چند نکته ی پراکنده، دو بیانیه، یک مصاحبه

فوادشمس
۱-  زندگی ما ادامه دارد. اما اندکی فکر می کنم برخی از جنبه های زندگی ام کم رنگ تر از جنبه های دیگر آن شده است! این امر در وبلاگ ام هم منعکس است. چند وقتی است از آن مطالب دوست داشتنی خودم ننوشته ام! نقد آهنگ ها پاپ نکرده ام. چند وقتی است کافه نشینی نکردهام و یک لیوان آب جوی (البته اسلامی و بدون الکل نخورده ام! چند وقتی است که با صدای بلند و نکره ی خودم در خیابان های تارک شهر در ساعت های نیمه شب آواز های جواد یساری نخوانده ام! چند وقتی است حتی به یاد برخی گریه هم نکرده ام! ای بابا اصلا مگر زندگی هم می کنم من؟

۲- واقعا  این بروبچ چپ در اروپا گل کاشتند. اجلاس جی ۸ را با اعتراضات خود به شکل دیگری در آورده اند. و فریاد زدند جهان دیگری ممکن است…. در آوای صلح بیشتر بخوانید.

 

۳- خوش بختانه طرح حمایتی دانشجویان بازتاب بسیار عالی داشته است و حتی باعث شده جمعی از رفقای چپ دانشجو در انگلستان هم بیانیه حمایت بدهند و  تشکل های کارگری هم یک به یک دارند بیاینه حمایتی می دهند برای نمونه شورای همکاری هم یکی بیانیه صادر کرده است. واقعا باید به تمامی رفقای هم راه این طرح خسته نباشید گفت و همچنین از تمامی کسانی که ما را یاری کرده اند تشکر کنیم.

۴-در این میان یک بحث حاشیه ای و البته نه چندان مهم این است که برخی از دوستان که از اول طرح این موضوع با استدلال  که این طرح صدقه و اعانه جمع کردن است با آن مخالف کرده اند اکنون وارد فاز جدیدی شده اند و با زدن انگ این که این طرح راست و لیبرالی است و هم چنین برخی مسائل دیگر که فعلا جای مطرح کردن اش نیست به صورت شفاهی و نا روشن و به دور از پرنسیب های سیاسی دارند جوسازی می کند. یکی از استدلال های شان هم مصاحبه دکتر زرافشان با تلویزیون   VOA  بوده است. از طرف دیگر در برخی از گفتگو های شخصی با افراد غیر آگاه از کلیت این طرح، اما خود را حامی طرح نشان می دهند. به نظرم برای یک نیرویی که می خواهد جدی کار سیاسی کند این امور ضعف است بهتر است دوستان به صورت شفا و علنی و مکتوب  با خون سردی سیاسی با این قضیه برخورد کنند. من به شخصه واقعا خوشحال می شوم استدلال های این دوستان را در  نقد و حتی نفی این طرح بخوانم. در غیر این صورت ملاک را حرف هایی می دانم که به شخص من گفته اند نه چیز دیگر و لازم است که آن ها را علنی بگویم که این دوستان نیز با گرفتن موضع ناشفاف به صورت فرصت طلبانه با این حرکت بسیار مهم در جنبش دانشجویی برخورد نکنند که جایی که به نفع شان نیست خود را مدافع طرح جا بزنند اما در واقع با جو سازی های بی هوده و حاشیه سازی بخواهند در این طرح اخلال ایجاد کنند.

۵- لازم به توضیح است که این ها تماما نظرات شخص من  است و قابل بحث است و به هیچ عنوان اصراری بر درستی کامل این بحث ها ندارم و فکر می کنم دوستانی که هم چپ هستند و هم رادیکال و هم جمع میان این دو!  باید وارد یک جدل جدی بر سر این قبیل برخورد ها شوند وگرنه به شخصه آنان را نیروی چندان جدی محاسبه نخواهم کرد.

۴- من یک مصاحبه با نشریه الکترونیکی کار ان لاین در مورد جنبش دانشجویی کرده ام که در ادامه این پست می تواید متن کامل اش را بخوانید. چون کار ان لاین فیلتر بود این جا گذاشته ام.

نبرد بین حاکمیت و فعالان جنبش های اجتماعی بیش از گذشته جدی شده است

مصاحبه کارآنلاین با فئواد شمس

* برخلاف این دیدگاه منسوخ که همواره می‌خواهد بر سر حداقل‌های ناموجود وارد پروسه وحدت شود باید خواست‌های حداکثری را بیان کرد که بتوان بر مبنی آن تعداد زیاد از بدنه دانشجویی را با خود هم راه کرد. و در نهایت به اشکال نوین سازماندهی این بدنه عظیم دانشجویی فکر کرد.

 در ماه اخیر بطور قابل توجهی بر ابعاد سرکوب فعالین دانششجوئی افزوده شده است. بنظر شما دلیل آن چیست؟ آیا جمهوری اسلامی سیاست جدیدی را نسبت به جنبش دانشجوئی در پیش گرفته است؟

البته در تاریخ چند دهه ی اخیر همواره حاکمیت به انحای مختلف به سرکوب جنبش های اجتماعی و از جمله جنبش دانشجویی دست زده است. و این پروسه سرکوب امری به هم پیوسته و ادامه دار است و این سرکوب های اخیر نیز امری جدید نیست، بلکه ادامه پروسه گذشته است. اما در شرایط کنونی به خاطر حاد شدن تضاد های موجود در جامعه که دانشگاه نیز جزئی از آن است، نبرد بین حاکمیت و فعالان جنبش های اجتماعی بیش از گذشته جدی شده است و بر همین اساس حاکمیت برخورد های خود را در جامعه تشدید کرده است که نمونه های مختلف آن را هر روزه در برخورد با مبارزات طبقه کارگر و زنان و جوانان در سطح جامعه می توانیم ببینیم. و در همین راستا برخورد ها در دانشگاه ها نیز تشدید شده است.

در میان بخشی از دانشجویان، احزاب، سازمان ها و شخصیت های سیاسی در داخل و خارج از کشوربا توجه به افزایش سرکوب دانشجویان و نیز اخراج، برکناری و بازنشستگی زودرس اساتید، این تحلیل مطرح است که جریان حاکم در تدارک و زمینه چینی برای انجام انقلاب فرهنگی دوم در سطح دانشگاه های ایران است. از نظر شما دولت احمدی نژاد از شرایط و امکانات لازم برای انجام انقلاب فرهنگی دوم برخوردار است؟ آیا حاکمیت با توجه به تجربه انقلاب فرهنگی اول و نیز شرایط امروز دانشگاه ها آمادگی تحمیل چنین هزینه سنگینی را برای جامعه دارد؟

البته به نظر من شرایط کنونی با شرایط جامعه در دوران ضد انقلاب ضدفرهنگی اول متفاوت است. در آن زمان حاکمت بدنه قابل توجهی هم در جامعه و هم در دانشگاه داشت. اما اکنون اکثریت جامعه و البته بدنه اصلی دانشجویان با سیاست های کلی نظام هم راه نیستند و بعضا مخالف هستند. البته این بدان معنا نیست که این اکثریت بزرگ مخالفت عملی نیز با حاکمیت سازمان می دهند، بلکه در حالت انتظار به سر می برند. برای همین من فکر نمی کنم پروژه ضد انقلاب ضدفرهنگی حاکمیت بتواند به وسعت و شدت پروژه دهه ۶۰ باشد. اما در اشکال دیگری اکنون کلید خورده است. اخراج و تعلیق تعداد زیادی از فعالان دانشجویی، تعطیلی نشریات دا
نشجویی، تعطیلی کانون های فرهنگی و اجتماعی دانشجویان، حتی برخورد با تشکل های سیاسی که زمانی همسو حاکمیت و بازوی سرکوب آنان بودند. مثل انجمن ها اسلامی. و بازنشسته کردن برخی از اساتید را می توان آغاز یک پروسه بلند مدت تر برای به کنترل در آوردن دانشگاه دانست. اما این جا باید دو نکته را در نظر گرفت. یکی آن که دانشگاه جدا از کلیت جامعه نیست و اگر حاکمیت نتواند کلیت جامعه را به انحای مختلف به زیر تسلط خود در آورد در مورد دانشگاه هم نمی تواند این کار را بکند. و نکته ی دیگر آن است که اکثریت بزرگی از دانشجویان با آن که دغدغه سیاسی ندارند و احتمالا فعالیت مشخص سیاسی و اجتماعی انجام نمی دهند اما به طور قطع با سیاست های فرهنگی و اجتماعی حاکمیت فعلی هم همراه نیستند و در آینده مشکلات عدیده ای برای حاکمیت به وجود خواهند آورد.

دانشجویان و دانشگاهیان برای مقابله با انجام انقلاب فرهنگی دوم توسط دولت احمدی نژاد چه تدابیر و راهکارهایی را می بایست تدارک ببینند؟

این جا لازم است که این تذکر را بدهم که بسیار ساده انگارانه است که اگر پروژه ای که بر آن نام انقلاب فرهنگی دوم نهاده اید، را تنها محصول دولت احمدی نژاد بدانید. به نظر من این پروژه با مختصاتی که نام بردم تنها خواست دولت احمدی نژاد نیست، بلکه خواست تمامی حاکمیت جمهوری اسلامی و حتی بخش های وسیعی از کسانی است که با کلیت جمهوری اسلامی همراه هستند، اما اکنون در قدرت نیستند. در همین زمینه می توانید حملات برخی از اصلاح طلبان دوم خردادی در نشریاتشان به فعالان دانشجویی چپ مثل مقالات اخیر ( علوی تبار، جلائی پور، مردیها و..) و سخنان کروبی در دیدار با برخی از دانشجویان پلی تکنیکی که اتهامات واهی را به دانشجویان چپ منتسب کرد و همچنین بیانیه اخیر نهضت آزادی در زمینه هشدار در مورد فعالیت دانشجویان چپ را می توان شاهدی از این مدعا آورد که بخش های وسیعی از اپوزیسیون حکومتی هم دل در گرو یک ضد انقلاب ضد فرهنگی در دانشگاه ها را دارند. بر همین اساس فکر می کنم فروکاست دادن این پروژه تنها به خواست وزارت علوم و احمدی نژاد کاری به غایت اشتباه است و نشان از کوته بینی سیاسی دارد.
اما راه کار مقابله با این شرایط را نیز تنها ایستادگی می دانم. چون کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی به همراهی بخشی از به اصطلاح اپوزیسیون حکومتی عزم خود را برای حذف نیروی ها مترقی و چپ در داشگاه ها را جزم کرده و تنها راه در مقابل این پروژه ایستادگی و مقاومت و البته همراه کردن بدنه دانشجویی با خود است( مثل تجربه دانشگاه مازنداران و علامه و البته تا حدودی امیرکبیر). البته با در نظر گرفتن این امر که داشگاه جدا از جامعه نیست بلکه بخشی از کلیت اجتماع است ما نیاز به تعیین تکلیف در دیگر عرصه های اجتماع نیز داریم تا بر اساس آن بتوانیم استراتژی مقاومت خویش را در دانشگاه سامان دهیم.

تنوع و اختلاف میان گرایشات دانشجوئی در دانشگاه های ایران بسیار محسوس است. اما برای مقابله با سیاست های وزارت علوم و دولت احمدی نژاد اتحاد دانشجویان امری است ضرور. بنظر شما گرایشهای مختلف دانشجوئی میتوانند بر سر یکسری اصول و خواسته های حداقل مشترک به توافق برسند؟ حداقل های مشترک دمکراتیک حول چه اصول و مواردی می تواند، شکل بگیرد؟

متاسفانه در چند دهه اخیر ما همواره شاهد یک وحدت طلبی ساده دلانه از سوی اکثریت بزرگی از فعالان سیاسی و اجتماعی بوده ایم. اما همواره نتایج مطلوب خویش را نگرفته ایم و این پروسه های وحدت همواره شکست خورده و خود موجب انشقاق بیشتر شده است. به نظر من به جای آن که بر سر این موضوع که چند گرایش و گروه که احتمالا اندک تاثیری بر بدنه عظیم دانشجویی ندارند، چگونه و بر اساس کدام خواست های حداقلی می توانند با هم وارد وحدت بشوند به جدل ها فرسایشی و در نهایت بی نتیجه بپردازیم باید خواست مقاومت در برابر هجمه کنونی به دانشگاه را تبدیل به خواست اکثریت بزرگ دانشجویانی بکنیم که اکنون در حالت به ظاهر بی تفاوت و یا در واقع انتظار به سر می برند. بر همین اساس به نظر من برخلاف این دیدگاه منسوخ که همواره می خواهد بر سر حداقل های ناموجود وارد پروسه وحدت شود باید خواست های حداکثری را بیان کرد که بتوان بر مبنی آن تعداد زیاد از بدنه دانشجویی را با خود هم راه کرد. و در نهایت به اشکال نوین سازماندهی این بدنه عظیم دانشجویی فکر کرد. همچنین به نظرم در درون خود جنبش نیز با حفظ پرنسیب های سیاسی باید به نقادی گرایش هایی مختلف پرداخت.
در ضمن در آخر هم بار دیگر باید این نکته را متذکر بشوم که این سیاست ها تنها محصول دولت احمدی نژاد و یا وزارت علوم ایشان نیست بلکه محصول یک پروسه ی تاریخی در مبارزه روزمره در کل جامعه است که نشات گرفته از تضاد های جدی اجتماعی _ طبقاتی است. دانشگاه هم جزئی از این مبارزه هر روزه در چند دهه اخیر است.