درباره اعتصاب کارگری در این دوره

اعتصابات کارگری تنها راه مؤثر مبارزه متحدانه کارگران برای دفاع از منافع آنی و آتی خودشان است. بخش جدائی ناپذیر از زندگی کارگران است. کارگران وضعیت خود را با دیگران، به نسبت ثروتی که در جامعه هست، با کارگران دیگر ممالک و حتی با وضعیت گذشته خود می‌سنجند و معترض می‌شوند. درباره اعتصاب زیاد نوشته‌ایم. از آنجا که کارگران برای دست یافتن به یک زندگی انسانی و شایسته انسان دائما در تلاش هستند و همین تلاش با سنگ اندازی و حقه بازی‌های متعدد کارفرمایان و نمایندگان سیاسی آنها روبرو می‌شود، ما هم باید مکرر به همین تلاش و مبارزه کارگران و در نتیجه اعتصاب آنها بپردازیم. اعتصابات کارگری در یک دهه گذشته در ایران، مرتب در حال افزایش بوده‌اند. دوره بین اعتصابات کوتاه‌تر، جهتگیری این اعتصابات با افشاتر شدن چهره آدمکش جمهوری اسلامی و پوچ بودن رتوریکهای “عدالت” آن، با زیر نورافکن قرار گرفتن دزدیهای کلان و میلیارد دلاری سران “عادل” آن، میلیتانت‌تر شده اند؛ و مطالبات کارگران هم در همین جهت روشن‌تر شده و می‌روند که حتی روشن‌تر از این هم بشوند.
اما اعتصابات این دوره می‌توانند گسترده و هماهنگ بشوند. با وضعیت بحرانی‌ای که جمهوری اسلامی در آن گیر افتاده است، پتانسیل این وجود دارد که کل طبقه کارگر وارد یک سلسله اعتصاب و در نتیجه یک اعتصاب عمومی بشود که طومار این همه بدبختی و رژیم حافظ آن را در هم بپیچد. جامعه حق دارد که چشمش به جنبش کارگری باشد؛ چرا که در عمل دیده است که با هر تحرکی که کارگران به خود می‌دهند، رژیم وارد بحرانی عمیقتر می‌شود.

اعتصاب چیست؟
اعتصاب شکل فرموله شده اعتراض و شکایت کارگران در برابر اجحافات کارفرمایان است. اعتصاب شکل پیشرفته و موثر اعتراض کارگر، نمایش قدرت جمعی و متحد کارگران است. اگر دستمزد یک نقطه‌ای است که کارگر با کارفرما روبرو می‌شود، اعتصاب شکل رزمنده روبرو شدن کارگر با کارفر برای نقد کردن همان دستمزد و افزایش آن، و یا جلوگیری از کاهش مزایائی است که در یک دوره‌ای آن را به دست آورده است. این به نظر من جوهر روبرو شدن کارگر و کارفرماست که نهایتا به انقلاب کارگری، بر علیه شرایط کار کارگران و رفتار سیستم سرمایه داری با انسان، می‌انجامند.
“اعتصاب” در دوره ماقبل سرمایه داری به هر چیزی که اطلاق می‌شد، اعتصابات مدرن اما حاصل سر برآوردن تولید برای سود، و حاصل کالا شدن نیروی کار کارگران است. حاصل سر برآوردن کارخانجات و تولید انبوه برای سود است. هر جائی که تعداد کارگران زیادی برای در آوردن لقمه نانی و در نتیجه در محیط کار بزرگتری دور هم جمع می‌شوند، احتمال اعتصاب هست و اعتراض و اعتصاب کارگری معنا می‌دهد. (برده‌ها و رعایا هم بر علیه برده داران و فئودالها اعتراضات و شورشهای خود را داشتند که با اعتصاب و اعتراض به معنای امروزی آن فرق اساسی داشتند، که مورد نظر ما نیستند.)
هر چقدر خیال کارفرما و دولتشان از “خطر” اعتصاب راحت‌تر بشود، فشار را بر کارگران بیشتر می‌کنند. هر چقدر این “خطر” عمده و در چشم انداز باشد، برخوردشان با کارگران ملایمتر می‌شود. از اعتصاب کارگران می‌ترسند اولا برای اینکه اعتصاب می‌تواند تولید را بخواباند که بدون تولید سودی نیز به جیب سرمایه دار و دولت حافظ نظام سرمایه داری نمی‌رود؛ و دوم اینکه “اعتصاب مدرسه انقلاب” است!

چرا کارگران اعتصاب می‌کنند؟
با وجود گله تفنگ به دست پاسداران سرمایه و با وجود صدها نوکر رنگارنگ نان به نرخ روز خور توجیه کننده بربریت سرمایه داری، از آخوند و کلیسا و خاخام گرفته تا اساتید اقتصاددان و ژورنالیستهای “باشرف” و روانشناس و روانکاو و غیره، روزانه شاهد صدها و هزاران اعتصاب بزرگ و کوچک کارگران هستیم! با این حال چرا کارگران اعتصاب می‌کنند؟ تصویری که ژورنالیسم رسمی و دیگر طرفداران گاها خجول سرمایه داری از کارگر معترض و اعتصاب کارگری می‌دهند، تصویری است از یک عده آدم شرور و خرابکار که دوست دارند شلوغ کنند. که نظم حالیشان نیست! که به صاحب کارخانه، که گویا خیلی آدم شریفی است و دلش برای کارگران می‌سوزد و شب و روزش برای راحتی همین کارگران شرور و خرابکار می‌گذراند، اجازه نمی‌دهند کارها را راست و ریس کند! منتها آدم منصفی که از کنار پیکت کارگران می‌گذرد، درد دلشان را که گوش می‌دهد، وضعیت معیشتی شان را که می‌بیند، با ماشین آخرین سیستم و لوکس همان صاحب کارخانه “شریف” روبرو می‌شود، با یک تصویر کاملا متفاوتی روبروست. کارگر اعتصاب می‌کند برای اینکه کارفرما و نمایندگان سیاسی آنها در دولتشان جز زبان زور، زبان دیگری حالیشان نیست. کارگر روزی ٨ تا ١٢ ساعت را باضافه چندین ساعت را هم در راه رفت و برگشت به کار و به خانه اش را صرف پر کردن جیب سرمایه دار کرده است، اما نه امنیت شغلی دارد، نه دستمزد مکفی دارد، نه امنیت جانی دارد، شرایط کارش مثل شرایط کار بردگان دو هزار سال پیش است، دستمزدش را دو سال دو سال نمی‌پردازند، حق بیمه اش را نمی‌پردازند، نمی‌گذارند متشکل بشود، نماینده و سخنگویش را اذیت و آزار می‌کنند و هزار و یک زور دیگر بهش می‌گویند. در چنین وضعیتی، سر براه و مطیع‌ترین فرد هم اعتراض می‌کند و سر به شورش می‌زند. اگر نکند جای تعجب دارد!

اعتصاب مدرسه انقلاب است!
بالاتر گفتم که سرمایه داران از اعتصابات کارگری می‌ترسند چرا که اعتصاب مدرسه انقلاب است. در این نوشته به همه جوانب یک اعتصاب نمی‌پردازم. قبلا و در نوشته‌های دیگری بطور مفصل این موضوع را بررسی کرده‌ایم. می‌خواهم به اهمیت اعتصابات کارگری در این دوره مشخص از تاریخ ایران بپردازم و بر اهمیت آنها تأکید کنم.
واقعیت این است که جامعه ایران دستخوش تلاطمات انقلابی است و در این انقلاب هنوز طبقه کارگر بعنوان طبقه‌ای سازمانیافته و با تشکلهای خود وارد این انقلاب نشده‌اند. اما هیچ آدم منصفی نمی‌تواند منکر این واقعیت باشد که ترکیب جمعیت معترض در خیابان بیش از ٨٠ درصد را کارگران و اعضای خانواده آنها تشکیل می‌دهند. منتها این تلاطمات انقلابی با زمانی که بشود مثل انقلاب ١٩٠۵ روسیه و یا مه و ژوئن ١٨۴٨ فرانسه با آمار و ارقام و فاکت نشان داد که کارگران با تشکلها و اعتصابات و میتینگهای خود چه تأثیری بر روند انقلاب گذاشته‌اند، هنوز فاصله زیادی دارد. با اینحال اعتصابات این دوره می‌توانند راه را برای هموار شدن به یک چنین شرایطی باز کنند. اما چگونه؟
اعتصاب کارگری نه تنها به کارگر اعتماد به نفس می‌دهد، بلکه او را متوجه قدرتش می‌کند. او را از اینکه در برابر کارفرما و حراست و اداره اطلاعات و غیره تنها و ایزوله است، نجات می‌دهد و کارگر خود را در جمع کثیری از رفقای خود می‌بیند که یک درد دارند و دشمن واحدی! اگر با عقب نشینی کارفرما در پتروشیمی تبریز و ماهشهر کل جامعه و کل جنبش کارگری احساس پیروزی می‌کند، کارگری که مستقیما در جریان این مبارزه بوده، احساس قدرتمند بودندش در اوج خود است. اگر کل فعالین جنبش کارگری در شنیدن خبر به زانو در آمدن کارفرمای کارخانه ساسان در برابر اعتراض قدرتمند کارگران که به سر کار برگشتن نمایندگانشان انجامید احساس پیروز می‌کنند، کارگری که این تحقیر را به کارفرما و حراست کارخانه مزبور تحمیل کرد، در اوج افتخار و سربلندی پرواز می‌کند. همین دو سه فقره اعتصابات پیروزمند این دوره، مثل دو اعتصاب یاد شده و اعتصاب ۴٠٠٠ نفر از کارگران و کارکنان شرکت کشت و صنعت کارون شوشتر که کارفرما را مجبور به عقب نشینی کرد، کل جامعه را وارد یک فاز دیگری کرد. به جنبش کارگری حال و هوای دیگری داد.
اعتصاب بجز چند نکته بالا، همچنین خانواده کارگران را نیز وارد بحث و گفتگو بر سر مسائل روز و مسائلی که کارگران را به سمت اعتصاب و اعتراض سوق داده است، میکد. همه سرها به طرف آن کارگرانی می‌چرخد که دولت و نمایندگانش در کارخانجات را به چالش کشیده است. اعتصاب مدرسه انقلاب است که جامعه در مقیاسی کوچکتر با نمایندگان دولت روبرو شده و برد و باخت کارگران مربوطه، ربط مستقیمی به برد و باخت در مقیاسی وسیعتر دارد.
اعتصاب کارگران یک محیط کار مشخص در ایران، چه امروز و چه از همان اوایل انقلاب هم، یک اتفاق جدا از اتفاقات دیگر نبوده. اعتصابات کارگری در ایران ابدا “صنفی” به معنای اعتصابات صنفی در کشورهای غربی نیستند. هر وقت اعتصابی بر سر دستمزدهای معوقه راه می‌افتد، سر و کله نیروهای انتظامی پیدا می‌شود. اعتصاب و پیکت بجای مقابل کارخانه، در مقابل ادارات دولتی برپا می‌شوند. و درست از همین سر هم مردم و خانواده‌های کارگران و کارگران دیگر مراکز کاری هم، اعتصاب مزبور را جنگ خود با کل دم و دستگاه رژیم می‌دانند. از کل جامعه کمک می‌خواهند و بجای دادخواهی از مقامات دولتی، به توده مردم و رسانه‌های اپوزیسیون رژیم روی می‌آورند. اگر در ادبیات کلاسیک به “اعتصاب مدرسه انقلاب است” بعنوان آگاهی دادن به کارگران همان اعتصاب مشخص اشاره می‌شده، در دوره کنونی اعتصاب کارگران مدرسه انقلاب برای کل جامعه است. سنگر انقلاب است.

اعتصاب کارگری یک موضوع سیاسی است
بالاتر بطور گذرا به مسئله غیرصنفی بودن اعتصابات کارگری در ایران اشاره کردم. اگر بطور مشخص به این موضوع بپردازم، باید بگویم که یک اعتصاب کارگری مسئله‌ای تماما سیاسی است. اولا دولت بزرگترین کارفرما در این جامعه است. سپاه پاسداران و دیگر نهادهای سرکوب رژیم بزرگترین سرمایه داران در این کشور هستند. نه تنها این، بلکه تعیین می‌کنند که چه کالائی از خارج وارد شود و چه رشته‌ای از تولید در این کشور از رده خارج شود. دوم اینکه مهمترین بخش اقتصاد در این کشور، مثل نفت و پتروشیمی‌ها، مستقیما در کنترل خود دولت هستند. سران رژیم تمام کارخانجات را ملاخور کرده و مالکیت آن را به فک و فامیلهای خود و آقازاده‌ها واگذار کرده‌اند و لذا آنها هر اعتصاب کارگران را مستقیما علیه دم و دستگاه و دارائی بادآورده خود تلقی می‌کنند.
نکته دیگر اینکه اگر اعتصاب و اعتراضی صورت بگیرد اطلاعات و پلیس مخفی آن مستقیما دخالت می‌کند و دنبال “تحریک کنندگان” کارگران می‌گردند. در چند سال گذشته یک کار اصلی رژیم پرونده سازی علیه فعالین جنبش کارگری بوده است. یک پروژه‌ای را که رژیم سخت در دنبال کردن آن است، بیکار کردن و در لیست سیاه قرار دادن کارگرانی است که در موارد مختلف کارگران را در اعتصابات مختلف رهبری کرده‌اند. کارگران در این جامعه قبل از آن که نگران روبرو شدن با امنیت شغلی و غیره در رابطه با کارفرمای محل کار خود باشند، نگران روبرو شدن با پلیس سیاسی هستند. واقعا جرم کسانی مثل منصور اسانلو، رضا شهابی، ابراهیم مددی، بهنام ابراهیم زاده، علی نجاتی، محمود صالحی، محمد جراحی، شاهرخ زمانی و امثال آنان چه چیزی جز رهبری اعتصاب و اعتراضات کارگری بوده که هر کدام سالها در زندان جمهوری اسلامی مورد شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفتند؟
از این سر، وقتی که اعتصابی رخ می‌دهد، کارگران خود را رسما در مقابل رژیم می‌بینند و مطالبات بعدی آنها هم پس زدن سرکوب رژیم در رابطه با همان اعتصاب می‌شود. مجبورند در مقابل ادارات دولتی اعتراض سازمان بدهند که دولت را در سرکوب و دستگیری کارگران و رهبران کارگری عقب برانند. از اینرو یک پای اصلی وعده و وعید دادنها برای خواباندن اعتراضات و اعتصابات کارگری، مقامات دولتی و از جمله امامان جمعه هستند.

گامهای اساسی در اعتصابات این دوره
کارگران جز اعتصاب و خواباندن چرخه تولید، سلاح دیگری برای دفاع از خود ندارند. منتها صرف این واقعیت باعث رو آوری کارگران به اعتصابی نمی‌شود چون برایشان هزینه دارد و باید حساب همه چیز را بکنند. کارگران در طول دوره‌ای که با کارفرما طرف هستند، نمی‌توانند حتی برای یک دم هم از اعتراض غافل بمانند. در طول اعتراض بر سر ظاهرا ابتدائی‌ترین موضوع و مطالبه در می‌یابند که بدون یک هماهنگی و یک رهبری نمی‌شود هیچ قدم مؤثری برداشت! کارگر در طول دوره‌ای که با کارفرما و حراست و اطلاعات در می‌افتد، یاد می‌گیرد که اعتصاب سازمان یافته و حساب شده کارگری با شورش و اعتراضی که موقعیت او را از قبل از آن شورش و اعتراض ناگهانی بدتر می‌کند متفاوت است. خلاصه هر اعتصابی ملزومات خاصی را هم دارد که من بیشتر وارد جزئیات آن نمی‌شوم. قصدم پرداختن به ملزومات اعتصاباتی است که در این دوره می‌توانند سمت و سوئی به وقایع سیاسی بدهند.
اولین مسئله به نظر من این است که کارگران و رهبران کارگری چه چشم اندازی جلوی خود می‌گذارند که کارگران را یک قدم جلوتر ببرند. در یک دهه گذشته، اعتراضات کارگری با تصمیمات مجمع عمومی کارگران به پیش رفته و رهبری شده‌اند. اعتراضاتی هم بوده است که در امتداد خود به تشکیل سندیکاهائی منجر شده است. در موارد متعددی هم کارگران توسط “نماینده کارگران” که خود با مکانیزمهای متعدد و آشنای جنبش کارگری بعنوان نماینده کارگران انتخاب شده و طرف مذاکره با مدیریت و اداره اطلاعات رژیم بوده‌اند، نمایندگی شده‌اند. به نظر من در این دوره با هر دوری و نزدیکی و هر انتقادی که به هر کدام از این مکانیزمها داشته باشیم، جنبش کارگری را فقط مجامع عمومی می‌تواند به بهترین نحو نمایندگی کند. بطور خلاصه در مجمع عمومی تمام کارگران دارای رأی و نظر مساوی هستند و بطور برابر با کارفرما و اداره اطلاعات رژیم طرف می‌باشند. هست کارگرانی که به هر دلیلی می‌خواهند که وکالت خود را به اشخاصی بدهند که در راه اندازی اعتصاب و تشکل کارگری نقش داشته اند؛ اما مجمع عمومی این تصویر را عوض می‌کند و کارگران را به عنوان افراد سیاسی و دارای قدرت تشخیص برابر و با اعتماد به جلو می‌راند. در مجمع عمومی کارگر احساس شخصیت میکند. در یک کلام، مجمع عمومی همه کارگران را در تصمیم گیریها دخیل می‌کند.
اعتصابات این دوره می‌توانند و باید راه را برای اعتصابات سراسری و عمومی کارگران هموار کند. از اعتصاب عمومی هم منظورم لزوما شیوه کلاسیک فراخوان اعتصاب عمومی، چیزی مثل فراخوان اعتصاب عمومی سال ١٩١٩ در وینی پگ کانادا و یا همان سال در سیاتل آمریکا و یا در سال ١٩٢۶ در بریتانیا نیست، که معمولا از طرف احزاب و یا تشکلهای عمده کارگری فراخوان داده می‌شود. بلکه منظورم راه افتادن چند اعتصاب در چند مرکز مهم کارگری است که فتیله اعتصابات بعدی را بالا بکشد. مثلا اگر اعتصاباتی در چند پتروشیمی همزمان بر علیه وضعیت قراردادها و یا وضعیت پرداخت نشدن دستمزدها براه بیافتد، خود این مسئله باعث شعله ور شدن اعتصابات کارگری دیگری در دیگر جاها می‌باشد. اعتصابی که در انقلاب ١٩٠۵ در کارخانه پولیتوف براه افتاد و چند کارخانه دیگر از آن حمایت کردند، شعله انقلاب ١٩٠۵ را روشن کرد و رژیم تزار را تا دو قدمی سرنگونی برد.

در خاتمه
آنچه را که در این نوشته سعی کردم بر آن تأکید بگذارم، نفرت جامعه از جمهوری اسلامی، نفرت کارگران از وضعیت معیشتی‌ای که به آنها تحمیل شده است و تأکید چندین باره بر قدرت کارگران و اهمیت مجمع عمومی بود. تأکید بر جایگاه اعتصابات متحدانه و هماهنگ کارگران بود. کارگران می‌توانند! کارگران با قدرتی که در تولید و در قدرتی که در کمیت و تعداد دارند، می‌توانند وضعیت امروز را که شایسته انسان نیست، عوض کنند. فعالین کارگری‌ای که در فکر سازمان دادن اعتصاب هستند، شایسته است که اعتصابات خود را با فعالین کارگری کارخانجات دیگر هماهنگ کنند. لازم است که در یک رابطه تنگاتنگ با هم قرار بگیرند و عقربه ساعتهای خود را با هم تنظیم کنند. این شدنی است و در همین ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی هم تجربه اش را شاهد بوده‌ایم.
١٨ ژوئیه ٢٠١١