در حاشیه یک جدل: "اطلاعیه" در پاسخ به یک "مقاله"

ایرج فرزاد : رضا مقدم در شماره ۱۶ نشریه "به پیش"، ۲۹ شهریور ۸۵، بحثی نوشته است با عنوان: " خطر فساد در جنبش کارگری" و بهمن شفیق در یک سری از مقالات در سایت "افق روشن"، مفصلا این مساله را شکافته است. بحث من در اینجا وارد شدن به این جدل نیست.

 نکته من این است که در پاسخ به نقد تفصیلی و توضیحی و تحلیلی و "مقاله" بهمن شفیق، "کمیته اجرائی" تشکیلات متبوع رضا مقدم، "اتحاد سوسیالیستی کارگری"، اطلاعیه صادر کرده است! عنوان هم این است:
"اطلاعیه اتحاد سوسیالیستی کارگری در مورد مقاله بهمن شفیق".

و سوال این است که این چه سنت و چه رسم و یاسائی است که پاسخ نقد و نظر و نوشته و مقاله را با اطلاعیه "تشکیلات" و قرار و قطعنامه میدهد؟ بهمن شفیق، به خود زحمت داده است و موضع رضا مقدم را در رابطه با مساله مورد مناقشه به نقد کشیده است. در مقابل، تشکیلات متبوع ایرج آذرین و رضا مقدم، به جای ادامه جدل و یا پاسخ به انتقادات بهمن شفیق، "حکم" صادر کرده است! قبل از هر چیز اولین جلوه این رفتار این است که نه رضا مقدم و نه ایرج آذرین این بضاعت را در خود سراغ ندیده اند، که به انتقادات بهمن شفیق، پاسخ بدهند. به جای آن راحت ترین راه را صدور"اطلاعیه" و در نتیجه اعلام تکفیر بهمن شفیق و حکم "ختم" جدل یافته اند. داشتم فکر میکردم که اگر قرار باشد به موضع هر ستون نویس و هر تحلیلگر روزنامه ها و مجلات در رسانه های کشورهای اروپائی به این شیوه رضا مقدم و ایرج آذرین برخورد شود، میبایست ما شاهد چاپ صفحات خسته کننده و کسالت آوری باشیم که دپارتمانها و تشکیلاتها و انجمنهای مختلف مدام مشغول صدور اطلاعیه برای محکوم کردن این یا آن منتقد و قلم زن و ژورنالیست اند. حقیقتا با هیچ منطقی سازگار نیست که پاسخ "مقاله" و "تحلیل"، اطلاعیه باشد. و جالب این است که عنوان اطلاعیه تشکیلات رضا مقدم و ایرج آذرین، نه رد کذب و دروغ، و یا دستکم تذکر یک تحریف، که نفس "مقاله" بهمن شفیق است.

این سنت بسیار آشنائی است، سنتی که بیشتر از هر چیزی از فرقه های مذهبی و سکتهای دهقانی دوران قرون وسطی و دستجات "عیاران"و روحیات و اخلاقیات "جوانمردانه" و قسم خوردنهای محفلی  تغذیه میکند. این سنت داش آکلی و بیان وحشت دارو دسته جمع یاران خونی از اغیار، بیگانگان، غیرخودیها، یاران تا دیروزی و پیروان دسته و باند رقیب  است. اما این سنتها، در اوائل قرن بیست و یکم، در دل انفجارات اطلاعات و در دوره اینترنت رو میدهند! این سنتهای آن نوع سوسیالیسمی است که قبل از اینکه با شهر و قلم و جدل باز و تقابل افکار خود را تداعی کند، به حسن صباح و سمک عیار بیشتر از داروین و مارکس و کانت و دکارت دلبستگی دارد. این همان سنتی است که وقتی از قدرت تفکر و تعمق و جدل فکری و قلمی باز میماند، به حمیت قسمتی و تعصب و جهالت سکت خود و دفاع از "غیرت" و ناموس عضویت افراد خود، و نه تفکر و استقلال فردی آنها چنگ میزند. این رو کم کنی و پراندن غریبه از حیات خلوت و قهوه خانه پاتوق بچه های محل و تعلق خاطر به انقلاب ایدئولوژیکی ها و تصفیه و تزکیه و پالایش درونی و مرشد و صاحب ضرب و زنگ است. این همان سنتی است که قرآن را از روی طاقچه برداشت و به جای آن کاپیتال گذاشت. این میراث سکتهای شبه مذهبی و فرهنگ شرقی و اسلامی و تسلیم به فشار اخلاقی و روانی سنن عتیق است. همان سنتی است که در ممالک شرقی و جاهائی مثل هند و پاکستان کاست ساخته است و زندگی با روحیات آنها را در خصوصیات ممیزه و جاودانه تاریخی و ملی و مذهبی نهادینه کرده است. میراث سنگین نسلهای پیشین در کشورهای شرق و اسلام زده، سوسیالیسم پویا، مدرن و انقلابی و همیشه در حال تحول و تغییر کارگر جامعه مدرن صنعتی دنیای امروز را زمین گیر کرده است. سنن "حزبی" و پرنسیپها و موازین درونی این سوسیالیسمهای شرقی و ملی، قبل از اینکه با محافل و شبکه های مطالعاتی، فکری و انجمنهای آموزشی مارکس و انگلس و لنین و کارگران سوسیالیست و جدل و مناظره با میراثهای علمی و اجتماعی بشریت  خود را تداعی کند،  به رکود و انجماد فکری شرقی و فلسفه عرفان و تصوف و خلوص روح انتزاعی شبه مذهبی متعلق است.

سرنوشت تلخ پیکار و رزمندگان، در قالب صدور اطلاعیه و قرار و قطعنامه علیه مقاله و جدال نظری و تحلیل، دارد در برابر چشمان همه ما تکرار میشود. و عمر این سوسیالیسم درون محفلی و خودمانی، با باز شدن کوچکترین فضای سیاسی به پایان خود نزدیک خواهد شد. کمونیسم در ایران و حزب آن در جامعه از زیر سنگ هم که باشد، ناچار است در برابر تلاشهای عبث و مسخره برای عبور از کمونیسم منصور حکمت و عادت دادن اذهان به آواری که به نام او و در قالب "درافزوده" های آنهائی که از حاشیه و از دوران غیبتهای کبری و صغری به مناصب بادآورده ای رسیده اند، به منبع اوریژینال و تاریخ و سنن و دستاوردهای بیش از سه دهه  کمونیسم منصور حکمت و مارکسیسم انقلابی او رجعت کند. ناچار است این کمونیسم را از زیر دست و پای جعلیات و تحریفات خرده بورژوائی رها سازد و آنرا به نیروی آزاداندیش و آچار بدستانی که امرشان، مستقیما رهائی انسان و جامعه از بردگی مزدی و خلاصی از هر نوع ستم و تبعیض است، متصل کند.

اینکه ایرج آذرین و رضا مقدم تشکیلاتشان و محفلشان دو سه نفره است، اصلا اهمیت ندارد. مهم همین سنت دست بردن به "اطلاعیه" محفل و سازمان و حزب و تشکیلات علیه نظر کسی است که اگر زمانی حشر و نشری هم با او داشته اند، اکنون دیگر به محفل دیگری تعلق دارد و در سایت دیگری مینویسد. و برای کسی که زمانی دارای علقه سیاسی و تشکیلاتی مشترکی بوده است، دیوار نفرت و بسیج اخلاقی ضخیم تر و بلندتر است.  کسی، بهمن شفیق، از گروه "آ
نان"، و لاجرم اکنون دیگر کافر و زندیقه و مرتد، به "نظر" یکی از اعضای فرقه نقدی نوشته است. "مروت و لوطیگری" حکم میکند، که قبل از تعیین تکلیف هر اختلاف نظری،به عالم و آدم و در ملا عام نشان داده شود که  فرقه، هر سابقه ای داشته باشد و مستقل از طول و عرضش، "بی غیرت" نیست و با بی رحمی هر چه تمامتر به یار غار سابق خود میتازد! یادم می آید که وقتی رضا مقدم نوشت:
" صفوف حزب کمونیست کارگری را ترک میکنم"، همین استعفا نامه چند خطی، از جانب بهمن شفیق به عنوان "مانیفست" خود او برای فاصله گرفتن از کمونیسم منصور حکمت و پیوستن به "جنبش اصلاحات" در هوا قاپیده شد. "جرم" فعلی بهمن شفیق حتی مواضع او در سری مقالاتش در تقابل با " خطر فساد در جنبش کارگری" نیست. او دیگر به محفل رضا مقدم و ایرج آذرین تعلق ندارد و بنابراین باید دو بار تقاص پس بدهد، یک بار بخاطر نقد نظرات عضوی از محفل اتحاد سوسیالیستی کارگران و مهمتر از آن، بار دوم، مجازات و کیفر وپس دادن تاوان گسست علقه روابط محفلی در چند سال پیش. نفرت ضدانتقادی و بسیج اخلاقی علیه نظر و مقاله از طریق صدور اطلاعیه و قرار و قطعنامه بویژه علیه عضو پیشین و اسبق و اکنون مرتد، در این سنت سوسیالیسم  فئودالی و پوپولیستی و نوع کارگر پناهی و سالوسی فنا به عرق جبین و دستان پینه بسته، ریشه دار است.

و سوال این است آیا پیش نویس قرار تقبیح من و عبدالله شریفی توسط آذرمدرسی و خالد حاج محمدی بخاطر اتهام "سنگین" انتشار نقدمان در بیرون از ارگانهائی که "افتخار عضویت" در آنرا داشته ایم، از همین سنت سمک عیار و سربداران و میراثهای قلعه الموت وام گرفته نشده است؟  قراری که فلسفه آن قبل از اینکه تصویب یا عدم تصویب آن باشد، جار زدن تقبیح ما در ملا عام بود؟
آیا به این ترتیب این سنت نمیخواهد تحلیل و مقاله را با قرار و قطعنامه پاسخ بگوید و به همه بفهماند که جدل بی جدل، فکر بی فکر؟ آیا این همان بسیج عاطفی و چنگ بردن به بسیج اخلاقی علیه بحث و مقاله و تحلیل سیاسی نیست؟  خیال میکنند میتوان کیلومترها را صفر کرد و سابقه این نوع بسیج اخلاقی در مقابل بحث و نظر و تحلیل سیاسی را لاک گرفت. کمونیسم ایران بیش از دو سال و چهار سال سابقه دارد و کمونیسم جهان بیش از یک قرن و نیم، دوستان گرامی! 

این روشها سنت سوسیالیسم تنگ نظر و متحجر و ضد عاطفه و ضد تفکر، دهقانی و فئودالی است. این سنتها همان روشی است که حتی رفتار فردی و عاطفی و جنسی آدمهای عضو "سکت" را با معیار و ترازوی تعلق سکتی به "ارگان"های خودیها میسنجد. این همان سوسیالیسم اردوگاهی است که بزرگترین حربه تعرض تبلیغاتی بورژوازی و دمکراسی سرمایه داری غرب را علیه کمونیسم به اتکا نقض و پایمال کردن نظر و رای و تحلیل فردی و شخصی انسانها فراهم کرد. این میدان گسترش و کانال و قنات جاری شدن "قطره اشکهائی" در اقیانوس اند که پایه های سوسیالیسم بورژوائی و عرق تعصبات "میهن" سوسیالیستی را از اساس سست و در نهایت فروپاشاند. و فراموش نکنیم که قرار و قطعنامه و اطلاعیه را علیه "مقاله" یک عضو سابق و یا اسبق و حتی نه خود مقاله و فکر، که "گناه" انتشار آن در جائی که حوزه "خودی" نیست، صادر کرده اند. اینها محصول طبیعی "عبور از منصور حکمت" و مارکسیسم انقلابی و کمونیسم او و مصداق عینی "درافزوده" های کسانی است که وقتی با مخالفت سیاسی و فکری رفقای تا دیروز خود روبرو میشوند یا جدل آنلاین راه میاندازند و یا مناسک برائت از "مرتدین" را به نام کنگره حزبی و حزب سیاسی و حزب مصوبات و قرارها راه می اندازند. این نوع سوسیالیسم فقط میتواند محصول اختناق و خفقان و دور از دسترس بودن مارکس و لنین و منصور حکمت برای کارگر و فعال سیاسی در جامعه ایران باشد. و جامعه و محافل و کانونهای فکری و شبکه های فعالین کارگری و سوسیالیستی ایران مجبور نیستند مارکس و لنین و منصور حکمت را از دریچه تجدید حیات سوسیالیسمهای خرده بورژوائی و پوپولیستی و دهقانی و فئودالی نگاه کنند.  این فقر آن فلسفه ای است که در مواجهه با سالها اختناق و به زنجیر بستن فکر و عقل و نظر آزاد انسانها، فقط عرفان، ماخیسم، درون گرائی و پوچیسم و مناسک اقتدا و تملق متقابل فرقه های غیر اجتماعی درخود و برای خود را تولید کرده است. این مکاتب با بزیر کشیدن استبداد اسلامی و باز شدن فضای دورانهای بحران انقلابی یکشبه مضمحل میشوند. تجربه سالهای بحران انقلابی ۵۷ در ایران و نازا و عقیم بودن انواع سوسیالیسمهای دهقانی و پوپولیستی و ملی و اسلامی در مواجهه با کمونیسم سلبی و درسهای کاپیتال و مارکسیسم انقلابی و کمونیسم پراتیک منصور حکمت بسیار گویاست. 

۲۲ مه ۲۰۰۷

iraj.farzad@gmail.com
www.iraj-farzad.com
http://iraj-f.blogfa.com