بن بست حزبی با عینک سیاه ٬ به بهانه نقد منشور سرنگونی توسط رحمان حسین زاده

چند هفته ای پیش رحمان حسین زاده لیدر جدید حزب “حکمتیست” سمیناری برگزار کرد در نقد منشور سرنگونی ای که حزب کمونیست کارگری منتشر کرده است. یک هفته ای بعد از آن سمینار دیگری برگزار کرد در نقد نظرات کوروش مدرسی لیدر سابق و نظریه پرداز حزب خودش. داستان این دو سمینار جالب است و از زوایای مختلفی میشود به آن پرداخت.

 

سمینار اول در واقع مقدمه ای برای سمینار دوم بود. تلاشی بود برای کور کردن راه فرار. بعبارت روشن تر ایشان قرار بود رهبر حزب خودش را نقد کند و برای اینکه به اعضای حزبش و همچنین رو به بیرون این تصویر را ندهد که این حزب به تلاطم افتاده است و بحران دارد و ادامه کاریش زیر سوال است، میبایست حمله ای از موضع حزبش به بیرون میکرد که بگوید ما هستیم و حرف داریم و رادیکالیم و امثال اینها. و چه کسی مناسب تر از حزب کمونیست کارگری که سیاستها و خط و جهتش در تقابل کامل با حزب کوروش مدرسی قرار دارد؟ و تا اینجا هم نفرت پراکنی علیه آن کم نکرده اند و شانتاژها و برچسبهای کلیدی ای که باید به سوی آن پرتاب کنند را فوت آبند.

 

اما بحثهای رحمان حسین زاده از خود شان نزول سمینارش جالب تر است. او میپرسد به چه دلیل حزب کمونیست کارگری منشور سرنگونی داده است. از هرکس بپرسید میگوید روشن است این حزب خواسته است جوابی به مساله سرنگونی بدهد. هرکس میتواند با آن مخالف یا موافق باشد و آنرا قبول داشته باشد یا نداشته باشد. اما حسین زاده میگوید نه. در شرایطی که “جنبش سرنگونی ای در ایران وجود ندارد” چرا باید یک حزب منشور سرنگونی بدهد. یعنی از همان ابتدا از مخاطبش میخواهد که عینک مشهور حزب حکمتیست را به چشم بزند تا به این نتیجه عجیب برسد که منشور سرنگونی برای فرار از سرنگونی است! و او از همین زاویه نتیجه میگیرد که حزب کمونیست کارگری منشور سرنگونی داده است تا به جناحهای جمهوری اسلامی چراغ سبز بدهد! نفس این سوال و این جواب مثل دیالوگ موجودات مریخی میماند که از اوضاع سیاسی ایران و از هر منطق سیاسی ای بی نهایت پرتند. اما در منطق حزب حکمتیست این نوع بحث کردن بی منطق و بی اساس بسیار عادی است. کافی است شما از منظر این حزب دنیا را نگاه کنید تا همه چیز را همینگونه یعنی وارونه ببینید. و به این نتیجه برسید که حتی رفسنجانی هم میتواند منشور سرنگونی ای بدهد که بند اولش محاکمه سران حکومت از جمله خود رفسنجانی است! و بندهای بعدیش لغو تمام قوانین جمهوری اسلامی و قوانین اسلامی و آزادی بی قید و شرط سیاسی و امثال این هاست. و اساس هدفش این است که جلوی سناریوهایی نظیر مصر و تونس را بگیرد که دیکتاتورها را انقلاب کنار زد اما کل نیروی سرکوب و ارتش و ماشین حکومتی را وابستگان به حکومت های مبارک و بن علی میخواهند حفظ کنند. بحثهای حسین زاده واقعا ذره ای ارزش پاسخگویی ندارد. من هم قصد پرداختن به آنها را اینجا ندارم. فقط باید کسی حوصله داشته باشد و این بحثها را جلوی چشم کارگران و مردم بگیرد تا هرکسی به اوج پرت بودن و راست بودن سیاستهای این حزب پی ببرد. و همین واقعیت است که به معضل این حزب تبدیل شده است و آنرا به انشقاق کشانده است. لیدر و نظریه پرداز این حزب کوروش مدرسی خودرا کنار کشیده و به این نتیجه رسیده که این حزبی که ساخته است و ساخته اند بدرد نمیخورد و همه چپها و از جمله خود حواریون ایشان در حزب حکمتیست باید بروند از اول حزب طبقه کارگر تشکیل دهند.  و رحمان حسین زاده لیدر جدید این حزب از این ارزیابی کوروش مدرسی برآشفته شده است و آنرا درد سر ساز میداند. اما قادر به رد اساس بحث مدرسی نیست. بلکه میگوید چرا ما را با همه چپهای دیگر قاطی کرده ای. و میگوید هرکس که این را از ما بشنود که تازه بعد از سالهای سال حزبی که ساخته ایم حزب طبقه کارگر نیست و ربطی به کارگران ندارد و باید از اول برویم با طبقه کارگر پیوند برقرار کنیم، عصبانی میشود. او قادر به انکار این نظر کوروش مدرسی نیست که این حزب ربطی به کارگران ندارد. بلکه میگوید این حزب جنسش با چپهای دیگر فرق میکند. و ما باید تاکید کنیم که ما حزب دیگری ساخته ایم که با چپهای سنتی متفاوت است و بر این اساس میخواهیم با کارگران ارتباط برقرار کنیم. یعنی رحمان حسین زاده و کسان دیگری از رهبری این حزب که کوروش مدرسی را نقد کرده اند هیچکدام بی ربطی این حزب به کارگران را رد نمیکنند. بلکه میخواهند این واقعیت پنهان نگه داشته شود.

 

نمایندگی شکست و پاسیفیسم

 

حزب حکمتیست را از زوایای مختلفی میشود ارزیابی کرد. میشود نشان داد که از نظر طبقاتی این حزب نیست بلکه یک تشکل خرده بورژوایی و پا در هواست. و وقتی میگوییم خرده بورژوا منظور این نیست که مزیت خاصی بر جریانات بورژوایی دارد بلکه برخلاف هر بورژوایی که بالاخره خط و جهت زمینی ای دارد و پرنسیپهای سود اندوزی و سرمایه داری را دنبال میکند  و به نظام و سیاست خاصی پایبند است، این حزب یک فرقه است. معلق است. نظراتش اصالت ندارد. سیال است. به چپ و راست میزند. سکت است. و الی آخر. اگر کسی بر اساس سیاستها و بحثهای منتشر شده این حزب بخواهد این حزب را مجسم کند، اولین چیزی که متوجه میشود اینست که این حزبی است با یک عینک کاملا سیاه بر چشم. دنیا را تیره و تار می بیند. مایوس است. شکست طلب است. بقول ضرب المثل ایرانی سق اش سیاه است و مدام رو به مردم سیاه نمایی و یاس پراکنی میکند. این حزبی است که مردم، کارگران و مبارزه و انقلاب را در حال ضعف و شکست می بیند. و نه فقط این، حزب حکمتیست وظیفه نامفدس نمایندگی کردن شکستها و عقب نشینی های مردم را برای خود تعریف کرده است. همه جا از شکست و عقب نشینی مردم ذوق زده میشود و آنرا آگراندیسمان میکند و بر طبل “دیدید گفتیم” میکوبد، و از پیشرویهایشان دچار خمودگی میشود. و در نتیجه حتی وقتی مردم پیش میروند اینها به نحو چندش آوری تلاش میکنند آنرا عقب نشینی قلمداد کنند. حتی وقتی مردم میلیونی بیرون میریزند و فریاد مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر جمهوری اسلامی و زندانی سیاسی آزاد باید گردد سر میدهند این حزب همه را به جیب جناحهای حکومت میریزد. و در اوج تظاهراتهای مردم میگوید “در صحنه سیاسی ایران اصلا سرنگونی طلبی مشاهده نمیشود”. این حزب، حزب انفعال و خانه نشینی است. کم نبوده است مواردی که مردم را به خانه نشستن دعوت کرده است. اوایل اوجگیری تظاهراتهای مردم در شهرهای مختلف، در شهرهای کردستان مثل بسیاری شهرهای کوچک در نقاط مختلف ایران، مردم به دلایل قابل فهمی و اساسا به دلیل بیشتر قابل کنترل بودن توسط حکومت، بدرجه ای کم سروصدا بودند و خبر چندانی از اعتراضات نبود. حزب مزبور فورا همین را به عنوان نقطه قوت مردم کردستان اعلام کرد که به خیابان نیامده اند و تظاهرات نکرده اند!  این حزب جمهوری اسلامی ای را که همه کس حتی خود سرانش به بن بست و بحرانش اعتراف میکنند، در حال ثبات و متعارف شدن می بیند. سرنگونی طلبی را پایان یافته میداند. آنچنان پرحرارت بر خطر سرنگونی جمهوری اسلامی در “شرایط کنونی” (کدام شرایط؟) تاکید میکند که بنظر میرسد با سرنگونی جمهوری اسلامی بیش از تداوم حاکمیت آن مشکل دارد. توضیح و بهانه شان هم خطر ایجاد سناریوی سیاه در دوره بعد از جمهوری اسلامی است!  سالهاست که هیچ نیرویی در اپوزیسیون نیست که بدرست جمهوری اسلامی را منزوی و مورد نفرت اکثریت عظیم مردم ارزیابی نکند. اما این حزب بخشی از کارگران را پشت سر احمدی نژاد قلمداد کرده و بخشی دیگر را همراه بقیه مردم حواریون موسوی و کروبی میداند. طرح یارانه های حکومت را “نشانه ثبات حکومت” اعلام کرده است. برای لاپوشانی بوی تعفنی که از این سیاستها به مشام میرسد، تازگیها پز کارگر کارگری میگیرد و مدام بر صف مستقل کارگری تاکید میکند، اما این کارگر کارگر کردن اینها آنقدر باسمه ای و پوشالی است که حال هر کارگری را بهم میزند. همان جناب مدرسی در جایی میگوید کارگران باید صف مستقل خودرا تشکیل دهند و جلوی سرنگونی حکومت را بگیرند چون سرنگونی این حکومت در شرایط فعلی سم است! زیرا سناریوی سیاه میشود! همین ماه پیش وقتی کارگران در زیر چکمه های حکومت نظامی و بگیر و ببندهای حکومت، با پرچم های سرخ و در صفوف دوهزارنفره در خیابانهای شهرسنندج راهیپمایی شور انگیزی کردند، یکی از رهبران این حزب با زمختی تمام اعلام کرد که این یک شکست بود و به کارگران فراخوان داد که صفوف تشکلهای کارگری ای که این راهپیمایی را فراخوان داده بودند ترک کنند! در واقع فراخوان انحلال این تشکلها را داد. چند نفر دیگرشان هم بر همین روال سخن گفتند. این حزب مدتی پیش وقتی شورشهای شهری در کردستان صورت گرفته بود تاکید کرده بود که حمله به بانکها نادرست است چون بانکها اموال عمومی هستند و “گارد آزادی” باید از انها حفاظت کند! اینجا دیگر برای کمتر طولانی شدن بحث، به بحثها و مواضع دیگر این جریان نظیر موضع اینها در مورد سوسیالیسم و “دولت موقت” و مجلس موسسان و بسیاری مسائل دیگر نظیر آنها نمی پردازم. همه اینها و بسیاری دیگر از این دست فاکت است. بسیاری را ما به موقع خود نقد کرده ایم و جواب داده ایم و هرکس که خط این حزب را دنبال کرده باشد از آن خبر دارد. با فاکت و نقل قول هرکدام از این موارد را میتوان نشان داد. همه اینها و بسیاری دیگر از این دست نشان میدهد که این حزب اعجوبه ای منحصر بفرد در اپوزیسیون است. اینها سیاستها و نظراتی است که اساسا لیدر وقت این حزب مدرسی فرموله کرده و به سیاستهای این حزب تبدیل کرده است. مدتها بود آن عینک سیاه، خود حزب حکمتیست را سفید میدید و بعنوان تنها نقطه روشن تاریخ ارزیابی میکرد. اما این موضع تا توجه به واقعیت بی خاصیتی این حزب قابل دوام نبود. از چند ماه پیش کوروش مدرسی به این نتیجه رسید که حزب خودش هم چندان حال خوشی ندارد و باید رفت و حزب دیگری تشکیل داد. اما ظاهرا خود ایشان حوصله چنین کار شاقی را ندارد و این وظیفه را به دیگران و چپهای دیگر موکول کرده است!

 

اگر کسی چند سال بعد تاریخ این دوره اپوزیسیون چپ ایران را مرور کند، بیشک به این نتیجه میرسد که این حزب گویی اشتباهی سر از میان اپوزیسیون آنهم بخش چپ آن سردر آورده است. منصور حکمت زمانی گفته بود کسی که خودرا مخالف یک حزب کمونیست افراطی و رادیکال تعریف میکند نمیتواند چپ بماند. این سرنوشت غم انگیز جریانی است که اسم بی مسمای “حکمتیست” را هم بر خود نهاده است اما مخالفت و کینه ورزی نسبت به حزبی خوش بین و با افق و رادیکال و انقلابی را به اصل تغییر ناپذیر سیاستهایشان تبدیل کرده اند و چهار نعل دارند به جاهای ناجوری قدم میگذارند.  و این بیش از هرچیز جای تاسف است.

 

اکنون رحمان حسین زاده با کنار رفتن مدرسی ظاهرا میخواهد برای این وضعیت ناجور حزبش فکری بکند. و این میتواند مثبت باشد. اما او که خود تاکنون از مدافعان تئوریهای راست کوروش مدرسی بوده است، از همین ابتدا با نحوه برخورد مضحکش با منشور سرنگونی ای که حزب کمونیست کارگری منتشر کرده است، روشن است که پا در همان کوره راه گذاشته است و همان عینک کذایی را برچشم دارد. فقط میخواهد دیگران هم همین عینک را به چشم بزنند. به ایشان باید گفت این تلاشی عبث است. باور کنید بدون نقد کامل دیدگاه و منطق و سیاستهای راست و پاسیفیستی و حتی در مواردی ارتجاعی ای که کوروش مدرسی آنرا از ابتدا فرموله کرده و به سیاستهای حزبتان تبدیل کرده است، نمیتوانید خودرا از مخمصه ای که این حزب در آن گیر کرده است خلاص کنید. و این تازه آغاز ماجراست. بطور واقعی دوراهی ای مقابل این حزب قرار گرفته است. یا مواضع مزبور را بطور جدی نقد میکند و کنار میزند، یا به انفعال و چند شقه شدن و اضمحلال میرسد. اگر صادقانه میخواهید کاری کنید باید بطور جدی و صمیمانه سیاست چپ و کمونیستی کارگری را مبدا حرکت خود قرار دهید. خرده حسابهای حقیر را دور بریزید. عینک تیره و تار تاکنونی را دور بیندازید و آنگاه متوجه میشوید که دنیا بسیار از آنچه تاکنون تصویر کرده اید متفاوت است.*