وقتی خدا وارد صحنه سیاست می شود!

 شاه مزدور که در کودتای مرداد سال ۱۳۳۲ به یاری امپریالیستها قدرت را دوباره بدست گرفت خود را سایه خدا خوانده و آن قدرت را ” موهبتی الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است خواند و در پرتو این “موهبت الهی” سرزمین ایران را به جولانگاه غارتگران و ستمگران بین المللی تبدیل کرد. در سایه این “موهبت الهی” خود را فراقانونی نمایانده و هر آنچه را که بسود خود و طبقه اش بود تصویب کرده و توده ها را در رنج و مسکنت بی پایان گذاشت. او با دیکتاتوری و زندانی و اعدام آزادیخواهان آن شرایط مادی لازم برای استثمار توده ها را فراهم کرد.

     شاه  پس از ۳۷ سال خودکامگی و دیکتاتوری در نتیجه خشم توده ها از این همه بی عدالتی بزیر کشیده شد و جانشین خلف او، آخوند خمینی هم که با حمایت امپریالیستها ـ که انتخاب او توسط امپریالیستها تاریخ را مورد تمسخر قرار داده بودــ به عنوان “رهبر” انقلاب به ایران آمد. او نیز در پرتو این “موهبت الهی”(۱) که این بار با تفسیرهای مذهبی همراه بود، مقام خود را فراقانونی خواند(۲) زیرا لازمه دیکتاتوری امپریالیستی فراقانونی بودن آن می باشد و او برای این هدف هرگاه که لازم آمد خدای ترس آور را، که خود مخلوق ترس است، را به صحنه سیاست آورد. همه آزادیخواهان گفته او را که ” و خدا هم کارگر است” را بیاد دارند، و بیاد دارند که چگونه بارها و بارها برای فریب توده ها حتی باورهای آسمانی خود را زیر پا میگذاشت و نیز همه بیاد دارند که او چگونه در وحشت از توده ها و سازمانهای انقلابی که امپریالیسم و منافع او را مورد هدف قرار داده بودند  شعار ” اسلام در خطر است” را که در اصل منظور او سلطه ” امپریالیسم در خطر است“(۳) را در ایام بحرانی سر می داد.

     خمینی جلاد نیز با دیکتاتوری و کشتار فجیع آزادیخواهان دردهه ۶۰ و به خصوص  تابستان ۶۷ این خطر از ” اسلام” و یا امپریالیسم را برطرف کرده و آن شرایط مادی برای غارت و چپاول را بار دیگرکاملا فراهم کرد.

     آخوند خمینی پس از مرگ، در وحشت از توده ها در گوری کنترل شده به خاک سپرده شد و جانشین منتخب او، آخوند خامنه ای که در جنایتکاری هیچ از او کم نداشت، به این  “موهبت الهی” دست یافت. او همچون خلف خود باید که این قدرت و مقام را فراقانونی بداند و بخواند، زیرا توده ها هر چقدر که از دانش و آگاهی سیاسی محروم بمانند باز شرایط زندگی مادی شان مانع از آن است که مادام العمر فریب خورده ، و این جنایتکاران از این امر آگاه بوده و برای همین، برای حفظ این مقام که تضمین کننده آن شرایط مادی برای غارتگری است ارتشی از جنایتکاران، یعنی پاسداران نظم ضد خلقی، تعلیم داده اند. ولی فقیه و جنایتکاران و غارتگران پیرامونش به این پاسدارن آموخته اند که چگونه برای حفظ  این “موهبت الهی” انسانها را سنگسار کنند، اعدام کنند، دست قطع کنند، زندان کنند، خلقها رابمباران کنند و هر جنایتی را که حافظ منافع مادی آنهاست را بر توده ها روا بدارند. چنین است وقتی خدا وارد صحنه سیاست میشود، او به صحنه وارد شده است تا هر جنایتی در حق زحمتکشان را روا بدارد، فقر را تأیید کند، ظلم به زنان را قانونی بداند و برای هر جنایت بیشرمانه ای دلیلی بیابد. براستی چه تفاوتی است بین این خدا و امپریالیسم؟

     ولی توده ها هر چقدر که به این “باورهای آسمانی” ایمان داشته باشند باز خواسته ها و نیازهای زمینی است که آنها را وادار به عمل میکند. فقر، گرسنگی، تلاشی خانواده ها، اعتیاد، سرکوب، زندان و هر رنج دیگری به آنها میفهماند که این خدایی که به صحنه سیاست آمده است تنها برای فریب آنهاست. آنها به عینه میبینند که چگونه به آنها ظلم میشود، چگونه عزیزانشان معتاد میشوند و به فروش میروند، چگونه از گرانی کمر خم کرده اند و گرسنه میخوابند. بهشت افسانه ای را در دست اقلیتی میبینند و خود در جهنم واقعی می زیند، زیرا جنایات این دست یافتگان به “موهبت الهی” نه برای حفظ “باورهای آسمانی” بلکه برای تامین و تضمین خواسته های زمینی است.

     ولی این توده ها هستند که تاریخ را میسازند و تاریخ ایستا نیست، و دیکتاتورها با “موهبت الهی”شان میروند زیرا این، حکم تاریخ است  

 

عبداله باوی

۱۰ ژوئن ۲۰۱۱

 

ـــــــــــــــــــــ

۱ـ “در عصر حاضر جمهوری اسلامی و حکومت دینی مهمترین موهبت الهی به ملت ایران بوده…” دست نوشته های قادر رستمی بنام “ولایت مطلقه فقیه موهبت الهی در حکومت دینی”.

۲ــ ” دستور ولی فقیه دستور خداست” آخوند سعیدی در جمع سپاه پاسدارن. ۸ خرداد ۱۳۹۰

۳- به نقل از پیام رفیق اشرف دهقانی به خلقهای قهرمان ایران-  مرداد ۱۳۶۲