رضا رخشان چرا مورد نفرت چپ ضد رژیم است؟

یکبار دیگر رضا رخشان مورد هجوم فحاشان کمونیسم بورژوایی ایران قرار گرفته است؛ بهانه اخیر پیام زیر است. بعداز مطالعه آن به علل حملات به وی می پردازیم:

به سندیکاهای کارگری فرانسه

رفقای عزیز،

مطلع شدیم که سندیکاهای کارگری فرانسه درتاریخ ۹/ژوئن/۲۰۱۱ در مقابل سازمان جهانی کار برای حمایت از کارگران زندانی در ایران آکسیون اعتراضی بر پا خواهند کرد تا بدین شکل حمایت خود را از مبارزات بر حق کارگری در ایران که هدفی انسانی و در راستای نیل به اهداف طبقاتی خود می‌باشد را اعلام نمایند. این اقدامی قابل ارج است و من مایلم مراتب تشکر خود را ازاین اقدام انسانی و کارگری به اطلاع شما برسانم. همبستگی کارگری شما قطعا از جنبه معنوی و انسان دوستانه مفید و مایه دلگرمی ماست و از این بابت ما از شما سپاسگزاریم.

با این همه فرصت را غنیمت دانسته و به اطلاع شما می‌رسانم که یکی از دلایل مهم مشکلات کنونی طبقه کارگر ایران فقدان تشکلهای توده‌ای کارگران در ایران و تبلیغات شدید ضد سندیکائی است که از جانب بسیاری از دوستداران ظاهری طبقه کارگر اعمال می شود. بسیاری از کسانی که با ارسال پیام به شما سندیکاهای فرانسه با شما اظهار دوستی می نمایند، در داخل ایران خود نه تنها در ایجاد سندیکاها و اتحادیه های محیط کار فعال نیستند، بلکه در حد توانشان در مقابل سندیکاهای موجود به کارشکنی نیز می پردازند. حتماً برای شما نیز روشن است   که کارگران ایران باید با توان و نیروی تشکلهای خود مشکلاتشان را حل نمایند و برای تحقق مطالباتشان که همانا دستیابی به یک زندگی انسانیست، بکوشند. بسیار از شما سپاسگزار خواهیم بود اگر که در کنار محکوم نمودن سیاستهای ضد کارگری در ایران، نفوذ معنوی خود را برای تقویت تشکلهای درون محیط کار به کار بگیرید و ضرورت ایجاد سندیکاها و اتحادیه های مستقل را نیز به دوستان ایرانی خود گوشزد کنید.
با امید به روزی که کارگران ایران بر پراکندگی و ضعف کنونی خود غلبه نمایند و خود دست در دست شما به حمایت از کارگران سایر کشورها برخیزند.

با درودهای رفیقانه

رضا رخشان

رئیس هیأت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه

تاریخ ۴ ژوئن ۲۰۱۱

 

شاید اگر من جای رضا رخشان بودم، اعتراض به آنها که ایشان دوست داران ظاهری طبقه کارگر می نامد را جای دیگری و در فرصت زمانی دیگری طرح میکردم. با این حال کار ایشان مورد انتقاد من نیست. ایشان دردی را احساس میکند که فکر میکند جای دیگری برای طرح آن نیست. ایشان می بیند که فعالین سندیکایی ایران در مقاطع مختلف مورد حملاتی قرار میگیرند که قلب نه فقط آنها که هر انسان شریفی را به درد می آورد.

 

 در مقابل پیام ایشان تا لحظه نوشتن این سطور سه مقاله به امضای آقایان امید زارعیان از فعالین پر شور “ضد سرمایه داری” و از خانواده محسن حکیمی، ناصر اصغری از حزب کمونیست کارگری و علی جوادی از حزب اتحاد در سایت ها منتشر شده و لینک همه در پایان این جوابیه به این آقایان آمده است. اولی به امضای  امید زارعیان و با عنوان “رضا رخشان و سرسپردگی سندیکالیستی به سرمایه” است. این یکی مینویسد: “سندیکای هفت تپه ساخته شد تا شعله سرکش مبارزات کارگران از همه سو خاموش گردد و رضا رخشان بسیار  سرفراز به دولت درنده جمهوری اسلامی  سرمایه و رئیس جهمور هار این دولت نوید داد که کارگران دیگر اعتصاب نخواهند کرد، چرخ تولید را از کار باز نخواهند داشت. دیگر ۴۰۰۰ کارگر هفته تپه خطوط مواصلاتی چرخه بازتولید سرمایه را مسدود نخواهند ساخت. دیگر آنان راهپیمائی نخواهند کرد. دیگر ده ها هزار نفوس کارگری سکنه شهرها دلیلی برای صف آرائی و همپیوندی با کارگران نخواهند داشت. دیگر زبان کارگران لوله سازی اهواز و ایران خودرو و کارگران سایر کارخانه ها برای حمایت از مبارزات همزنجیرانشان در هفت تپه در کام خواهد شد.”

 

دومی فراخوانی است به رضا رخشان تا به اعتراض به جمهوری اسلامی بپیوندد! این یکی محترمانه تر ایشان را افشا میکند که به جمهوری اسلامی اعتراض ندارد. و البته این کار معتدل ترین افشاگری علیه ایشان است چون رفقای همین نویسنده قبلا رضا رخشان را به عنوان هوادار احمدی نژاد به جامعه معرفی کرده بودند. مقاله سومی که به قلم طلایی علی جوادی نوشته شده ادامه ادبیات و لحن ایشان و این چپ مالیخولیا خطاب به امثال رضا رخشان است و مینویسد: ”  شرم آور است!… تاکنون بارها بر نقش “موثر” سندیکای هفت تپه در تقلیل و کاهش اعتراضات کارگری در محیط کار مورد نظرشان تاکید کرده است. ایشان مخالف سرسخت تحول بنیادی در جامعه برای نابودی مناسبات استثمارگر و لغو کار مزدی است. یک مخالف سرسخت انقلاب کارگری است. …” ایشان در جواب ادعای رضا رخشان که امثال اینها مخالف ایجاد سندیکا هستند گستاخانه زبان باز میکند که: رضا رخشان دروغ میگوید… تاکنون هیچ گرایش کمونیستی و کارگری هیچ تبلیغاتی علیه شکل گیری سندیکا و تشکیلات مستقل کارگری و یا “تبلیغات ضد سندیکایی” و “کارشکنی” نکرده است.…”

 

از ناباوری ادعای آقای جوادی سری به سایت حزب ایشان زدم و متوجه شدم رفیق او خانم نسرین رمضانعلی در مصاحبه ای در مورد سندیکای هفت تپه نوشته است: با تشکیل سندیکا ما شاهد بودیم اعتراضات کارگران هفت تپه فروکش کرد و پراتیک هر روزه این سندیکا کرنش و عقب نشینی بود و کارگرانی که تا دیروز می تواسنتند با فروختن ماشینهای تولیدی بالاخره بخشی از حقوق خود را بازپس بگیرند٬ این حرکت هم در نیمه تعطیل شد.

 متوجه میشویم که درد اینها همانطوری که در مصاحبه مذبور به تفصیل آمده از زمان تشکیل سندیکاست. این درد مشترک کمونیسم بورژوایی ایران است و تکذیبیه های نوع آقای جوادی فقط دروغگوی  اصلی را عیان تر به ما نشان میدهد. به این نکته باز خواهیم گشت.

 

 بیایید فرض بگیریم نکته مطرح شده در پیام رضا رخشان به سندیکاهای فرانسه نادرست و از سر بیدقتی نوشته شده است. رضا رخشان برعکس سنت این چپ، در گذشته انتقادات وارده به خود، حتی اگر لحن خصمانه داشته را صمیمانه پذیرفته و علنا نوشته است. در توضیح مقاله اش در مورد یارانه های ایشان بسیار متواضع مینویسدبعضی از نویسندگان منتقد مقاله نظرات سیاسی و ایدئولوژیک من در رابطه با موضوع را نقد کرده‌اند که با وجود حملات غیر منصفانه حاوی نکات مثبت و قابل فکری هم هستند. از این نقدها تشکر میکنم و امیدوارم فرصت آن را پیدا کنم و به آن‌ها پاسخ دهم. گیرم این یکی هم جزو همان اشتباهات است. مگر همین آقای جوادی به سبک هم سنخان خود مداوما پرت و پلا منتشر نمیکند؟ اگر قرار باشد در مقابل هر ادعای نادرست ایشان یک “دروغ میگوید” به سبک توهین ایشان به رضا رخشان جواب باشد، انصافا هفته ای چند بار “دروغ میگوید” شایسته اوست؟ بعلاوه این چه نوع دوستی با طبقه کارگر است که از سر افراط در دفاع از منافع آن، رهبرانش با این ادبیات سخیف مورد توهین و بی حرمتی قرار بگیرند؟

 

خصومت با شخص رضا رخشان نزد این چپ بورژوایی به دلایلی که بعدا میگویم، ویژه تر است؛ زمانی که دیدند اتهام احمدی نژادی بودن ایشان مشکلی برایش ایجاد نمیکند، کادر حزب کمونیست کارگری، آقای سعید صالحی نیا ایشان را افشا کرد که  دنباله رو خط کورش مدرسی است؛ عین کاری که بعضی از پروکاتورهای پلیس امنیتی جمهوری اسلامی زمان خود علیه بعضی از رهبران دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب میکردند؛ اینها میدانند کسی که در ایران زندگی میکند در مقابل چنین “منتقدینی” زبانش به قدرت زور بسته است. میدانند فعالین سرشناس در مقابل چنین اتهامات امنیتی باید احتمالا به وزارت اطلاعات توضیح دهند و بازجویی شوند. حزب کمونیست کارگری با این اتهام اگر توافق نمی داشت رسما از نه فقط رضا رخشان که علنا از همه به خاطر پرتاپ اتهام امنیتی به یک رهبر کارگری در داخل کشور معذرت میخواست. سیاست این نوع جریانات روشن است؛ اتهامات و فحاشی ها را به کادرهای شان می سپارند، خودشان هم به امضای حزب با قیافه بهداشتی ظاهر میشوند و ظاهرا در ملا عام مدعی حمایت از سندیکا و رهبران و فعالینش. زمان خود حزب کمونیست ایران(کومه له) هم در مقابل اتهامات امنیتی عضو رهبری اش به منصور اسالو از معذرتخواهی چشم پوشید و زمانی هم اسالو دو هفته بعد و به اتهامات مشابه زندان رفت، اینها اطلاعیه رسمی داد که از ایشان حمایت می فرمایند! جریان نئوتوده ای آذرین- مقدم همراه کادر کومه له حزب کمونیست زمان خود سیاه بر سفید نوشتند و تهدید کردند که “هواداران آمریکا” در میان فعالین کارگری را به “جامعه” معرفی میکنند که صدای سندیکای شرکت واحد طی یک اطلاعیه در آمد و به تهدید امنیتی اعتراض کرد. همین منصور اسالو که زندانی شدنش سوژه ای برای صدور اطلاعیه های همین نوع چپ  است، چهارسال پیش، چند هفته قبل از زندانی شدنش، زمانی که برای شرکت در کنفرانس کنفدراسیون اتحادیه های ترانسپورت به اروپا سفر کرد، آقای فرهاد شعبانی عضو رهبری کومه له (حزب کمونیست ایران) ایشان را و  سفر و ماموریت او  به خارج کشور را مشکوک به رابطه با وزارت اطلاعات ایران و سازمانهای جاسوسی آمریکا ارزیابی کرد. در کنار افشاگری ایشان البته چپ های بی نام و نشان دیگری هم از همان سنت سیاسی و دقیقا مثل امروز افشاگری های به قول خودشان وزین تری کرده و در این راه سنگ تمام گذاشتند. بقیه خانواده این چپ ها در مقابل این ترور شخصیت و توهین به فعالیت و فداکاری های اسالو سکوت رضایت بخشی کردند. اینها در پرونده این چپ در برخورد به رهبران سندیکایی ایران موجود است. تهدایدات امنیتی و فحاشی های کمونیسم بورژوایی همیشه زمانی گل کرده که رهبران کارگری تره برای سیاست های اینها خرد نکرده و با آهنگ سیاسی اینها پیش فنگ و پافنگ راه نیانداخته اند.

 

علل این خصومت ها چیست؟

حالا که خصومت این چپ با سندیکا و فعالین آن روشن شد باید پرسید که علت چیست؟

یک علت این خصومت سیاسی است و دومی طبقاتی و سومی ایدئولوژیک.

از سومی شروع کنم؛

 کمونیسم بورژوایی ایران از روی تعصب دینی و خلوصیت ایدئولوژیک هوادار سازماندهی شورا و جنبش مجمع عمومی است. تاریخ سه دهه اخیر این چپ شعار شورا و مجمع عمومی میدهد و آخر سر هر دو تشکل توده ای کارگری که در سال های اخیر محصول مبارزات و فداکاری های این طبقه در دو مرکز مهم بوده اند، هر دو نه از جنس شورا بلکه از جنس سندیکا و اتحادیه اند. نتیجتا این نوع تشکل ها از زاویه ایدئولوژیک مورد پذیرش این چپ نیستند. به همین دلیل حرکات اینها به قدرت ذره بین زیر نظر است تا امکانی برای افشای ماهیت “بورژوایی” اینها و کشف روابط اینها با پلیس امنیتی و دولت و سرمایه داران پیدا شود. این چپ ماهیت سیاسی سندیکاهای کشورهای غربی و فساد موجود در رهبری آنها را شاهد میگیرد تا بدون در نظر گرفتن شرایط سیاسی اقتصادی اجتماعی حکم ایدئولوژیک دهند که سندیکالیست و سندیکا در ایران هم از همین جنس است. در عرصه مسائل زنان هم همین نگرش فعال فمینیست در ایران را کنار فمینیست های مرتجع در غرب میگذارد تا به این بهانه مبارزه شان علیه وحشیگری های حاکم بر سرنوشت زنان در ایران را تخطئه کند. عقاید ایدئولوژیک و مذهب این چپ مانع از دیدن واقعیت های مربوط به شرایط تاریخی و جغرافیایی و اجتماعی و سیاسی است. لذا رهبر کارگری فداکاری که برای ایجاد تشکل در زیر حاکمیت نوع دولت ایران خطر کرده و از جان مایه گذاشته است را با الیت حاکم بر اتحادیه و سندیکاهای غرب که بعضا خود جزو سهامداران بزرگ اند را یکی میگیرند و هر دو را با یک شمشیر میزنند. نتیجتا امثال رضا رخشان و منصور اسالو اگر نوبتی توسط دولت سرمایه داران به خاطر سازماندهی طبقه شان زیر شکنجه و زندان میروند، نوبتی هم زیر افشاگری چپ بورژوا به اتهام همکاری با همان دولت سرمایه داران قرار میگیرند. از این زاویه فعالین کارگری سازمانده سندیکا واقعا زیر فشارند. رضا رخشان در نامه اش به سندیکاهای فرانسه به همین درد اشاره دارد.

 همین نگرش ایدئولوژیک بورژوایی و خصومت عمیق با سندیکاها و فعالین آن است که اینها را در تشخیص علل افت مبارزات شرکت واحد و هفت تپه کور میکند و در ارزیابی از نتایج کار، کارکرد سندیکاهای این بخش ها و نه جمهوری اسلامی و سرکوبش را مقصر می بینند. اینها اگر کمونیست های هوادار راستین طبقه کارگر بودند، به خود می گفتند که غیبت تحزب کمونیستی در این جنبش یک عامل اصلی در نبود اتحاد سراسری و تفرقه و ضربه خوردن این تشکل ها و مبارزات کارگری است و برایش تقلایی میکردند.

 

علت دیگر این خصومت سیاسی است:

کمونیسم بورژوایی ایران یک حرکت ضد رژیمی صرف است. اینها عاشق شلوغ کردن های علیه رژیم اند. تاریخا اینها جوانان پا به سن گذاشته هوادار دمکراسی بورژوایی در کشور، ولی با عناوین ایدئولوژیک چپ و کمونیستی اند. مشکل اینها اساسا با حکومت استبدادی و نه طبقاتی و استثمارگرانه است. به همین دلیل معضل اینها با جمهوری اسلامی اسلامیت این رژیم و جنبه سرکوبگرانه آن است، نه سرمایه داری بودن آن. به همین دلیل همراه و دنباله رو هر جنبشی اند که اینها را به آرزوهای شان نزدیک تر کند؛ هواداری دسته جمعی کمونیسم بورژوایی ایران از جنبش سبز که جنبش سرمایه داری لیبرال ایران است از همین زاویه است. دل اینها خوش بود که عاقبت نماز جمعه های رفسنجانی و عاشورا و تاسوعا به انقلاب اینها و آرمان های اینها جامه عمل میپوشاند. عشق اینها به نجات از جمهوری اسلامی و پایان زندگی طولانی در تبعید متاسفانه برای  بعضی از اینها نوعی مشکل اجتماعا روحی روانی تولید کرده است، طوری که حتی جمع شدن مردمانی در یک خیابان تهران به دور مثلا یک واقعه غیر سیاسی را هم تمایل دارند حرکتی سرنگونی طلبانه گزارش کنند. نتیجتا تحلیل اینها از زمین و زمان مسائل این جامعه به امر سرنگونی منتهی میشود. از نظر اینها بالا رفتن دستمزد کارگر تا حق ایاب و ذهاب زمانی تحقق یافتنی است جمهوری اسلامی سرنگون شده است. اینها از این راه تلویحا به کارگر میگویند مبارزه اقتصادی برای مطالبات شان بیهوده بوده و جز اقدام برای سرنگونی بقیه تقلاها بی ثمر است. در تحلیل اینها رژیم در یک قدمی سرنگونی و فقط منتظر یک تلنگر است. نه فقط این بلکه کسی که چنین تحلیل های مالیخولیایی ندارد را بعید نیست مدافع جمهوری اسلامی و همکار وزارت اطلاعات ارزیابی نکنند. مثلا تحلیل امثال رضا رخشان از مسئله یارانه ها بن بست جمهوری اسلامی را نتیجه نمیداد و با این چپ یکی نبود. این موجب شد فعالین این سنت فورا او را هوادار جمهوری اسلامی معرفی کنند. یا امثال او که خوشبختانه در ایران ابدا کم نبودند، برای جنبش بورژوازی لیبرال ایران در دوره بعداز انتخابات تره خرد نکردند. اینها کافی بوده اند تا چنین رهبرانی مورد خصومت و توهین و بی حرمتی فعالین کمونیسم بورژوایی ایران قرار بگیرند و زمانی که افشاگری های شان را کافی ندانسته اند تهدیدات امنیتی وابسته به این و آن را هم به آن اضافه کرده اند.

 

و بالاخره علت سوم طبقاتی است.

این یکی تحلیل و تفسیر بردار نیست. کسی که شاهد و مدرک میخواهد ادبیات و لحن مورد استفاده همین علی جوادی را در برخورد با سیاستمداران طبقات بالا در اپوزیسیون جمهوری اسلامی را با ادبیات و لحن ایشان در جدل با امثال رضا رخشان را مقایسه کند. نسبت به اولی ها محترمانه کراواتش را می بندد و مودب تکلم میکند. زمانی هم به امثال رضا رخشان می رسد کراواتش را باز کرده و دست هرچه مدیر و کارفرمای گستاخ را از پشت می بندد. ایشان را نمونه آوردم چون از صاحبان مقالات فحاشان دیگر شناخته شده تر است.

هیچ بنی بشری در دنیا رسما و علنا خود را ضد کارگر یا نماینده سرمایه داران برای استثمار کارگر معرفی نکرده است. نتیجتا نمیتوان ادعاهای این و آن در مورد هویت سیاسی خود را معرف هویت شان شناخت. باید عمل و نقش و جایگاه اجتماعی اینها را دید و قضاوت کرد. بعلاوه طبقات اجتماعی در جامعه در شکل جنبش های اجتماعی در مقابل هم و در جامعه خود را نشان میدهند و به میدان کشمکش های سیاسی اجتماعی پای می نهند. نتیجتا به جای باور به ادعای این و آن، جنبش های سیاسی مورد حمایت اینها در جامعه را باید معیار دید. ظاهر امر همه آنها که به خود کمونیست و سوسیالیست و چپ میگویند مخالف سرمایه داری و هواداری رهایی طبقه کارگر اند. باور به چنین ادعاهایی یک خودفریبی آشکار است. به جای این باید سراغ جنبش های مورد حمایت اینها در جامعه رفت. در همین یکی دو سال اخیر جنبش ایدآل و مورد حمایت این چپ که بنابر هویت های ایدئولوژیک شان عناوین مختلف عوامفریبانه بر آن نهاده بودند، همانی بود که یک سرش رفسنجانی و موسوی و خاتمی بود و سر دیگرش ناسونالیست ها و فاشیست های ترک و کرد و سلطنت طلب و جمهوریخواه و مجاهد و احزاب توده و اکثریت. دسته جمعی اینها آرزو داشتند طبقه کارگر همراه اینها در عاشورا و تاسوعا سینه زنی کند و برای انقلاب اینها مثل انقلاب ۵۷ اسباب قدرت دیگران شود. این امر به هر دلیل خوشبختانه نزد این صف ملون فقط یک آرزو ماند. خصومت اصلی این سنت در همین واقعیت طبقاتی نهفته است.

 

در خاتمه

امثال رضا رخشان باید توهین نامه های اینها را آنجا بریزد که شایسته شان است. اتهامات اینها مبنی بر مخالفت با کمونیسم و سوسیالیسم و انقلاب اینها را اما به جان دل بخرد. در مقابل این نوع کمونیسم و انقلابیگری بورژوایی رضا رخشان ها اصلا تنها نیستند. طبقه کارگر بیخودی این سنت سیاسی را بی پاسخ نگذاشته است. سی سال است این چپ کارگر را به سوی خود فرامیخواند و نتیجه اش دوری هر روز بیشتر این طبقه از این نوع کمونیسم است. نه تنها این، این چپ با این دسته گل هایش امکان دوری بخشی از فعالین کارگری از کمونیسم را هم فراهم کرده است. فراموش نمی کنیم رهبران سندیکای هفت تپه بعداز ایجاد سندیکای شان زیر فشار و گل کاری های همین نوع چپ و توسط جریان سابق علی جوادی، حزب کمونیست کارگری اعلام کردند که اصلا کمونیست نیستند.

در امر ایجاد تشکل هیچ رهبر و فعال کارگری نباید یک لحظه در مورد تمایل خود به هر نوع تشکلی که مناسب میداند تردید به دل راه دهد. این چپ در بهترین حالت نمیتواند معلم خوبی برای ایجاد تشکل کارگری و رهبر کارگری در محل باشد. اگر این سنت سیاسی کاره ای بود، لابد در سی سال گذشته در یک فرصت تشکل های مد نظر خود را می ساخت. اگر در این کار ناتوان بوده است، حق ندارد و نمیتواند در مقابل سندیکا سازان از موضع موعظه گر و امر و نهی کن ظاهر شود. تنها رهبران کارگری در محل صلاحیت تشخیص تناسب قوا و اتخاذ تاکتیک مناسب برای ایجاد تشکل را دارند. لذا در این کار نباید هیچ مصلحت سیاسی ایدئولوژیک این و آن را وارد تصمیم خود در محل کنند. به منافع طبقه خود چشم بدوزند و همه دنیا را از احزاب و سیاست گرفته تا جنبش های سیاسی و اجتماعی و همچنین امر تشکل را از همین زاویه منافع طبقاتی کارگر ببینند. اگر میتوانند مجمع عمومی برگزار کنند، چه بهتر و بکنند، اگر ایجاد سندیکا و اتحادیه و صندوق و تشکل دیگری را راحت تر و سهل تر و شدنی تر می یابند، همان کنند. نتیجتا رهبر کارگری در پتروشیمی و ذوب آهن و خودروسازی ها اگر فکر میکنند ایجاد سندیکا برای شان سهل تر است، جا دارد بدون درنگی همان کنند که در محل تشخیص میدهند و فشار ایدئولوژیک و توهین و اتهامات کمونیسم بورژوایی به خاطر ایجاد سندیکا را بی محل بگذارند.

 

لینک افشاگری ها، فحاشی ها و اتهامات علیه رضا رخشان از طرف فعالین کمونیسم بورژوایی که در این مقاله به آنها اشاره شده است:

http://www.azadi-b.com/J/2011/06/post_598.html

http://www.azadi-b.com/J/2011/06/post_574.html

http://wupiran.org/nashryeh_HTML/NO_205/haft%20tape-goftego%20ba%20nasrin%20ramazanali-1.html

 http://www.azadi-b.com/J/2011/06/post_525.html

http://www.rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/5170-1389-09-26-13-18-15.html