بورژوازی، خاور میانه و مذاکره مستقیم دولت‌های «بوش» و «جمهوری اسلامی»

ناصر پایدار : ترجیع بند گزارشات همه رسانه‌های بورژوازی در باره محتوای دیدار اخیر خاویر سولانا با علی لاریجانی، آن بود که خامنه‌ای و کل دولت اسلامی سرمایه‌داری ایران خواستار برقراری کانال مستقیم و فعال مذاکره با دولت بورژوازی امریکا هستند. سولانا خود در مصاحبه‌های مختلفی که پس از ختم این دیدار با خبرنگاران داشت با لحنی خاص و با ژست یک مکتشف موفق سفینه عبور از یک معضل مهم دنیای  سرمایه‌داری، به کرات بر این قضیه تأکید نمود.

 در این میان واکنش مشتاق، مؤکد و مملو از تبلیغات سران دولت بورژوازی ایران، به محتوا و لحن بیان سولانا، حتی از خود گفته ها و جمعبست‌های مسؤل سیاست خارجی اتحادیه اروپا، بسیار پرهیاهوتر بود.

رادیو و تلویزیون‌های رنگارنگ بورژوازی در غرب و شرق دنیا که از مدتها پیش تنظیم هر گزارش در باره رویدادهای روز خاور میانه و جنگ عراق را به گمانه زنی‌های پر زرق و برق پیرامون احتمال گفتگوی دولت‌های ایران و امریکا قفل کرده بودند، ناگهان با مشاهده سیمای راغب سران اسلامی سرمایه نسبت به وقوع مذاکرات، دامنه حرص و ولع و اشتیاق خود به نقل واقعه را ده چندان ساختند. به موازات همه اینها، سران بورژوازی امریکا نیز بدون هیچ تساهل، به مناسبت‌های مختلف و در دل هر گفتگوی تازه خود، آنچه را که رسانه ها جنجال می کردند و نمایندگان بورژوازی ایران تأیید می نمودند با شوق و ذوق مورد تصدیق قرار دادند. همه چیز گواه آن است که رشته مراودات و مناقشات میان بورژوازی دو کشور به هر حال تکان تازه‌ای خورده است اما ببینیم که محتوای این تکان تازه چیست و مذاکرات بغداد قرار است به چه چیز یا چه مسائلی پاسخ گوید؟

قبل از هر چیز تأکید بر این نکته ضروری است که بحث کوتاه حاضر قرار نیست هیچ کدام از مسائل مطرح شده در نوشته‌های پیشین و به طور مشخص مقالات «مناقشات درونی بورژوازی جهانی …..» یا «جنگ عراق، بورژوازی امریکا و چالش شکست» و مانند اینها را تکرار نماید. مطلب فشرده حاضر در امتداد همان مباحثات است و با توجه به اهمیت و موضوعیت مستمر مسأله برای جنبش کارگری ایران و جهان،، تکمیل همان گفتگوها را دنبال می کند. پیش تر در لابلای مقالات یاد شده تأکید نمودیم که تاریخ حاکمیت دولت اسلامی سرمایه‌داری، تاریخ تلاش بورژوازی امریکا برای متقاعد نمودن بورژوازی ایران به قبول برنامه ریزی‌های اقتصادی، سیاست ها و راهبردهائی است که در سطح جهانی اتوریته سیاسی و اقتصادی و نظامی ایالات متحده و سهیم شدن هر چه وسیع تر و عظیم تر انحصارات صنعتی و مالی این کشور در کل اضافه ارزش تولید شده توسط طبقه کارگر جهانی و از جمله طبقه کارگر ایران را تضمین کند. در همان نوشته ها این را نیز توضیح دادیم که جمهوری اسلامی هم در مقاطع مختلف این فرایند، با استمداد از کلیه عوامل، شرائط و مناسبت ها کوشیده است تا به بورژوازی امریکا و کلاً غرب تفهیم کند که همزیستی و ادغام و همپیوندی آری، اما این کار نیازمند تحقق شروط خاص خود می باشد و سهم متناسب و مطلوب بورژوازی ایران در توزیع اضافه ارزش‌های تولیدی و نقش برتر و فعال دولت سرمایه‌داری ایران در داربست نظم سیاسی خاور میانه بنیاد این شروط را از نظر رژیم اسلامی سرمایه تعیین می کرده است. محور واقعی کشمکشها همواره این بوده است و فرایند این مناقشه طولانی اینک زیر فشار مؤلفه‌های مهم زیر به افت و خیز خود ادامه می دهد.

۱٫ موقعیت عمومی سرمایه‌داری جهانی

در طول چند دهه آخر قرن بیستم به این سوی روند اشباع بازار جهانی از سرمایه، بالاترین رکوردها را پشت سر نهاده است. در شروع دهه ۹۰، نرخ رشد سالانه صدور سرمایه به کشورهای آسیائی و امریکای لاتین تا ۳۰% اوج گرفت. این نرخ عملاً ۳ برابر نرخ رشد سالانه صادرات کالا در سطح جهانی و ۴ برابر نرخ رشد کل تولید جهانی در این دوره بود. فقط در سال ۱۹۹۰ نزدیک به ۲ تریلیون دلار سرمایه در سطح بین المللی پیش ریز شد. این روند با مقداری نوسان و برخی افت و خیزهای طبیعی در سالهای بعد تا زمان حاضر ادامه یافته است. در دوره مورد بحث متوسط رشد نرخ انباشت سرمایه در سطح جهانی بالغ بر ۲۲۳% و در ممالک امریکای جنوبی و کارائیب از ۶۰۰% متجاوز بوده است. هدف انباشت سوای سود هیچ چیز نیست و زمانی که از رشد نرخ سرمایه گذاریها در دنیا با ارقام جهشی ۵۰۰ و ۶۰۰% صحبت می کنیم باید به خاطر بیاوریم که سرمایه بین المللی در پی این افزایش‌های غول آسای تصاعدی، حجم اضافه ارزشهای عظیم نجومی طلب می نماید. در کنار این ارقام بد نیست یا شاید بسیار لازم است که به اعداد و ارقام دیگری نیز کمی عمیق توجه گردد. «در ایالات متحده شرکت ها هر سال ۲ میلیون شغل را از دور خارج می سازند»، « در سالهای آینده فقط در امریکای شمالی بیش از ۹۰ میلیون شغل از مجموع ۱۲۰ میلیون شغل در حال از دست رفتن است»، «در آلمان فقط در فاصله یک سال بیش از ۰۰۰ ۵۰۰ شغل حذف شده است»، « شرکت سوندی، سویسی ABB سازنده جنراتورهای الکتریکی ۰۰۰ ۵۰ کارگر را اخراج و همزمان میزان فروش خود را ۶۰% بالا برده است»، «بر اساس پژوهش فدراسیون فلزکاران بین المللی در ژنو تا قبل از شروع دهه سوم قرن جاری تنها ۲% نیروی کار فعلی جهان برای تولید تمامی کالاهائی که کل تقاضای جهان را برآورده نماید کفاف خواهد داد»

ارقام بالا، بدون نیاز به هیچ تفسیر و تئوری واقعیات بسیار بدیهی و سرنوشت سازی را در برابر دیدگان بشر معاصر مجسم می سازد. اینکه روند اشباع جهان از سرمایه با آخرین شتاب به پیش می تازد، اینکه این روند به صورت غالب با سیر تصاعدی افزایش متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه در دنیا همراه است. اینکه به تبع این فرایند و در یک قیاس نسبی تاریخی، به صورت بی امان سهم سرمایه متغیر در کل سرمایه بین‌المللی رو به کاهش می رود، اینکه از کل جمعیت مهیای فروش نیروی کار بخش هر چه عظیم تری از دائره اشتغال خارج می مانند و به ارتش ذخیره کار آواره در سطح بین المللی مبدل می گردند، اینکه متوسط نرخ سود سرمایه جهان