کردستان و تردید جنبش(چرا کردستان به خیزش​هایِ اخیر نپیوست؟)

اگر بخواهیم کردستان را در مقایسه با بقیه​یِ مناطق ایران تعریف کنیم و این تعریف را براساس خصوصیت​هایِ سیاسی​ در نظر بگیریم بایستی بگوییم “کردستان جزیره​ای است سیاسی”. شاید این تعریفِ در ظاهر مختصر و مبهم به نظر آید اما برای کسانی که با مبارزات مردم و طبقه​یِ کارگر این منطقه آشنا هستند و یا مسائل سیاسی روز آن​جا را دنبال می​کنند این جمله​ی کوتاه معنی عمیقی دارد.

کردستان در طول ۳۳ سالِ اخیر (از قیام بهمن ۵۷) دژ مقاومت و سرسختی در برابرِ اشکالِ مختلفِ هجوم و سرکوبِ رژیمِ جمهوری اسلامی بوده​است. در همان روزهای آغازینِ قیام شهرهای کردستان از اولین شهرهایی بودند که علیه رژیم سلطنتی به​پا خواستند و همه​یِ گروه​ها و محفل​های سیاسی در سازمان​دهی و متشکل​کردنِ توده​هایِ شهری و روستایی فعال گردیدند.

سابقه​یِ مبارزاتی​یِ سال​هایِ ۱۳۲۳ تا ۱۳۲۵ (جمهوریِ مهاباد)-مبارزاتِ دهه​یِ ۴۰ خورشیدی (هسته​های حزب توده، کمیته​یِ انقلابی​یِ حزبِ دمکرات، شریف زاده، ملا آواره معینی) و فعالیت​هایِ سیاسی​یِ دهه​یِ ۵۰ (محافل چپ مائوئیستی، جنبشِ دانش​جویی) همه و همه بسترهای مادی​یِ خیزش و فعالیت توده​هایِ مردم کردستان در دوران قیام محسوب می​گردیدند.

هم​سایه​گی با کردستانِ عراق و ارتباط مستقیم با تحولات سیاسی​یِ آن منطقه یکی دیگر از دلایلِ سیاسی بودن فضایِ کردستان است. چرا که از دوران جنگِ جهانی تا سال​های قیام، کردستانِ عراق صحنه​یِ مبارزاتِ گروه​هایِ سیاسی​یِ ناسیونالیست و چپ با رژیمِ بغداد بود. ارتباط و کارِ مشترک با احزاب و گروه​های کُردِ عراقی چون “هیوا”، “پارتِ(حزب) دمکراتِ کردستانِ عراق”، “کومه​له​یِ مارکسیست​لنینیستِ عراق” (بعداً کومه​له رنجبرانِ کردستان عراق) و “اتحادیه​یِ میهنیِ کردستانِ عراق” باعث گردید تا نوعی تاثیر متقابل بین مبارزینِ دو کردستان پدید آید. البته ما در این​جا به طورِ گذرا تنها به این نکته اشاره می​کنیم که خیانت “پارتِ دمکراتِ کردستانِ عراق” و رهبری​یِ آن “ملا مصطفی بارزانی” و فرزندش به جنبش انقلابی مردم کُرد از جمله استثنا​هایی است که در طولِ این سال​ها در جریان بوده و نمی​توان آن را به کلِ جنبش در منطقه تعمیم داد. اما مبنایِ سیاسی​بودنِ فضایِ کردستانِ ایران را باید در کردستانِ عراق جست​وجو کرد. این تاثیر در سال​هایِ دهه​یِ ۵۰ شکل متقابل پیدا کرد به​طوری که کردهایِ ایران در مبارزاتِ مردم کردستان عراق تاثیر نهادند.

پس از پیروزی​یِ قیامِ ۵۷، احزاب و سازمان​هایِ کُرد به سرعت خود را سازمان​دهی کردند و با شروعِ تحریکات مزدورانِ محلی مذهبی (جریان مکتب قرآن وابسته به احمد مفتی زاده) و حمله​یِ نیروهایِ نظامی​یِ تهران در برابرِ آن ایستاده​گی  کردند.

در بینِ جریانات سیاسی​یِ فعالِ کُرد، دو جریانِ برجسته​تر و تاثیرگذار بوده​اند، این دو جریان که با پیروزی​یِ قیامِ بهمنِ ۵۷ فعالیت​هایِ علنی​یِ خود را آغاز کردند در طول این ۳۳ سال در عرصه​یِ کردستان، ایران، خاورمیانه و حتا جهان شناخته شدند و تاثیرِ به​سزایی داشتند.

این دو جریان عبارتند از “حزبِ دمکراتِ کردستانِ ایران” و “سازمانِ کردستانِ حزبِ کمونیستِ ایران –کومه​له”. در حقیقت بخشی از عدمِ شرکتِ توده​هایِ کُرد در خیزشِ اخیر را بایستی در جای​گاه و تاثیرِ آن​ها در کردستان موردِ بررسی قرار داد.

از دلِ این دو جریان احزابِ دیگری هم پدید آمده​اند (بخوانید انشعاب کردند) ما نقش آن​ها را نیز تحتِ تاثیر و در سایه​یِ این دو جریان بررسی خواهیم کرد:

 

۱) حزبِ دمکراتِ کردستانِ ایران

حزبِ دمکراتِ کردستانِ ایران بعد از حزبِ توده قدیمی​ترین سازمانِ سیاسی​یِ ایران محسوب می​گردد، اما پس از حمله​یِ سراسری​یِ دولتِ مرکزی​یِ ایران که با درگیری​یِ مسلحانه هم​راه بود رهبری​یِ این حزب (قاضی محمد) اعدام و فعالینِ این حزب دست​گیر و سرکوب شدند.

این حزب مجددا در سال  ۱۹۵۵ میلادی با کوششِ “احمد توفیق” و تعدادی از کادرهای کُرد، توده​ای که از مشی​یِ شوروی و بلوکِ شرق جدا شده و باور به مبارزه​یِ ملی پیدا کرده بودند فعال گردید. این حزب بعدا تحتِ لوایِ نشریه​ی “کوردوستان” در عراق و اروپا شروع به فعالیت کرد. در این زمان دکتر عبدالرحمن قاسملو رهبری و مرکزِ سقل فعالیت را در این حزب به دست داشت. قاسملو از کادرهای توده​ای بود که در رشته​یِ اقتصاد و در چکسلواکی تحصیل کرده بود و از حزب توده و بلوک شوروی جدا شده نوعی از ناسیونالیسم چپ را تبلیغ می​کرد. حزب دمکرات کردستان ایران در آستانه​یِ قیامِ بهمنِ ۵۷ با سازماندهی​یِ بخش​هایی از طبقه​یِ مرفه و متوسط و بخشی از دهقانان در روستاها فعالیت خود را علنی ساخت. شعارِ استراتژیکِ حزبِ دمکرات از سال ۱۳۵۷ تا سقوطِ صدام “آزادی برای ایران –خودمختاری برای کردستان” بود. این برای حزب فقط شعار نبود و همه​یِ افقِ حزبِ دمکرات در آن معنی پیدا می​کرد به​طوری که قاسملو و رهبرانِ بعدی این جریان برای تحقق آن حتا بر سرِ میزِ مذاکره با رژیمِ جمهوری اسلامی نیز نشستند.

قاسملو به عنوان نفر اول و تئوریسین حزب می​کوشید تا در سال​های اولیه​یِ جنبشِ انقلابی​یِ کردستان با تهران تماس برقرارکرده و از راهِ مسالمت​آمیز به خودمختاری تحت لوایِ ایران برسد. این سیاست در همان سال​های آغازین باعث اختلافاتِ عمیق او و حزب​اش با کومه​له و سازمان​هایِ مارکسیستی​یِ ایرانی​یِ مقیم کردستان شد. این اختلافات در جریان مذاکره هیات نماینده​گی​یِ خلقِ کُرد(متشکل از شیخ عزالدین حسینی، نماینده​گان حزب دمکرات، نماینده​گان کومه​له، نماینده​گان سازمان چریک​هایِ فداییِ خلق شاخه کردستان) با هیات نماینده​گان “دولتِ مهدی بازرگان” خود را نشان داد. در همان زمان قاسملو در جریان سخن​رانی​یِ معروفی در میدانِ مرکزی​یِ شهر سنندج مورد حمله و اعتراض هواداران کومه​له قرار گرفت و سازش​کار و ضد انقلابی خوانده شد.

این سیاست هم​راه با سیاستِ جنگ با دولتِ مرکزی روش طولانی حزب دمکرات بوده است. حزب دمکرات کردستان به عنوانِ جریان مسلط و شناخته​شده​یِ ناسیونالیسمِ کُرد سعی کرده با شعار “خودمختاری خلق کرد” بخش​های مختلف جامعه​یِ شهری و روستایی​یِ کردستان را بسیج کند، و در برخی شهرها که ناسیونالیسم در آن​ها ریشه​یِ تاریخی دارد به این نتیجه برسد: مهاباد ـ سردشت ـ و تا حدودی بانه.

پای​گاهِ طبقاتی​یِ حزب دمکرات عمدتا زمین​داران – بورژوازی​یِ شهری ـ بخشی از دهقانانِ روستایی بوده است. عمده​یِ پیش​مرگانِ (نیروهای نظامی) این حزب فاقدِ آگاهی​یِ سیاسی، از جمله کسانی محسوب می​شدند که رهایی​یِ ملت کُرد را در ایجاد خودمختاری و حکومت کُردها می​دیدند.

پیروزی​یِ ارتشِ آمریکا در عراق و استقرارِ حکومت سیاسی فدرالیستی تحتِ حمایت ارتشِ آمریکا و متحدین​اش برایِ حزب دمکرات کردستان امیدواری​یِ بزرگی را ایجاد کرد.

در همین زمان یعنی از سال ۲۰۰۰ میلادی در کنگره​یِ سیزدهِ حزبِ دموکرات، شعارِ خودمختاری به فدرالیسم تغییر کرد و تئورسین​های حزب (حسن شرفی ـ عبداله حسن زاده ـ مصطفی هجری و …) به تبیین و تئوریزه​کردنِ شعار فدرالیسم و ضرورتِ اجرای آن در کردستان و سراسر ایران پرداختند (ایران فدرال و دموکرات). در بینِ احزابِ ناسیونالیستِ قومی در ایران عملا حزب دمکرات پرچم​دارِ شعار فدرالیسم است و جریان ناسیونالیست عرب، بلوچ وآذری عملا تحت​الحمایه​یِ روی​کردِ این حزب قرار دارند.

استقرار رژیم فدرالیستی (حزب دمکرات کردستان عراق و اتحادیه میهنی) از سوی ناسیونالیسم کُرد در ایران مورد استقبال قرار گرفت. این استقبال از آن​جا ناشی می​شد که مدت​ها بود مبارزه​یِ مسلحانه در کردستان کم​رنگ شده و مبارزه​یِ سیاسی​یِ عمومی در کردستان دچار رکود گردیده بود. فضایِ سیاسی​یِ کردستان نیز که تشنه​یِ “عمل سیاسی” بود استقرار ناسیونالسیت​هایِ کُرد در عراق را به فال​ نیک گرفت. این استقبال تا به آن​جا پیش رفت که در جریانِ پیروزی​یِ جلال طلبانی (رهبر اتحادیه میهنی) در انتخابات ریاست جمهوری عراق جشن پیروزی او در برخی شهرهای کردستان ایران به تظاهرات ناسیونالیستی و ضد رژیم تبدیل گردید. اما سه سال بعد از استقرار فدرالیسم در عراق و با حل​نشدنِ معضلات این کشور و رشد روزافزونِ تروریسمِ اسلامیـ بعثی، ازدیاد فقر، فساد اداری و … بسیاری از امیدها در کردستان ایران به یاس تبدیل گردید. بخشی از این ناامیدی از آن​جا منشا می​گرفت که طیفی از طبقه​یِ کارگر کردستان ایران و بخش عمده​یِ تجار خرده​پا که برای کار به عراق می​رفتند از نزدیک با شرایط واقعی​یِ آن​جا مواجه و آشنا گردیدند. این بخش از جامعه کردستان از نزدیک شاهد قدرت​طلبی و فسادِ مالی و اداری​یِ احزاب حاکم در کردستانِ عراق بودند و به این نتیجه می​رسیدند که شعارهایِ ملی​گرایانِ کُرد عملا در جریان قبضه​کردنِ قدرت شکلی دیگر به خود گرفته است.

این فساد تا آن​جا پیش رفته بود که” نوشیروان مصطفی” از کادرهای قدیمی​یِ اتحادیه میهنی و کومه​له رنجبران کردستان عراق از اتحادیه میهنی جدا شده به یکی از جدیدترین منتقدان “حکومت حریم کردستان عراق” تبدیل گردیده بود.

این تحولات در فروکش کردن افق ناسیونالیسم در بین توده​های عادی​یِ مردم نقش به​سزایی داشت. از سویِ دیگر حزب دمکرات کردستان ایران و دیگر جریانات ناسیونالیست کُرد در ایران باور داشتند که تانک​های آمریکا و متحدین​اش نه تنها عراق بلکه ایران را آزاد خواهد کرد و پروژه​یِ فدرالیزه شدن منطقه در زیر سایه​یِ لوله​یِ تانک​هایِ آن​ها محقق خواهد شد. تحقق این پروژه  به معنی​یِ پهن شدنِ سفره​یِ آماده​ای برای به قدرت رسیدن آن​ها بود. در حالی​که سیاست امپریالیسم آمریکا در منطقه رسیدن به نوعی تفاهم و سازش با رژیم حاکم بر ایران بود تا بتواند بدون پیداکردنِ جای​گزینی​یِ مناسبی برای آن مناطق سرمایه​ی بین​المللی در ایران را فراهم آورد. از طرفی حمله نظامی به ایران تفاوت​های  مهمی با حمله​یِ نظامی به عراق داشت و ارتش آمریکا در تصرف عراق دچار هزینه​های میلیاردی و هنگفتی شده بود و تکرار این تجربه در ایران (آن​هم با شرایطی متفاوت تر) مقرون به صرفه نبود. این تغییر روش در قبال ایران احزاب ناسیونالیست کرد ایرانی و در راس آن​ها حزب دمکرات را دچار بحران کرد. جناح راست کمیته مرکزی حزب به رهبری مصطفی هجری شدیدا بر اجرای سیاست​های آمریکا و کپی​برداری از مدل عراق تاکید داشت و از طرفی حاضر به پذیرش هیچ​گونه انتقادی از سوی جناح مخالف نبود. جناح مقابل به رهبری دکتر عبدالله حسن​زاده و خالد عزیزی هوادار اجرای سیاست متعادل​تری بود و از سوی دیگر بر تعادل ارتباط با دیگر احزاب و سازمان​های کُرد مخصوصا سازمان کردستان حزب کمونیست ایران کومه​له تاکید داشت. آن​ها بیش​تر بر اصلاح ساختار رهبری حزب تاکید داشتند.

جناح هجری در این تقابل سیاسی از روش خشن و سرکوب​گرانه​ای استفاده کرد. این برخورد عملا به ایجاد انشعابی در ۱۶/۱۲/۲۰۰۶ منجر گردید. و گروه انشعابی با نام “حزب دمکرات کردستان” (بدون عنوان ایران) اعلام موجودیت کردند.

طبیعتا تصور می​رفت که سیاست هر دو گرایش حزب دمکرات در قبال عمل​کرد جمهوری اسلامی به یک شکل باشد اما انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ این تصور را باطل کرد. در بین کاندیداهای ریاست جمهوری شیخ مهدی کروبی در میان خواسته​های​اش، دفاع از حقوق اقلیت​های قومی را گنجانید. پیش از آن کروبی یک بار دیگر با تکیه بر دفاع از ایجاد تشکل​های کارگری سعی کرده بود تا فعالین جنبش کارگری ایران مخصوصا سندیکالیست​ها را به سوی خود جلب نماید اما در این مورد موفق نبود. این بار کروبی با تکیه​یِ جدی بر احقاق حقوق خلق​ها! مخصوصا کردها توانستند بخش​های کوچکی از جامعه​ی کردستان را به سوی خود جلب نماید. “حزب دمکرات کردستان” (گرایش حسن زاده ـ عزیزی) از آن جمله بودند.

اما در مقابل “حزب دمکرات کردستان ایران” (مصطفی هجری) هم​سو با سازمان کمونیستی کومه​له خواستار تحریم انتخابات از سوی مردم کردستان شد.

 اعلام موضع تحریم انتخابات از سوی اکثریت سازمان​ها و احزاب کرد با استقبال عمومی جامعه کردستان مواجه شد. و اعلام حمایت ضمنی از کاندیداتوری مهدی کروبی از سوی جناح حسن زاده از محبوبیت و وجهه​ی این جریان به شدت کاست. حزب دموکرات کردستان (مصطفی هجری) با تاکید بر تحریم، کلیه​یِ نیروهای هوادار خود در کردستان، آذربایجان غربی و کرمانشاه را عملا از شرکت در انتخابات باز داشت. طبیعتا با چنین موضع​گیری​یی، حزب دموکرات و نیروهای هوادار آن به تقلب در انتخابات و اعتراضات ناشی از این تقلب بی​تفاوت بودند. به همین دلیل درست در زمانی که اعتراضات و خیزش​های عمومی در تهران، اصفهان، شیراز و دیگر شهرهای بزرگ ایران آغاز شده و اوج گرفت، حزب دموکرات حمایت چندانی از آن به عمل نیاورد. حزب دموکرات کردستان (مصطفی هجری) نماینده تاریخی حزب دموکرات گذشته است و طیف​هایی از جامعه​ی روستایی، بورژوازی کُرد و زمین​داران کوچک در شهرها و روستاها را با خود دارد علاوه بر این​ها خانواده​های جان​باخته​گان حزب از هر طیف و طبقه​یِ اجتماعی هنوز از هواداران سرسخت این حزب و برنامه​های​اش هستند. بخش مهمی از نیروهایِ هوادارِ حزب دموکرات در شمال کردستان قرار دارند. این​ها همه نیروهای اجتماعی بودند که در خلال تحریم انتخابات با حزب دموکرات کردستان هم​راهی نمودند. 

 

۲) سازمان کردستان حزب کمونیست ایران کومه​له

بسیاری معتقدند که کومه​له بازوی مارکسیسم و چپ در کردستان است. پیشینه​ی وجود و فعالیت این سازمان چپ​گرا به سال​های پایانی دهه​ی ۴۰ برمی​گردد. پیش​رُوان و بنیان​گذاران کومه​له همه​گی دانش​جویان کردی بودند که در جنبش دانش​جویی دانش​گاه​هایِ شهرهای بزرگ ایران شرکت داشته به صف جریان چپ پیوسته بودند. فعالیت​های کومه​له در دهه​ی ۵۰ به صورت مخفی و در قالب هسته​های کوچک مطالعاتی و انتشاراتی، فعالیت در جهت سازمان​دهی​یِ کارگران ساختمانی و مهاجر و شرکت در جنبش مسلحانه​ی کردستان عراق خلاصه می​شد. وقوع قیام بهمن ۱۳۵۷ باعث شد تا فعالان این گروه کوچک در سازمان​دهی​یِ توده​های شهری محل زیستِ خود، شایسته​گی​یِ زیادی را نشان دهند و در مدت کوتاهی به رهبران عملی​یِ توده​ای تبدیل گردند.

کومه​له عملاً حامی و پشتی​بان سازمان​های چپ ایرانی در کردستان محسوب می​گردید. این سازمان که در آن زمان با نام “سازمان انقلابی زحمت​کشان کردستان ایران کومه​له” نامیده می​شد در همان روزهای خونین فروردین ۵۸ در برابر جمهوری اسلامی قرار گرفت و از جمله سازمان​هایی بود که به طور قاطع رفراندوم فروردین ۵۸ (رای به جمهوری اسلامی) را محکوم و تحریم کرد.

این سازمان در شهریور ۶۲ طی یک پروسه​یِ تئوریک​عملی و بر اساس برنامه​ی موسوم به “مارکسیسم انقلابی” با “اتحادیه مبارزان کمونیست–سهند”، جناح چپ سازمان پیکار و بخش​هایی از سازمان رزمنده​گان، چریک​های فدائی خلق (اشرف دهقان) و وحدت انقلابی متحد گردیده و تبدیل به “حزب کمونیست ایران” شد. از این تاریخ به بعد کومه​له به عنوان سازمان کردستان حزب کمونیست ایران فعالیت نموده و در عین حال که یک سازمان مستقل محسوب می​شود نقش بازوی مسلح و تشکیلات کردستان یک حزب سراسری کمونیست ایران را بر عهده دارد. در طول ۳۳ سال اخیر کومه​له در ۳ فراخوان توانسته است رهبری ۳ جنبش اعتراضی عظیم “توده​ای​مدنی” را رهبری کرده با موفقیت به نتیجه برساند. اولین اعتراض به شکل “کوچ مریوان” و به رهبری “مهندس فواد مصطفی سلطانی” انجام شد و خیل عظیمی از مردم مریوان در اعتراض به کشتار و سرکوب رژیم به یک راه​پیمایی​یِ بزرگ و استقرار بیرون از شهر مریوان دست زدند (۱۳۵۹ خورشیدی). بار دوم در اعتراض به کشته​شدن یک جوان مهابادی به نام “شوانه قادری” و سرکوب مختلف شهرهای کردستان، در ۱۶ مرداد ۱۳۸۳ فراخوان یک اعتصاب عمومی را در کردستان صادر کرد. این فراخوان با استقبال حدود ۷ میلیون نفر در مناطق کُرد​نشین مواجه گردید. بار سوم کومه​له در اعتراض به کشتار به اعدام ۵ زندانی سیاسی (که ۴ نفر از آن​ها از فعالین سیاسی و مدنی کردستان بودند) خواهان اعتصاب عمومی در سراسر مناطق کُردنشین (کردستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی) شد. این اعتصاب در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۹ با موفقیت قاطع در شهرهای کردستان اجرا شد و کلیه مغازه​ها، ادارات، مراکز دولتی و خصوصی تعطیل گردیدند. کومه​له تنها سازمان کردستانی بود که در قبالِ تصرفِ عراق توسط عراق و استقرار فدرالیسم در آن کشور موضع مخالف اتخاذ کرده و مرزبندی مشخصی در برابر آن داشت. هم​چنین این سازمان بر سر خواست​ها و مطالبات کارگران کردستان مخصوصا کارگران کوره​پزخانه​ها، کارگران اخراجی و… پای​فشاری و حمایت کرد. واقعیت امر این است که این جریان در اکثر اعتصابات کارگری نیروهای هوادار خود را داشته است. نیروهایی که حتا رابطه​ی تشکیلاتی با این سازمان نداشته​اند.

کومه​له بر خلاف جریانات ناسیونالیست کُرد سعی کرد تا با جنبش​های اجتماعی سراسر ایران ارتباط بر قرار نماید. پای​گاه اجتماعی این سازمان بیش​تر در بین طبقه کارگر شهری، بخشی از روشن​فکران و طبقه متوسط و زنان مناطق کردستان و خانواده​های ۱۵۴۰ جان​باخته این جریان و حزب کمونیست ایران است.

این سازمان در سال ۲۰۰۰ میلادی در برابر یک بحران قرار گرفت. بخشی از رهبری و کادرها به رهبری عبدلله مهتدی، عمر ایلخانی زاده، فاروق بابامیری و محمد شافعی که از جریانات عراق و استقرار فدرالیسم به وجد آمده و در مبارزه به شیوه​ی پیشین به بن​بست رسیده بودند، خواستار آن شدند تا سیاست رادیکال حزب کمونیست و کومه​له به فراموشی سپرده شود. این طرح قابل اجرا نبود چون سیاست رفرمیستی​فدرالیستی​یِ آن​ها با مشیِ حزب کمونیست ایران هم​خوانی نداشت. پس برآن شدند تا کومه​له را از حزب جدا سازند اما مباحث آن​ها در کنگره​یِ هشتم مورد استقبال قرار نگرفت و رای نیاورد. اکثریت حزب به رهبری ابراهیم علیزاده و صلاح مازوجی که بر رادیکالیسم چپ و حکومت کارگری تاکید داشتند در این جدال تئوریک پیروز شدند. گروه مهتدی در آخرین روز مباحث اعلام جدایی و انشعاب کرد اما بدون در نظر گرفتن پرنسیب​های سازمانی و سیاسی نام کومه​له را بر خود نهادند و با عنوانِ پیشینِ این سازمان (سازمان انقلابی​یِ زحمت​کشان کردستان ایران -کومه​له) اعلام موجودیت کردند. اما چندی بعد عدم موفقیت برنامه​های فدرالیسم در عراق و عدم مهار تروریسم و فقر در این کشور به اعتراضات و نقدهایی دراین سازمان منجر گردید و بحران قدرت و رقابت بین رهبری آن شدت گرفت. این بحران در اولین کنگره بالا گرفت و جناح مهتدی اقدام به حذف جناح ایلخانی​زاده نمود. این بحران چنان حاد گردید که کار دو جناح به درگیری​یِ فیزیکی و برخوردِ مسلحانه کشید. به طوری که نیروهایِ نظامی​یِ حریمِ کردستانِ عراق مداخله نمودند. سازمان کردستان حزب کمونیست ایران کومه​له در همان روزهای آغازین سال ۸۸ که مباحث انتخاباتی شروع گردید قاطعانه خواستار تحریم آن شد. کومه​له با پشت​وانه​یِ پیروزی​یِ تحصن  ۱۶ مرداد و موفقیت​آمیزبودنِ پیش​بینی​های​اش در قبال عراق می​توانست تحریم را به خوبی در مناطق کرد نشین به پیش ببرد.

تحریم انتخابات توسط کومه​له، حزب دمکرات (مصطفی هجری) و دیگر احزاب (پژاک، حزب حکمتیست شاخه​یِ کردستان و حزب کمونیست کارگری شاخه کردستان) یکی از دلایل مهم شرکت نکردن مردم کُرد در انتخابات بود. تشکیلات کومه​له در روز انتخابات به یک گزارش​دهی​یِ دقیقه​به​دقیقه از شهرهای کردستان دست زد و این گزارش​ها را در برنامه تلویزیون ماهواره​ای​اش منعکس ساخت. گزارش​ها حاکی از آن بود که صندوق​های انتخاباتی در شهرهای مناطق کرد نشین خالی از حضور مردم است  و تنها مامورین و منتسبین رژیم و عده​یِ قلیلی از مردمِ عادی در پای صندوق​ها حضور پیدا کرده​اند.

این​ها همه در حالی رخ می​داد که موسوی، کروبی و احمدی​نژاد در بقیه نقاط ایران شدیدا در حال گرم​نگاه​داشتن تنور انتخابات بودند. تضادهای رژیم بالا گرفته بود، نارضایی​یِ بخش وسیعی از طبقه​یِ متوسط جامعه و بخش عمده​یِ طبقه کارگر، هم​چنین هنرمندان و روشن​فکران از سیاست​های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی​یِ دولتِ احمدی​نژاد باعث شده بود تا دوباره استقبال عمومی از اصلاح​طلبان بیش​تر گردد. اما این​ها باعث نشد تا طبقه کارگر به حمایت از اصلاح​طلبان برخیزد. چرا که این طبقه تجربه​یِ خصوصی​سازی، اخراج و بی​کارسازی​ها را در دوران خاتمی داشت و از سویِ دیگر نه موسوی و نه کروبی هیچ برنامه​ای برای به​بودِ زنده​گی و معیشت کارگران نداشتند. کارگرانِ ایران خواستار لغوِ کارِ قراردادی و امنیت شغلی، بر قراری​یِ بیمه​های تامین​اجتماعی برای همه، ایجاد تشکل​های مستقل کارگری و جلوگیری از اخراج و تعدیل نیروی کار  بودند. در حالی که اصلاح​طلبان ایران  قصد داشتند کشور به سازمان تجارت جهانی بپیوندد. این بدان معنی بود که کلیه​یِ خواست​هایِ کارگران و فعالین کارگری نادیده گرفته می​شد و شرایط زنده​گی​یِ پرولتاریایِ ایران از روز پیش بدتر می​گردید. طبقه​یِ کارگر کردستان از یک جهت از بقیه هم طبقه​ای​های​اش در سراسر ایران جلوتر بود: این بخش از طبقه​یِ کارگر سال​ها بود که توهمی به هیچ​کدام از جناح​های سرمایه​داری​یِ حاکم یا اپوزیسیون نداشت. بخشی این ذهنیت توسط کمونیست​ها مخصوصا کومه​له شکل گرفته بود.

 

اصلاح طلبان ـ راست گرایان و مردم کردستان

آن​چه تاکنون توضیح داده شد تاثیر احزاب کرد بر تحریم مردمی​یِ انتخابات در کردستان بود. اما شرایط عینی و تجربه حکومت اسلامی مبنای مادی تحریم در این منطقه بود. این شرایط به سابقه ۳۰ سال حکومت جمهوری در کردستان باز می​گشت. پس از پایان دوران ریاست جمهوری​یِ خاتمی و اصلاح​طلبان توهم به اصلاحِ نظام در کردستان برای همیشه رخت​ بربست. پیش از آن بورژوازی​یِ کُرد و در راس آن “بهاالدین ادب” و فراکسیون نماینده​گان کُرد در مجلس شورای اسلامی، انستیتوی کُرد در تهران به ریاست بهرام ولدبیگی (جاش -مزدور قدیمی) سعی کرد تا با گرفتن امتیاز از رژیم به امنیت سرمایه​گذاری در کردستان برسد. تاکتیک​ها و سیاست​های این جناح از بورژوازی که راه را در سازش با حاکمیت می​دید به دو دلیل شکست خورد: اول آن که کردستان منطقه​ای غیر صنعتی بود و آمار بی​کاری در آن بالا بود. سیاست​های اقتصادی باندِ ادب نه تنها مشکلی از مشکلات مردم محروم و کارگران کردستان را حل نکرد بلکه روزبه​روز شرایطِ اقتصادی​یِ آن​ها را وحشت​ناک​تر ساخت. تورم هم​گام با بقیه نقاط ایران بالا می​رفت. قیمت مسکن نیز به شدت افزایش یافت. مافیاهای سرمایه​گذاری در شهرهای کردستان با حمایت بخش​های مختلف حاکمیت ثروتمندتر و توده​های مردم شهر و روستا​ها فقیرتر گردیدند. در شهرِ بانه کریم محمودی (معروف به کریم حه​مه​خوشا) سرمایه​دارِ بانه​ای با حمایت همین بخش​ها به عامل بالا رفتن سرسام​آور قیمت زمین و مسکن و قیمت دینار (برای مبادله با کردستان عراق) تبدیل گردید. در سنندج نیز طیفی از سرمایه​داران مالی تجاری و مسکن سازان و بورژوازی صنعتی از این ثروت و انباشت سرمایه نصیب فراوان بردند. این​ها همه دلایل عمده​ای بود که مردم و طبقه کارگر کردستان به شدت به اصلاح​طلبان بی​اعتماد شدند. اما در بین کاندیداها موسوی که چهره​ی شاخص​تر و محبوب​تر اصلاح​طلبان به شمار می​آمد در کردستان بسیار بدنام بود: موسوی برای مردم کردستان خاطره​ی سرکوب​ها و کشتارهای سال​های دهه​ی ۶۰ بود: موسوی برای مردم کُرد یادآور تیرباران ۵۰ نفر در زندان مهاباد در ۱۳ خرداد ۶۲ بود، موسوی برای مردم مبارز کُرد یادآور ترور دکتر قاسملو بود، موسوی برای حداقل ۱۰۰ خانواده سنندجی و کامیارانی یادآور قتل عام گُردان شوان در ۲۶ اسفند ۶۶ بود، موسوی برای مبارزین کردستان یادآور کشتار زندانیان سیاسی در شهریور ۷۶ بود و… و به همین دلیل چنین کسی نه می​توانست قهرمان و نه روزنه​ی امید باشد. موسوی برای مردم کردستان سمبل کشتار و جنایت بود.

از سوی دیگر سیاست​های ۴ ساله​ی احمدی​نژاد مخصوصاً سیاست​های اقتصادی​اش شامل خصوصی​سازی، حذف یارانه​ها، بحران پولی بانکی و… باعث شد تا از سال ۸۴  تا ۸۸ فقر و تضاد طبقاتی به شدت خود را در کردستان نشان دهد. اما این همه​ی داستان نبود مافیای سپاه پاسداران به شدت در کردستان فعال گردیده بود و در زمینه​ی تجارت کالا از ان سوی مرز در حال کسب سود سرشاری بود. این کسب سود به بهای نابودی زنده​گی مردم زحمت​کش و حتا بخش مهمی از کسبه و دکان​داران یعنی بخش متوسط کردستان منجر گردید. سپاه از یک​سو یا اجیر و تطمیع کردن بخش​های روستایی مرزی کنترل تجارت قانونی و غیر قانونی کالا را در دست گرفت. این​ها همه با سیاست سرکوب اعدام و ارعاب هم​راه بود بین سال​های ۸۴ تا ۸۸ دولت احمدی نژاد به سرکوب وسیعی در این منطقه دست زده بود بخش مهم این سرکوب نیروهای چپ و فعالین کردستان را هدف گرفت بود. در واقع جناح راست و کاندیدای آن احمدی نژاد در شرایط بسیار بدتری نسبت اصلاح​طلبان داشت.

این​ها دلایل مادی و تاریخی بودند که مردم و طبقه کارگر کردستان را در شرکت انتخاباتی باز می​داشت و به تقابل با رژیم می​کشید.

 

ناسیونالیسم در کردستان

ناسیونالیسم را می​توان یک قدرتِ روحی و معنوی در کردستان خواند که حتا نیروهای چپ و سوسیالیست آن خطه را نیز رها نساخته. انشعابات اخیر در صفوف کومه​له (مانند سازمان زحمت​کشان و انشعاب گروه ایلخانی​زاده از این گروه و اخراج فراکسیون موسوم به فراکسیون کومه​له تحت رهبری جعفر امین زاده، ساعد وطن دوست و محمد امین حسامی از کومه​له​ی حزب کمونیست ایران) بیان​گر این واقعیت در صفوف چپ​ها در کردستان است. در حقیقت احزاب ناسیونالیست از قبیل حزب دموکرات (هم هجری و هم حسن​زاده) و اتحادیه انقلابیون کردستان و جماعت مهتدی و ایلخانی​زاده و حزب آزادی و زندگانی کردستان (پژاک) همه​و​همه جریاناتی هستند که آشکارا در جهت ملی​گرایی یا پان​کردیسم گام برمی​دارند. بنابراین امید آن​ها بیش​تر از آن که به مبارزات مردم ایران باشد یا به کردستان عراق و ترکیه و یا به تانک​های آمریکایی بسته شده. افق این جریانات مشخصا به جدایی یا فدرالیسم کُرد معطوف است در نتیجه تحولات درون ایران برای​شان اهمیت درجه دوم دارد. البته اتحاد پیش​آمده بین جریانات و عناصر راست​گرا (یا حتا سلطنت​طلب) فارس با برخی از این گروه​ها ممکن است این فرضیه را باطل سازد. اما اگر کمی دقیق​تر به قضیه نگاه کنیم خواهیم دید که ارتباط این جریانات با هم ریشه در منافع بورژوازی ورشکسته​ای است که از قدرت سیاسی ساقط شده و یا تا کنون در قدرت قرار نگرفته است. عبدالله مهتدی و مصطفی هجری نماینده​گان بورژوازی بالقوه کُرد هستند. بورژوازی که در قدرت نیست و رژیم حاکم هم حاضر به دادن ذره​ای از این سهم نیست. بنابراین امپریالیسم آمریکا تنها تکیه​گاه آن​ها است. در این راستا جناح​های دیگر از اوپوزیسیون ایرانی نیز که امیدشان به امپریالیسم است نیز در همین مسیر قرار می​گیرند و زمینه​های چنین اتحادی پدید می​آید که گاهی حتا عجیب و مسخره نیز به نظر می​آید: علی رضا نوری​زاده و گروه مهتدی! حزب دموکرات کردستان با حزب پان​ایرانیست یا محسن مخملباف! و…

اما همه​ی این​ها را بایستی دنبال کرد تا به این نکته برسیم که ناسیونالیسم باعث گردیده تا جریانات سیاسی در کردستان نسبت به آن​چه در ایران می​گذرد کمی عقب​تر باشند یعنی برای موضع​گیری دیر اقدام کنند.

درست در زمانی که شعله​های خیزش در شهرها رو به فزونی می​رفت کومه​له و حزب کمونیست از دادنِ هر گونه تحلیلی درباره آن​ها خودداری کرد. تنها تلویزیون کومه​له به دادن اخبار خیزش و آن هم ناکامل​تر از اخبار بی​بی​سی و وی​اواِی بپردازد. تنها پس از پایان خیزش بود که ابراهیم علیزاده به تحلیلی از تقلب در انتخابات و خیزش شهرها دست زد اما از دادن هر گونه ره​نمون به کمونیست​ها تنها با این دلیل که کمونیست​های هر شهر به​تر می​دانند که چه​کار باید بکنند خودداری کرد.

این فاصله در موضع​گیری و عقب​بودنِ احزاب کُرد (از جمله کومه​له) باعث شد تا سرعت روند وقایع بسیار جلوتر از آن​ها باشد. همان​طور که قبلا هم اشاره کردیم توده​ها در کردستان نیز تا حدود زیادی تحت تاثیر این احزاب و البته نوعی از منطقه​گرایی و ناسیونالیسم هستند. توده​های کُرد نیز عملا درست در زمانی که خیزش شهری دامنه دارتر و رادیکال​تر می​شد در نوعی رادیکالیسم ساکن باقی ماند. و هیچ تحرکی را در دفاع از خیزش​های شهری انجام نداد.

تنها اعدام احسان فتاحیان (از پیش​مرگان گروه ایلخانی​زاده) باعث شد تا راه​پیمایی در شهر سنندج به راه افتد. راه​پیمایی که برای بسیاری معنی​یِ پیوستن به خیزش معنی داد. اما کمی بعد اعدام کمانگر و دیگر زندانیان سیاسی بود تکان جدی به توده​هایِ کردستان داد. این حرکت که در به​ترین شکل آن توسط کومه​له سازمان​دهی و رهبری شد نشان داد که چپ قادر است که چنین ویژه​گی​یی را داشته باشد. گرچه این حرکت کمی دیرتر از جنبش اعتراضی صورت گرفت.

 

چه باید کرد؟

عدم شرکت توده​های کردستان در خیزش​های اعتراضی ۸۸ و عدم شرکت و موضع​گیری فعال و به جای جریانات و فعالین چپ در این جنبش اعتراضی را باید در جنبش کارگری ایران و به​روز نبودن جریان چپ جست​وجو کرد. جنبش کارگری ایران با وجود خیزهای فراوانی که پس از سال ۸۳ برداشته هنوز فراگیر و توده​ای نشده. توده​ای نشدن آن نه به این معنی که در سراسر ایران وجود ندارد و یا در کارخانه​ها و کارگاه​ها و پروژه​ها وجود ندارد بلکه سخن بر سر فعالیت کارگران (و نه فعالین) برای ایجاد تشکل​های رادیکال و ارتباط​گیری​یِ بخش​های مختلف طبقه​یِ کارگر و درک ضرورت​های سیاسی ایران است. واقعیت امر این است که کارگران ایران هنوز در پراکنده​گی و عدم درک ضرورت​های​شان به​سر​می​برند. و این نکته​ای است که آن​ها را مستقیما به جنبش​های اعتراضی​یِ این​چنینی پیوند نمی​زند. زمانی که کارگران دسته​دسته و آن هم با سلاحِ اتحاد و متشکل​شدن​شان در صفوف توده​های مردم شرکت جویند آن زمان می​توان جنبشِ اعتراضی را واقعا مردمی و رادیکال دانست. چپ واقعی آن چپی​ست که نه روشن​فکری بلکه کارگری باشد و در کوتاه​ترین زمان ممکن ضرورت​های اجتماعی و سیاسی را درک نماید. در قبال رخدادهای سطح جامعه سریع واکنش نشان دهد و راه حل عملی برای آن ارائه دهد. چپ بهت​زده و یا چپِ دنباله​رُوِ دیگر طبقاتِ اجتماعی هرگز قادر به رهبری​یِ جنبش کارگری  نخواهد بود. چپِ فرقه​ای همیشه بهت​زده است. با توده​ها و روان​شناسی​شان بیگانه است و زبان توده​ها و کارگران را نمی​داند. در نتیجه از بر قراری​یِ ارتباط با آن​ها عاجز است. این چپ یا دائم در حالِ ردکردن و یا درغلطیدن به دامانِ راست و ارتجاع است. حمایت و طرفداری از اسلام​گرایان در جریان قیام بهمن ۵۷، حمایت از رژیم نوپایِ اسلامی، حمایت از اصلاح​طلبانِ حکومتی و شرکت در انتخابات و در عوضِ ماندن در فضایِ خویش و دیر شرکت جُستن در جنبش اعتراضی؛ همه​و​همه نشانه​های انفعال، فرقه​ای بودن و غیرِ کارگری بودنِ چنین چپی است. چپِ کارگری و رادیکال در جنبش شرکت می​کند و آن را در جهت رادیکالیسم و مبارزه​یِ ضد سرمایه​داری هدایت می​کند. یعنی دخالتگر است، یعنی تاثیرگذار است و با این دخالت​گری و تاثیرگذاری در جامعه و بین مردم و پرولتاریا حضورِ زنده و عینی دارد. جدایی​یِ جنبش اعتراضی​یِ مردم کردستان از سراسر ایران هُش​داری برای کلِ چپِ ایران است. این مقطع نه، مقطعِ بعدی تنها فرصتِ حساس برایِ جنبشِ کارگری و چپ ایران خواهد بود.■