به مناسبت هفته منصور حکمت , سخنرانی در اجتماع کادرها در استکهلم

اگر کسی از من بپرسد که ناپلئون را چگونه میشناسی و توضیح می دهی. در یک کلام می گویم. کسی که همیشه در حال جنگ است. من ناپلئون را بدون لباس و کلاه نظامی و خم شدن روی نقشه جنگ و حضور در میدان های جنگ تصور نمی کنم.

اگر کسی از من بپرسد منصور حکمت را چگونه میشناسی و توضیح میدهی. می گویم. کسی که همیشه در جنگ وجدال فکری و سیاسی و عملی با بورژوازی است. من حکمت را حتی یک لحظه هم بدون این جنب و جوش های سیاسی و اجتماعی و عملی  و در حال ساختن چیزی تصور نمی کنم. حکمت در هیچ صحنه جنگ سیاسی با بورژوازی غایب نیست. حضور دارد. استراتژیست است، سیاستگزار و منتقد است.  نقشه راه را می کشد و راه حل نشان میدهد. حکمت همیشه و همه جا نه تنها در صحنه سیاسی جامعه ایران بلکه در منطقه و جهان در  جدال با بورژوازی و درکار تغییر بود.

یک جنگجو که هدفش پیروزی در جنگ است، مدام در حال تدارک نظامی، آموزش سربازها،  شناسایی دشمن، برداشتن موانع، کندن سنگرهای دفاعی، و کشیدن نقشه های نظامی برای پیشوی و تاکتیک هایی است که مدام او را به پیروزی نزدیک می کند.

یک انقلابی که انقلاب اجتماعی را هدف قرار داده است، مدام در حال تدارک این انقلاب است. تمام زندگی حکمت در جریان همین تدارک و آماده کردن جامعه برای تغییری ولو کوچک امروز تا انقلاب است.

انقلابیگری معولا وقتی مطرح می شود که شرایط و روزهای انقلاب است. اما روزهای انقلاب همه انقلابی اند. علاوه بر دست اندرکاران و سازماندهندگان، اکثر مردمانی که  در عمرشان سیاست هم نکرده اند انقلابی می شوند. اما انقلابیگری در تمام لحظات منصور  حکمت تنیده است.

 

نگاه کنیم و به یاد بیاوریم:

 در انقلاب ۵۷ به جرات می توان گفت تنها جریانی را نمایندگی کرد که به جریان اسلامی خمینی توهم نداشت. او بلافاصله در مقابل جمهوری اسلامی ایستاد.  به انقلابیون و کمونیست های ایران در انقلاب ۵۷ گفت بورژوازی مترقی دیگر وجود ندارد، بورژوای خوب و بد نداریم. بورژوازی بورژوازی است. و هر ذره توهم به خمینی و جریانش مضراست.  لیبرالیسم چپ را به باد استهزا گرفت و  گفت لیبرالیسم، با کمونیسم بیگانه است.

 

 به کردستان آمد و خیلی زود رهبری مبارزه سیاسی و اجتماعی و نظامی کمونیست ها علیه جمهوری اسلامی را برعهده گرفت. تلاش عظیمی را انجام داد تا کل جنبش چپ و بخصوص جنبش چپ در کردستان را از آلودگی های  ناسیونالیستی و پوپولیستی نجات دهد. استراتژی کمونیسم در کردستان را تعیین کرد و تاکتیکهای نظامی را مدام نقد و اصلاح و تغییر داد.

 

حزب کمونیست ایران را ساخت. حزب ساخت تا به طبقه کارگر بگوید بدون حزب سیاسی، انقلاب کارگری ممکن نیست.  برنامه کمونیستی نوشت تا بگوید بدون برنامه کمونیستی انقلاب کور است. سیاست تعیین کرد تا بگوید بدون دخالت سیاسی همه جانبه، توضیح و تحلیل طبقاتی و سیاسی تحولات جامعه و جهان، کارگر در این تحولات دچار توهم و گیج سری و ابهام می شود.

 

به ساختن حزب بسنده نکرد و گفت در دنیای وحشی و بی افسار و جنگ ها و تروریسم دولتی و اسلامی و دردنیای عروج قوم پرستی و ناسیونالیسم که تحت نام مرز و ملیت و قومیت و مذهب و غیره شکم همدیگر را پاره می کنند، حزب سیاسی بدون پتانسیل نظامی، طبقه کارگر زیر پای مرتجعین و جنایتکاران له می شود…

 

 در عراق کمونیست ها و کارگران را تشویق و  کمک کرد حزب کمونیستی کارگری شان را بسازند. به انها گفت در شرایطی که ناسیونالیست ها و اسلامی ها و بعثی ها و امریکایی ها، جهنمی در عراق درست کرده اند، پرچم استقلال کردستان به کمونیست ها و طبقه کارگر قدرت می دهد تا  در این جنگ و جدال ها هم گلیم شان را از آب بیرون بکشند و  هم الگویی از یک جامعه ازاد و برابر را د به کل جامعه عراق نشان دهند.

 

در مقابل سرکوبگری های جمهوری اسلامی، کمونیست ها را تشویق کرد که جبهه جدیدی علیه جمهوری اسلامی در خارج کشور باز کنند. گفت خارج کشور پشت جبهه نیست، خودش یک جبهه است. فضا را بر جمهوری اسلامی  در خارج کشور تنگ کنید، افکار عمومی را علیهش بسیج کنید و از جنبش کارگران و مردم در ایران حمایت کنید و حمایت طبقه کارگر بین المللی را از مبارزات طبقه کارگر در ایران به دست بیاورید..

 به جنگ بورژوازی در بحران خلیج رفت.  دنیا پس از ۱۱ سپتامبر را تصویر کرد.    

 

به اپوزیسیون ایرانی گفت، برای جلوگیری از سناریوی سیاه احتمالی بیایند وبه درجه ای از انسانیت و شرافت و بستن سدی در مقابل این سناریو متعهد شوند. به اپوزیسیون مدام  هشدار داد که به کم تر از سرنگونی جمهوری اسلامی رضایت ندهند. از هیچ جناحی از جمهوری اسلامی، توقع  آزادی، صلح، عدالت و انسانیت و رفاه نداشته باشند. گفت این توهم است، جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست. گفت پرچم سرنگونی از دست هر کسی بیفتد، به آغوش جناحی از بورژوازی در می غلطد. و این پرچم دست هر که باشد در تحولات بعد از سرنگونی دست بالا دارد و پیروز است. این پرچم باید دست کمونیست های طبقه کارگر باشد.

 

 در بحبوحه بحرانهای سیاسی و اجتماعی ایران به  او گفتند، تو باید اثباتا به کارگر و مردم بگویی به انها چه میدهی و جامعه مورد نظرت چیست. و گر نه مردم چرا با تو بیایند. گفت الان مردم سرنگونی میخواهند، رهبر مبارزه برای سرنگونی باشی پس از سرنگونی هم با تو می آیند و به برنامه اجتماعی و اقتصادی و نحوه اداره جامعه ات هم رای میدهند. باید پرچمدار سرنگونی جمهوری اسلامی شد. باید شکل پیروزی را برای مردم تعیین کرد.

 

زمانی که پس از فروپاشی بلوک شرق و دیوار برلین، چپ جوامع جهانی به یاس و سرخوردگی و عقب گرد و بی تفاوتی و انتظار و حتی پشیمانی دچار شد. حکمت بیشترین تلاش را انجام داد تا نشان دهد کمونیسم شکست نخورده است. و کارگران و کمونیست ها باید در تقابل با شکست سرمایه داری دولتی و پیروزی بازار ازاد، احزاب کمونیستی کارگری شان را بسازند.

چپ های شکست خورده از بورژوازی تسلیم شدند. انها به مبلغین علیه انقلابیگری و انقلاب به بهانه “خشونت بد است”، تبدیل شدند. حقوق بشری شدند. بورژواهای انساندوست و حیوان دوست و طبیعت دوست شدند. گفتند جنگ خوب نیست. دمکراسی بورژوایی راه حل است. برای بوش و بلر در جنگ های منطقه ای کف زند و منتظر شدند تا کی ایران را هم  افغانستان و عراق تبدیل می کند. این چپ چاوز را می ستاید که سرمایه داری را ملی می کند و خمینی را ستودند که ضد امپریالیست است …

دنیای این فیلسوفان و متفکرین و اقتصاددانان و روشنفکران بورژوایی به نام کمونیسم و چپ و مارکس و سوسیالیسم تهی از تغییر و تهی از انقلابیگری است.

 

 زمانی که  هنوز چپ از رخوت دوران فروپاشی بلوک شرق و بازبینی خود و گیج سری و انتظار در نیامده است، تزها و پلاتفرم حزب و جامعه و حزب و قدرت سیاسی را تدوین کرد.  

حزب و قدرت سیاسی تنها اعلام یک سیاست به کمونیست ها و کارگران و جامعه نبود. این اعلام یک عزم واراده و تصمیم انقلابی بود که حزب کمونیستی کارگران از همان بدو ایجاد، تصرف قدرت سیاسی را مد نظر دارد و با هر اندازه نیروی ممکن به این کار اقدام خواهد کرد.

 جریاناتی که نه کمونیسم را فهمیده اند، نه کارگر و نه حزب کمونیستی کارگری حکمت برای تصرف قدرت سیاسی را، اقلیت پیشرو طبقه کارگر را لایق و توانا برای کسب قدرت نمی دانند. آنها  می خواهند طبقه  کارگر تا ابد مبارزه اقتصادی کند، اعتصابات دردناکش را بکند، بزنندش، اخراجش کنند، ترورش کنند ، زندان برود و خانواده اش گوشه خیابان بیفتد تا شاید روزی گشایشی حاصل شود و یا امام زمانی ظهور کند. اینها یک ذره از انقلاب و انقلابیگری نفهمیده اند. اینها تغییراتی به نفع کارگر را  ذره ذره و از دل دمکراسی بورژواها می خواهند بیرون بیاورند. این ها انقلابی نیستند.

 

 در مقابل کسانی که گفتند، “سوسیالیسم در یک کشور پیروز نمی شود. سوسیالیسم برای کشورهای عقبمانده زود است. اول باید سرمایه داری رشد کند و تعداد کارگر بیشتر شود”. او گفت : شرایط عینی در همه کشورهای جهان حتی در کوچک ترین و فقیرترین کشورها برای انقلاب کارگری آماده است. مبارزه طبقاتی در همه جا محور مبارزه برای آزادی و برابری و رفاه است. انقلاب کارگری همین امروز نه دیرتر.

 

منصور حکمت حزب کمونیستی کارگران را برای این میخواهد که ملزومات و نقشه و برنامه انقلاب کارگری را داشته باشد. و گفت، این کار سازمان می خواهد، برنامه و نقشه می خواهد و در عین حال تصمیم و اراده انسان ها را لازم دارد.

حزب میسازی، برنامه می نویسی، سازمان و سیاست و تاکتیک تعیین می کنی و نهایتا یک عده آدم میخواهد که در شرایط و فرصت مناسب تصمیم بگیرد و اقدام کند. اقدام به تصرف قدرت.

 

منصور حکمت را دائما در حال ساختن می بینی. بقول رفیقی، او هر وقت لحظه ای از افکار سازی، سیاستگزاری، نقشه کشیدن، سازماندهی، تاکتیک تعیین کردن و …، غافل می شود، اگر تیکه ای گل جلو دست داشته باشد مجسمه ای گلی می سازد…

به این اعتبار، حکمت  تاریخ شکست نخوردگان چند دهه اخیر را رقم زد. این کار صرفا یک تئوریسین، استراتژیست و مفسر وتحلیلگر خوب نیست. حکمت همه این ها بود، اما چیزی که او رامتفاوت می ساخت انقلابیگری وتعجیل و باور به تصمیم واختیار و  اراده اانسان برای تغییر بود. حکمت خود بهترین الگوی این تغییر بود

 

 انقلابیگری حکمت از جنس مارکس و کمون پاریس و لنین و انقلاب اکتبر است.

مارکس شخصا در هیچ انقلابی شرکت نکرد اما سراسر زندگیش انقلابیگری و تلاش برای تغییر جهان بود. او بود گفت من پرولتاریا و بورژوازی را کشف نکرده ام. مبارزه طبقاتی و کمونیسم هم کشف من نیست. من مبارزه طبقاتی را منشا تغییر جهان می دانم. این جهان وارونه است و باید بر قاعده اش بنشیند. گفت فیلسوفان این دوره کارشان تفسیر جهان است اما هدف تغییر آن است. تمام تلاش این انسان برای این تغییر بود. به نام مارکس خیلی ها  حرف زده اند و خیلی ها تایید و تمجیدش کرده و می کنند و خیلی ها مخلصش هستند اما چیزی را که از مارکس یا نفهمیده اند و یا نمی خواهند بفهمند انقلابیگری مارکس و برنامه و تلاش او برای تغییر جهان است.

 

رهبران و انقلابیون کمون پاریس، بورژوازی فرانسه را در مقطعی از تاریخ به زانو در آوردند و کمون پاریس را تشکیل دادند. ۱۵۰ سال پیش گفتند

کشور ما یک واژه، یک اشتباه! “بشریت” یک واقعیت، یک حقیقت. کشوره واژه ای است نظیر بت و خدایان که توسط کشیش ها وشاهان ساخته شد تا حیوانات با شعور را در محدوده های معینی محصور نگاه دارند. جایی که آنها را در جهت منافع اربابان، تحت نظر و بنام موقعیت کثیف آنها در انقیاد نگه میدارند.

اینکه ما بطور اتفاقی در اینجا متولد شده ایم یا درآنجا، ملیت ما را تغییر می دهد و ازما دوستان و دشمنان می سازد. بگذارید به این بازی احمقانه گردن ننهیم و این مضحکه را که ما را همیشه در بند نگه میدارد، بدور افکنیم. بگذارید “کشور” به واژه ای تو  خالی به یک تقسیم بندی بی ارزش اداری تبدیل شود. کشور ما جایی است که در آن زندگی آزاد باشد و کارها روبراه.

مردم! کارگران! آفتاب در حال طلوع است، با این امید که نابینائی ها پایان بگیرد

سرنگون باد مستبدین و جلادان

“فرانسه مرده است، زنده باد بشریت!”

حکمت از این جنس انقلابیون کمونیست است.

 

 تلاشهای انقلابی، حکمت را در راس جنبشی قرار داد که پرچمش انقلاب کارگری، حزب و قدرت سیاسی، انساندوستی مارکسیستی است. جنبشی که از برابری زن و مرد، آزادی و کرامت انسانی انسان ها تا لغو اعدام و ممنوعیت سقط جنین و حقوق کودک و حقوق پناهنده و آزادی بی قید وشرط سیاسی برای همه  دفاع می کند.

حکمت گفت: “من آزادی و حرمت انسانی را برای سرسخت ترین دشمنان خودم هم می خواهم.”

در جنبش انقلابی و کمونیستی کارگری و در حزب قدرت سیاسی حکمت، جا برای هر انسانی که  آزادی، حرمت انسانی، برابری، رفاه و سعادت و خوشبختی بخواهد جا هست.

 

 حکمت گفت: “مبنای سوسیالیسم، انسان است. سوسیالیسم علم باز گرداندن اراده و اختیار به انسان است.”

هیچ انقلابی و هیچ تغییری بدون به کار افتادن این تصمیم و اراده  با برنامه و نقشه و سیاست و کاردانی و سختکوشی ممکن نیست. اگر تصمیم و اراده و تعجیل را از برنامه و سیاست بگیری، تنها چیزهای درستی روی کاغذ می ماند.

 

در شرایط معینی که کارهای هرکولی می بایست کرد تا جمهوری اسلامی را به طرف سرنگون هل داد، حکمت گفت اگر کمونیست ها بتوانند  دو سه سالی را به جای درس خواندن و نجاری یاد گرفتن، به سازماندهی و متحد و متشکل کردن کارگران و مردم علیه جمهوری اسلامی بپردازند، شانس موفقیت ما زیاد است. وگفت امکان پیروزی کمونیسم در ایران زیاد است.

 تجارب زندگی بشر و تاریخ، نشان داده و اثبات کرده است که، یا کار آرام و روتین بهمراه یک زندگی نرمال و انتظار این که اتفاقی بیفتد هستند، هیچ تغییر جدی به نقع طبقه کارگر و رهایی بشریت بوجود نمی آید

 کسی که میخواهد منصور حکمت را بخواند. کسی میخواهد منصور حکمت را بشناسد، بخواهد حکمتیست باشد اگر این انقلابیگری وتلاش و تعجیل برای تغییر را نبیند منصور حکمت را نشناخته است.

حکمتیست ها با فرض وجود حزب و برنامه و سیاست درست، اما اگر  این جنبه از اراده و تصمیم انقلابی برای تغییر و تعجیل در انجام تغییر حکمت را نبینند و حتی یک لحظه از نگاه خود دور کنند، جز مفسرین خوشنام نخواهند بود. من حکمت را اینجوری می فهمم.

خرداد ۹۰ (ژوئن ۲۰۱۱)