به بهانه انشعاب دیگر از حزب کمونیست کارگری ایران!

رضا کمانگر
www.r-kamangar.com

روز ۲۱ مه ۲۰۰۷ بیانیه اعلام جدایی تعدادی از رهبران، کادرها و اعضای حزب کمونیست کارگری ایران از طریق آدرس مایلم را دریافت کردم. همزمان اعلام موجودیت حزب جدیدی بنام "حزب اتحاد کمونیسم کارگری" با   امضای همان افرادی که از حککا جدا شده اند انتشار یافته است.

از آنجا که طی شش ماه اخیر بطور غیر مستقیم اختلافات در درون حککا را تعقیب کرده ام، این جدایی برایم آنچنان غیره مترقبه نبود. چیزی که من را وادار به نوشتن این مطلب کرد، نه از سر اهمیت اعلام جدایی این رفقا و نه اهمیت تشکیل حزب جدیدشان است. مسئله دخالت من نگرانی از سرنوشت جنبش کمونیسم کارگری در ابعاد اجتماعی است! اجازه بدهید منظورم را با این خاطره بیان کنم.

در دهه ۸۰ میلادی، در سازمان چریکهای فدائی خلق ایران شاخه اقلیت، تقریبا هر چند ماه یک انشعابی در درونش اتفاق می افتاد، در همه حالات انشعاب، کلمه "سازمان چریک، اقلیت، عکس شهدا، نشریه کار بعضا با همان فورمات قدیمی، با اندکی کلمات پیشوند و پسوند" به درب سازمان جدید نصب میشد. این انشعابات طوری بود که بعضا خونین، اما در یک پروسه زمانی کوتاه کل جریان سازمان چریکهای فدائی خلق اقلیت نه برای مردم عاصی از جمهوری اسلامی مهم بود و نه برای فعالین جنبش کمونیستی ایران! من اعتراف میکنم که حالا نمیدانم چند   شاخه از سازمان چریک اقلیت جدا شدن و الان وجود دارند.

 

سر نوشت ما هم بعد از مرگ منصور حکمت دارد با نمونه بالا شباهت پیدا میکند.

همه ما خود را به کمونیسم کارگری منتصب میکنیم و منصور حکمت را هم متعلق به خود میدانیم.

تنها فرقی که در جریان جدایی ها هست، جداشدن بدون خون ریزی بوده است!  تاکنون هم ادامه این پروسه قربانیش کمونیسم کارگری و منصور حکمت بوده است، بدلیل اینکه مردم ایران نمیتوانند بدنبال جنگ درون سازمانی احزاب بروند و به آن توجه بکنند! همانطور که بدنبال جنگ سازمانی چریک نرفتند. و الان ما نگاه میکنیم و متوجه هستیم که سازمان چریکها متعلق به یک دوره از تاریخ است که ممکن است تعدادی دور هم بنشینند و برای هم دیگر خاطره تلخ و شیرین از دوران رونقشان تعریف بکنند، اما امروز منشأ اثری در جامعه ما نیستند.

اما سئوالاتی که برای من و هر انسان آزادیخواه دیگر مطرح است اینها هستند. چرا انشعاب؟ کدام ضرورت اجتماعی انشعاب را الزامی کرد؟ بر اساس کدام منافع جامعه انشعاب را ضروری کرد؟ بر اساس کدام منافع طبقاتی انشعاب تحمیل شد؟ انشعاب قرار است به کدام مشکلات جامعه پاسخ بدهد؟ چرا بجایی ایجاد حزب جدید به حزب حکمتیست نپیوستند؟ حزب جدید جواب به کدام ضرورت اجتماعی است؟ کدام برنامه، پلاتفورم و نقشه عمل متفاوت ایجاد حزب جدید را ضروری کرد؟ اینها و دهها سئوال دیگر روی میز رفقا قرار دارد. از نظر من متاسفانه جواب ها همه در یک جمله منفی است. هیچ ضرورت اجتماعی تحمیل کننده انشعاب نبوده اند!

اما اجازه بدهید به عامل های که فضا را در ادامه ماندن این رفقا را در درون حزب قبلی غیره ممکن کرده اشاره بکنم و همچنین به موانع راه پیوستن آنها به ما حکمتیستها و همچنین به اتحاد طلبی رفقا هم اشاره میکنم.

از نظر من پروسه پایه گذاری حزب سیاسی که مورد نظر منصور حکمت بود بعد از مرگ منصور حکمت و بخصوص بعد از تحمیل انشعاب به حکمتیستها در حککا به بن بست رسید. حککا امروز سنت دار حزب سیاسی بر مبنای متدولوژی منصور حکمت و کمونیسم کارگری نیست. در یک کلام پرچم حزب سازی منصور حکمت در حککا شکست خورده است. اگر کسی در درون حککا خود را مدافع منصور حکمت و کمونیسم کارگری میداند باید یک بار دیگر به خود حکمت و متد او مراجعه بکند.   

قبل از هر چیز رفقای جدا شده، هیچ نقد عمیق و جدی به اسناد و عملکرد حزب قبلی "حککا" ندارند. تازه خود را مدافع و مدون کننده اسناد و مصوبات حزبی بعد از کنگره ۴ هم میدانند. پس نشان دادن تفاوتهای این رفقا با حزب قبلی کار بسیار دشواری است! اما علل مشکلات را باید در چهارچوب سازماندهی، سازمان حزبی جستجو کرد که ادامه ماندن این رفقا در حککا را غیره ممکن کرد.

حککای امروز بشدت به یک جریان ضد انتقادی تبدیل شده است.

در درون حککا اگر به رهبری و عملکرد آن جرات انتقاد داشته باشید، باید انتظار و تحمل تولیدات ماشین کشفیات فرهنگ تازه  رهبری را علیه خود داشته باشید که چگونه "مکارتیستها"، "حجاریانی ها"، "فراریان از سوسیالیسم" و"بروید دنبال شغل شریف" دیگر و دهها نمونه این ماشین اتهام سازی را داشته باشید. اما بطور واقع این سطح از فرهنگ سیاسی رهبری حککا تحمل ماندن را برای جریان انتقادی غیره ممکن میکند.

در جریان انشعاب حکمتیستها علیرغم اختلافات سیاسی اما پلاتفرم های متفاوت گرایشات درون حزبی نبودند که انشعاب را تحمیل کردند. بلکه تولیدات تازه فرهنگ سیاسی رهبری حککا بود که تحمل ماندن حکمتیستها را غیره ممکن کرد. برای نمونه یک شبه کورش مدرسی "راست" اعلام گردید، طرفدار" حجاریان" شد، گفته بود "مردم از سوسیالیسم رم" میکنند و بعدها هم صفت سردار طلائی و رحیم صفوی به حکمتیستها به تولیدات ماشین فرهنگ سازی جدید حککا اضافه گردید. حتی به حزب کمونیست کارگری عراق هم رحم نکردند. حزب عراق هم یک شبه مهر "راست" به پیشانی آنها چسپاندند و خیرش را بخشیدند.

 

بعداز دو سال رفقای فراکسیون هم قربانی همان ماشین فرهنگ سازی جدید رهبری حککا شدند. آنها هم "مکارتیستی" اعلام شدند. به آنها  توصیه کردند بجای انتقاد از رهبری بروید دنبال "شغل شریف دیگر" و دهها اتهام دیگر در سایت جدل انلاین ابزار تولیدات ای