تحزب کمونیستی طبقه کارگر یا سیاست انتظار۲

 تحزب کمونیستی طبقه کارگر یا سیاست انتظار
جوابی به رفقا حسین مرادبیگی و رحمان حسین زاده

۴- جامعه خود ساخته و دنیای ذهنی چپ ایران

 

دلایل مقاومت این رفقا به مشکلات پایه ای تری بر میگردد که مستقل از فاصله تاریخی چپ با طبقه کارگر٬ زندگی تحمیلی در خارج کشور و زندگی در حاشیه جامعه هم به این مسئله عمق داده است. رفقای ما به جای استقبال برای برون رفت از این معضل٬ در جای خود سنگر گرفته و از جامعه خود ساخته و دنیای تحمیل شده به عنوان حقایق زندگی و دنیای واقعی دفاع میکنند. غافلند از اینکه با هر نیتی این کار را میکنند٬ در جامعه واقعی که یخ نبسته است و در حرکت است٬ جهت رفقا عملا تحمیل یک عقبگرد است. عقبگرد از بسیاری از تبینهای مارکسیستی و تبینهای منصور حکمتی که از اتحاد مبارزان تا روزی که در حیات بود٬ جهتی را کوبید.

 

واقعیت این است که برای چپ ایران زندگی در دنیای حاشیه ای در خارج جای دنیای واقعی و جامعه واقعی را گرفته است. سپری شدن بیش از دو دهه زندگی در خارج٬ عدم رابطه تنگاتنگ با جامعه ایران و با طبقه کارگر٬ دنیای مجازی چپ غیر اجتماعی٬ دنیای ذهنی و خود ساخته و حاشیه ای را به جای جامعه واقعی در ذهن رفقائی گذاشته است. لذا مشغله های این چپ٬ مشغله های فضای خارج کشور چپ و دنیای مرزها٬ عقاید و افکار متفاوت٬ عقاید مذهبی گونه و “حدادی” شده با دیوارهای بلند ایدئولوژیک را بنا ساخته است. لذا وقتی از اتحاد کارگر کمونیست هم بحث خواهد شد فوری در ذهن عکس میادین شهرهای اروپا که به مناسبتهائی چپ ایران هر ده نفر در گوشه ای با پرچم و نیروی ده نفره خود٬ اعلام حضور میکند تداعی خواهد شد. اتحاد کمونیستهای طبقه کارگر در ذهن این چپ اتحاد این ده نفرها قلمداد خواهد شد و همین تصویر را در مورد ایران و کمونیست طبقه کارگر بکار خواهند برد. قالبی با تعدای فرمول درست کرده اند و هر کس را در این قالب گذاشته و محک زده میشود. کمونیسم در این رویکرد به یک مشت عقیده٬ به یک مشت ایدئولوژی پیچیده و غامض و خشک تقلیل خواهد یافت و کارگر و طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی  و کلا جامعه در آن به مفهوم واقعی جای ندارد. وقتی هم از جنبش سوسیالیستی صحبت خواهد شد٬ همین بینش فوری مجموعه ای از سازمانها در ذهنش نقش خواهد بست که خودش و سازمان خودش نماینده و کلید دار کمونیسم است و همه چیز بر مبنای دوری و نزدیکی از این سازمان و نه کمونیسم و منفعت عمومی طبقه کارگر٬ معنی خواهد شد. خارج از این دایره در عمل جنبش سوسیالیستی ای برسمیت نمیشناسند و به همین دلیل رفقا رحمان حسین زاده و حسین مراد بیگی وقتی از تحزب کمونیستی طبقه کارگر بحث میکنید و وقتی کمیته های کمونیستی را به عنوان ظرف این اتحاد و تحزب کارگران کمونیست بیان میکنید٬ فوری راه کارگر و کومه له و حزب توده را نشانتان میدهند و گوشزد خواهند کرد که شما دارید با اینها ائتلاف خواهید کرد. به قول منصور حکمت:” چپ تاکنونى یک چنین تبیینى را نمیپذیرد. براى آنها جنبش سوسیالیستى و کمونیستى یعنى آن مجموعه گروهها و احزاب سیاسى که تحت نام سوسیالیسم و کمونیسم فعالیت میکنند. هر جریان ممکن است این یا آن دسته احزاب و گروهها را بنا بر ملاک‌هائى، که عمدتا عقیدتى و فرقه‌اى هستند، جزو “جنبش کمونیستى” بداند یا خیر. اما همه بهرحال به مجموعه‌هائى از احزاب و گروهها اشاره میکنند.اینها لاجرم وجود یک جنبش سوسیالیستى کارگرى را در خارج این حرکت حزبى به رسمیت نمیشناسند”. بحث تحزب کمونیستی و جنبش کمیته های کمونیستی بحثی مربوط به این جنبش سوسیالیستی کارگری خارج از دایره احزاب مد نظر رفقا است. 

 یک معضل جدی ما محصور ماندن در این “جامعه” و فضای مجازی این چپ است که اشاره کردم. نگاه این رفقا به کمونیسم نگاه روشنفکری است که از طبقه خود کنده شده٬ مارکسیسم را انتخاب کرده است و در جدالی با گذشته خود٬ مرتب مرز کشیده است و تلاش کرده است که از هر نظر با طبقه ای که از آن آمده است٬ فاصله بگیرد. لذا فرمول ها٬ خط کشیها بدقت ریاضی باید روشن باشند و با هم فرقی نداشته باشند٬ و در نقد و مرزبندیها دنبال کلمات قصار خواهند گشت تا با آنچه مارکس و لنین و حکمت بکار برده اند مقایسه کنند٬ هر فرقی میان کلمات با بنا نهادن ساختمان “تئوری” خود بر آن و آراستنش مرز مسلمان و کافر یا کمونیست و بورژوا خواهد شد. نوشته رفیق حمه سور در این خصوص شاهکار است. رفیق حمه سور در ۵٠ صفحه نوشته خود دهها بار کلمات را با هم مقایسه میکند و حکم میدهد که مارکس از کارگر شروع کرده است و کورش مدرسی از جامعه بورژوائی٬ حکمت گفته است کاربست کمونیسم عوض شده است و کورش گفته کمونیسم از وجه اجتماعی تکانده شده و هر کدام از اینها حکمی گرفته است. بنای تئوری رفقیمان بر کلمه ساخته شده است. داستان اول از کارگر و نه بورژوا در نوشته رفیق حمه سور به داستان مرغ و تخم مرغ بیشتر شباهت دارد. اینها سنت چپ ۵٧ ایران و جنگ فرمولها و امروز بعد از به قول حمه سور گذشت ٢٢ سال از بحثهای کمونیست کارگری و بعد از ٣٢ سال از تاریخ جدال ما با پوپولیستها٬ همان شیوه و سبک این بار با “پرچم” منصور حکمت و “دفاع” از او جاری میشود. تنها فرقی که هست قبلا این بلا بر سر مباحثات مارکس و لنین می آمد و مارکسیسم به نام دفاع از آنها به آیه های قرآن و مذهب و احکام بی جان و خشک و انتزاعی  برای مرز کشیدن بکار گرفته شد٬ و امروز به نام منصور حکمت بر سر مباحثات مارکسیستی او می آید. این شیوه استدلال هر چه باشد مارکسیسم نیست و ربطی به کمونیسم و حکمت ندارد.

 

اساس این نگرش که در چپ ایران نهادینه شده است و رفقا به نام اهمیت تمایزات و استقلال طبقاتی که در حقیقت استقلال “طبقاتی” حزب به جای طبقه کارگر است٬ برخورد فرقه ای٬ و عمیقا سیکتاریستی به طبقه کارگر است. سازمان در این نگرش٬ به معنای سازمان در برگیرنده اعضا حزب چنان قدوسیت پیدا خواهد کرد٬ که طبقه کارگر و منفعت عمومی این طبقه و سازمان کمونیستی به عنوان ظرف تحزب کمونیستی طبقه کارگر به فراموشی سپرده خواهد شد. در این نگرش دیواری میان سازمان حزب که در حقیقت فرقه خود است کشیده شده است که در دو سوی آن یک طرف افراد فرقه که اعضا سازمان قرار دارند و در طرف دیگر غیر خودیها قرار خواهند گرفت. این نگرش در حقیقت همان قناعت به خانه امن دنیای مجازی است که چپ به عنوان جامعه برای خود ساخته است و با حدادی نظرات٬ خود را تسکین میدهد که مارکسیسم است و دارد کار کمونیستی در میان طبقه کارگر میکند و از مارکسیسم، که در حقیقت مقدساتی است که خود ساخته است، دفاع میکند. این نگرش عمق صنفی گری و دفاع از صنف خود که اینجا سازمان یا حزب خود است را همراه خود دارد.

 

برای رفیقی که این حقایق را حتی نمیبیند و حتی در سوالش هم شریک نیست نمیتوان کاری کرد. اما برای حزب حکمتیست انتخاب بین بیرون رفتن از این دنیای مجازی و حاشیه ای و فرقه ای چپ و گسست کامل از آن و یا مرگ است. مرگ به معنای ماندن در جمعی بدون اینکه در دنیای حقیقی تاثیری داشته باشید٬ همان زندگی که بخش اعظم چپ ایران با دستهای خود برای خود ساخته است و به آن قناعت کرده است و  وجدان خود را راحت کرده است. همان دنیائی که امروز برای صدها گروه حاشیه ای در اروپا که در دنیای واقعی تاثیری بر زندگی کسی ندارند و صد سال است در حاشیه سیاست دنیا زندگی میکنند و با هم مرز ایدئولوژیک میکشند. اجازه بدهید در مورد دنیا و جامعه ای که چپ ایران در آن محصور شده است به نقل قولی از حکمت در مبحث حزب و جامعه در نوامبر ١٩٩٨توجه کنیم:” اتفاقى که براى کمونیسم افتاده است اینست که بورژوازى توانسته است با تحمیل شکستها و سرکوبها و اعمال فشار هرروزه بر کمونیستها، کمونیسم یعنى یکى از احزاب مدعى قدرت سیاسى در جامعه که صد و پنجاه سال پیش با همین مکانیسم ها میکوشید قدرت را به کف بگیرد، را به یک فرقه شبه - مذهبى حاشیه اى تبدیل کند که زندگى سیاسى خود را در گوشه اى از جامعه تعریف میکند و هویت خود را در آن گوشه پیدا میکند و خود اساسا قصد ندارد دیگر از این گوشه بیرون بیاید. مانند ارگانیسمها و ویروس هایى که در یک یخبندان بزرگ خود را با آن سرما تطبیق میدهند و زنده میمانند اما پس از پایان یخبندان و گرم شدن هوا، دیگر به آفتاب و گرما بر نمیگردد. به یخ عادت میکنند و دیگر تنها در آن شرایط زیست میکنند. آن اجبار بیرونى اى که روزى آن ارگانیسم را ناچار ساخت براى بقاء، خود را با آن شرایط نامساعد تطبیق بدهد، بعد از دو سه سیکل به نحوه و شیوه زندگى قائم به ذات خود آن ارگانیسم تبدیل میشود، میشود جزئى از وجود او، سنت خود او، هویت خود او و دیگر تصور زندگى دیگرى جز این برایش غیر ممکن میشود”.

 

در این دیدگاه حزب حکمتیست هم تنها شامل سازمان علنی است٬ شخصیتها و رهبران و فعالین کمونیست هم فقط ماهستیم که به عنوان عضو حزب رسما در سازمان ثبت نام کرده ایم. زمانی در حزب کمونیست ایران و کومه له همین بحث مطرح بود و تلاش زیادی شد که به فعالین آن تشکیلات علنی فهمانده شود که کومه له این نیست٬ که کومه له اصلی در شهرها است. امروز ظاهرا همین را ما باید به صفوف خودمان بگوئیم که حزب ما و کمونیسم ما فقط این سازمان علنی در خارج کشور نیست. حزب ما جمع عددی اعضا این سازمان نیست و رهبر و فعال کمونیست و شخصیت و.. جنبش ما بخش عمده آن در ایران است و متاسفانه هزاران کمونیست و صدها رهبر و فعال کمونیست طبقه کارگر که قاعدتا جایشان در رهبری حزب ما بود٬ کسانی که رهبران مستقیم و درگیر در آن جامعه اند و به چشم مثبت به ما نگاه میکنند٬ اما با ما نیستند. اما این با ما نبودن برای کمونیسم ما دلیل بر مرز کشیدن ایدئولوژیک با این رفقا نیست. کمونیسم ایران اگر قرار باشد رشد کند و پیش برود بر شانه های این رفقا خواهد بود. این حزب اگر به حزب آن سازمان غیر علنی و غیر رسمی تبدیل نشود تا ابدیت در حاشیه جامعه خواهیم ماند و در زندگی نسل خودمان بی تاثیر خواهیم شد٬ و با گذشت زمان به جامعه واقعی٬ به طبقه کارگر بی ربط تر خواهیم شد.

 

۵- عنصر روشنفکرمارکسیسم و باسوادی کارگران !

 

کورش مدرسی در مورد اهمیت نقش روشنفکران مارکسیسم چنین میگوید”جامعه سرمایه داری طبقه کارگر را از دسترسی به دست آوردهای فکری، فرهنگی و تکنیکی جامعه امروز بدرجه زیادی محروم نگاه میدارد. چه کسی است که نداند فقر مادی فقر علمی و فرهنگی را باعث میشود؟ بدون وجود روشنفکران کمونیست طبقه کارگر شانس زیادی در مبارزه همه جانبه علیه بورژوازی را ندارد. نه مارکس کارگر بود و نه لنین و نه رزا لوگزامبورگ و تروتسکی یا منصور حکمت و نسل وسیعی از روشنفکران کمونیست در تاریخ مبارزه کمونیستی طبقه کارگر. بدون این روشنفکران این مبازرات انقلابی طبقه کارگر همانقدر ناممکن بود که بدون وجود خود طبقه کارگر. من در بحث اصول فعالیت کمونیستی به گسل های ماهوی که در رابطه میان کارگر و روشن‌فکر وجود دارد نسبتاً به تفصیل صحبت کرده‌ام و علاقمندان میتوانند به آن بحث‌ها رجوع کنند.” رفیق حمه سور در نوشته خود با آوردن این نقل از کورش که: (“ طبقه کارگر، چه در ایران و چه در هر جای دیگر، قادر نیست، در غیاب یک حرکت فکری عمیقاً مارکسیست و کمونیستی کارگری در سطح روشنفکران جامعه در عرصه تئوریک، سیاسی، فرهنگی و غیره افق و سنت همه جانبه ای را در مقابل بورژوازی عرضه کند. در غیاب روشنفکران مارکسیست جنبش کمونیستی طبقه کارگر در اساس در همین محدوده باقی خواهد ماند”.) به نقد بحث کورش پرداخته است ومینویسد: “این مساله که روشنفکران طبقه بورژوا بنا به دلایلی به دانش بشری دسترسی داشته اند و مارکس و انگلس نیز خود جزو روشنفکران طبقه مرفه و بورژوا بوده اند، با این تقسیم کار مورد نظر رفیق کورش بکلی فرق میکند. که گویا جمعی از شبکه های رهبران و فعالین کمونیست درون طبقه کارگر مشغول مبارزات اقتصادی و در حال ارتقاء شبکه های خود  به سطح حزب خواهند شد، “تحرک فکری روشنفکران عمیقا مارکسیست و کمونیستی کارگری” نیز در بیرون در عرصه تئوریک، سیاسی و فرهنگی دارند سنت همه جانبه ای را در مقابل چپ سنتی و بورژوازی عرضه میکنند!” (از مبحث رفیق حمه سور)

 

بحث تقسیم کار مد نظر رفیق حمه سور که گویا کار کارگر کمونیست مبارزه اقتصادی و روشنفکر مارکسیسم مبارزه تئوریی و سیاسی و.. است به این بحث بی ربط است. معلوم نیست که رفیق حمه سور ادعای خود و تقسیم کار خود را چگونه به بحث فوق میچسباند. رفیق حمه سور میبایست فرض میگرفت که خواننده مطلب او  لابد این قدر درک دارد که اینها را از هم تفکیک کند. لنین در چه باید کرد در زمینه نقش روشنفکران مارکسیست میگوید:” ما گفتیم که آگاهی سوسیالیستی در کارگران اصولا نمیتوانست وجود داشته باشد. این آگاهی را فقط از خارج ممکن بود وارد کرد. تاریخ تمام کشورها گواهی میدهد که طبقه کارگر با قوای خود منحصرا میتواند آگاهی تردیونیستی حاصل نماید“. لنین معتقد است که مبارزه طبقه کارگر بدون عنصر مارکسیسم از تردیونیسم خارج نخواهد شد و آنوقت معلوم نیست رفیق حمه سور برای بحث لنین که به تفصیل در چه باید کرد به آن پرداخته است چه تقسیم بندی خواهد گذاشت.

 

رفیق رحمان هم در نقد بحث کورش مینویسند:”یک مسئله نادرست دیگر در بحث کورش تئوری                                                                                                                                                                                                                                                         زه کردن نقش عنصرروشنفکرمارکسیست در تحزب کمونیستی ودر کمیته های کمونیستی است . این هم یک الگوبرداری خشک از دوره لنین است.به  نظرم در دوره لنین کمیته کمونیستی مشابه کمیته نینا ایجاد میشد. اکثرشان بی سوادند، حتی نمی توانند کتاب وجزوه و ادبیات کمونیستی را مطالعه کنند. طبیعی است که تاکید کنند، یک عنصرمارکسیست و روشنفکرباشد وسواد داشته باشد، لازمست عضو آن کمیته باشد، آگاهگری و روشنگری بکند، امکان مطالعه  و دسترسی به ادبیات و کتاب و جزوه را برایشان فراهم کند. دوره ما چنین نیست.  همه میدانیم بخش ساده کارگری، کارگر ساختمانی و نانوایی و کوره پزخانه هم دیپلم دارند، کارگر صنعتی و ماهر اکثرشان لیسانس دارند؟ خود مطالعه میکنند و آگاهند. نیازی به روشنفکر ندارند تا شرایط مطالعه و ترویج را برایشان فراهم کند. به علاوه آنجا که کورش این مسئله را تئوریزه میکند، بردن آگاهی کمونیستی را به میان طبقه کارگر به نقش روشنفکران گره میزند، مسئله انتقال تئوری به میان توده کارگرو دو قطبی تئوری – توده ها را زنده میکند که به نظرم غیر مارکسیستی و نادرست است.  برخورد کورش به این مسئله تئوریزه کردن نقش انحصاری روشنفکران در رابطه با مارکسیسم و در میان طبقه کارگر است که غلط و غیر مارکسیستی است.”

 

در جواب رفیق رحمان چند نکته را توضیح دهم. بحث بردن آگاهی سوسیالیستی به درون طبقه کارگر در بحث کورش نیست و حداقل در این بحث کورش چنین نگفته است اما این را لنین میگوید که در نقل قول چه باید کرد از لنین اشاره رفت. نکته دیگر اینکه رفیق رحمان نقش روشنفکر مارکسیسم را به سواد آموزی کارگران تقلیل میدهد و میگویند دوره لنین کمیته نینا همه بی سواد بودند و الان مردم سواد دارند. این دیگر هم عجیب و هم جای تاسف است. نقش عنصر روشنفکر مارکسیست از سواد و بی سوادی بیرون نمی آید٬ بلکه نقش آدمهای مارکسیستی است که میتوانند کل تصویر و افق مارکسیستی را در مقابل جنبش خود قرار دهند٬ در هر شرایطی با دادن کل تصویر به جنبش خود جهت میدهند و این با نه تنها با سوادی که با سواد مارکسیستی متفات است٬ فعال کارگر در ایران نه تنها باسواد مورد نظر رفیق رحمان بلکه کاپیتال و تاریخ جنبش خود را از بسیاری از فعالین سیاسی و روشنفکران کمونیست در احزاب سیاسی بهتر میدانند.اما این هم هنوز با نقش عنصر روشنفکر مارکسیست که مبارزه طبقه کارگر را فراتر از تردیونیسم میبرد و آلترناتیو تمام قد سوسیالیستی را در مقابل جامعه قرار میدهد متفاوت است. علاوه بر این هر تحصیلکرده ای روشنفکر مارکسیست نیست٬ دنیا پر از تحصیلکرده است که حتی مارکسیسم را هم تعدادی بسیار فراوانی میدانند٬ روشنفکر مارکسیست با اینها متفاوت است. امروز بخش عمده بورژواها از سر نیاز خود کاپیتال را خوانده اند. نقشی که منصور حکمت در جنبش ما داشت٬ تامین رهبری مارکسیستی بود که تمام تصویر را همه جانبه و شفاف و در همه زمینه ها در مقابل طبقه کارگر و جنبش کمونیستی قرار میداد٬ همان کاری که مارکس کرد٬ لنین کرد و… این را تقلیل دادن به خواندن نشریه و کتاب برای کارگران جای تاسف است. رفیق رحمان با این برداشت متاسفانه سطحی و بیربط به موضوع تازه از بحث کورش “دو قطبی تئوری – توده ها” را هم نتیجه گرفته است. بحث محروم بودن و عدم دسترسی و امکان دسترسی طبقه کارگر مختص دوره تاریخی معینی نیست. مختص جامعه سرمایه داری است که در آن کارگر چه در دوره لنین و چه در دوره ما بردگی مزدی را به او تحمیل کرده اند و موقعیت اقتصادی که به این طبقه تحمیل شده ٬ همراه خود محرومیت از دسترسی به دانش بشری عصر حاضر را از او سلب کرده است. کارگر لیسانسه ایران خودرو و پتروشیمی ماهشهر به دلیل بردگی مزدی امکان و فرصت کار فکری از او گرفته شده. این مشکل طبقه کارگر است.  این امروز نه تنها در ایران بلکه در کشورهای غربی٬ در انگلستان و آلمان و آمریکا و… حکم میکند.عنصر روشنفکر مارکسیست ممکن است کمونیستی جمعی یا گروهی تامین کند. اما دیگر اینکه گذشته سواد نداشتند و امروز با سواد شده اند٬ بسیار بی ربط است. در ضمن در چنین صورتی و با استدلال رفیق حمه احزاب چپ موجود و از جمله خود حزب ما و رهبری آن مرخص هستند٬ چون کارگر امروز با سواد است. در این زمینه باید بگویم تقسیم کار حمه سور مطلقا معلوم نیست از کجا آورده شده است و از اساس به این بحث بیربط است. رفقا حمه سور و رحمان با این بحث خود قبل از کورش مدرسی لازم است بروند و تکلیف خود را با لنین روشن کنند که معتقد است طبقه کارگر بدون نقش این روشنفکران مارکسیست از مبارزه تردیونیستی فراتر نخواهد رفت.

 

۶- کمیته های کمونیستی٬ توازن قوا و ماجرای دانشجویان آزادیخواه

 

کمیته های کمونیستی سالها است سیاست مصوب حزب ما است. رفیق رحمان در نوشته خود ظاهرا موافق کمیته های کمونیستی حزبی است که تا کنون حزب ما پیش برده است. اما رفیق رحمان در مبحث خود” تفاوتها٬ طبقه کارگر و تحزب کمونیستی یا٬ طبقه کارگر و سازمان ائتلافی چپ” زیر تیتر” جنبش کمیته کمونیستی یا آکسیونیسم غیرعملی” اظهار نظری کرده است که قابل تامل است. رفیق رحمان میگوید: در مبحث رفیق کورش “جنبش کمیته کمونیستی”  مورد تاکید قرار گرفته و فراخوان داده شده است. من اگر فعال کمونیست ۴- ۵ سال قبل دانشگاه باشم، میپرسم چند سال قبل در محیط دانشگاه کمیته های کمونیستی درست کردیم و فعالیتهای مهمی را هم انجام دادیم. اما چون تناسب قوا را درست تشخیص نداده بودیم، زودرس از جمع طبیعی خود  به کمیته کمونیستی شیفت کردیم، ضربه خوردیم. حال سئوالم شما از رفقای فراخوان دهنده به جنبش کمیته کمونیستی اینست، چه ارزیابی از تناسب قوای کنونی دارید؟ آیا درس مهم  از تجربه دوره گذشته ما و آن ضربه خوردنها ما را  به “جنبش کمیته کمونیستی میرساند؟” رحمان در ادامه میگوید “اگر بر مبنای سیاست سازماندهی مصوبتان حرکت کنید، این فراخوان غلط است. میشود قبل از “جنبش کمیته کمونیستی” اقدامات و فعالیتی در زمینه “جنبش محافل کمونیستی ” که قاعدتا باید کمیته های کمونیستی بر بستر آنها شکل بگیرند، به  ما نشان دهید.؟ میشود نشان دهید این تکرار نوعی آکسیونیسم آنهم در عرصه سازماندهی کمونیستی نیست؟ “

 

در این اظهار نظر رفیق رحمان چند حکم وجود دارد که جای تامل است٬ از جمله٬ تناسب قوا در گذشته و اینکه هنوز توازن قوا برای کمیته کمونیستی مناسب نیست٬ ما بدلیل عدم تشخیص توازن قوا و درست کردن کمیته های کمونیستی در گذشته ضربه خوردیم و کار آن دوره هم آکسیونیسم در عرصه سازماندهی بوده است.

 

با این بحث معلوم است رفیق رحمان کمیته های کمونیستی را هم قبول ندارد٬ حتی نوع حزبی آن. زمانی قرار است امکان تشکیل کمیته های کمونیستی مورد قبول رفیق مهیا شود و البته هنوز زود است و توازن قوا اجازه نمیدهد.

 

 بحث در مورد یک دوره فعالیت کمونیستی در فضای روشنفکری ایران که مرکز آن دانشگاهها بود در حوصله و توان این نوشته نیست. ما چه به عنوان رهبری حزب حکمتیست و چه به عنوان فعالین این حزب به کرات در این مورد نوشته ایم. ارزیابی از آن دوره و نقش نسل جوان کمونیست ایران در دانشگاه و تاثیر و نقش حزب حکمتیست٬ میدان جدالی جدی در جامعه ایران بود که از بیت رهبری و روزنامه کیهان تا مرکز اطلاعات جمهوری اسلامی٬ تا جریانات نئوتوده ای و تا بخش اعظم چپ بورژوا را علیه یک تحرک مارکسیستی و عمیقا اجتماعی بسیج کرد و حزب حکمتیست بعد از حمله به دانشگاه و دانشجویان آزادیخواه٬ در میان کل احزاب و جریانات اپوزیسیون به تنهائی در مقابل این هجوم ایستاد و خوب یا بد جنگید.

 

از نظر من برخلاف نظر رفیق رحمان و با اتکا به همه اسناد رسمی و علنی این حزب و همه ارزیابیهای تا کنونی و آخرین نوشته رسمی ما در جواب بیت رهبری”گل همینجا است٬ همینجا برقص”٬ آن دوره صفحات زرین تاریخ کمونیسم ایران است. در تاریخ ایران سراغ ندارم دوره ای باشد که صفی از کمونیستها شفاف و روشن با پرچم آزادی و برابری در ابعاد اجتماعی فضای جامعه را و حداقل فضای روشنفکری را تا این اندازه قطبی کرده باشند و سر راست از برابری انسان٬ برابری زن و مرد و … و کمونیسم دفاع کرده باشند. نسل کمونیست جوانی که به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب مشهور شدند٬ برای اولین بار در تاریخ چپ ایران همه تشکلهای دست ساز جمهوری اسلامی٬ همه جریانات ناسیونالیستی و لیبرال را در فضای روشنفکری و محیطهای تحصیلی حاشیه ای کردند و جامعه را در ابعاد میلیونی متوجه خود و پرچم مستقل برابری انسان کردند. پرچم آزادی برابری در پایتخت این مملکت و در بخش اعظم مهمترین دانشگاههای ایران در دست هزاران جوان آزادیخواه٬ بعد از سی سال٬ به اهتزاز درآمد. اتفاقی که با تاسف از جانب رفیق رحمان امروز مهر “آکسیونیسم” میخورد و کل ارتجاع علیه اش بسیج شد. دهها نشریه مارکسیستی در این دوره منشر شد و صفی از کمونیستها٬ رهبران کمونیست و فعالین مارکسیسم با هر میزان دوری و نزدیکی به ما پرورش یافتند٬ مراجعه به مارکس به حکمت به نوشته ها و ادبیات کورش مدرسی و حزب حکمتیست رایج شد و به میزانی که فضای جامعه ایجاب می کرد به آنها مراجعه شد. این تحرک تا جائی که به حزب ما و نقش ما برگردد بر شانه های کمیته های کمونیستی٬ و به عنوان اولین تجربه تحزب کمونیستی در دانشگاه و محیطهای روشنفکری پیش برده شد. بی شک این تجربه خالی از اشکال نبوده است و نمیتوانست باشد٬ اما در بی لطفی رفیق رحمان به این اتفاق تاریخی و عظیم تحت عنوان “توازن را تشخیص ندادیم و کمیته های کمونسیتی را ساختیم”٬ حتی از نظر عاطفی هم احساس سمپاتی به آن نمیتوان دید. در دل و در اوج تحرک آزادیخواهانه در دانشگاه٬ کل چپ ایران به حکم جایگاه این حرکت٬ حتی مخالفین داب٬ به تعریف و تمجید از آن پرداختند. زمانی که حمله رژیم شروع شد٬ پرونده سازی هم شروع شد٬ فاکتور گارد آزادی و اسلحه از طرف مرکز اطلاعات به آن زده شد٬ مخالفین واقعی این تحرک در چپ هم٬ تحت نام بازی حزب حکمتیست با تشکلهای توده ای و آوانتوریسم به جنگ ما و این حرکت آمدند. علنا این تحرک آزادیخواهانه را کار حکمتیستها اعلام کردند و به پرونده سازی مرکز اطلاعات کمک کردند. حزب حکمتیست محبوب شد و امکان وصل شدن به مراکز کارگری را پیدا کرد. و حداقل توجه کارگر از جمله از این سر به ما جلب شد و سمپاتی به کمونیسم ما ایجاد شد. رهبران این حرکت چه فکری و چه عملی در جامعه و در مقابل کل ارتجاع و مراکز پلیسی قرار گرفتند. بخش زیادی از آنان متاسفانه دستگیر شدند و البته خوشبختانه حتی یک نفر هم اعدام نشد و این برای ما و جنبش ما مایه افتخار است. کورش مدرسی و بهرام مدرسی به عنوان رفقائی که در سطوح مختلف با این تحرک درگیر بودند٬ هم از جانب جمهوری اسلامی و متاسفانه از جانب کل چپ ایران یا حداقل بخش اعظم این چپ ترور شخصیت شدند. برای این رفقا پرونده ساخته شد و برای رهبری حزب بعد از این اتفاق پلیس بین المللی به کمک گرفته شد. به همین میزان در میان انقلابیون راستین طبقه کارگر٬ رفقای ما محبوب شدند٬ و حزب ما محبوب شد. رهبران دانشجویان آزادیخواه در جامعه ایران شناخته شدند٬ رفیق ما در این ماجرا به عنوان لیدر دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب معرفی شد. رژیم تلاش کرد برای قطور کردن پرونده صدها جوان کمونیست٬ آنها را مستقیم به ما متصل کند٬ سند حقوق جهانشمول انسان و منشور سرنگونی را به نام سند مورد قبول این تحرک معرفی کردند. همین اتفاق مراجعه به این اسناد و بقیه ادبیات ما را فراوان کرد. این تجربه کمونیسم را در بعد اجتماعی با حقوق جهانشمول انسان  برابری زن٬ آزادی برابری٬ دفاع از آزادیهای سیاسی و بیمه بیکاری و دفاع از طبقه کارگر و تشکلهای آن و علیه آپارتاید جنسی٬ معرفی کرد. و امروز هر کمونیستی با هر دوری و نزدیکی با ما٬ در دانشگاه قد علم کند٬ با اینها ارزیابیش خواهند کرد و این سطح بالا از روشنبینی و توقع انسانی را از آن توقع دارند.

 

 تحمیل عقب نشینی به کمونیستها در دانشگاهها این تجربه را زیر خاک نبرده٬ عروج کمونیسم در دانشگاه هر زمانی باشد مهر این دوره را بر خود خواهد داشت٬ چیزی که متاسفانه نگاه محدودنگر رفیق رحمان به حسابش نمی آورد.

 

رفیق رحمان میگوید توازن را تشخیص ندادیم٬ با این معیار تحرک کارگری اول مه ها در سنندج در چند سال متمادی و در اوج اختناق سیاسی٬ سالهای ۶٧ و ۶٨ که رفیق جمال چراغ ویسی سخنران مراسم اول مه اعدام شد٬ هزار بار آکسیونی تر بوده است و اصلا با توازن قوای دوره اخیر و عروج دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب قابل قیاس نبود. با متد رفیق رحمان در جامعه ایران هیچ زمانی برای تحزب کمونیستی و کمیته های کمونیستی مناسب نیست. به این دلیل روشن که اختناق سیاسی در این جامعه همیشه و در آینده هم بخشی جدا نشده از روبنای سیاسی و نیاز جامعه بورژوائی است و خواهد ماند. با این حساب و از نگاه رفیق رحمان باید فاتحه کمیته کمونیستی را برای همیشه خواند. ما در دوره منصور حکمت سیاست سازماندهی منفصل را به دلیل شرایط و توازن قوای آن زمان پیش بردیم. امروز آن سالها نیست و رفیقی که این را نمیبیند و صرفا برای توجیه دیدگاه خود تحزب کمونیستی و کمیته های کمونیستی را به تاریخی نامعلوم که زمان آن در حاکمیت بورژوازی در ایران فرا نمیرسد موکول میکند٬ تردید دارم بتواند کسی را قانع کند.

 

٧- سندیکا و سندیکالیسم و نقد رفیق حمه سور

 

رفیق حمه سور در نوشته خود سطر به سطر و صفحه به صفحه نوشته رفیق کورش را به “نقد” کشیده است تا قالب از پیشی و تئوریهای خود را به خواننده خود بقبولاند. تا جائی که به نقل از نوشته کورش برگردد رفیق حمه سور دقت لازم را فراموش کرده اند. یکی از این مباحث سندیکا و سندیکالیسم است. حمه سور نوشته اند: “رفیق کورش در این مورد چنین میگوید: “در ایران سندیکالیسم نیست، چون سندیکا نیست.” همانجا. “ رفیق حمه سور در ادامه مینویسد:”منظور کورش شاید این باشد که بعنوان مثال سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه سندیکا نیستند، احزاب کارگری هستند؟ احتمالا به این دلیل است که میگوید سندیکالیسم در ایران پوچ است! با این استدلال احزاب سوسیال دمکرات و لیبر بایستی ائتلافی از احزاب کارگری(اتحادیه های) داخل آن باشند؟”

نقل قول نادقیق رفیق حمه سور را مشاهده کردید٬  اما اصل بحث کورش این است: سندیکالیسم یک سلسله اعتقادات نیست، جنبش بورژوائی است که اشرافیت کارگری در کشور های متروپل سرمایه داری را با خود دارد. سندیکالیسم در کشور های متروپل محمل اتحاد طبقه کارگر نیست. محمل تسلیم و تفرقه آن است”.(تاکیدات از من است)

کورش در ادامه بحث خود میگوید: “کسی که این واقعیات را متوجه نباشد و هر حزب کارگری غیر کمونیست را سندیکالیست بداند، به نظر من، ربطی به زندگی روزمره کارگر ندارد. اصلا نمی فهمد که چه اتفاقی دارد میافتد. به اعتقاد من در ایران سندیکالیسم وجود ندارد. احزاب، روابط، محافل و تشکل های کارگری، همانطور که پیش تر گفتم به داده‌های بورژوائی و از جمله داده‌های سندیکالیستی آلوده هستند. اما اولاً این آلودگی انعکاس نا روشنی، اهداف مبهم و خرافات سیاسی و فرهنگی بورژوائی است و ثانیاً با همه این آلودگی‌ها این احزاب و تشکل ها، احزاب و تشکل های کارگری هستند در حالی که چپ قاضی ما در‌واقع خود بعضا منشاء و بخشی از ویروس واگیری این آلودگی‌ها هستند”.(تاکیدات از من است)

کورش: باز در ادامه میگوید: “این تشکل ها و این فعالین و شبکه‌ها و این احزاب به بسیاری از خرافات بورژوائِ آلوده‌ هستند اما از اتحادیه ها وآنارشیست ها عضو انترناسیونال اول، جریاناتی که مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست به نام احزاب کارگری غیر کمونیست میکنند، کارگری تر، به کمونیسم نزدیک‌تر و پیش رو تر هستند. چپ شبح سندیکالیسم را در ایران خلق کرده است تا بی‌ربطی خود به واقعیت وجودی طبقه کارگر را توجیه کند“.(تاکید از من است)

کورش ادامه میدهد که: “اگر ما تصویری چنین اجتماعی و طبقاتی از تحزب کارگری، و از جمله تحزب کمونیستی طبقه کارگر داشته باشیم، آنگاه نمی‌توانیم از احزاب و سازمان هائی سر در بیاوریم که در اساس محمل تشکل محصل ها، روشنفکران، دانشجویان، تحصیلکردگان ناراضی، آدم‌های حاشیه ای است. درست به همین دلیل است که در سیستم چپ موجود بخش بزرگی از رهبران و فعالین کارگری در صف دشمن، در صف سندیکالیسم و در صف مخالف قرار میگیرند. در حالیکه برای کارگری که یک روز است وارد میدان کار شده است، این رهبران و فعالین،‌با همه ناروشنی ها و عدم تعین ها در شناختن اهداف مبارزه طبقه کارگر، نه تنها خودی بلکه پیش از صف بخش اعظم رهبران احزاب چپ، رهبر طبقه کارگر هستند“.

به هر حال در این نوشته اولا اینکه ““در ایران سندیکالیسم نیست، چون سندیکا نیست” دقیق نیست که اشاره کردم و اصل بحث کورش را دیدید و عدم دقت رفیق حمه سور در این مورد جای تاسف است. در ثانی اینکه حمه سور میگوید ” با این استدلال احزاب سوسیال دمکرات و لیبر بایستی ائتلافی از احزاب کارگری(اتحادیه های) داخل آن باشند؟”  از بحث کورش در نمی آید و کورش میگوید:سندیکالیسم یک سلسله اعتقادات نیست، جنبش بورژوائی است که اشرافیت کارگری در کشور های متروپل سرمایه داری را با خود دارد. سندیکالیسم در کشور های متروپل محمل اتحاد طبقه کارگر نیست. محمل تسلیم و تفرقه آن است“. در مورد ایران برعکس اروپا آنچه از نظر چپ سندیکا و سندیکالیسم نام میگیرد از نظر کورش تشکل و…احزاب٬ کارگریند که از اتحادیه ها و آنارشیستها در انترناسیونال اول کارگری تر و به کمونیسم نزدیکترند. لذا آنچه رفیق حمه سور به این بحث شفاف و سرراست متصل میکند٬ مثل بسیاری از ادعاهای دیگر رفیق٬ دلبخواهی و پوچ است. خود پاراگرفهای بالا به اندازه کافی گویا است و خواننده میتواند خود قضاوت کند.

٨- احکام سنگین بدون تلاش برای اثبات

رفیق حمه سور در نوشته خود تلاش زیادی به خرج داده است تا در زمینه های مختلفی بحث کورش را از جمله و بقول رفیق حمه سور “در جدلش با چپ بورژوا، در درک مکانیکی اش از رابطه تئوری و پراتیک، در تصویرش از کمونیسم درون طبقه کارگر، از نگرش چپ بورژوائی او به سرمایه داری، از رابطه بورژوازی و طبقه کارگر، از مفهوم کارگر در مارکسیسم و  کمونیسم و از تحزب کمونیستی تا بحث سندیکا و سندیکالیسم” را به نقد بکشد. من در بحث خود تلاش کردم در زمینه های که لازم دیدم متد و نگرش و نظر رفقا را بررسی و نقد کنم و قضاوت را نیز به خواننده میسپارم. اما نوشته هر دو رفیق و خصوصا رفیق حسین مرادبیگی حاوی مسائل مختلف و مهم و بزرگی است که رفتن به جنگ آن و اثبات آن کار بیشتری می طلبد. بیرون کشیدن این همه “انحراف” در بحث معینی با منطق هم جور در نمی آید. همین باعث شده است٬ که رفقا با احکام ایدئولوژیک، اینکه حکمت چنین گفت و نگفت به جای استدلال به پجنگ دیدگاه و بحث کورش بروند. رفیق رحمان حسین زاده در سخنرانی علنی خود در لندن میگوید: “یک جنبه دیگر که من فکر میکنم بخصوص در دل مباحثات این دوره برایم تکاندهنده بود٬ بنظرم در سطوح مختلف حزب فاصله افتادن با آن ادبیات پایه ای و مبانی که این حزب رویش ساخته شده است٬ آنهم مبانی کمونیسم کارگری است. آن ادبیات اساسی که منصور حکمت تولیدش کرده٬ نمونه های تکاندهنده دارم٬ اگر کسی بگوید اینطور نیست و کنار رفته٬ مبنای استنتاج نیست٬ مبنای کار نیست و باید به آن برگردیم.” (نقل از نوار صوتی سخنرانی رحمان بخش دوم دقیقه ١٣ تا ١۵)

 

ادعای رفیق رحمان از نظر من حقیقتی را در خود ندارد. من فکر میکنم حزب حکمتیست تنها حزب سیاسی و مارکسیستی است که از نظر خط و جهت سیاسی کاملا کمونیستی است و از این زاویه نه تنها به حکمت بلکه در سیاست به لنین و مارکس نزدیک است. اینجا قصد ارزیابی از حزب حکمتیست را ندارم و قبلا در مورد فاصله چپ از طبقه کارگر و از جمله خود حزب ما نکاتم را گفته ام. اما فکر میکنم این حزب تنها رگه فکری مارکسیستی تحزب یافته در میان کل جریانات و احزاب و سازمانهائی است که به خود میگویند کمونیست. لذا فکر میکنم این جریان امتداد خط حکمت است. این دیگر ادعای من نیست و جامعه و حتی مخالفین سرسخت کمونیسم در جامعه ایران این را میگویند.

 

اثبات حکم “فاصله گرفتن حزب حکمتیست از ادبیات و مبانی حکمت”، به عهده رفیق رحمان است. رفیق رحمان برای اثبات این حکم خود باید به تاریخ این حزب نگاه کند و توضیح دهد کجا و چرا روی خط حکمت نبوده یا نیست. از نطر من این ادعا پوچ است و گفتم در نقد جریانات دیگر ما جواب این ادعاها را داده ایم.

٩- قدرگرائی و دترمینیسم حاکم بر بحث رفیق مرادبیگی 

بحث رفقا رحمان حسین زاده و حمه سور در دنیای واقعی با تفاوتهای کمی٬ در واقع یک دیدگاه است. و بخشی از نقد من یا جواب من مشترکا به دیدگاه حاکم بر مبحث دو رفیق در این نوشته آمده است. اما اینجا میخواهم بسیار مختصر دیدگاه حاکم بر کل بحث حمه سور را که از نظر من منسجم تر است بگویم و نظر خودم را در مورد آن بسیار مختصر بیان کنم.

علیرغم اینکه ساختار مطلب رفیق حمه سور بر پایه نقد از چند نقل قول رفیق کورش است و همین تعقییب کردن نظر خود او را برای خواننده مشکل میکند. اما جوهر اصلی بحث رفیق حمه سور در دل نقد او از مبحث “طبقه کارگر و تحزب کمونیستی” کورش مدرسی را٬ میتوان مشاهده کرد که در بخشهای مورد بحث به آن پرداختم. رفیق حمه سور از همان اول بحث خود معترض است که اکنون کسی از ما نمیپذیرد٬ بعد از ٢٢ سال از مباحث کمونیسم کارگری٬ نمیتوان کیلومترها را صفر کرد. اشاره دارد که بعد از شکست بلوک شرق٬ دیگر جنبشهای مختلف بورژوائی احتیاجی ندارند که خود را به کمونیسم آویزان کنند٬ بعد از این اتفاق و بحث کمونیسم کارگری از دیدگاه رفیق حمه سور دیگر همه یا بورژوا هستند یا کمونیسم کارگری٬ و همه انتخاب خود را میان این دو کرده اند. این تقسیم بندی در دیدگاه هر دو رفیق تا خود طبقه کارگر و کارگر کمونیست هم کشیده خواهد شد که به آن پرداختم. منطق بحث رفیق حمه سور این است که کمونیسم کارگری گرایش اجتماعی و موجود در طبقه کارگر است و تعلق حزب حکمتیست به این گرایش با وصل شدن این حزب به پایه اجتماعی خودش، به حزب کارگران کمونیست به نتیجه رسیده. لذا وصل شدن به این پایه، تبدیل شدن به حزب کارگران کمونیست از نظر رفیق حمه سور برای حزب ما موضوعیتی ندارد.

همزمان رفیق حمه سور در طبقه کارگر وجود و یا حتی امکان وجود و شکل گیری احزاب کارگری و نه الزاما کمونیستی را هم به رسمیت نمیشناسد. لذا در طبقه کارگر هم هر تشکل و تحزب کمونیستی جز حزب حکمتیست موضوعیت ندارد. نگاه و بینش حمه سور به کمونیسم و به کارگر و تحزب آن عمیقا سوبژکتیو است٬ جامعه به معنای واقعی در این بینش جائی ندارد. جالب است که در اظهار نظر خود در جلسه سخنرانی آذر مدرسی در لندن در اعتراض به این بحث که طبقه کارگر را … نمیشناسیم٬ رفیق حمه سور میگوید رفیق آذر به خود کارگره میگویند کارگر را نمیشناسد. اینجا حزب و یا رفقائی در حزب را که کارگرند٬ به عنوان سپر مقاومت در مقابل نقد مارکسیستی به حزب را جلو می اندازد. رفیق حمه سور اینجا هم طرفدار صنف کارگران در حزب و البته در خارج کشور میشود٬ تا بدین ترتیب نقد طرف مقابل را به کمک ویترین کارگر در حزب پس بزند. اگر ملاک کارگری بودن حزبی نشان دادن کارگرانی در حزب تازه نه در ایران که در خارج کشورباشد٬ در این صورت نه نقد پیکار و رزمندگان و نه حتی چریک فدائی هم جایگاهی نداشت. تعداد کارگرانی که در ایران و در محیط کار خود در مراکز کاری تهران و شهرهای دیگر عضو این احزاب بودند کم نبود.

در بینش رفیق حمه سور حزب ما چون پرچمدار کارگر در جدالهای سیاسی است عین کمونیسم متشکل طبقه کارگر است و تاریخ ٢٢ سال گذشته دیگر گذشته است و دنیا در این فاصله یخ نبسته است. این خود ما هستیم کمونیسم مارکسی که با مباحثات کمونیسم کارگری و حداقل بعد از آن٬ شکاف میان این کمونیسم و طبقه کارگر معنی ندارد.

نتیجه منطقی این رویکرد چیزی جز سیاست انتظار و بی عملی نیست. ما کمونیستیم و لابد و به سبک بخش زیادی از چپهای غیر کارگری٬ فردا در دل تحولات رشد خواهیم کرد و قدرت را خواهیم گرفت. اعلام وفاداری رفیقمان به متاخرترین بحثهای منصور حکمت٬ حزب و قدرت سیاسی و حزب و جامعه و…٬ و تاکید یک جانبه بر اینکه با شرکت در جدالهای سیاسی جامعه را قطبی خواهیم کرد و..٬ نگرش رایج همه شعبه های جریان ما است که منتظرند با تبلیغ و به نام حزب و قدرت سیاسی و در حقیقت با کاریکاتور کردن بحثهای منصور حکمت٬ فردا رهبر انقلاب بشوند. بحث حزب و قدرت سیاسی حکمت و حزب و جامعه و حزب و شخصیتها٬ امتداد بحث عضویت کارگری٬ آژیتاتورهای کمونیست و سیاست سازماندهی و مباحثات کمونیسم کارگری است. شرکت در جدلهای اصلی سیاسی و قطبی کردن فضا و نمایندگی طبقه کارگر در این جدالها یک وجه مهم کار ما و هر حزب کمونیست طالب قدرت است٬ اما این تنها یک وجه آن است و یک طرف دیگر همین جهت و همین بحث تبدیل شدن به حزب کمونیستی طبقه کارگر در ایران است. نگرش و رویکرد رفیق مرادبیگی نه جدید است و نه نا آشنا٬ این نگرش و به انتظارنشستن اینکه فردا همه دور ما جمع خواهند شد٬ زندگی در دنیای مجازی است که متاسفانه فضای بخش اعظم چپ ایران است. تاریخ گویا خودش سیر خود را طی خواهد کرد و کارگر هم بالاخره ما را انتخاب خواهد کرد. این جبرگرائی و دترمیننیسم عریان را رفیق حمه سور زیر چتر اینکه حکمت جواب همه چیز را داده و بعد از بحثهای کمونیست کارگری دیگر همه انتخاب کرده اند و… همان جبرگرائی قدیمی چپ است که موقعیت حاشیه ای و بی عملی مطلق را در مقابل یک بحث مارکسیستی در دفاع از زندگی حاشیه ای چپ تئوریزه میکند. لابد تاریخ ٬ تاریخ پراتیک زنده انسانها نیست و حداقل بعد از بحثهای حکمت و اتمام نیاز جنبشهای ارتجاعی به کمونیسم و انتخاب آگاهانه همه جریانات٬ دیگر کار ما هم تمام شده است. نتیجه و استنتاج عملی از این تزها که رفیق حمه سور تلاش کرده است با نقل قولهای پراکنده از مارکس و حکمت و.. ثابت کند ٬ جز پاسیفیسم و بی دخالتی برای حزب ما چیزی در بر ندارد. این تز که بالاخره ما هستیم و باید کارمان را به روال سابق پیش ببریم تا انقلاب کارگری ظهور کند برای یک حزب سیاسی مرگ است٬ در عمل جز پاسیفیسم و بیشتر حاشیه ای شدن نتیجه ای در بر نخواهد داشت. این بحث و نقد ما به این نگرش به اوایل بحثهای مارکسیسم انقلابی برمیگردد.

٢٣ ژوئن ٢٠١١