چپ انقلابی و تشکلات کارگری (٢)

بینا داراب زند : اگر ضرب المثل قدیمی "ارزش فرد را با دشمنانش ارزیابی می کنند" صحیح باشد، در اینجا از توصیه نامه های ارزشمندی که چپ های رفرمیست در ذیل بخش اول این نوشته نثار اینجانب نمودند، کمال تشکر را دارم.

قسمت دوم: کمیته های سوسیالیستی

"لغو کار مزدی" و  پارادوکس سندیکا

البته این تنها بینش "سندیکالیسم" نیست که مانع ایجاد ارتباطی مستحکم و انقلابی میان کارگران سوسیالیست و توده یِ کارگری می شود.  دیدگاه دیگری نیز در مقطع کنونی از زاویه ی "انقلابی گری" روش انقلابی را نفی کرده و عملاً سد راه آن می گردد.  رفیق علیرضا خباز، کارگر جوشکار و یکی از  امضاء کنندگان " فراخوان کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری هزاران کارگر" در شماره یِ یک نشریه "لغو کار مزدی" در مقاله ای به عنوان "پیش بسوی ایجاد تشکل های نوین کارگری" می نویسد:
 "نوع مطالبات کارگران ایران گسترده و فراگیر و سراسری است.  همچنین ویژگی مهم دیگر در این مطالب شکل کلان آن است، مثل مقابله با خصوصی سازی، حفظ تأمین اجتماعی، مقابله با قراردادهای موقت کار، خواست تشکل مستقل و … مقابله با اخراج ها و بیکاری سازی های سراسری و بیمه بیکاری را می توان به این نوع مطالبات اضافه کرد.

مسئله ی حضور سیاسی کارگران در عرصه های اجتماعی به عنوان یک مطالبه ی مهم است.  نمونه های عینی این مهم را می توان هم در نوع شعارهای کارگران در تجمعات و تظاهرات کارگری که قلب نظام سرمایه داری را نشانه گرفته اند دید و هم شیوه های اعتراضی گوناگون علیه اخراج و بیکاری سازی ها و تعطیلی واحدهای تولیدی، و تصمیم گیری در شیوه ی شرکت در انتخابات را نیز می توان به آن اضافه کرد.  این نوع مطالبات و کمیت طبقه کارگر  و حضور کارگران نسل جدید با سطح تحصیلات بالاتر و رشد سرمایه های کلان و ورود آنها به ایران و حضور بیش از پیش سرمایه خصوصی و غیره، همه و همه نیاز کارگران به تشکل های فراگیر و سراسری را در رشته های مختلف تولیدی صنعتی و خدماتی افزایش داده است.  صنعت نفت، پوشاک، ساختمان، خودرو سازی و  غیره نیازمند تشکل های کارگری قوی هستند که مطالبات کلان کارگری را پیگیری کنند.  از طرفی، تشکل های سنتی در سطح جهانی تجربه شده اند و نا کارآمدی آن ها به اثبات رسیده است.  کارگران نیازمند تشکلی هستند که بتواند  مطالبات سراسری کارگران را پاسخ گو باشد، ساختار تشکیلاتی آن با تشکل های سنتی موجود متفاوت باشد.  مستقل از جزیانات سیاسی و دولت باشد.  از تنگ نظری های صنفی فاصله گرفته و بتواند نقش آموزش کارگران و سازماندهی آنها را در عرصه جدید و وسیع بعهده گیرد.  در هر دولتی با هر نوع ایدئولوژی ماندگار و متداوم باشد.  با فرقه گرایی و بوروکراتیسم و سندیکالیسم مرزبندی داشته باشد.  کارگران را از هم جدا نکند.  در نهایت و در چشم انداز کلی سیستم کار مزدی را هدف قرار داده و لغو کار مزدی را اساس خود قرار دهد."( ص ص ۴۳ و ۴۴)

خوب، این خواسته ها تا زمانیکه آرزوی قلبی یک مبارز را تشکیل می دهد، اشکالی ندارد.  اما هنگامیکه می خواهد به یک رهنمود مشخص تبدیل شود، باعث تعجب خواهد شد.  آن چه تشکلی خواهد بود که در عین اساس قرار دادن "لغو کار مزدی"، فراگیر هم باشد؟  آن چه تشکلی است که سوسیالیست است، چرا که "چشم انداز کلی سیستم کار مزدی را هدف قرار داده"، یعنی کل نظام(سیستم) سرمایه داری را، اما "مستقل  از جریانات سیاسی" است؟  مشکل عملی چنین شعارهایی در اینست که "تشکل" پدیده ای انتزاعی نبوده و از عناصر تشکیل دهنده اش مجرد نمی باشد.  اگر تشکلی قرار است "فراگیر" باشد و در عین حال "لغو کار مزدی" را اساس فعالیت های خود  قرار دهد، پس عناصر تشکیل دهنده اش می بایست همگی سوسیالیست و ضد نظام سرمایه داری باشند.  آیا رفیق خباز معتقد است که کلیه ی کارگران ایران سوسیالیست اند؟  و یا به آگاهی سوسیالیستی دست یافته اند؟  اگر چنین است، پس چه نیازی به تشکلی دارند که " از تنگ نظری های صنفی فاصله گرفته و بتواند نقش آموزش کارگران و سازماندهی آنها را در عرصه های جدید و وسیع به عهده گیرد"؟  و اگر چنین نیست، پس چگونه انتظار دارند که تشکلی با این محتوا بتواند تمامی کارگران را به صفوف خود جذب کند؟ 

همانطور که گفتیم، هیچ تشکلی در فضا تشکیل نیافته و در زمان و مکان عینی و از افرادی واقعی تشکیل می شود. اکثریت قابل ملاحظه ای از کارگران ایران نه تنها سوسیالیست نیستند، بلکه بعضاً تحت تأثیر ایدئولوژی های ضد سوسیالیستی ِ مذهبی و "سندیکالیستی" قرار دارند.  گویا رفیق خباز در جامعه ی دیگری زندگی می نماید، هر چند که در هیچ نقطه ای از جهان و در هیچ مقطع تاریخی ای ما شاهد آن نبوده ایم که تمامی جمعیت کارگری سوسیالیست باشند. بخصوص در ایران، بسیاری از کارگران به علت تجربه ی تلخی که از سیاست بازی بورژوازی حکومتی و اصلاح طلب داشته اند و نتیجه ی مبارزات سیاسی مستقل را سرکوب و زندان می دانند، تا کلمه ی "سیاست" و "سیاسی" را می شنوند، گریزان می گردند.  البته در شکلگیری این واقعیت، دیدگاه سندیکالیستی نیز بی اثر نبوده است.  برای اینکه کارگران ایرانی به آگاهی طبقاتی رسیده و سوسیالیست شوند تا خواستار عضویت در تشکلی علیه "سیستم کار مزدی"گردند، نیاز به آموزش و تجربه های عینی مبارزاتی دارند.  حال اگر رفیق خباز با ادعای ما موافق است، یعنی قبول دارد که توده یِ کارگری باید از طریق آموزش و تجربه به آگاهی طبقاتی و علم مبارزه طبقاتی دست یابد، ظرف تشکیلاتی و یا بعبارت ساده تر، این کلاس درسی را که آموزگار (قشر آگاه و با تجربه کارگری) و شاگ