با این رسوایی چه بخشایشی؟ (در حاشیه فیلم “الماس فریب”)

تلویزیون ایران، فیلم ساخته شده توسط وزارت اطلاعات رژیم به کارگردانی یکی از مهره های خود به اسم ” سید محمد رضا مدحی” را به نمایش گذاشت.
این فیلم همراه با تفاسیر متفاوت از آن در برخی سایت ها و روزنامه های وابسته به جمهوری اسلامی بیشتر پر و بال گرفت و هر کدام به فراخور حال خود و نزدیکی و یا دوری از یکی از جناح های رژیم به تفسیر و تجزیه و تحلیل آن پرداختند.
“قهرمان” این نمایش مسخره، یک مهره مزدور و اطلاعاتی به نام “محمد رضا مدحی” است که به گفته همکارانش در وزارت اطلاعات، سابقه “انقلابی” در رژیم اسلامی دارد و از یاران “سعید امامی” و دوستان علی فلاحیان وزیر اسبق اطلاعات جمهوری اسلامی در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی (سردار سازندگی) است . این مزدور یک شبه تاجر و متخصص “الماس” و یاران سرنگونی طلبش در اپوزسیون لیبرال برون مرزی را فریب می دهد و “الماس فریب” متولد میشود. وزارت اطلاعات برای جا انداختن این تاجر “الماس” در میان اپوزیسیون لیبرال و آشفته حال، وی را مامور پروژه ای می کند که نهایتا به رسوایی أنها می انجامد. در فیلم مذکور این مهره مزدور اطلاعات به عنوان فرد اصلی و محوری طیف رنگارنگ اپوزیسیون لیبرال ضد رژیم، از وارث تاج و تخت شاهنشاهی، تا طرفداران جنبش سبز، از لیبرال های گدا در بارگاه سازمان “سیا” تا روزنامه نگاران و تحلیلگران معلوم الحال همچون “نوری زاده و سازگارا”، تا معاون دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران و جناب دبیرکل سازمان زحمتکشان کردستان ایران که در سوگ کسب قدرت میسوزند، نقش بازی می کنند.
حاجی آقا “مدحی” که دیگر مهره های بی اعتبار سازمان “سیا” از او به اسم “سردار” نام می برند از کشور تایلند با هواپیمای خصوصی به عربستان سعودی اعزام و به دیدار وزیر امور خارجه این کشور می رود. “سردار” از آنجا به دیدار معاون وزیر امور خارجه آمریکا و سپس خود وزیر خارجه “هیلاری کلینتون” و معاون رئیس جمهور آمریکا “جو بایدن” می رود و از کانال مسئولین رتبه اول آمریکا و نیز یاران مختلف و همیشه در رکاب آنان از سلطنت طلب، سبز، لیبرال، تا مفسر “بی بی سی” و صدای آمریکا و کارگردان سینما و البته دو نماینده محترم به گفته آنان از اقلیت “قومی کرد” آماده اجرای نقش در فیلم “الماس فریب” می شوند.
“سردار” با مانورهای جیمزباندی در کشورهای مختلف و وعده بسیج نیروی عظیم سپاه پاسداران در داخل، دل همه از جمله سازمان های جاسوسی آمریکا، انگلیس، فرانسه، تا یاران طرفدار سرنگونی را به تمامی می رباید و “دولت در تبعید” شکل می یابد و ایشان در نقش رئیس جمهور آینده، مورد تائید حاضرین آن پروژه قرار می گیرد. این تجمع که “دولت در تبعید” نامگذاری می شود، نشست خود را در سالن “فرهنگ ها در پاریس”، زیر پرچم سه رنگ ایران و با آرم شیر و خورشید و با قسم و فداکاری به آن آرم و پرچم جهت خیانت نکردن به یکدیگر، با خواندن سرود “ای ایران ای مرز پرگوهر” و با حمایت مادی و اطلاعاتی آمریکا و نیروی نظامی سپاه پاسداران و با اصرار سردار بر فیلمبرداری داخلی و محرمانه از جلسه، در یک قدمی سرنگونی جمهوری اسلامی و جلوس بر تخت پادشاهی یا رئیس جمهوری در ایران قرار می گیرد.
تا دقایق آخر فیلم، همه چیز باب مراد بازیگران، آراسته و پیوسته پیش می رود. اما در لحظات واپسین فیلم و قبل از اعلام اسامی شرکت کنندگان بر صفحه سینما و روشن شدن چراغ های سالن نمایش، یک مرتبه وزارت اطلاعات که کار خود را پایان یافته و همه را دست انداخته می یابد و سود کلانی نیز از این نمایش به جیب زده و نسخه اصلی (اورژینال) را در اختیار دارد، “سردار” را از صحنه خارج و او را با یک هواپیمای خصوصی به تهران باز می گرداند. به دنبال آن نیز سایر بازیگران سرخورده و مایوس در صحنه نمایش، به جای دریافت تشویق از سوی تماشاگران، مورد نفرین و غضب آنان قرار می گیرند. به طوری که تا به حال هیچکدام از آن “حضرات گرانمایه” به جز علیرضا نوری زاده که دلقکی بی مایه است و برای هر آبروریزی و ننگی نیز کارنامه موفقیت زیر بغل دارد، به خاک رفته و عطای “دولت در تبعید” را به لقایش بخشیده و حفظ مقام و موقعیت های کنونی خود را بر پست های خیالی “گوادلوپ ٢” ترجیح می دهند.

” الماس فریب” و اختلاف جناح های رژیم
علنی کردن فیلم “الماس فریب ” جدا از رسوایی و بی آبروکردن هرچه بیشتر شرکت کنندگان آن در آنزار عمومی در داخل و خارج کشور توسط وزارت اطلاعات رژیم ، نگاه مستقیم و اصلی نیز به اوضاع سیاسی کنونی ایران و تشدید اختلافات درون خانوادگی رژیم نیز دارد. ماه هاست جنگ دو جناح رهبری و اعوان و انصارش با پاسدار احمدی نژاد و دار و دسته اش به اوج بی سابقه ای رسیده است. این درگیری و نزاع که بعد از تکیه احمدی نژاد بر مسند ریاست جمهوری برای بار دوم و کوشش در محدود کردن امکانات حکومتی و قانونی روحانیون پیر و از پا افتاده، از طریق کم رنگ کردن ویژگی های حکومت مذهبی حاکم بر ایران و پر رنگ نمودن هویت ملی و ایرانی و با حمایت نسبی سپاه پاسداران در ازای در اختیار نهادن امکانات اقتصادی گسترده به عنوان سرمایه گذار اصلی در ایران صورت گرفته بود، با پاتک خامنه ای و بیت رهبری روبرو و گام به گام در حال عقب نشینی است.
خامنه ای و دیگر نظریه پردازان ولایت فقیه، از مصباح یزدی، جنتی، محمد یزدی و خانواده لاریجانی ها تا دیگر مداحان ولایت ،که دچار نگرانی جدی از خیزش توده های به پا خواسته شده و موقعیت سیاسی و اقتصادی خود را در خطر دیده اند، تصمیم گرفتند تا در برابر زیاده روی های احمدی نژاد و تیم همراهش که “فتنه” جدیدی علیه نظام است عکس العمل سریع نشان داده و با “کور کردن چشم فتنه”، راه پیشروی را بر آنان مسدود سازند. آنان از اهرم های اصلی قدرت، از جمله مجلس و شورای نگهبان قانون اساسی استفاده و در صورت سرپیچی احمدی نژاد و تیم همراهش، ولی فقیه و نماینده خدا به عنوان ناجی دین و مملکت، در آخرین لحظه ظاهر و در صورت مقاومت و لجبازی رئیس جمهور منتخب، “زنش را نیز بر او حرام می دارد”.
جدا از تشدید اختلافات جناح ها در ماههای اخیر در همه عرصه ها که خود ناشی از فوران آتشفشان های اجتماعی در جامعه است، در فیلم “الماس فریب” این کشمکش ها به وضوح مشاهده می شود.
“حیدر مصلحی” وزیر اطلاعات با همکاری “حسین شریعتمداری” و روزنامه کیهان که اولی بازوی اجرایی رهبر و دومی سازمانده و مروج نظریه های آن و دهها برنامه و نمایش تلویزیونی از جمله “هویت” و “چراغ” در طول حاکمیت ننگین رژیم اسلامی علیه مخالفین، از دشمنان قسم خورده تا خودی های دیروز بوده، در اجرا و به راه انداختن این نمایش رسوا و پخش آن از تلویزیون اسلامی به ریاست “حاجی آقا ضرغامی”، همچون بلندگوی ولایت فقیه نقش اساسی داشته و ” حاجی آقا مدحی” را به عنوان عامل نفوذی خود برای دست انداختن و بی آبرو ساختن اپوزیسیون لیبرال و بی مایه به کار گرفته اند و معرفی می کنند. از سوی دیگر احمدی نژاد و تیم همکارش “سردار” را عامل “سیا” و مهره بی خاصیتی معرفی می کنند که کارش جاسوسی علیه جمهوری اسلامی بوده است. سایت های وابسته به خامنه ای و وزارت اطلاعات با نماش دادن عکس “مدحی” بر تخت بیمارستان و ملاقات “الهام و سعیدلو” از یاران احمدی نژاد با نامبرده، می خواهند رئیس جمهور ۲۰ میلیون رای را هرچه بیشتر بی آبرو کنند. آنان با این نمایش قصد دارند نشان دهند آرایی در کار نبوده و هر چه بوده از تقلب و موقعیت رهبری هزینه شده و اکنون که رئیس جمهور قصد زیاده روی دارد باید بدهی های بیت رهبری را نقدا بازپس دهد. وزارت اطلاعات و “مصلحی” وزیر حاکم بر آن با این نمایش و وعده روکردن اسناد و اطلاعات دیگر در اینده، عملا انتقام کنار گذاشتن خود از پست وزیر اطلاعات، در تبانی و توافق با “آقا” را از رئیس جمهورش باز پس می گیرد و دهن کجی آشکاری را علیه او به نمایش می گذارد. از سوی دیگر وزارت اطلاعات با نمایش این فیلم، جدا از نشان دادن بی مایگی این طیف از اپوزیسیون لیبرال و شیفته قدرت به هر قیمت و با هر وسیله و هر کسی، قصد دارد قدر قدرتی خود را علیه مردم جان به لب رسیده و متنفر از کل حاکمیت ضد انسانی حکومت اسلامی را به رخ بکشد که گویا قدرتمند و شکست ناپذیر است، آمریکا و متحدین غربی و منطقه ای آن و نوکران جیرخوارش را فریب داده و به بازی میگیرد. قصد دارد نشان دهد که مردم باید حال و هوای نظام ضد انسانی اسلامی را داشته باشند چون مسلط است . قصد دارد نشان دهد که اپوزسیونی در کار نیست و آنچه هست این چنین بازیچه دست وزارت اطلاعات و سبک و بی خاصیت است، و بحثی از سرنگونی جمهوری اسلامی در میان نیست، مردم مواظب باشند و “زیاده روی” نکنند . این مضحکه در واقع نمایش وحشت جمهوری اسلامی از خیزشهای اخیر مردم ناراضی و ایجاد ترس در صفوف آنان بمنظور عقب نشینی و خودداری از اعتراض و مبارزه برای سرنگونی این رژیم است .
اما این نمایش هرچه باشد و هر میزان از حقیقت در رسوایی این بخش از اپوزسیون لیبرال و بورژوازی را در خود نهفته داشته باشد، نشانه قدر قدرتی وزارت اطلاعات و طولانی شدن عمر ننگین جمهوری اسلامی نیست، بلکه در اساس نشانه بازی دادن اپوزیسیون لیبرال و بورژوابی است که در درجه اول بی خاصیتی و دلقک بودن آن را به نمایش می گذارد و در نگاه دوم بی افقی، واماندگی سیاسی، بی مایگی و بی اعتمادی و عدم وفاداری آنان حتی به ادعاهاو مطالبات کذایی خود را نشان می دهد.
مردم ایران بی شک از مشاهده این فیلم و تشدید جنگ جناح ها و بی آبرویی اپوزیسیون بورژوایی و همکار آمریکا، نه تنها نباید ناخوشنود باشند، بلکه لازم است از این فرصت همچون فرصت مناظرات تلویزیونی در زمان نمایش دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری که کاندیداهای عبور کرده از صافی شورای نگهبان، پته نظام شان را به آب دادند، بهره جویند و جهت پایان دادن به شر نظام سرکوبگر و ضد انسانی حکومت اسلامی که بیش از هر زمان دیگری در بحران های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بین المللی دست و پا می زند، نهایت استفاده را ببرند، استینها را بالا بزنند و برای به گور سپردن این نظام فاسد به میدان بیایند. تکلیف نهایی این رژیم نه در نمایشهای مسخره و رسوایی “الماس فریب” ، نه در همکاری و توطئه مشترک امریکا و اپوزسیون پروغربی برای سازماندادن”گوادالوپ٢” بلکه برعکس و در خیابانهای شهرهای ایران، در کارخانه، دانشگاه و مراکز تولید، در جوش و خروش جنبش انقلابی زنان، دانشجویان و جنبش انقلابی کردستان و در قیام رادیکال و انقلابی مردم ستمدید ایران برای به گورسپردن نهایی جمهوری اسلامی باید تعیین تکلیف شود.
اما فیلم “الماس فریب” یک حقیقت ساده را برای صدمین بار به مردم ایران نشان داد و اثبات کرد . آنهم دغلبازی و وحشت اشکار آمریکا و نوکران رنگارنگ ایرانی آن در طیف “اپوزسیون سرنگونی خواه” از سلطنت طلب و لیبرال،تا سبز و نمایندگان اقلیت “قوم کرد” و دیگر اقلیتهای “قومی” در مخالفت با حکومت اسلامی است . امریکا و اپوزسیون متحدش در وحشت از قیام و سازماندهی مستقیم توده های جان به لب رسیده برای سرنگونی رژیم اسلامی، مدام و تاریخآ در فکر اجرای ظرفیت توطئه و پنهانکاری برای کسب قدرت به هر قیمت و با استفاده از هر وسیله و امکاناتی بوده و هست. این بخش از اپوزسیون “سرنگونی خواه” باردیگر نشان داد و اثبات کرد که وحشت آنان از قیام مردمی و سازماندهی خوداگاه مردم و جریان چپ و سکولار جامعه صد برابر بیشتر از وحشت سرنگونی جمهوری اسلامی است.
اما در میان این خیل وامانده اپوزسیون بورژوایی و لیبرال، دو جریان، حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان کردستان ایران که نمایندگانش در مقام معاون دبیر کل و دیگری در موقعیت دبیرکل در این نمایش شرکت نموده اند از وضعیت ویژه تری برخوردارند. این دو جریان که بعنوان نمایندگان “قوم کرد” در این نمایش و در نشست کارتنی دیگر تحت عنوان “کنگره خلق های ایران” تشریف دارند ، برای دست یازیدن به قدرت به هر خس و خاشاکی ، با هر مهره بدون نام و نشان و یا با نام نشان و سهیم در سرکوب و کشتار مردم ایران در زمان رژیم شاهنشاهی یا اسلامی و با اطلاع یا بدون اطلاع نگهبانان پارکهای کاخ سفید و پنتاگون نشست و برخواست پنهانی دارند و وارد معامله و زد و بند میشوند. اینان که کمترین اعتقاد و باوری به نیروی لایزال مردم زجرکشیده برای تغییر نظام اسلامی بر ایران ندارند هر روز دسته گلی آب داده و روز بعد با تکرار آن، انگار اتفاقی نیفتاده و آب از آب تکان نمی خورد. حزب دمکرات کردستان ایران دوره های مختلف به بهانه “حمایت و تقویت مطالبات مردم کردستان” اما به دلیل توهم و خوشباوری به رژیم، در انتخابات مجلس و شوراهای اسلامی شرکت و مردم را به شرکت در آنها تشویق کرد. بعد از برهم زدن “هیئت نمایندگی خلق کرد” که نماینده مردم کردستان در مذاکره با رژیم اسلامی بود، پنهانی رابطه اش با مقامات رژیم را حفظ و به همین دلیل توسط مجاهدین و متحدینش از “شورای ملی مقاومت ایران” که عضو آن بود اخراج گردید. دبیرکلش همراه سه نفر از یارانش در توهم مذاکره با یکی از “سرداران” سپاه در وین ترور شد.  از زبان دبیرکلش برای انتخاب مجدد “بوش پسر” پیام تبریک فرستاد و خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی با دخالت نظامی امریکا به سبک عراق گردید. با “جنبش سبز” همنوا شد و تشکل ارتجاعی “اتحادیه روحانیون کردستان” را در برابر نهاد و تشکل های انقلابی و مستقل کارگری،زنان و جوانان سازمان داد. اکنون هم با شرکت در نمایش “الماس فریب” برای چندمین بار فریب خورد و با خواندن “سرود ای ایران، ای مرز پرگهر” باردیگر نشان داد از هر “ایرانی همچون “سردار” و نوری زاده و سازگارا ” ایرانی تر است.
اما کار سازمان زحمتکشان و دبیرکل “محترم” آن از اینهم زارتر است. آقای دبیرکل دیرآمده و زیاد عجله دارد. باید سالهای کمونیست بودن، چپ بودن ،ضد امریکای بودن و اعتقاد به کارگر و زحمتکش ، برای انجام انقلاب به جای توطئه و کار پنهانی و زیر به زیر را جبران کند. باید ره صد ساله را چند روزه طی کند. پروژه اصلاحات خاتمی قند در دهنش آب کرد و فراموش نمود که روزی کمونیست و ضد سرمایه داری بوده است . برای جبران مافات گذشته به قول همکارانش در ” دفترسیاسی سابق” که از ایشان انشعاب کردند، در همان ماههای اولیه انشعاب از کومه له ، با ماموران وزارت اطلاعات در سلیمانیه و سپس در بغداد همنیش و روبوسی کرد. آماده خدمت در رکاب امریکا جهت عراقیزه کردن ایران بود. با جنبش “ارتجاعی سبز” سبز شد اما بهره ای نبرد و رنگ زرد گردید. در مرگ ایت الله العظمی منتظری سیاه پوش شد و با شاگردانش از “سروش ، کدیور ، گنجی و نوریزاده …” اعلام همدردی و تسلیت کرد. بارها در حمایت از “جنبش سبز” به مردم کردستان فراخوان داد، هر بار با شکست و جواب رد این مردم روبرو شد ، به روی خود نیاورد و دو باره و چند باره تکرار کرد. در خواب و خیال “کاری شدن” در ایران میسوزد و هر اقدامی را از این زاویه سنجش میکند . اما از بخت بد همیشه شکست میخورد. او تجسم شکست و ناکامی است. شرکتش در پروژه “الماس فریب” نشان داد در راه نیل به قدرت چقدر ساده فریب میخورد. تاریخ این نوع “احزاب و افراد” تاریخ بازندگان است .
بی شک جنبش انقلابی کردستان در ورای این احزاب و رهبران آنان، باید مسیر خود را در هماهنگی و همسویی با جنبش رادیکال و انقلابی سراسری در ایران ، نه در سالن های سربسته و توطئه ، نه در نمایش “الماسهای فریب” بلکه در اتحاد مبارزاتی و طبقاتی، در حضور ملیونی در اعتراضات اشکار خیابانی،در اعتصابات کارگری، دانشجویی ، زنان و در رودرویی مستقیم برای سرنگونی جمهوری اسلامی  و مردم ستمدیده ، بیابد .  اکنون و از هر زمانی بیشتر مردم کردستان و رهبران و فعالین دست اندرکار سازماندهی توده ای و مبارزاتی باید از احزاب و رهبران یاد شده سوال کنند “با اینهمه رسوایی چه بخشایشی”
نیمه اول جولای ٢٠١١

*عنوان این مطلب از کتان “جاناتان رندل” با ترجمه “ابراهیم یونسی” که به تراژدی مردم کرد میپردازد گرفته شده است .