بلبشوی حکومت و خیزش مردم

یک سال پیش در همین نشریه نوشتیم که کار نزاعهای درون حکومت به جایی رسیده که دیگر اسم بردن از جناحها” خیلی از سرشان زیادی است. آنها که امروز یک جناح بودند فردا به خون هم تشنه اند و بروی هم شمشیر میکشند. (نقل به معنی) فکر میکنم امروز همه کس دارد همین واقعیت را به عیان جلوی چشم می بیند. اصولگرایان چه کسانی هستند؟ در راس آنها تا کنون خامنه ای و احمدی نژاد بودند. اما امروز در سه چهار تا سنگر جداگانه دارند به هم شلیک میکنند. اصلاح طلبان کجا هستند؟ خاتمی نماینده آن بود الان دارد به خامنه ای چشمک میزند و به بقیه یاران قدیمش سرکوفت. زیرا بنظر میرسد میخواهد شانس خودرا در مضحکه انتخابات آتی بیازماید. و دوم خردادیها هم او را موضوع حمله قرار داده اند. کمی از دایره حکومتی ها دور تر شوید. گنجی “اصلاح طلب” دارد بساطش را به جبهه مشایی و احمدی نژاد اصولگرا منتقل میکند. فرخ نگهدار اصلاح طلب هم از مدتی پیش پشت سر ولی وفقیه موضع گرفته است و علیه احمدی نژاد و “باند نظامی – امنیتی” که منظورش سپاه پاسداران است گارد گرفته است. اما سران شناخته شده این به اصطلاح “نظامی امنیتی” ها علیه احمدی نژاد موضع گرفته اند و حال معلوم نیست تکلیف امثال نگهدارها و سایر اکثریتی – توده ای ها چه میشود!

وقتی که به موضوعات جدال و نزاعها نگاه کنیم موضوع جالب تر است. احمدی نژاد زمانی خودرا نماینده سپاه و بسیج معرفی میکرد که میخواهد جلوی فساد مالی را به کمک آنها بگیرد و دزدان اموال عمومی را به سزای اعمال خود برساند و از این خزعبلات. اکنون او در راس افشاگریهای مالیش “برادران قاچاقچی” را قرار داده است که منظورش گردانندگان سپاه پاسداران است. او میخواست دوم خردادیها و اصلاح طلبان را سرجای خود بنشاند. اما اکنون این خود اوست که رفته است در سنگر مخالفت با طرح تفکیک جنسیتی و افشای بی قانونی ها، و دیگران میخواهند او را سر جای خود بنشانند. سوال اینست که چه چیز این بلبشو در صفوف حکومت را
توضیح میدهد؟ چرا هنوز یک نزاع تمام نشده، نزاع و جنگ بعدی شروع میشود؟

روشن است که در این دسته بندی ها و باند بازیها و حملات متقابل، منافع مالی و جنگ قدرت جای ویژه و مهم خودرا دارد. هرکدام از جماعت حکومتی سرشان به یک مافیای دزدی و چپاول صدها میلیاردی و نهادهای قدرت بند است و جابجایی ها و تغییرات میتواند موازنه را به ضرر آنها به هم بزند و در نتیجه مقابل آن می ایستند و عربده کشی و رجز خوانی میکنند. همه کس میداند که خامنه ای و خانواده اش با چه دسته ای از میلیادرهای حکومتی وصلند. سپاه پاسداران را همه میشناسند که اکنون به بزرگترین مافیای اقتصادی تبدیل شده است. محمود احمدی نژاد هم که این روزها فقط نامش در کنار مشایی برده میشود و تنها تر از بقیه بنظر میرسد، تاکنون چندین قلم عظیم از دزدیهای همکارانش از صندوق ذخیره مرکزی و بانک مرکزی و اقلام عظیمی از پولهای گم شده از فروش نفت رو شده است.

اما منافع مالی و جنگ قدرت بتنهایی توضیح دهنده کشاکشها نیست. بنظر من اساس دعواها سیاسی و مربوط به وضعیت جمهوری اسلامی است. آنچه ما همیشه تاکید کرده ایم و فکر میکنم اساس نزاعهای کنونی نیز هست این واقعیت است که جمهوری اسلامی در بن بست اقتصادی و سیاسی کامل است. هرکس که اهرم حکومت را در دست داشته باشد و بخواهد آنرا از نقطه “الف” به نقطه “ب” ببرد متوجه میشود که این ماشین بدون یک سری جراحی ها و جابجایی ها  و حک و اصلاح ها، از جا تکان نخواهد خورد. این حکومت اقتصادش در بن بست است. به انزوای کامل بین المللی کشیده شده است. و مهمتر از همه در داخل زیر فشار خشم و نفرت عظیم مردم قرار دارد. و این آخری مادر تمام مشکلات است.  به یمن خیزش میلیونی سال ٨٨ امروز هیچکس نیست که نداند اکثریت مردم ایران از این حکومت منزجر و متنفرند و میخواهند خودرا از شر این دستگاه سرکوب و جنایت و چپاول خلاص کنند. (بگذریم که هستند یکی دو محفل و جریان چپ ورشکسته ای که همین واقعیت آشکار را نیز انکار میکنند و آنها را باید “چپ رژیمی” نامید)

مردم علیه تمام جناحهای حکومت

جنگی که اکنون در بالای حکومت جریان دارد، برای هیچکس قابل انتظار نبود. و اکنون توضیح علت آن به مشکلی برای بسیاری تبدیل شده است. در این زمینه ما جداگانه سخن گفته ایم. اما مستقل از اینکه انگیزه طرفین این نزاع را چه بدانیم، بهرحال این جنگ بطور جدی بالا گرفته و قابل انکار نیست. به نحوی که بسیار بعید است که آنطور که هرکدام از سران حکومت میخواهند، احمدی نژاد بتواند تا آخر دوره قانونی ریاست جمهوریش سرکار بماند. این کشاکش هرروز حادتر و حادتر میشود و همانگونه که برخی دست اندرکاران حکومت اشاره میکنند میتواند خونین نیز بشود. تا همین جا هم به جایی رسیده است که شماری از نزدیکان احمدی نژاد را دستگیر کرده اند و حتی سخن از دستگیری کسانی مثل مشایی و رحیمی از یاران بسیار نزدیک حلقه احمدی نژاد است. و شواهد نشان میدهد که طرف مقابل نیز بسادگی کوتاه نخواهد آمد و قصد ایستادن و جنگیدن دارد.

سناریوی این نزاع هرگونه پیش رود همچون همیشه فرجه ای ایجاد میکند که مردم سرنگونی طلب در جایی وارد شوند و علیه حکومت حرفشان را بزنند. اما این بار یک چیز بسیار متفاوت است و آن اینکه این بار بخش اعظم مردم علیه هر دو جناح حکومت یا بهتر است بگوییم علیه تمام جناحهای حکومت به میدان خواهند آمد. دوره ای که امثال خاتمی و رفسنجانی و موسوی و کروبی بتوانند بخشی از مردم را به سیاهی لشکر خود تبدیل کنند سپری شده است. چه رسد به احمدی نژاد و شرکایش که سمبل شکنجه گران و جنایتکاران حکومت هستند. خیزش بعدی مردم به احتمال قوی از جایی شروع میشود که خیزش سال ٨٨ تمام شد و آن با فریاد مرگ بر جمهوری اسلامی است. این که خیزش بعدی در کدام پیچ بعدی آغاز شود را هیچکس نمیتواند یش بینی کند اما آنچه میتوان با اطمینان گفت اینست که خیزش توده ای مردم علیه جمهوری اسلامی این بار خیزشی از جنس خیزش جوانان آریاشهر با شعار “حکومت اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم” است. بنظر من انقلاب ٨٨ کار مهمی که کرد این بود که همان حقیقتی را که ما همیشه تاکید کرده ایم به مردم نشان داد که استفاده از “چوب دستی” جناحهای حکومت زیان بار است. نشان داد که یک ذره تردید در تعرض به کل حکومت، میتواند کل تلاش و فداکاری و قهرمانی میلیونی مردم را به هدر دهد. ما همیشه تاکید کرده ایم که جمهوری اسلامی با تمام جناحها و تهادها و دستگاه سرکوب و تحمیق و زندانهایش باید در هم شکسته شود. این کاملا برای مردم میلیونی امکان پذیر است به شرطی که از ابتدا با همین خواست و هدف به خیابان بیایند.

در ایران یک جنگ همه جانبه با حکومت سالهاست که جریان دارد. جنبش زنان برای رهایی و در مقابله با توهین و تحقیر و پایمال شدن حقوق خود، جنبش جوانان که زندگی وشادی و کرامت میخواهند، جنبش کارگری که جوهر و لب و لباب آنرا ین شعار کارگران که میگویند “منزلت معیشت حق مسلم ماست” بیان میکند، و کلا یک جنبش انسانی و بسیار وسیع و روشن علیه حکومت در جریان است. این جنبش یا این جنبش ها خواستهای روشنی دارند که در شرایط کنونی در دنیا هیچ مبارزه ای وجود ندارد که این درجه از روشنی و شفافیت و رادیکالیسم را از خود نشان دهد. اما نقطه منفی در شرایط سیاسی ایران این بوده است که مردم خودرا ناچار دیده اند از نیروهای رانده شده از حکومت بعنوان حائل یا “بهانه” استفاده کنند. و همین یک عامل مهم است که باعث شده است که این نیروهای رژیمی و یا طرفدار حفظ نظام اسلامی بتوانند سر بزنگاه مانع ضربه نهایی به حکومت شوند. این ضعف را باید این بار بطور قطع کنار زد. و همه چیز حکایت از این دارد که این بار این امر تاریخی انجام خواهد شد. از هم اکنون روشن است که نیروهای “مغضوب” حکومتی در تلاش جدی هستند که یک بار دیگر همان سناریوهای قبلی را تکرار کنند. اما میتوان گفت که این بار جنبش انسانی گسترده و رادیکال در ایران، طبعا با نقش و دخالت فعال حزب کمونیست کارگری قادر خواهد بود از همان شروع، کل جمهوری اسلامی را نشانه رود و به انقلابی عظیم تبدیل شود که این بار نه فقط حکومت اسلامی را تماما به زیر خواهد کشید، بلکه یک تحول تاریخی و انسانی را در منطقه و کل جهان کلید خواهد زد.*