٣٠ خرداد ١٣۶٠ آغاز سرکوب نهایی قیام ١٣۵٧

۳۰ خرداد ۱۳۶۰ آغاز سرکوب نهایی جنبشی انقلابی بود که در سال ۱۳۵۷ موفق شد رژیم شاه را سرنگون کند. دولتهای سرمایه داری در کنفرانس گوادالپ  توافق کرده بودند که با روی کار آوردن رژیم جمهوری اسلامی و خمینی به  سرکوب این جنبش بپردازند. جنبش ملی اسلامی که از ماههای قبل از قیام ۱۳۵۷ و با بیرون رفتن شاه سعی داشت به کنترل این جنبش بپردازد پس از روی کار آمدن بلافاصله در اسفند ماه با حمله به تظاهرات زنان و با حمله به سنندج در فروردین ۱۳۵۸ سرکوب جنبش انقلابی را آغازنمود. سرکوب دانشجویان با بستن دانشگاهها در اردیبهشت ۱۳۵۹، حمله به کارگران بیکار، حمله به ترکمن صحرا و سرکوب شوراهای دهقانان همه درادامه سرکوب جنبشی بود که شاه نتوانست به مقابله با آن برخیزد و رسالت سرکوبش به رژیم جمهوری اسلامی سپرده شده بود. بدنبال درگیریهای درونی رژیم بر سر چگونگی سرکوب جنبش مردم و بدنبال برکناری بنی صدر رییس جمهور وقت، مقاومت مردم برای مقابله با سیاستهای سرکوبگرانه رژیم بالاخره در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به شکست انجامید. رژیم جمهوری اسلامی موفق شد با سرکوب وحشیانه و با اعدام بسیار افرادی که رژیم پهلوی نتوانسته بود بکشد و با قتل عام دهها هزار نفردیگر که دردوران انقلاب به مبارزه روی آورده بودند به سرکوب جنبشی بپردازد که برای چند سال لرزه بر دنیای سرمایه انداخته بود.

تظاهرات ۳۰ خرداد چگونه شکل گرفت : بدنبال درگیریهای بین جناح بنی صدر از یک سو و جناح حزب جمهوری اسلامی، مجاهدین انقلاب اسلامی، موتلفه از طرف دیگر، جو جامعه به سمت بسته شدن هر چه بیشتر پیش می رفت. گله های حزب الله که در گروههای چند صد نفره در سرتاسر شهر سازمان داده شده بودند،  هر گونه تجمعی را مورد حمله قرار میدادند. فدائیان که بزرگترین نیروی چپ بودند در سال ۱۳۵۹ به دو بخش تقسیم شده بودند و اکثریت آنها به همراه حزب توده به حمایت از جمهوری اسلامی و جاسوسی و تبلیغ علیه نیروهای مخالف جمهوری اسلامی پرداخته و ضربه عظیمی را به جنبش انقلابی مردم وارد نموده بودند. مجاهدین خلق که بزرگترین نیروی مخالف را تشکیل میدادند سعی دراتحاد با یک جناح از رژیم و تسخیر رژیم ازدرون داشتند. نیروهای چپ و مستقل نظیر کومله، پیکار، فداییان اقلیت و چندین گروه دیگربه گستردگی مجاهدین نبوده و به غیراز کومله که پایه گسترده ای در کردستان داشت بقیه از پایه وسیعی برخوردار نبودند. درچنین اوضاعی، روز۲۶ یا ۲۷  خرداد ۱۳۶۰ خبری بطور گسترده در تهران پخش شد که سازمان مجاهدین روز ۳۰ خرداد تصمیم به تظاهرات در چهارراه مصدق  گرفته است. این تظاهرات بدنبال فراخوان به تظاهرات جبهه ملی بود که درروز ۲۴ خرداد انجام گرفت و جمعیتی که در جلو لاله زار در خیابان انقلاب جمع شده بود با حمله حزب الله روبرو شده و قبل از اینکه بتوا نند حتی ۵۰ نفر را به گرد هم جمع کنند با حمله اوباشان حزب الله که به قمه و زنجیر مسلح بودند تار و مار شدند. از همان روزهای اول خرداد ماه و بدنبال درگیریهای درونی رژیم ، مجاهدین و پیکار و چندین گروه دیگر با جمع شدن در گوشه های مختلف شهر سعی در مقابله با سرکوب و غالب شدن جو ارعاب و تهدید در شهر بودند. اما اکثر این تجمعها با حمله سازمان یافته گروههای حزب الله که از بسیجی ها و نیروهای  سپاه پاسداران تشکیل شده بودند به خاک و خون کشیده می شدند. بنا به گزارشهایی دهها مرکز در نقاط مختلف تشکیل شده بود که گله های حزب الله از این نقاط به  خیابانها فرستاده میشد. در چنین اوضاعی که فکر هرگونه تجمعی کم کم غیر ممکن میشد،  روز ۲۹ خرداد خبردار شدیم که مجاهدین در  میدان فلسطین( کاخ)و یا چهار راه مصدق تظاهرات گذاشته اند. در آنروز ما که ۳ نفر بودیم تصمیم گرفتیم که ۲ نفر به میدان فلسطین رفته و من به چهار راه مصدق رفتم. قبل از رسیدن به چهارراه مصدق، سعید غیور، از فعالین مجاهدین را در خیابانهای اطراف دیدم که اینور و آنور میدوید و چون میدانستم با مجاهدین است  مطمئن شدم که تظاهرات در چهار راه مصدق است و در میدان کاخ خبری نیست. سر چهار راه مصدق، پاسداران خیابان را در ضلع شمالی بسته بودند و دسته های حزب الله با حمله وحشیانه  به هر کس که ریش نداشت سعی داشتند از اجتماع مردم جلوگیری کنند. مردم در حال رفت و آمد ومنتظر شروع حرکتی بودند که تقریبا غیر ممکن به نظر میرسید. سر ساعت، یک دسته از میلیشیای مجاهدین که اکثرا دختران جوان بودند ازضلع جنوبی چهار راه بصورت یک دسته ۵۰ نفره وارد چهار راه شدند. آنقدر حرکتشان ناگهانی بود که پاسداران با وجود مسلح بودن به پشت ماشینهایشان رفته و شروع به تیراندازی هوایی کردند. مردم با دیدن این صحنه به وسط چهارراه آمده و در همین حال گله های حزب الله با قمه و زنجیر به جان مردم افتادند. دسته های بیشتری از میلیشیا با شعار" حزب چماق بدستان باید بره گورستان" وارد چهار راه شدند و با حمله به اوباشان آنها را فراری دادند. در همین حال مردم که وارد خیابان شده بودند با پرتاب سنگ به مقابله پرداخته و در کمتر از ۵ دقیقه چهار راه در دست تظاهرکنندگان قرار گرفت. پاسداران شروع به تیراندازی زمینی کرده و با رگبار اولین ردیف تظاهر کنندگان را به گلوله بستند. جمعیت با دست خالی و در حالیکه چند ماشین را واژگون نموده بود با سنگ مقا بله می کرد وتیراندازی و شلیک زمینی چنان شدید شده  بود که جمعیت به سمت میدان فردوسی و خیابانهای اطراف عقب نشینی نمود. پاسداران و گله های حزب الله که جری شده بودند با لگد زدن به مجروحانی که روی زمین افتاده بودند پیشاپیش  پاسداران  حرکت کرده و به هر کسی در خیابان حمله می کردند. جمعیت مردم با جنگ و گریز به مقابله پرداخته و همین که موفق می شدند که اوباشان حزب الله را به عقب برانند با تیراندازی زمینی وهوایی پاسداران که پشت سرآنها بودند روبرو می شدند. این جنگ و گریز که تا یک ساعت طول کشید با کشته و مجروح شدن عده  زیادی در حال پایان بود وما بطرف میدان فردوسی فرار می کردیم که  در میدان فردوسی ناگهان جمعیتی نیم میلیون نفری را دیدیم که تمام پل هوایی جلو لاله زار را پوشانده بودند. چنان جمعیتی باور کردنی نبود.  مردم با دیدن جمعیت جان تازه ای گرفته و با در آغوش گرفتن جلوداران جمعیت از خوشحالی گریه می کردند. صحنه ای به یاد ماندنی بود. هیچکس فکر نمی کرد که با آن وحشیگری پاسداران بتوان نیم میلیون نفر را گرد هم آورد (عکس بالا بخویی جمعیت نیم میلیون نفره مردم را نشان میدهد که توانستند علیرغم تیراندازی شدید پاسداران ساعتها در خیابانهای تهران تظاهرات کنند). جریان از این قرار بود که مجاهدین با اعلام اینکه تظاهرات در چهار راه مصدق است توانسته بودند نیروهای پاسداران و گله های حزب الله را در آنجا جمع کنند و تظاهرات اصلی را از میدان کاخ در خیابان  تخت جمشید به سمت خیابان بهار و شمیران شروع کنند. رفقای من می گفتند که همینکه جمعیت از میدان کاخ به حرکت