کلاهبرداری سیاسی , در حاشیه جلسه‌ای در هامبورگ حول بحثی‌ بین طیف سبز

روز ۱۷ ژوئن ۲۰۱۱ جلسه ای تاریخی! در هامبورگ برگزار شد که سخنرانانش در بیمایگی و حقارت سنگ تمام گذاشتند و با وقاحت و با مقداری شرمندگی از خمینی و حتی خامنه ای و سپاه پاسداران و حفظ بنیادهای جمهوری اسلامی دفاع کردند. سخنرانان این جلسه تاریخی حسین شریعتمداری، فریبا داودی مهاجر و رضا پیرزاده اعضای شورای مرکزی کنگره دمکراتهای سبز ایران، محمد مصطفایی به عنوان حقوقدان مدافع حقوق بشر و مجتبی واحدی مشاور ارشد مهدی کروبی بودند که به نظر می‌آمد برای نزدیکتر شدن نظراتشان برای برون رفت از بن بست جمهوری اسلامی حول طرح “انتخابات آزاد” گرد هم آماده بودند.
شریعتمداری اولین سخنران بود. ایشان در بحثی‌ که ارائه داد علنا خواستار برقرار بودن جمهوری اسلامی تمام و کمال بود. راه حل ایشان برگزاری یک انتخابات “آزاد” با تاکید فراوان بر استاندارد‌های بین المللی بود که اما هم آقای خامنه‌ای سر کار بماند (حالا شاید با محدود کردن مسئولیتهای ولایت فقیه) و هم سپاه پاسداران و غیره. به گفته ایشان باید همه را به بازی گرفت تا مبادا به کسی‌ بر بخورد و علیه انتخابات ایشان شورش کند. سپاه پاسداران قدرتی هست در ایران و نمی‌شود به راحتی‌ آن را کنار زد. اما برای رسیدن به این انتخابات آزاد باید اختلافات را کنار زد و متحد شد. مشخص است که هر جا در آن سخنرانی صحبت از اتحاد بود به معنی‌ اتحاد طیف سبز و مشروطه خواه و سلطنت طلب سبز شده تا هواداران موسوی و کروبی و سبزهایی که حاضرند با ولایت فقیه یعنی‌ شخص خامنه‌ای “آشتی‌ ملی‌” کنند بود.
سخنرانان بعدی نیز هر کدام سر انتخابات آزاد بحث خود را ارائه دادند که تفاوت چندانی در محتوا با یکدیگر نداشتند. تنها تفاوتی‌ که بحث دیگران با بحث شریعتمداری داشت این بود که بقیه لااقل به این واقعیت پی‌ برده بودند که با سر کار بودن این دولت نمی‌شود جان سالم به در برد. در نتیجه باید از این دولت عبور کرد تا بتوان “انتخابات آزاد” برگزار کرد. اما چگونگی گذر از این دولت در همه بحث‌ها ناگفته ماند. نه راه حلی برای آن مطرح شد نه حتی تاکیدی بر ضرورت آن شد، نه اعتقادی به سرنگونی حکومت بود، نه چنین جربزه ای در هیچکدام از آنها دیده میشد. در واقع اینکاره نبودند. اینرا برای خالی نبودن عریضه میگفتند. هرچند از گذار از جمهوری اسلامی صحبت میشد البته گذار مسالمت آمیز ولی همگی بر سر ماندن خود جمهوری اسلامی و بنیادهای آن توافق داشتند تفاوت آنها بر سر ولایت فقیه “آری” یا “نه” بود و شاید هم کمی‌ تغیر این بند یا آن بند اساس نامه جمهوری اسلامی.
در واقع اینها گرد هم جمع شده بودند تا یک شارلاتانیستم بی مایه و حقیر را به نمایش بگذارند و به اسم انتخابات آزاد از بقای جمهوری اسلامی دفاع کنند. واقعا چه چیز بجز کلاهبرداری سیاسی میتوان به این افراد حقیر گفت! اینرا در دو سه دقیقه وقتی که دادند به آنها گفتم.
من در قسمت سخنرانی های اصلی حضور داشتم اما آنطور که شنیدم جلسه آنشب به درازا کشیده بود چرا که سوالهای زیادی از جانب حاضرین در این جلسه مطرح شده بود. تفاوتها بسیار کمرنگ بود. به عنوان مثال آقای پیرزاده در ابتدای صحبتهایش از برابری جنسی، لغو مجازات اعدام و سنگسار و نهایتا صحبت از دمکراسی سکولار میکرد اما آنجا که دهان باز کرد تا به چگونگی برقراری برابری جنسی و لغو اعدام صحبت کند، مدافع آشتی‌ ملی‌ (بخوان آشتی‌ خامنه‌ای، کروبی، موسوی، احمدی‌نژاد) شد و لب کلامش هم در واقع همین بود. یک دل نگرانی ایشان هم این بود که در فردای انتخابات بعنون یک اصل حقوق بشری! مبادا مدیران امروزی ادارات و ارگانها برکنار شوند و حقوقشان پایمال شود باید به همه مسئولین “اجرائی” عفو داد و سر کار نگهشان داشت.
 خانم داودی هم به فکر “کمپین” انتخابات آزاد است که همه را با هم متحد کند. این اتحاد به همان معنی‌ است که در بالا ذکر کردم. از صحبت‌های مجتبی واحدی چیز زیادی دستگیرم نشد چون ایشان از طریق اینترنت وصل بودند و صدا چندان واضح نبود اما ولی‌ اگر درست متوجه شده باشم ایشان برخلاف برخی سخنرانان موافق بودند که ولایت فقیه برود اما کل رژیم حفظ شود.
و در آخر مواضع آقای مصطفایی نیز که خود را مدافع “حقوق بشر” و خمینی میداند و نگران آقای موسوی و کروبی است که چرا هیچکس به فکر آنها نیست، دیگر لزومی به توضیح بیشتر ندارد.
اینها راندگان از درگاه جمهوری اسلامی هستند. اگر جمهوری اسلامی کاری به آنها نمیداشت و به آنها اجازه میداد که حجره خود را باز بگذارند، یا کارمند وزارتخانه ای میشدند و یا نشریه ای با تیراژ دویست سیصد نسخه در میاوردند و  لزومی به همین بحث ها هم نمی دیدند. اما یک حقیقت اساس نگرانی آنها را تشکیل میدهد. بحران جمهوری اسلامی و انقلابی که در سال ٨٨ زبانه کشید و سپس انقلابات در کشورهای عربی کک به تمبان اینها انداخته است. ترس از انقلاب و زیر و رو کردن کل بساط رژیم و بیکاره شدن این جماعت منشاء اصلی جست و خیزهای سیاسی اینها است. پس از ٣٢ سال جنایت و کثافتی که از سر تا پای این رژیم میبارد و پس از حضور میلیونی مردم در خیابانها، بحث “آشتی‌ ملی‌ و نافرمانی مدنی و انتخابات آزاد” فقط نشانه بیچاره گیست است.
اینها نمایندگان تغییر در جامعه نیستند و خودشان هم چنین ادعائی ندارند. اینها تغییر را فقط و فقط در خود رژیم میخواهند و تمام تلاششان را میکنند که با رنگ انتخابات “آزاد و دموکراتیک” زدن ماجرا‌ را به خورد مردم بدهند و از بالای سر مردم راه حلی‌ ارائه بدهند که فقط سر خودشان در امان بماند.
باید به امثال این آقایان و خانم‌ها گفت که اکثریت مردم در ایران و در خارج از ایران نه تنها برای این حرفها پشیزی قائل نیستند بلکه از شما و ولایت فقیه و کل رژیم گذشته اند و این تلاش‌های شما چیزی بیش از جهل سیاسی با ترکیبی‌ از شارلاتانیزم نیست.
اینها از عقب مانده ترین بخش های حاشیه رژیم و یا در حاشیه دار و دسته هائی از رژیم اند که نه دستی بر آتش دارند نه در خود رژیم جائی. مفلوک ترین بخش شبه اپوزیسیون رژیم هستند. اینها خود از قربانیان جهل و عقب ماندگی جمهوری اسلامی هستند که علیرغم همه شاهکارشان در حقارت و کوته بینی، اما واقعا جای ترحم دارند.
هامبورگ
۱۹ ژوئن ۲۰۱۱