شمال آفریقا، خاورمیانه و معضل حل نشده!نگاهی گذرا به تغییر و تحولات سیاسی اخیر و باز کردن فضای بحث در مورد آن!

در شش ماه گذشته تغییر و تحولات سیاسی/ اجتماعی عظیمی در شمال آفریقا، کشورهای اطراف دریای مدیترانه و خاورمیانه  بوقوع پیوسته که هنوز در جریان است. اکنون شاهدیم که نسخه های دمکراسی طلبی چندان قابل قبول شکم گرسنه مردم فقیر نیست و کارگران و مردم فقیر خواهان تحولات جدی در زندگی اجتماعی / سیاسی و اقتصادی خود هستند. اکنون کشورهای مصر، لیبی، الجزائر، تونس، یمن، اردن، سوریه، عراق، بحرین و ایران هر روزه شاهد تنش بین حاکمیت دیکتاتور و مردم معترض هستند. در لیبی جنگ داخلی تمام عیاری در جریان است که حاصلش آوارگی و بیخانمانی میلیونها انسان بیدفاع است. بمباران نا تو در لیبی قرار است منجر به دمکراسی نوع اروپا و آمریکا شود در این منطقه. مردم مصر با وجود مبارزات قهرمانانه خود توانستند حاکمیت سی و اندی ساله مبارک را به زیر بکشند توانستند یک همبستگی عمومی در سطح جامعه را بنمایش بگذارند، اما در ۸ مارس امسال زنان مبارز مورد توهین و تحقیر زیادی از طرف حاکمیت جدید قرار گرفتند. در ۸ مارس پلیس و سازمانهای پلیسی دست پرورده مبارک اما تحت فرمان حاکمان جدید، زنان و دختران تظاهر کننده در ۸ مارس را در مرکز پلیس لخت کردند و معاینه نمودند آنهایی که باکره بودند دست پدر و مادرشان سپردند و به قید ضمانت آزاد کردند، زنانی که باکره نبودند و شوهر داشتند با قید ضمانت آنها را هم تحویل صاحبشان دادند اما اکثر فعالین جنبش زنان مصر که انسانهای برابری طلب و جوان بودند اما پرده بکارت نداشتند و نیز شوهر هم نکرده بودند بعنوان بدکاره و فاسد در دادگاه محاکمه شدند و یا منتظر محاکمه در زندان هستند هنوز. این واقعه نشان میدهد که درست دوماه بعد از سرنگونی مبارک سیستم فاشیستی و پلیسی هنوز سر جایش است و برای بد نام کردن جنبش برابری طلبی زنان و مردان مبارز که از ماهها پیش توانست مبارک را به زیر بکشد، بوسیله سیستم مبارک و مذهبی های فاسدی که در ایندوره شریک قدرت هستند با درست کردن این اوضاع میخواهند تلافی سرنگونی مبارک را در بیاورند. میخواهند به جنبش برابری طلب دهن کجی کنند و آن را بی حاصل نمایند. کارگران و مردم مصر هنوز نتوانسته اند مسئله امنیت شغلی و نیز حقوق بالا به نسبت تورم را دریافت کنند. حاکمان جدید در تلاش هستند انتخابات زود رس را به مردم تحمیل کنند تا نگذارند تشکلهای رادیکال خودرا متشکل کنند و در انتخابات شرکت کنند. چون در کشوری که بیش از سی سال دیکتاتوری برقرار بوده، چگونه در مدتی کوتاه مردم میتوانند تصمیم سیاسی درستی بگیرند و تشکل خودرا ایجاد نمایند. هنوز کارگران نفت اسماعیله منتظرند که مسئله بیمه شان حل شود. هنوز زنان و جوانان آزادیخواه گاهگاهی در میدان التحریر بدور هم جمع میشوند. در آخرین خبر برای اول مه پلیس با حضور بیسابقه در خیابانها علنا حکومت نظامی حساب شده ای را در قاهره به نمایش گذاشتند. آری جانبازی های مردم مصر در پشت معاملات کثیف سیاسی دارد به سخره گرفته میشود.

جنگ داخلی که به لیبی تحمیل شده دو هدف دارد یک اینکه مانع رشد مبارزات سیاسی راد یکال علیه حکومت دیکتاتور قذافی شوند. دوم اینکه با توجه به وضعیت اقتصادی و بحران اقتصادی که غرب و آمریکا دارند ، از اوضاع استفاده کرده و به چپاول منابع نفتی و دیگر منابع طبیعی لیبی مشغول اند. با فرستادن سربازان مزدور و نیز ایجاد اپوزیسیون قلابی میخواهند از فضای جنگ داخلی استفاده کنند تا جوانان، اتحادیه های کارگری و رادیکالیسم را در جامعه به حاشیه برانند. اگر به عرصه جامعه لیبی نگاه کنید مردم درگیر یک جنگ داخلی کردند و مسئله واقعی که سرنگونی قذافی و ایجاد جامعه برابر باشد را به فراموشی سپرده شده است. در بحرین سربازان صعودی و امارات مردم را سلاخی کردند و یک شبه میدان مروارید(که محل تجمع اعتراضات بود) را با خاک یکسان کردند تا تجربه میدان التحریر مصر تکرار نشود. در یمن با ایجاد تشکلهای شبه نظامی فاشیستی/ مذهبی تلاش میکنند با علی عبداله صالح معامله کنند. بقول یک روزنامه نگار جوان بنام خانم فارها (دختر جوان یمنی که روزنامه نگار است) که وبلاگ زده و صدای مردم را به گوش جهانیان برساند، مینویسد؛ جنگهای جنوب مذهبیون با دولت به جنبش آزادیخواهی مردم یمن ربطی ندارد و ساخته دست سازمانهای جاسوسی اروپایی و یمنی است.  در سوریه مردم خواهان جلوگیری از رشوه خواری شدند ولی تظاهرات آزادیخواهانه مردم هر روزه به خون کشیده میشود و کلیه سازمانهای جهانی در مورد این تجاوز بشار اسد به مردم معترض سکوت کرده اند و بتازگی روزنامه ها مینویسند که آمریکا صدای خودرا علیه بشار اسد تند کرده است! ای عجبا!!!؟؟؟

اینها و دهها نمونه دیگر در ایران، اردن، تونس، الجرائر و مراکش هر روزه مردم علیه حاکمیت اعتراض میکنند. مبارزات جدی کارگران در ایران و نیز اعتراضات روز مره مردم علیه اعدامها در ایران همه و همه ندا از یک مبارزه جدی در این جوامع میدهند. اما سیاست نتئو لبرالیستی نظم نوین جهانی گذشته از اینکه به انواع حیل حاکمان را تقویت میکنند اما سالوسانه دم از آزادیخواهی و دفاع از مردم هم میزنند. در جریان مبارزات مردم مصر ، تونس همه متوجه شدیم که با عوض کردن دیکتاتورهایی مثل بین علی و مبارک موافقت شد اما سکوت در سوریه و یمن و سرکوب اعتراضات بحرین و لاس زدنهای دیپلماتیک با ایران نشان از این دارد که اروپا و آمریکا واقف اند که بیش از ۵۰ سال دیکتاتوری در این مناطق مردم متشکل نیستند در نتیجه فورا با شیفت کردن مزدوران تلاش میکنند جنبش مردم را به نابودی بکشند. یا با ایجاد فضای جنگ داخلی مثل لیبی اصلا خواستهای مردم بگوش جهانیان نخواهد رسید. آری همه اینها نتیجه بلاواسطه حاکمیت دیکتاتوری چندین دهه در شمال آفریقا و خاورمیانه است که باعث شده، مردم تشکل نداشته باشند ونیز در همین رابطه کلیه تشکلهای کارگری و رادیکال و کمونیستی تحت تعقیب پلیسی بوده اند و حالا هم در نبودن تشکل رادیکال کمونیستی کارگری قطعا این مبارزات مردم برابری طلب در این منطقه را دارند به بیراهه میبرند.

 معضل چیست؟

حقیقتا نمیشود در یک مقاله یا نوشته جواب را یافت، اما هدف من این است؛ ما کمونیستها باید رو به جامعه یک دیالوگ جدی سیاسی در این مورد باز کنیم. در طول سه دهه اخیر تغییر و تحولات جدی در بالکان، کشورهای بالتیک ، شوروی سابق و شمال آفریقا و خاورمیانه در جریان بوده و هست. اما چرا این مبارزات و تغییر تحولات بجای اینکه جواب خواستهای مردم بدهند فقط به جابجایی مهرهای سیاسی سرمایه منجر شده است و یا میشود.

بنظر من این خصوصیت اعتراضات اخیر است، چون این اعتراضات اساسا خود جوش، پلاتفرم و تشکل روشن خود به میدان نمی آیند. دوما در این اعتراضات جای تشکلهای کارگری/ کمونیستی بطور جدی خالی است. این اوضاع نشان میدهد که تنها به میدان آمدن کافی نیست بلکه باید شعار معین و تشکل رادیکال کمونیستی را ایجاد کرد.

جانبازی های سیاسی وقتی به نتیجه میرسند که شعار کمونیستی و تشکل کمونیستی در راسشان باشد. انقلابات و تغییر تحولات اجتماعی زمانی به نفع کارگران و اکثر مردم جامعه تمام میشوند که خواستهای مردم در راس قرار داشته باشد و این تنها در توان یک تشکل و سازماندهی کمونیستی/ کارگری امکان پذیر است. میتوان دیکتاتور هارا با فشار سیاسی به زیر کشید و این قابل تحسین است، اما اگر نتوانیم آلترناتیو سیاسیی کمونیستی /کارگری را به پلاتفرم اعتراضات تبدیل کنیم مثل این است که نیمه راه را طی کرده باشیم. درست مثل شرایط کنونی مصر، تونس دیکتاتور رفت اما چی شد؟؟؟؟ منظورم این است چقدر امنیت سیاسی، شغلی و اقتصادی در جامعه برقرار شده؟؟ دستورات باز داشتهای مردم معترض در مصر را کی صادر میکند؟؟؟ چرا باید پلیس مصر در ۸ مارس وحشیانه به زنان و دختران مبارز حمله کند و آنها را با نهایت بیشرمی تحقیر نماید. آری اینهاست؟ باید در مورد این مسائل رو به جامعه و در جلو چشم جامعه مورد بحث قرار دهیم. چرا مبارزات مردم یونان بعد از ماهها هنوز بی جواب است؟ چرا جنگ داخلی باید بوجود آید تا بدینوسیله دست مردم لیبی را به خون یکدیگر آغشته کنند؟  بخاطر اینکه مبارزات رادیکال علیه قذافی را به بیراهه ببرند؟؟

اینها نکاتی است که باید از منظر کارگر مبارز و کمونیست مورد بحث و مناقشه سیاسی جدی قرار دهیم تا بتوانیم جوابی برای تلاشهایمان بیابیم. البته این بحث منوط به یک منطقه نیست باید ابعادی فرا منطقه ای بدان داده شود.

زنده باد سوسیالیسم

زنده با اتحاد جهانی کارگران برای ایجاد دنیایی بهتر