کارگر برای اینکه برود و اعتصاب سازمان بدهد و در اعتصابی شرکت کند، دنبال پیدا کردن کار نمی‌گردد. کارگر می‌رود کار می‌کند که یک زندگی شرافتمندانه داشته باشد؛ که مجبور نشود دزدی کند، که به تن فروشی تن بدهد، که وارد بازار مواد مخدر بشود، که برای سرمایه دار و سرکوب هم طبقه ایهایش مزدوری کند و به هزار و یک کار ناشایسته و نالایق دیگر تن بدهد! اما همین کارگری که ظاهرا قراردادی بسته و قرار است دستمزدی به او بدهند و با بالا رفتن تورم دستمزدش بالا برود را مجبور می‌کنند که تا سر و صدا و اعتراض نکند، حتی جواب سلامش را هم ندهند! اینکه تا اعتصاب نکند و تولید را نخواباند به مطالباتش رسیدگی نمی‌کنند، اگر زبان زور نیست، چرا آژان و بسیجی برایش صدا می‌کنند؟
اما بخاطر اعتراض همین خواننده گرامی برای تعریف اعتصاب به لغتنامه دهخدا نیز مراجعه کردم که برای این دوست آنرا نقل کنم، در آنجا آمده است: “اختلافات و مناقشات راجع به کار: چون توافق و سازش بین کارفرما و کارگر همیشه ممکن نیست بناچار اختلافاتی بروز میکند و بطور معمول در این هنگام اجتماعاتی موقتی تشکیل می‌یابد که هدف آنها اکثر اوقات تغییر شرایط کار میباشد و وسیله رسیدن بمقصد را دست کشیدن از کار قرار میدهند. هر گاه این عمل از طرف کارگران باشد بصورت اعتصاب (Greve) و در صورتی که از طرف کارفرمایان باشد بطریق بستن در کارخانه (lock-out) واقع میشود. اعتصاب و بستن کارخانه حل اختلاف با زور می‌باشد که آنرا بجنگ تشبیه کرده‌اند.” لغتنامه‌های معتبر انگلیسی هم، از جمله ویکیپدیا چنین تعریفی از اعتصاب داده‌اند.

موردی مثل ژاپن!
اما در ژاپن اعتصاب به چه معنا است؟ اعتصاب، اعتصاب است. اولا اگر کسی پاسداری آنجا نمی‌بیند که کارگران را به شیوه جمهوری اسلامی سرکوب بکند، بخاطر عقب نشینی‌های تاریخی‌ای است که طبقه حاکمه را وادار به روی آوری به مکانیزمهای دیگری کرده است. ثانیا در ژاپن و خیلی از کشورهای مشابه دیگر در اتحادیه ها متشکل هستند که خیلی از آنها کارشان سنجیدن روحیه اعتراضی کارگران است و در موقع لازم جلویش را خودشان می‌گیرند. بعلاوه اعتصاب یعنی خواباندن کار که برای کارفرما دقیق معنی زبان زور را میدهد. برای همین اعتصاب در زمانی که هنوز دوره قرارداد بین کافرما و اتحادیه پایان نیافته غیرقانونی است و اگر در این دوره اعتصابی صورت بگیرد به آن “اعتصاب وحشی” میگویند! واضح است که اعتصاب به سرمایه دار ضرر میرساند چون در مدت اعتصاب تولید صورت نمیگیرد و سودی حاصل نمیشود یا خدماتی متوقف میشود، لذا کارفرما با تمام قوا تلاش میکند که اعتصاب صورت نگیرد. اتفاقا بدلیل اعتصاب (زبان زور) است که وقتی سرمایه دار نتواند کارگران را فریب دهد و سر آنان شیره بمالد و با حرکت متحد و قدرتمند کارگران مواجه شود مجبور میشود برای جلوگیری از “ضرر” بیشتر عقب نشینی کند و به خواسته کارگران تن دهد و در مواردی هم البته دولت به داد کارفرما میرسد و با قانون و دادگاه و نیروی سرکوبشان جلو اعتصاب را میگیرند. بهرحال کسی که علاقه‌ای به مسائل بین المللی کارگری داشته باشد و آن را یک روز در میان هم دنبال کرده باشد، متوجه میشود که اعتصاب جواب کارگران به زور سرمایه داران است، و هر جائی هم که بهردلیل کارگر دست به این ابزار و زبان زور نبرده است سرمایه داران بیشتر حقوق کارگر را ضایع کرده اند و سود بیشتری برده اند.
اما آن جنگ گرمی را که امروز در یونان، اسپانیا، فرانسه، انگلیس، ایرلند و دیگر جاهای دنیای غرب بین طبقه کارگر و بورژوازی در میان است، دیگر آن توهمی را که گویا کارگران می‌توانند بدون توسل به زور و قهر دستمزد و زندگی شان را از حلقوم سرمایه داران انگل بیرون بکشند، در هم شکسته است. همین امروز در جاهائی مثل ژاپن و آمریکا و سوئد، کارگران را بخاطر رهبری اعتصابات در لیست سیاه قرار می‌دهند. خواننده کنجکاو و علاقمند را به نوشته “داستان غم انگیز مبارزه کارگران با رؤسای اتحادیه ها” در مورد “۵ کلیولندی”ای که در آمریکا در لیست سیاه قرار گرفتند رجوع می‌دهم. در سوئد هم چند سال پیش یکی از اعضای اتحادیه کارگران مترو را بخاطر سازمان دادن اعتصابی اخراج کردند. لیست بالا بلندی را میشود در این مورد ارائه داد. هر جا کارگر زورش نرسد بیحقوقی بیشتری به او تحمیل کرده اند، نباید بدام بورژوازی و سخنگویانش افتاد.

چرا اعتصاب عمومی؟
گفتم که کارگران مجبورند اعتصاب کنند و اتفاقا در جائی مثل ایران، بهترین راه برای خلاصی از شر جمهوری اسلامی، که نان شب کودکان کارگران را گرو گرفته است، اعتصاب عمومی است. اینکه کسی ادعا کند کارگران اول بروند متشکل بشوند، بعد درباره اعتصاب عمومی حرف بزنند، در صمیمانه‌ترین مورد از طرف کسی که آن را مطرح می‌کند، یک توهم است. اما اکثرا توطئه‌ای است برای کلاه گذاشتن به سر جامعه! جمهوری اسلامی هر تحرک کارگران برای تشکل پذیری را با تمام توان می‌خواهد سد کند. در عین حال بوی الرحمن آن هم بلند شده است. اگر کارگران جلو نیایند و در سرنگونی آن قدم جلو نگذارند، معلوم نیست که چند سال دیگر باید ریاضت بکشند! در نتیجه کارگرانی که دائم در حال اعتراض و اعتصابند، لازم است که در مجامع عمومی خود درباره اعتصاب هماهنگ با چند کارخانه بغل دستی بحث و گفتگو کنند و این را یک الگو برای کارخانجات دیگر بکنند تا بلکه کلک قضیه را بکنند. نمی‌شود؟ این اتفاقا شدنی‌تر از آن است که اول منتظر متشکل شدن بمانند و بعد کاری بکنند. این آخری را من می‌گویم کلاه گذاشتن سر جامعه، و از شیادی‌های سرمایه داری است که متأسفانه به خورد چپهای زیادی هم داده است. بعلاوه، تلاش برای متشکل شدن یک جزء مهم مبارزه کارگر است و واضح است کارگر بدون تشکل با شرایط دشوارتری مواجه است. اما باید توجه کرد که در همین جمهوری اسلامی و جلو چشم مزدوران مسلح و اطلاعاتی این رژیم کارگران هر روز در چهارگوشه ایران با اتکا به رهبران عملی خود اعتصاب میکنند و مبارزه شان را پیش برده اند. سوال اینست که چرا باید کارگر یک وجه مبارزه اش را تعطیل کند و به وجه دیگری آنرا منوط بکند؟ همین کسانی که کارگر را در یک کارخانه متحد میکنند که اعتصاب صورت بگیرد میتوانند با رفقای خود در دیگر کارخانه ها ارتباط بگیرند و نقشه مبارزه و اعتصاب هماهنگ را هم طراحی و اجرا کنند.
نکته دیگر اینکه مگر تشکل کارگری توسط چه کسانی فرموله می‌شود و به “تشکل کارگری”ای که مورد نظر خواننده گرامی است تبدیل می‌شود؟! در پروسه اعتراض کارگران و توسط فعالین و نمایندگان کارگران. بحث من این بوده که ما در ایران اعتصاب کارگری کم نداریم و اعتصاب و اعتراض کارگری هم توسط دستان نامرئی سازمان نمی‌یابند. باز، بحث من این است که در جائی که سعی می‌شود هر تحرک اعتراضی کارگران را سرکوب کنند و نماینده و فعال کارگری را زندانی کرده و برایش پاپوش بدوزند، بجای “منتظر ظهور مهدی” ماندن، همان فعال کارگری باید توجه اش را به سازمان دادن اعتصابات هماهنگ و سراسری و در نتیجه اعتصاب عمومی متمرکز کند. قبلا نیز گفته ام و اینجا تکرار می‌کنم که “اگر کسی منتظر است شوراها یا سندیکاها شکل بگیرند بعد جمهوری اسلامی برود این هیچ وقت اتفاق نمی‌افتد.” جمهوری اسلامی باید برود و ایجاد تشکل را کسی از روی جزوه یاد نمی‌گیرد.

اعتصاب عمومی ١٩٠۵ روسیه
درست است که اعتصاب کارخانه پولیتوف و اعتصاب عمومی در پتروگراد به تاریخ تعلق دارد و بقول خواننده گرامی حتی نتوانست تزار را هم سرنگون کند. راستش اعتصابات عمومی بزرگ دیگری مثل اعتصاب عمومی در ١٩۶٨ فرانسه، اعتصاب عمومی ١٩٢۶ انگلیس، اعتصاب عمومی ١٩١٩ در سیاتل آمریکا و وینی پگ کانادا، اعتصاب عمومی ١٩٠٩ سوئد، اعتصاب عمومی ١٩١٣ بلژیک و بسیاری جاهای دیگر هم، با تمام فشاری که به دول مربوطه آوردند، قادر به سرنگونی آنها نشدند. اما هر کسی که تاریخ این اعتصابات را دنبال کرده باشد، متوجه می‌شود که همین اعتصابات آن دولتها را تا دو قدمی سرنگونی بردند. تمام بحث بر سر همین نکته است که اگر آنها نتوانستند، ببینیم چه شد که قال قضیه کنده نشد. تا ببینیم که چگونه اعتصاب عمومی ما می‌تواند میوه بدهد؟ مورخین هیچ جا نگفته‌اند که دست زدن کارگران پتروگراد به اعتصاب عمومی عملی پوچ بود؛ گفته و می‌گویند تزار قسر در رفت!

کارگران می‌توانند!
کارگران در ایران باید اعتصاب بکنند تا بتوانند قدرت خود را به دوست و دشمن نشان داده و ثابت کنند. این تنها راه ضربه زدن به اقتدار جمهوری اسلامی است. تنها راه مؤثر مقابله با سرکوب جمهوری اسلامی است. باید اعتصاب بکنند و اعتصاب هماهنگ نیز بکنند. کارگران هیچ وقت در این سی و دو سالی که جمهوری اسلامی حکومت کرده، با رژیم کنار نیامدند. امروز اما این کنار نیامدن، به نقطه‌ای رسیده که سرکوب هم دیگر جوابگوی ادامه حیات رژیم نمی‌تواند باشد. در عین حالی که برای سرنگونی آن نقشه می‌کشیم، خواهان افزایش دستمزد هستیم؛ خواهان ایجاد تشکل خود نیز هستیم. خواهان برچیده شدن بساط شرکتهای پیمانکاری و واسطه گران نیز هستیم. خواهان زندگی بهتری هستیم. اعتراض به پرداخت نشدن دستمزدها با نقشه کشیدن برای سرنگونی این رژیم مغایرتی ندارد. هر دو را با حوصله و دقتی که از جنبش کارگری بر می‌آید، دنبال خواهیم کرد و این تنها راه باقی مانده برای جنبش کارگری است. ادامه حیات زیر سلطه جمهوری اسلامی دیگر زندگی نیست، مرگ تدریجی است. جمهوری اسلامی باید برود و باید آنرا پائین بکشیم.*
٢۵ ژوئیه ٢٠١١