درادامه توضیح واضحات !

زمانی “نارسیس” در جایی گفته بود : لشگر شیرانی که توسط گوسفندی اداره شود شکستش حتمی است و لشگر گوسفندانی که توسط شیری هدایت شود شانس پیروزی را شاید داشته باشد !
در چند روز گذشته با ۲ مطلب جالب مواجه شدم . مطلب اولی از علی ناظر که خلاصه حرفش و سوالش این بود : چرا حکومت اسلامی اینقدر به مجاهدین حساس است ؟ در حالی که این عده در عراق و اشرف خطر و تهدید جدی برای حکومت اسلامی ندارند ؟ علی ناظر مدعی است که جوابی برای این سوال ندارد ! جوابیه ایی به مجاهدین ( مسعود احمدی ) . خلاصه حرف مسعود احمدی هم تکراری است . هیپکس حق انتقاد به رهبران پاکباز مجاهدین را ندارد و اگر کسی انتقاد کرد خاله خرسه است !
لینک مطلب مسعود احمدی http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=24788
 
لینک مطلب علی ناظر
http://www.tipf.info/nimdarsade,khersha.htm
 
مطلب بعدی از ایرج شکری بود که در واقع به سوال تکراری علی ناظر جوابی تکراری داده بود . حساسیت حکومت اسلامی به مجاهدین در عراق ناشی از یک احساس خطر نیست بلکه بیشتر جنبه صفرصفر و انتقام جویی دارد نسبت به ترورهای دهه ۱۳۶۰ که سازمان مجاهدین انجام داد !
لینک مطلب ایرج شکری
http://www.tipf.info/vazehat.htm
 
اما اجازه بدهید تا کمی لایه های این سوال علی ناظر را بیشتر کنار بزنم . موضوع برای شخص من عجیب نیست و البته ربطی هم به حقانییت و عدم حقانییت جریان مشخصی ندارد . بنا به اعتراف خود مجاهدین این رابطه بین حکومت و سازمان مجاهدین مثل رابطه بین یزید و حسین است . این رابطه و تعریف آن ، محدود به شروع حاکمیت خمینی نبود . آقای مجاهد عباس داوری در نشستی و در حضور مسعود رجوی یک بار خاطره ایی نقل کرد با این مضمون :
در زمان شاه و دوران زندان یکی از مسئولین فعلی همین رژیم صراحتا به خود من گفت : ما که میدانیم اگر شما به حکومت برسید ما را مثل اسب به گاری میبنیدید !
خود آقای مجاهد مسعود رجوی در نشستی درونی و ایدئولوژیک این رابطه را این گونه تشریح کرد : به دلایل زیادی سرنوشت و رابطه ما و حکومت فعلی همان رابطه تاریخی حسین و یزید است . ما به رهبر عقیدتی نیاز داشتیم تا در مقابل ولایت فقیه دستمان خالی نباشد . ما باید ارزشهایی ارائه دهیم تا بتوانیم جلوی طرف بمانیم . اگر گفت : انقلاب اسلامی….ما گفتیم : اسلام انقلابی ….اگر گفت : ولی فقیه ….ما گفتیم : رهبر عقیدتی اگر گفت : دست خر…….ما باید بگوئیم لنگ خر….خمینی حق رهبری و تمام ارزشهای دیگر اسلامی را از ما دزدید . مثل یزید که از حسین ملنگ کش رفت !
آقای مجاهد محسن رضایی دبیرشورای مجاهدین در همین خارج کشور و در نشستی وقتی مورد سوال قرار گرفت که : نظر سازمان مجاهدین راجع به اعدام چیست ؟ چنین گفت :
حالا چه وقت این حرفها و سوالات است شاید ” مردم ” بخواهند ۲ میلیون آخوند بکشند و اینا……
 حساسیت بیش از حد حکومت نسبت به مجاهدین در عراق ناشی از حس خطر نیست . شاید تا قبل از سقوط صدام این حساسیت با هاله ای از حس خطر پوشیده شده بود . به دلیل شرایط خاص مجاهدین و حضور صدام و اینکه در یک سناریوی سیاه هر احتمالی وجود داشت و اگردر یکی از این احتمالات مجاهدین به قدرت میرسیدند پس قطعا تابلوی یک دور کشتار دیگر از پیش طرح ریزی شده بود . چون پدیده ها بار ایدئولوژیک دارند . ( به خاطر خدا و دین محمد ، بکش و کشته شو…) به قول آقای رجوی هیچکس مثل خمینی مرا نشناخت و هیچکس مثل من خمینی را نشناخت . هیچکس مثل خود یزید نفهمید که حسین چه میگفت ! و هیچکس مثل حسین حرف یزید را نمیفهمید .
به عبارت دیگر وقتی این پدیده ها جنس و ریشه مشترک دارند ؛ این حساسیت طبیعی است . یعنی اگر صحنه عوض و جابجا شود تمام همین داستانها در مورد طرف مقابل عینیت پیدا میکرد . آخوندها مثل حسین قتل عام میشدند و طبعا نیروی اپوزسیون و مظلوم خمینی میشد . تمام جنایتها و شقاوت حکومت اسلامی ناشی از همین ایدئولوژی بود و هست .
اینها دو جریان کاملا مشابه تاریخی با بار ایدئولوژیک یکسان هستند . حساسیت حکومت اسلامی به مجاهدین در عراق ، به قول ایرج شکری حتی اگر ترورهای دهه ۱۳۶۰ هم نبود باز از بین نمیرفت . این پدیده ذاتش بیمار و خراب و جنایت کار است حتی اگر معادله مجاهدین درمیان نبود برای گلوی هاله سحابی و ندا و سهراب و بقیه مردم تیغشان را تیز میکردند . در طرف دیگر هم همین قانون حاکم است ، اگر دستش به رژیم برسد که هیچ…. وگرنه میرود سراغ نیروی خودش و بقیه جریانات و تمام هستی !
خمینی و رجوی از همان فاز سیاسی دعوای مرجعیت داشتند و اینکه چه کسی صلاحیت امامت و رهبری جامعه را دارد ؟! ولی فهم این موضوع در آن زمان برای همه ساده نبود . خانم مجاهد مریم رجوی این مطلب را صراحتا چنین عنوان کرد :
فقط خمینی در فاز سیاسی فهمید که مسعود چه میگوید چون بعد از میتینگ امجدیه بلافاصله گفت : پسره میگوید من رهبرم ……
نتیجه : حدود ۳ دهه است که این دعوا و جنگ ایدئولوژیک احمقانه را ، آقای رجوی زور میزند تا به زمین سیاست بکشد . در حالی که هم از نظر شرایط جهانی و هم از نظر جامعه و مردم ایران این دعوا در زمین سیاست محلی از اعراب ندارد . مشروعییتش تمام شده است . حتی رابطه جامعه ایران با آن دعوای حیدری ، نعمتی و حماقت حسین و یزید هم دیگر جدیت گذشته را ندارد .
حساسیت حکومت اسلامی نسبت به نیروهای اسیر در قرارگاه اشرف ، نه از بابت حقانیت و نه نشان دهنده سلامت فکری و نه هیچ حس خطری است . این داستان از نظر رژیم حاکم و رهبرعقیدتی زمانی تمام میشود که بنا به گفته آقای مسعود رجوی یکی از ۲ طرف کاملا نابود شود . در حالی که هر دو طرف تجربه کردند نابودی و منفجر کردن فکرها عملی نیست .  بنا به گفته منتظری در جنگ بین تفکراتی که آبشخور مشترک دارند ، با هیچ کشتاری و نسل کشی نمیتوان فکری را از بین برد . خمینی میرود ، خامنه ای میآید … لاجوردی میرود ، سعید امامی هست و ……رجوی هم نباشد یک فرد دیگر افسار این تفکر ارتجاعی و ویرانگر را به عهده میگیرد .
حساسیت روی مجاهدین از طرف رژیم حاکم از همان ابتدا هم به دلیل این بود که حکومت فعلی حاضر به پذیرش شریکی در زمین سیاست برای خودش نبود به خصوص وقتی صحبت آقای رجوی این بود که خمینی هژمونی مجاهدین را قبول کند . رهبری مجاهدین و مشخصا آقای مجاهد مسعود رجوی هم از همان ابتدای فاز سیاسی حاضر به پذیرش شریک و یا هژمونی خمینی نبود . سالها بعد و در نشستی آقای مجاهد مسعود رجوی دستش را روی نقشه ایران گذاشت وخطاب به ما گفت : من ایران را میخواهم…زود هم میخواهم…همه آن را میخواهم…..
من از این تکرار خسته نمیشوم که چرا و به چه دلیل ، حکومت اسلامی در ایران و رهبری مجاهدین در غیبت با آبشخور فکری مشترک تا همیشه دشمن خونین هم هستند ، با ظواهری متفاوت….
من از این تکرار خسته نمیشوم که چرا بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز برای این دو جریان ارتجاع غالب و مغلوب …حماقت حسین و یزید ، بار ارزشی یکسان با ظواهری مشابه را دارد….
من از تکرار واقعیتها هیچوقت خسته نمیشوم !
 
 
 
اسماعیل هوشیار
ژنو
ششم جولای ۲۰۱۱
۱۵٫ تیر ۱۳۹۰
info.tipf.www