اتحادیه گرائی در ضدیت با جنبش کارگری !

مجید فرجام : بگذار طبقات حاکم سرمایه و دوستان رنگارنگش از چپ و راست علیه فعالین انتقادی درون جنبش کارگری ژاژخواهی کنند. علیه آنان تهمت و افترا بزنند آنان را بی اطلاع از وضعیت کارگران بدانند.  ولی ما بی اعتناء به این یاوه گوئی های پوچ و بی اساس به راه خودمان می رویم و بنابر رسالت تاریخی مان حقایق را برای طبقه مان آشکار میسازیم.

سالهای متمادی است که مبارزه طبقاتی و جنبش کارگری را دستگاههای نظری چپ سرمایه با هویت ها و گرایشات گوناگون آنرا به بیراهه برده اند و در مسلخ بورژوازی سلاخی کرده اند. حکام سرمایه همواره تلاش نموده اند تا در جوامع متلاطم که با بحران های عمیق اقتصادی روبرویند، با متوسل شدن به اتحادیه ها نشان دهند که در جوامع سرمایه داری تعادل آسیب پذیر جامعه را میشود حفظ کرد. هر جا که جنبش کارگری وارد ستیز و پیکار علیه بحران شده است، اتحادیه ها مخالفین سرسخت و آشتی ناپذیر با آنان هستند. اتحادیه ها بطور روتین مبارزه طبقاتی پرولتاریا را از درون تضعیف و منحرف میکنند. زیرا ماهیت ارتجاعی اتحادیه ها همین است. اگر به طور گذرا  به مبارزات و شورش های شهری طی چندین دهه اخیر در عرصه بین المللی نظری بی افکنیم به عینه نقش مخرب اتحادیه ها را خواهیم دید. منبابه نمونه اعتصاب و مبارزات کارگران معدن در انگلستان، تظاهرات و شورش بخش های مختلف کارگری در فرانسه، در این شورها بنا به اظهارات و موضع گیریهای رهبران اتحادیه در قبال مطالبات و مبارزات کارگران چهره واقعی خود را نمایان میسازند. آنان با اتخاذ مواضع مماشات طلبانه در دفاع از نظام سرمایه داری بروشنی نقش مخرب و بازدارنده خود را نشان میدهند. رهبران اتحادیه ها در هر تحول و شورش کارگری جان فشانی و مبارزه کارگران را وثیقه بده بستانها با حکام سرمایه برای رسیدن به اهداف رذیلانه خود قرار میدهند. ما به عینه و تجربه دریافته ایم هر چه دخالت گری اتحادیه ها در جدالهای کارگران علیه وضعیت موجود بیشتر میشود، مبارزات آنان تضعیف شده و سرانجام هم شکست میخورد. از سوی دیگر هرچه مبارزات کارگران از اتحادیه ها فاصله می گیرد به همان میزان قویتر و به سرعت گسترش پیدا می کند.

تاریخچه چرخش براست جنبش اتحادیه ای
این یک واقعیت تاریخی است که اتحادیه ها در یک دوران معین تاریخی بمثابه تشکلات طبقه کارگر مطرح بودند . اما به هنگام شروع جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ جنبش اتحادیه ای دیگر منعکس کننده منافع و مطالبات کارگری نبود و عملاً اتحادیه ها تبدیل به سخنگویان طبقه سرمایه داران و دولت آنان شدند.
با آغاز جنگ جهانی اول متعاقب آن توحش و بربریت نظام سرمایه داری پایان کار خود را تاریخاً بمثابه یک نظام و فاسد شدن این مناسبات آشکارتر ساخت. نتایج آن جنگ ارتجاعی بر جای ماندن کشتار میلیون ها کارگر بود. در آن مقطع تاریخی منافع واقعی طبقه کارگر ایجاب می کرد تا به مبارزه علیه جنگ بپردازد و سلاح های خود را بسوی طبقه سرمایه دار حاکم کشور خود برگرداند.
اما این امر میسر نگردید و اتحادیه های متعلق به کشورهای در گیر در جنگ بدون هیچگونه توقفی جانب طبقات سرمایه دار خودی را گرفتند. آنان تنها به فراخوان دادن به طبقه کارگر مبنی بر حمایت و پشتیبانی از جنگ  و دفاع از منافع نظام سرمایه داری بسنده نکردند. بلکه آنها آشکارا به همکاری با دول سرمایه خودی برای سرکوب طبقه کارگر همت گماشتند. آنان مراقب بودند تا مبادا کارگران دست از پا خطا کنند و منافع دولت سرمایه را به مخاطره اندازند. لازم میبینیم برای روشنتر شدن حقایق و حوادث سیاسی تاریخی، نقش و جایگاه احزاب و تشکلات  کارگری سندیکا ها، اتحادیه ها در قبال اوضاع سیاسی، به یادآوری یکی از این حوادث مهم دو سه دهه اخیر ایران اشاره ای داشته باشیم. شاید در این باره کمک کند به ملموس تر کردن بحث ما.  جنگ ارتجاعی ایران عراق، نقش سندیکالیست های وطنی آن زمان و اتحادیه چی های فعلی و چپ های ناسیونالیست، موضع سیاسی آنان در قبال این حادثه مهم و توضیح تحرکات این جنبش های بازدارنده. بر ملا نمودن نقش مخرب دفاع طلبی اتحادیه چی ها از میهن سرمایه داران. کلیه عناصر منتسب به این طیف چه بصورت متشکل و منفرد در آندوره در قالب ها و فرمهای سیاسی متفاوتی از طیف سندیکالیست ها تا رهبران سازمانها و احزاب چپ سرمایه همگی در تحمیق و فریب کارگران سهیم بودند. تاکید می کنیم ما در اینجا قصد پرداختن به تک تک اظهار نظرات آنها را نداریم. بلکه تلاش داریم بطور شماتیک به وقایع گذشته تاکیدی دوباره داشته باشیم. آنان در  آندوره با چه شور و حرارتی از میهن سرمایه داران به دفاع برخاسته بودند. هرگونه مبارزه جوئی کارگران را خیانت به میهن میدانستند. یادآوری این واقعه تاریخی تداعی گر فراخوانهای احزاب رفرمیست و اتحادیه هایی بود، که در جریان جنگ جهانی اول برای نابودی جنبش اعتراضی کارگران در صف دول سرمایه داری قرار گرفتنند. آنان تا توانستند ریاکارانه با جنجال آفرینی و توهم پراکنی همت گماشتند. این گماشته گان نظم سرمایه علیه مبارزه جوئی کارگران از هیچ اقدام رذیلانه ای دریغ نورزیدند. کارگران مبارز که بر ضد جنگ ارتجاعی دست به تبلیغ می زدند آنان را به ماموران سرمایه درون کارخانه ها و پالایشگاهها معرفی می کردند. این جریانات و محافل حی و حاضر فعلی که هم اکنون امضاء شان پای همین فراخوان ضد انقلابی برای ایجاد "تشکل مستقل کارگری" می باشد، فراخوان شان به طبقه کارگر ایران این بود، تداوم تولید و محکوم کردن هر نوع اعتصاب. زیرا بنا بر عقیده این جریانات، اعتصاب در جهت تضعیف نمودن مبارزه ضد امپریالیستی بود. آنان با تبلیغات زهرآگین شان میگفتند کارگران باید برای ادامه جنگ ویرانگر و پیروزی حکام سرمایه از هست و نیست شان مایه بگذارند. تحریکات ناسیونالیستی کارگران برای پشتیبانی و حمایت از جنگ از سوی احزاب و گروهای چپ سرمایه
جزء وظایف روتین شان بود. آری سندیکالیست ، اتحادیه چی و چپ های سرمایه دست در دست یکدیگر برای ادامه همین وضعیت نکبت بار فعلی علیه جنبش طبقه ما متحد شدند، تا برای دور دیگری طبقه ما را به عقب برانند. 
در جریان جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ اتحادیه بزرگ و حزب کارگر وقت در انگلستان، رسماً از طبقه کارگر انگلیس خواستار توقف مبارزه و اعتصاب شدند. آنان با اتخاذ یک سیاست ضد انقلابی خواهان قانونی شدن اعتراض و اعتصاب کارگران شدند. متعاقب همین روند در سال ۱۹۱۵ بطور کلی هر گونه اعتصابی از سوی دولت سرمایه غیر قانونی اعلام گردید. به این ترتیب دهشتناکترین شرایط زیست معیشت را به طبقه کارگر تحمیل کردند. تمامی این اعمال ضد انسانی و ضد کارگری بطور کامل مورد پشتیبانی اتحادیه ها قرار گرفت.
بطور کلی این روند و رویداد تاریخی تصادفی صورت نگرفت. برعکس این یک تصمیم گیری کاملاً آگاهانه و از پیش تعین شده بود جهت پیوستن و همکاری مستقیم و آشکار با طبقه سرمایه دار. بنا بر این سال ۱۹۱۴ نقطه عطفی است که بطور کامل اتحادیه ها از منافع طبقه کارگر فاصله می گیرند. و از آن پس اتحادیه ها تبدیل به ابزار و ضمائم سرمایه میشوند. تا در کنار طبقات حاکم برای مقابله با جنبش های اعتراضی کارگران در تثبیت وضعیت موجود نقش ایفا نمایند. 

اپوزیسیون چپ بورژوازی و دفاع آنان از جنبش اتحادیه ای
 در بیشتر مواقع دستگاه های نظری چپ سرمایه کمونیستهای انقلابی را مورد حمله و خطاب قرار میدهند، پس چرا بعد از سال ۱۹۱۴ که به باور ما مقطع فاسد شدن اتحادیه ها و تبدیل شدن آنها بمثابه پلیس سرمایه در درون جنبش کارگری است. بیشتر اتحادیه ها از  اعتصابات کارگری حمایت کرده اند؟ ما به آنان پاسخ خواهیم داد، اگر قرار بود تا اتحادیه ها با هر اعتصابی مخالفت ورزند، اساساً دست آنها برای جنبش کارگری رو میشد. و عملاً تمامی اعتبار و سنتهای پیشین خود را که به آن متکی هستند از دست می دادند.
آنان یعنی اتحادیه ها در هر کجا که باشند، بطور آشکارا در نقش عوامل دولتهای سرمایه برای نظم دادن در جهت تثبت سطح بارآوری کار ظاهر می گردند. و این را بنگاهها، مدیران شرکتها و بطور کلی دولت های سرمایه داری نیک می دانند. اتحادیه هایی که دارای اعتبار مبارزاتی در گذشته خود هستند راحتتر میتوانند در درون جنبش اعتراضی کارگران نفوذ کنند. در عین حال تا آسانتر بتوانند مبارزات ، شورش های کارگری را سمت سو داده و کنترل نمایند،تا از درون آنرا متلاشی نمایند. بورژوازی و دولت سرمایه این را نیک میدانند، خلاصی طبقه کارگر از توهم اتحادیه ها در حکم تیر خلاص به شقیقه نظم اجتماعی موجود است.
برای نمونه در برخی کشورها (نظام سرمایه داری در ایران) بطور محدود و مقطعی، بخش هایی از بورژوازی با اتحادیه و سندیکا یا "تشکل مستقل کارگری" مخالفت می کنند. این موضوع از دو جنبه قابل تامل و بررسی است، اولاً این مخالفت میتواند به اتحادیه ها شکل رادیکالی دهد و در موقع مناسب اتحادیه چی ها(سندیکا) از موقعیت بدست آمده کمال استفاده را ببرند. و به امیال و اهداف خود نائل گردند. دوماً این روند با تشدید بحرانهای عمیق اقتصادی و اجتماعی رو به پایان گذاشته و برای بورژوازی مسجل خواهد شد. در شرایط بحرانی این اتحادیه ها هستند که میتوانند مبارزه طبقه کارگر را کنترل نماید. هر چند در چنین اوضاعی بخشی از هیت حاکمه سرمایه در داخل و خارج از قدرت، با تمامی خدم و حشم تبلیغاتی اش، خواهان قدرتمند نمودن اتحادیه ها هستند. و در همین راستا برای ضخیم تر کردن دیوار توهم نسبت به اتحادیه یا سندیکاها یک اعتصاب سراسری سازمان داده میشود تا آب روی آتش خشم طبقاتی کارگران ریخته شود.

اتحادیه ها حافظان نظم موجود
در عصر زوال سرمایه داری، وجود و بقای اتحادیه ها ریشه در ملزومات و پاسخی است به نیاز مبرم سرمایه، نه پاسخی برای تامین نیاز مبارزه طبقاتی از سوی طبقه کارگر و جنبش کارگری.    
رشد غول آسای اتحادیه های کارگری در کشور های متروپل مانند امریکا در دهه های گذشته بروشنی نشان می دهد. این رشد توام بود با انکشاف مبارزه طبقاتی در جامعه امریکا که با بحران و رکود اقتصادی روبرو گردیده بود. تحولات سال ۱۹۳۰ در شرایطی به وقوع می پیوست که کارگران مُجدانه برای مقابله با آن وضعیت در حال سازماندهی انقلابی از پایین بودند. 
در همان حال طبقات حاکم وسیعاً در تلاش بودند تا سازماندهی و تحرکات مبارزه جویانه کارگران را کنترل نمایند. یکی از عواملی که میتوانست در این میسر اعتراضات کارگری را کنترل و از درون منحرف و متلاشی نماید، تنها وجود یک تشکیلات اتحادیه ای فراگیر میتوانست خصلت پیکارجوی کارگران را از درون در هم کوبد. دولت وقت امریکا به رهبری روزلت همانطوریکه پیشتر در رابطه با افزایش بهبود وضعیت اقتصادی وعده داد بود. و رهبران امپراطوری سرمایه هم در امریکا میدانستند، تنها با داشتن یک تشکیلات اتحادیه ای قدرتمند، میتوانند چالش های جدی با جنبش کارگری را کنترل نماید. به این ترتیب با به رسمیت شناختن برپایی و ایجاد تشکل اتحادیه ای بنام آ.اف.ال از سوی دولت وقت امریکا، این اتحادیه توانست بخش اعظمی از کارگران را با توهم آفرینی اینکه میشود، با کمک دولت به خواستها و مطالبات اقتصادی رسید به خود جذب نمود. اما دیرِی نپائید که کارگران رزمنده در جریان اعتصابات و اعتراضات شان متوجه شدند، اتحادیه مذکور در جهت تامین منافعشان گام برنمی دارد. در جریان رکود اقتصادی و اقدا
مات اعتراضی کارگران علیه بالا بودن  سرعت کار و رسوب دستمزدها دست به اقدام می زدند. اتحادیه مبارزات کارگران را دور می زد و با توافقات در بالا با حکام سرمایه برای کنترل و سرکوبی جنبش اعتراضی کارگران طرح و توطعه می ریختند. در جریان شورش کارگری صنایع نساجی در سال۱۹۳۴ اتحادیه آ.اف.ال. با مشارکت مستقیم طبقه حاکم در جریان درگیری کارگران معترض با پاسداران سرمایه ۹ نفر از کارگران رزمنده کشته شدند. رهبران اتحادیه قویاً از کارگران میخواستند دست به اعتصاب و اعتراض نزنند. رهبران اتحادیه خواستار این بودند، تا کارگران با محول کردن خواستها و مطالبات خود به آنها از هرگونه تحرکات اعتراضی جلوگیری و آنان را عملاً از تنها سلاح شان که مبارزه مستقل از اتحادیه است خلع صلاح نمانید.
بورژوازی توانست با یک حمله گسترده سازمانیافته ایدئولوژیک، بوسیله اتحادیه ها کارگران مبارز و معترض را از مسلح شدن به آگاهی طبقاتی انقلابی برای مقابله با توسعه توحش بار سرمایه باز دارد. اما این سرکوب ها و خلع سلاح ایدئولوژیکی نه تنها حس مبارزه جوئی کارگران را کاهش نداد، بلکه با آشکار شدن سیاست های مزورانه و ضدانقلابی اتحادیه موجب شد تا کارگران خود به سازماندهی مجدد اقدام نمایند. بازتاب این روش از مبارزه کارگران بروز اعتصاب بزرگ کارگران جنرال موتور در سال ۱۹۳۶ است. که تبلوری از خود سازمانیابی کارگران مستقل از اتحادیه ها می باشد. اما یکی از اتحادیه های معروف آندوره بنام کمیته سازماندهی صنایع، سالوسانه با حمایت از اعتصاب کارگران مبنی بر کاهش سرعت کار حمایت خود را پله ای برای معرفی و تثبیت اتحادیه ها قرار داد. بر اساس توافقات بعمل آمده بین صاحبان سرمایه با رهبران اتحادیه مقرر شد تا از هرگونه اعتصاب و اعتراضی که به جد سرمایه داران را مورد تهدید قرار می دهد رهبران اتحادیه از آن جلوگیری نمایند.
آغاز جنگ جهانی دوم، بطور واقعی نمادی است از شکست و تضعیف طبقه کارگر امریکا برای تقابل با سیاستهای جنگی بورژوازی امریکا.زیرا پیشتر دولت سرمایه بهمراه اتحادیه ها جنبش کارگری را از داشتن یک تشکل واقعی خلع سلاح کرده بودند. و عملاً طبقه کارگر امریکا برای مداخله در فعل و انفعالات جامعه و تاثیر گذاری سیاسی باز داشته شده بود. تا نتواند هیچگونه اختلالی در روند سود آوری سرمایه و تقابل با تولیدات جنگی انجام دهد. طبقه حاکم با کمک اتحادیه ها توانستند موانع مهمی را بر سر راه طبقه کارگر برای ایفای نقش تاریخی اش ایجاد نماید و آنرا از اهداف اصلی اش منحرف سازد.
در سطور فوق تلاش شد تا بطور اجمالی از نظر تاریخی به جایگاه و نقش مخرب و بازدارنده اتحادیه تصویری ملموس و عینی برای فهم عملکرد جنبش اتحادیه ای ارائه گردد. این نوشتار با یادآوری فاکتهای تاریخی نشان داد که چگونه جنبش اتحادیه ای برای منحرف و منهدم کردن جنبش کارگری از درون توسط طبقات حاکم سازماندهی میشوند. در ادامه همین نوشتار تلاش شده است تا در عصر زوال نظام سرمایه داری و در هم آمیختن روند جنبش اتحادیه در نظم موجود، اتحادیه ها دیگر نمی توانند ظرف سازمانیابی مبارزه طبقاتی جنبش کارگری محسوب شوند. در روند جنبش های اعتراضی طبقه کارگر نشان داده شد، تشکل اتحادیه ای و تشکلات مشابه دیگر بمثابه تشکلات کارگری، نقش مترقی و پیشروی خود را از دست داده اند. و عملاً اتحادیه ها به ابزار کنترل و سرکوب جنبش کارگری تبدیل شده اند.

احتضارنظام سرمایه و نقش ناسیونالیستهای سندیکالیست     
 چندی است دوره تازه ای از تحرکات پیشین محافلی موسوم به سندیکالیست و اتحادیه چی وطنی آغاز گردیده. اینبار هم در تداوم حرکات ضدانقلابی شان اقدام به گردآوری امضاء جهت ایجاد "تشکل مستقل کارگری" نموده اند. چند سال پیش در پی روی کار آمدن محمد خاتمی رئیس جمهوری رژیم جهل و خرافه سرمایه داری در ایران. اینان تلاش نمودن تا رغیب شان را که همانا خانه کارگر بود دور بزنند. و بختشان را یکبار دیگر با تکدی و توهم آفرینی از آستان حکام جهل و جنون سرمایه اسلامی بی آزمایند. اما از بخت بدشان تیرشان به سنگ خورد و حکام سرمایه ترجیح دادند تا عناصر کارآزموده و کهنه کار خودی را که در سرکوب و به بند کشیدن جنبش کارگری و فعالین مبارز انقلابی  ید طولائی دارند بکار بگیرند. رهبران جناح چپ منتسب به اصلاح طلبان این عناصر را در بخشهای مختلف مجامع کارگری برای به بیراهه بردن و متلاش کردن جنبش کارگری از درون سازماندهی کردند. شایان ذکر است یکی از عناصر اصلی این فراخوان و فراخوانهای مشابه ، پیشتر در مصاحبه هایی با نشریات داخل کشور، از جمله طی مصاحبه مفصلی با ماهنامه اندیشه جامعه شماره۲۳ ، در این مصاحبه عکس دستجمعی ایشان به اتفاق وزیر  سابق نفت رژیم سرمایه اسلامی محمد جواد تندگویان مزین گردیده است.  خواستار بازگشت به خانه کارگر سرمایه اسلامی می گردد. وی در این مصاحبه مفصل آنچه که گفتنی است میگوید و آب پاکی را روی دست کسانی می ریزد که همچنان نسبت به این جماعت متوهم اند و از آنان دفاع میکنند. این افتضاح سند دیگری است از بی آبروئی و وابستگی گرایش سندیکالیستی به طبقات حاکم. و هشدار جدی است به کسانی که از انان با نام رهبران جنبش کارگری یاد می کنند.  در این جا قصد آوردن کلیه مصاحبه مشعشانه ایشان را نداریم و محض اطلاع فقط به یکی از نکات جالب و برجسته سخنان وی اشاره می کنیم. در این مصاحبه مفصل بعنوان یکی از بنیان گذاران بنیاد کار با ماهنامه مذکور چنین می گوید، « خا
نه کارگر بیشتر یک نهاد سیاسی است و چرا به مطالبات و خواسته های صنفی و اقتصادی کارگران توجه نمی کند. » وی ریاکارانه در این مصاحبه با گفته های دو پهلوی خود میگوید مشکل خانه کارگر فقط در این است که یک نهاد صنفی و اقتصادی نیست. ظاهراً ایشان بعد از گذشت سالها از عمر حکومت جهل و جنون اسلامی سرمایه به کشف جدیدی نائل آمده است. تعبیری که از خانه کارگر اسلامی ارائه می دهد فراموشش میشود که این نهاد هم نوعی اتحادیه دست ساز است دولتی منتهی به شیوه حکم سرمایه اسلامی میباشد. در واقع ایشان با نفس وجودی این نهاد ارتجاعی مشگلی ندارد فقط ایراد اصلی از نظر او این است که چرا یک نهاد صنفی و اقتصادی نیست. از دوستان عزیز تقاضا میشود که این نوشتار را مطالعه می کنند. میخواهیم به اصل مصاحبه مراجعه نمایند تا عمق گندیدگی و تعفن کسان یا کسانیکه با تشبثات کارگری در حال فریب دادن کارگران هستند. ریاکاری اینان هر چه بیشتر برملا شود.  چه کسی تصور میکرد بازجو و شکنجه گر اوین نویسنده و روزنامه نگار روزنامه کار و گارگر شود. و در باب مزیت اتحادیه گرایی ، حقوق صنفی قلم فرسائی نماید. کارگران را تشویق به داشتن اتحادیه و سندیکا نماید. چه کسی تصور می کرد حکام سرمایه اسلامی اقدام به پرپائی حزب کار اسلامی نماید. اینها سولات مهمی است که در برابر کارگران کمونیست و فعالین انتقادی درون جنبش کارگری قرار دارد.
در پی تحولات اجتماعی چندین ساله اخیر از یک سو، انکشاف مبارزه طبقاتی از سوی دیگر و برغم تشدت ، پراکندگی و بی افقی  طبقه کارگر بین الملی و جنبش کارگری ایران که بمثابه بخشی از طبقه کارگر جهانی است. طی سالهای اخیر بدلیل تشدید بحران نظام سرمایه داری و تنزل نرخ سود سرمایه در عرصه بین المللی به موازات روند فوق، نظام سرمایه داری امپریالیستی برای کاهش بار بحران در امتداد سیاست های پیشن خود اقداماتی از قبیل گسترش جنگها، حذف خدمات اجتماعی، اشغال نظامی کشورها را دامن زده است. رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی برای ثابت نگداشتن نرخ سود سرمایه یکی از دهشتبارترین شرایط در تاریخ سرمایه داری را به کل جامعه بویژه طبقه کارگر تحمیل نموده است. رژیم سرمایه داری ایران و مشاورین و تئوریسین های رنگارنگش برای مقابله با این بحران همگی به خط شده اند. تا با کنترل دولتی جنبش های اجتماعی چه بصورت مستقیم و یا غیر مستقیم سرکوب را به اجرا درآورند. پس از شکست جنبش ارتجاعی دوم خرداد، اعتصابات و اعتراضات کارگری جلوه شفافتری به خود گرفته است. میتوان اذعان داشت در برخی موارد جنبش کارگری علیرغم پراکندگی و بی افقی اش توانسته مُهر نشان خود را به تحولات جامعه بزند. این اتفاقات میتواند مدیون تلاش محافل انتقادی درونی جنبش کارگری باشد. که بی اعتناء به دستگاهای نظری مختلف چپ سرمایه میخواهند جایگاه واقعی خود را به لحاظ تاریخی پیدا نمایند. اما در این مسیر چپ سرمایه از جمله اتحادیه چی ها بیکار ننشسته و با تشبث به  نام کارگر تلاش می کنند تا صفوف هر چند کوچک محافل کارگری طبقاتی را مردد و سردرگم نمایند. اما ما می گویم محافل و جمع های کارگری و انقلابی با صیقل دادن اندیشه و عمل خودشان با مفاهیم واقعی مارکسیسم انقلابی با درس آموزی از شکست ها و با اتکا به راه حلهای کمونستی به راه خود می روند. آنچه در این راه مسجل است، این محافل و مجامع کارگری، نقطه عظمیت شان برای برش از سنت های ضد انقلابی، اتکاءبه روش سازمانیابی از پایین به شیوه ای شورائی، سازماندهی جنگ طبقه علیه طبقه را در دستور کار خود قرار داده اند. نقطه حرکت شان نه توهم آفرینی و جنجال افرینی، به شیوه معمول اتحادیه گرایی و چپ های سرمایه با شعار مرده باد و زنده باد های توخالی، بلکه آنان در پی این همه فراز و نشیب های تاریخی و شکستهای متوالی دریافته اند. که باید فعالین واقعی جنبش کارگری در جبهه واقعی نبرد طبقاتی مستقر گردند. در جبهه ای که سالهای متمادی است توسط دستگاه های مختلف چپ سرمایه تسخیر شده است. باز پس گیری و فتح این جبهه ها یکی از اساسی ترین وظایف مبرم طبقه ما می باشد. اولین گام پیکار طبقاتی نظری و بی امانی است علیه آکادمیسین ها که با روایات متعدد طبقه ما را گمراه و سر در گم نموده اند. باید تشبثات دروغین کارگری، رفرمیست ها و اتحادیه چی را با نبرد  نظری طبقاتی در هم کوبید. فعالین واقعی جنبش کارگری نباید اجاز دهند بنام ما امضاء جعل و جمع نمایند. ما حرف و خواسته ها، مطالباتمان را با اتکاء به قدرت لایزال توده های وسیع استثمار و کار در میدان مبارزه بر سر طبقه سرمایه داران فرود خواهیم آورد. آنان را با مبارزه ای متحد و سراسری متکی بر راه حلهای انقلابی وادارشان میکنیم به اراده طبقه ما گردن نهند. این تنها آلترناتیو طبقاتی در تقابل با نظام سرمایه داری در عصر کنونی است.
اتحادیه چی ها بهمراهشان دستگاه های چپ سرمایه چه می گویند. واقعیت امر اینست که اگر صدر و ذیل تمامی مضامین و مطالبات این جماعت پیرامون حق و حقوق کارگری را خلاصه کنیم، چیزی فراتر از اصلاح و اجرای قانون کار ارتجاعی جمهوری اسلامی سرمایه در سطوح مختلف نمی باشد.آنان قصد هم ندارند که پایشان را از مقررات و قوانین نظام سرمایه داری فراتر نهند. فاجعه بار تر آنست که در این مسیر سازمانهای به اصطلاح رادیکال و کارگری به اهرمهای اجرائی این جماعت تبدیل شده اند.
کارگران در جریان مبارزه به تجربه دریافته اند،که حتی بهبود نسبی شرایط موجود بدلیل بحران لاعلاج که نظام سرمایه داری را فرا گرف