نمایش حقارت و فضاحت ناسیونالیستها و قوم پرستان

سایت العربیه گزارش کوتاهی تحت عنوان “کنفرانس مخالفان جمهوری اسلامی” در لندن در آخر هفته گذشته منتشر کرده است. این گزارش میگوید “مخالفان” جمع شده اند تا در مورد “ساختار سیاسی آینده ایران” بحث کنند. تا اینجا تصویر عیب و ایرادی را نشان نمیدهد. اما حقایق متعدد دیگری در همین گزارش کوتاه به نحوی پوشیده تر و حاشیه ای تر وجود دارد که قابل توجه است و حقایق این کنفرانس و شرکت کنندگانش را بهتر منعکس میکنند.

 

اولا این تجمع “مخالفان جمهوری اسلامی” بطور کلی نیست. اینها جمعی ناسیونالیست و قوم پرست و فدرالیست هستند. و همین عناوین را هم یدک میکشند. یکی بنام کریم بنی سعید عبدیان خودرا نماینده “خلق عرب” میداند، دیگری بنام ناهید بهمنی خودرا نماینده “زنان کردستان” معرفی میکند، و یکی بنام صدر اشرافی خودرا نماینده ترکها و سه نفر یعنی عبدالله مهتدی و خالدعزیزی و شاهو حسینی هم بعنوان نماینده کردها. در این میان نماینده رضا پهلوی هم بعنوان نماینده “تمامیت ارضیِ” و “ایران یکپارچه” دعوت شده است تا داوری کند که کسی پارا از گلیم خود دراز نکند و تجزیه طلب نباشد. حسن شریعتمداری فرزند آیت الله شریعتمداری هم آمده است که کنفرانس کذایی خلاء پیوند با روحانیت و اسلامیت نداشته باشد. جنسشان حسابی جور است. فقط جای یک نفر خالی است و آن “سردار پاسدار” مدحی است و جای او راهم سازگارا از “بچه های سابق سپاه” پر میکند. در واقع این تجمع برای بحث در مورد آینده ایران بطور کلی نیست. بلکه اینها جمع شده اند تا در مورد رسوایی خود در مورد موضوع پاسدار مدحی بحث کنند و به نحوی حیثیت خودرا باز گردانند. در گزارش آمده است که فیلم مدحی در ابتدای کنفرانس پخش گردید. اینها اکثرا همانها هستند که با مدحی ملاقات کرده بودند و قرار و مدارهایی گذاشته بودند و “دولت در تبعید” را با او مخفیانه اعلام کرده بودند. ریاست جلسه هم بنا به یک گزارش کسی نیست جز نوری زاده یعنی همانکه پاسدار مدحی را بارها در برنامه های تلویزیونیش مورد ستایش و مدح و ثنا قرار داده بود و بعنوان “بچه های سپاه” و “سردار عزیز مدحی” و هزار عنوان دیگر اورا ستوده بود.  بانی کنفرانس هم نهادی است بنام “مرکز مطالعات عرب و ایران” که معلوم نیست سرش به کجا بند است. کنفرانس میخواست با نمایشی از وحدت ناسیونالیستهای رنگارنگ، افتضاح مدحی را جبران کند اما هم تشتت عمیق این جماعت را جلوی چشم گذاشت و هم اگر کسی تا کنون در مورد افتضاح ناسیونالیستها و جریانات راست در مورد ماجرای پاسدار مدحی شک داشت اکنون این شکش نیز برطرف شده است. و این شکستی کامل برای جریانات قوم پرست و ناسیونالیست و راست بود.

 

بوی گند و خون فدرالیسم

 

از همین گزارش کوتاه روشن است که این کنفرانس یک حقارت و فضاحت تمام بوده است. اینها میخواستند فیلی هوا کنند و بعنوان “مخالفان جمهوری اسلامی” نمایش وحدت و قدرت بدهند و آبروی رفته در ماجرای مدحی را بازگردانند. اما همه چیز نشان میدهد که حتی نتوانستند در مورد یک قطعنامه و بیانیه ساده به توافق برسند و حتی گزارش مستقلی از این تجمع را در جایی نمیشود دید. از همان ابتدای بحثهایشان بر سر نام خوزستان و اهواز دعوایشان شروع میشود و گزارش میگوید که نزدیک بود که کنفرانس از هم بپاشد. در قسمتی از تجمع طرفداران سلطنت علیه کریم عبدیان نماینده قوم پرستان الاهواز حتی شروع به شعار دادن و تظاهرات میکنند و سخنرانی اورا چند بار قطع میکنند.

 

لازم نیست انسان سابقه و پیشینه جریانات شرکت کننده را بشناسد تا متوجه لجن و کثافتی شود که ناسیونالیسم و قوم پرستی با خود حمل میکند. همین حقایق مورد اشاره نشان میدهد که این ها از نظر سیاسی به چه سناریوی خونین و سیاهی تعلق دارند. پاسدار و شکنجه گر جمهوری اسلامی میتواند به صرف کنار کشیدن از جمهوری اسلامی به قهرمان و شریک قدرت اینها تبدیل شود. و این نشان میدهد که این ها با خود جمهوری اسلامی هم مشکلی ندارند و این جمهوری اسلامی است که این جماعت را به بازی نگرفته است. و مگر موارد کمی بوده است که به این حکومت کثیف و ضد انسانی تک تک اینها مستقیما چراغ سبز داده اند؟  اینها مشکلی اساسی با حکومت اسلامی ندارند اما به جنب و جوش افتاده اند چون بوی الرحمان جمهوری اسلامی را شنیده اند. شاهد یک جنبش سرنگونی فعال هستند که راهی جز زباله دان برای حکومت اسلامی باقی نگذاشته است. اگر کسی میخواهد سناریویی سیاه تر و خونین تر از جمهوری اسلامی برای جامعه را تصور کند باید به سناریوی همین جماعت مرتجع فکر کند. سناریوی این جماعت براستی سیاه تر و خونین تر از سناریوی جمهوری اسلامی است. این کنفرانس تجسم فدرالیسم را برای هرکسی ساده تر ساخت. واقعا تصور کنید که روزی همین جماعت شرکت کننده در کنفرانس کذایی را عینا در راس جامعه ایران قرار دهند. تاکید کنم که خوشبختانه در شرایط سیاسی ایران این یک غیر ممکن سیاسی است. اما تجسم آن غیر ممکن نیست. همین بحثی که در کنفرانس اینها را به جان هم انداخت از همان روز اول موضوع یک جنگ خونین و تمام عیار میشود. از همان روز اول اینها بر سر نام خوزستان و آذربایجان به جان یکدیگر می افتند و خون و خونریزی راه می اندازند. تازه اینها وارد بحث حریم به اصطلاح مناطق فدرال نشدند. و گرنه در همین کنفرانس هم با چاقو و چاقوکشی به یکدیگر پاسخ میدادند. اینکه مرز کردستان و آذربایجان از کجا کشیده میشود، اینکه کدام شهرها و روستاها جزو این یا آن منطقه فدرال قرار میگیرند، و هر ابهام دیگری موضوع یک نسل کشی تمام عیار است. آیا تجسم سناریوی اینها هرکسی را بیاد رواندا و یوگسلاوی نمی اندازد؟ اینها نمایندگان تمام عیار سناریوی سیاه در جامعه هستند.

 

خطر فدرالیسم  و تفرقه قومی؟

و بالاخره یک نکته را هم تاکید کنم. جنب و جوش و تقلای جریانات قومی و ناسیونالیستهای رنگارنگ در سیاست ایران بوضوح قابل مشاهده است. تلاش بسیاری میشود که مردم ایران را به اقوام تقسیم کنند. ارتجاع قومی تلاش میکند شناسنامه های عهد عتیقی را بیرون بکشد و از زیر آوار تاریخ، برای مردم مناطق مختلف هویت قومی بیرون بکشد.  اما جامعه ایران نه روانداست نه یوگسلاوی. این جامعه ای است که یک انقلاب را پشت سر گذاشته و متحدانه حکومت شاه را سرنگون کرده است. این جامعه ای است که سی سال است در حال جنگ و جدال با یک حکومت مرتجع اسلامی و سرکوبگر و عهد عتیقی است. این جامعه ای است که مردم در آن در مبارزاتشان بر انسانیت و همبستگی و حقوق و کرامت جهانشمول انسان تاکید میگذارند. جنبش زنان آزادیخواه یک فاکتور سیاسی کاملا قابل مشاهده است. جنبش مدرن و پیشرو خلاصی فرهنگی جوانان یک فاکتور کاملا عینی است. جنبش حق طلبانه کارگری در سراسر ایران با خواستهایی اساسا واحد و پیشرو مدام جریان دارد. چپ این جامعه قوی و اجتماعی است و آلترناتیو و برنامه روشن و پیشروی را ارائه داده است که بر کل فضای سیاسی تاثیرات غیر قابل انکاری گذاشته است.  خواستهای پیشرو و انسانی مثل حقوق کودک و حقوق برابر زن و مرد و جنبش ضد سنگسار و ضد ارتجاع مذهبی فضای سیاسی ایران را شکل میدهد. دانشجویان در این جامعه شعار میدهند یک کره زمین یک انسان، معلمان شعار میدهند منزلت معیشت حق مسلم ماست، اول مه و هشت مارس روزهای شاخص و مهمی در ایران هستند که توسط بخشهای مختلف کارگران و زنان و مردم در سراسر ایران مورد استقبال قرار میگیرند. سمبلهای مبارزه در ایران قهرمانان ناسیونالیستها و قوم پرستان نیستند. بلکه امثال فرزاد کمانگر و ندا آقا سلطان هستند که بر آزادی همگان و عشق به تمام انسانیت پافشاری میکنند. به این لیست میشود فاکتورها و جنبه های بسیار بیشتری را اضافه کرد.  این جامعه ای است که نشان داده است مصمم است با انقلاب و قدرت مردم آینده سیاسی خودرا بسازد و با توطئه و دسیسه و بازیهای شنیع پشت پرده جریانات مرتجع بورژوایی سر سازگاری ندارد. آنچه میخواهم بطور خلاصه تاکید کنم اینست که سناریوی سیاه فدرالی و قومی در ایران با وجود یک چپ قدرتمند و فعال و رادیکال و با توجه به جنبش پیشرو مبارزاتی و انسانی و حق طلبانه، و همچنین باید اضافه کنم با توجه به کل فضای انسانی و انقلابی در منطقه شانس چندانی ندارد.  طبعا این به همت ما کمونیستهای کارگری گره خورده است که این جنبش و این مردم و اتحاد و رفاه و شادی شان را با تمام توان نمایندگی کنیم و این گنداب قوم پرستی و فدرالیستی را بی محابا افشا و منزوی کنیم. جامعه ایران اگر بخواهد بعد از بیش از سی سال کشتار و فلاکت و ارتجاع عهد عتیقی قد راست کند و طعم زندگی و شادی و رفاه را بچشد و در فضایی بدون جنگ و کشتار و لشکر کشی نفس راحتی بکشد، باید خودرا پشت این چپ و این حزب متشکل کند که بر حقوق انسانی و برابر همه انسانها مستقل از ملیت و جنسیت و مذهب و عقایدشان تاکید میگذارد و تلاش میکند کل مردم را به میدان بکشد و با اتکا به قدرت انقلاب سراسری کارگران و توده مردم، جمهوری اسلامی را تماما با همه نهادها و قوانین و سنتهایش جارو کند، تعصبات و تفرقه افکنی های مذهبی و قومی و ملی را از فضای سیاسی این جامعه پاک کند، و در عین حال ذره ای جا برای تبعیضات و تحقیرهای ملی و قومی و جنسی باقی نگذارد.*