باز هم دردفاع از برقع بنام کمونیزم کارگری! در حاشیه دفاع آذر مدرسی از برقع

مقدمه اول:

بعد از ماجرای دفاع کوروش مدرسی از برقع و نقد من به ایشان (۱) ، از سوی حزب حکمتیست ابتدا فردی بنام رضا ساعی در فیس بوک تلاش کرد به من “پاسخ ” بدهد (۲) که معنی پاسخش مقداری فحاشی بود که البته متاسفانه از سوی این حزب و فعالینش سکوتی معنی دار ادامه یافت و تلاشی نکردند تا حداقل سطح یک مناظره یا دیالوگ سیاسی را نگه دارند. آدمهائی که مدعی نمایندگی یک جنبش انسانی، آزادیخواه برابری طلب و سوسیالیست هم هستند در مقابل یک نقد رهبرشان یا به فحاشی متوسل شدند یا به سکوت.

پاسخ خانم آذر مدرسی (۳) تلاش بهتری است برای جدی گرفتن یک بحث. ایشان نقادان به موضع کوروش مدرسی را حداقل دوست خطاب می کند. هر چند که در متن مقاله اش مدعی است که نقاد کوروش مدرسی از “درک متوسطی از شعور اجتماعی” بهره ندارد یا اینکه “در سطح یک دانش آموز کلاس دوم دبیرستان” هم نیست و خودش را به نفهمی می زند(؟!!!)! البته این سطح فرهنگی از سطح برخورد رضا ساعی بمراتب بالاتر است چرا که حداقل مخاطبش را فراری از تیمارستان خطاب نکرد! این خودش جای خوشحالی دارد! اما از خانم مدرسی باید پرسید که چرا رفیق حزبیش را رسما خطاب قرار نمی دهد و برای مسموم سازی فضای دیالوگ او را محکوم نمی کند؟ همانطور که بارها گفتم فعال سیاسی و آزادیخواه جامعه ما مسئولیتی بالاتر از “حزب بازی” را باید حمل کند و آن مسئولیت تلاش عملی برای سالم سازی فضای بحثها و دیالوگهای اجتماعی است. عمل به آزادی بسیار سخت تر است از شعار دادنش!

 مقدمه دوم:

در مقدمه دوم می خواهم روی اهمیت بحث به ظاهر حاشیه ای برقع و تفاوتش با بحث آزادی پوشش تکیه کنم. مفهوم آزادی وقتی از حد یک شعار کلی خارج می شود و می خواهیم تعیین مادی و عملی بهش بدهیم موضوع تفسیرهای متضاد است. بحث در مفهوم دینامیک و دائما رو به توسعه آزادی هم از جهت تئوریک و هم از جهت نیازی که جامعه به آن دارد باید یک بحث باز بماند و کنکاش در این مقوله را باید بسیار جدی گرفت. حتی پیشروترین فعالین اجتماعی و سیاسی هم در این بحث می لنگند و بخصوص در فرهنگ پیش مدرنی که جامعه ایران سنتا درش غرق است و تمایل به “احساس پر شدگی” و ظرفیتهای پائین اندیشه سیاسی که همه ما را مرتب در لبه سقوط قرار می دهد، هوشیاری ما باید دوچندان باشد تا بحث در موضوع آزادی و ابعادش را خیلی از اینکه هست جدی تر بگیریم. لذا من تداوم این بحث در موضوع برقع را پر اهمیت تر از “پولمیکهای مرسوم با احزاب دیگر” می بینم و از این رو فکر می کنم لازم است باز به بهانه پاسخ خانم مدرسی بهش برگردم.

اجازه می خواهم چند مورد از پاسخهای خانم مدرسی را مروری بکنم:

(۱)ایراد عمومی بحث خانم آذر مدرسی

مقاله خانم مدرسی (۳) به جهت متد ایرادات زیادی دارد:

اولا: ایشان منابع بحثش را در زیر مقاله اش نیاورده (یعنی آدرس مقالات نویسندگانی که ایشان قرار دارد پاسخ بهشان بدهد) لذا برای خواننده بی طرف این امکان را می بندد که طرف مقابل را مستقیم بخواند

دوما:ایشان بجز یکبار آنهم خارج از کانتکس، مستقیما به بحثهای من رجوع نمی کند و همانطور که در ادامه این مقاله نشان خواهم داد ، از بحثهای من درک خودش را ارائه می دهد و آن درک معوج را پاسخ می دهد و نه بحث من را!

این دو ایراد اساسی در بسیاری از ادبیات سیاسی و از جمله ادبیات چپ جامعه ایران دیده می شود که نتیجه نپختگی متد علمی در بحث است. امید من اینست که با تلاش جمعی و فراسازمانی ما بتوانم بتدریج به این ضعفهای جدی پیروز شویم که از ملزومات ورود به عرصه منطق جدی است.

(۲) قاطی کردن بحث آزادی پوشش و آزادی بکارگیری برقع

جای جای بحث خانم مدرسی این تلاش هست که اولا ایشان منرا متهم کند که حجاب را در کنار برقع قرار می دهم و دوما مدعی است که من با آزادی حجاب برای افراد بالغ مخالفم!

ایشان می فرماید:

” اگر احیانا روزی سعید صالحی نیا عضو یک اتحادیه کارگری باشد و رائی داشته باشد، حتما کارگر زنی که حجاب اسلامی بر سر دارد را به اتهام محجبه بودن و با نام دفاع از “امنیت جامعه” و “مبارزه با قطب اسلام سیاسی” از اتحادیه اخراج میکند و عضویت هر زن معترضی که به هر دلیلی حجاب بر سر دارد را در هر تشکلی ممنوع اعلام میکند.”

من مدتها قبل در مقاله جدائی (۴) در حاشیه مصاحبه رفیق سهیلا شریفی به صراحت از آزادی داشتن حجاب در بالغین دفاع کردم و در بحثم در نقد کوروش مدرسی هم نقدم روبه برقع بود و تمایزش با حجاب. لذا دوباره اعلام می کنم که کاملا حق داشتن حجاب را در جامعه ایده الم در همه جا حتی موسسات دولتی و اموزشی برای بالغین به رسمیت می شناسم.

بنابر این این بحث خانم مدرسی کاملا بی موضوع است و نمونه همان ادعای منست که ایشان چیزی را پاسخ می دهد که اصلا بحث من نبود!

(۳) فرار از اساس درک مستقل و موضع سوم در جنگ بین اسلام سیاسی و راست و نژاد پرستی در غرب

خانم مدرسی از کنار بحث اصلی من در موضوع جایگاه کمونیزم کارگری در جنگ بین اسلام سیاسی و راست حکومتی غرب می گریزد. در جای جای مقاله اش سعی می کند القا کند که من با نشانه گرفتن اسلام سیاسی در کنار کمپ “سارکوزی-بوش” قرار گرفته ام. دلیلش اینست که ایشان همچنان درکش در این ماجرا ، دوقطبی است. جنگ موجود سیاسی و فرهنگی را دو قطبی می بیند و لاجرم ایستادن مستقل را نمی تواند ببیند.

آیا واقعا اینطور است؟ آیا کمونیزم کارگری بر اساس چنین درکی استوار بوده؟ همه تلاش منصور حکمت مگر جز این بود که نشان دهد که در جهانی که بین نیروهای ارتجاعی جنگ هست جامعه و انسانها حق انتخاب دیگری هم دارند؟

چرا منصور حکمت در برخورد به “امپریالیزم” موضع سنتی چپ سنتی را پس زد و نپذیرفت؟ به دید من آذر مدرسی در این مقاله اش با این اشتباه محوری که انعکاس یک درک سیاسی بکلی بدور از سنت کمونیزم کارگری است، هر نقد به اسلام سیاسی در غرب را هم بنوعی جانبداری از راست حکومتی و نژاد پرست می داند و از این روست که تیتیر مقاله اش را اگر معنی کنی این می شود که مخالفت با برقع با هر منطقی یعنی ایستادن در کنار سارکوزی-بوش!

(۴) ربط مخالفت با برقع و مخالفت با کشیش ها؟!

آذر مدرسی می گوید:

” البته مدافعین سکولاریسم از سارکوزی گرفته تا “چپ” های ایرانی با حضور راهبه ها و کشیشها، این نمایندگان ارتجاع کلیسائی، با لباسهائی که یادآور دوران تفتیش عقاید است مشکلی ندارند،”

این بحث ایشان براستی جز برای خاک هوا کردن و مغشوش کردن بحث اصلی است؟! خیر! بنده اعلام می کنم که در جامعه ایده ال من کشیش و راهبه و آخوند در لباس پوشیدن کاملا باید آزاد باشند با لباس پوشیدن هیچکدامشان مسئله ندارم! جلوی لباس پوسیدن اینها را گرفتن نقض آزادی است و شکست آزادی بنفع من و کارگر نیست. مشکل من با لباس آدمها نیست و نبوده مشکل من با پوشاندن صورتشان به هر بهانه است. همانطور که در مقاله قبلیم توضیح دادم (۱) اگر حتی یک آدم آتئیست (بجز احتمالا روزهای کارنوال) بخواهد در جامعه و محل کار صورتش را بپوشاند و راه برود باید جلویش گرفته شود. پوشاندن صورت را یک خطر بالقوه امنیتی برای جامعه می بینم. این موضع و منطق منست. نه در فرانسه بلکه در ایران هم خواهان به اجرا در آمدن این قانون خواهم بود . این نظر واقعی من است که هنوز منتظرم خانم آذر مدرسی پاسخش دهد!

(۵) “نتیجه گیری” بجای مخالف؟!

از نمونه های دیگری که نشان می دهد خانم آذر مدرسی بدنبال مغشوش کردن بحث است و توان یک بحث جدی را ندارد اینست که بجای من چنین “نتیجه می گیرد”:

“(سعید صالحی نیا) با یک چرخش قلم و با منطق “محکم و خدشه ناپذیر دودوتا چارتا” نتیجه میگیرد که کسی که مسلمان است اتوماتیک در قطب ارتجاعی اسلام سیاسی است”

خیر! در نوشته من چنین ادعائی نیست! اکثریت غریب به اتفاق مسلمانان فقط مسلمان بدنیا آمده اند و به هیچ وجه ربطی به جنبش سیاسی اسلامی ندارند. همانطور که اکثریت مردم ایران شناسنامه شان مسلمان هستند و در اکثریتشان به جنبش اسلام سیاسی مخالف هستند. خانم مدرسی با جعل بحث من تلاش دارد نتیجه گیری خودش را در این سطح رقت آور به کرسی بنشاند!

(۶) ممنوعیت برقع “دست اسلام سیاسی را باز می گذارد”!

خانم آذر مدرسی مدعی است که:

” برعکس این قانون نقض حق زن در انتخاب پوشش خود است و مهمتر اینکه با تحقیر زن برقع برسر دست جریانات اسلامی را باز میکند تا بعنوان حامیان زنان محجبه، بعنوان مدافعین حرمت و آزادی شان در انتخاب پوشش، بعنوان جریانی که امنیت اجتماعی این بخش از جامعه را تضمین میکنند وارد صحنه زندگی سیاسی و اجتماعی این بخش از جامعه شوند.”

 

این استدلال که ممنوعیت برقع دست اسلام سیاسی را باز می کند چه پایه ای دارد؟ ظاهرا برای اینکه اسلام سیاسی دستش باز نشود جامعه باید دست روی دست بگذارد! دستگیری عاملین قتلهای ناموسی چطور؟ دستگیری بمب گذارها؟ دستگیری گروههای تروریست؟ مدارس اسلامی در غرب چطور؟ کلاسهای قرآن برای بچه ها؟ چطور است جامعه اجازه دهد که بچه ها را چادر سرشان کنند تا دست اسلام سیاسی خدای نگرده باز نشود؟

خیلی از مثالهای بالا در “تئوری” ممکنست درست باشد و “دست اسلام را باز بگذارد”! جامعه چکاره است؟ جنبش مترقی و انسانی کجاست؟ خانم آذر مدرسی متعلق به سنتی است که مدتهاست نقش مستقل جنبش مخالف اسلام سیاسی و راست حکومتی غرب را گذاشته کنار و مثل چپ سنتی مرتب دارد بین دو انتخاب “یکی را برمی گزیند”! نتیجه هین می شود که اصلا در دنیای ذهنی ایشان دیگر نمی شود کاری انجام داد! هر حرکتی یا دست اسلام را باز می گذارد یا دست سارکوزی را! همان متد شناخته شده ای که در صحنه مبارزه طبقاتی در ایران، سفارش می کند که مردم و کارگران بیرون نیایند! در ایران هم هر حرکتی در ذهن ایشان “دست یکطرف را باز می گذارد” لذا بهتر است از بیم باز شدن دستهای این و آن، دستهای ما دستهای اکثریت جامعه دستهای آزادیخواهی و برابری طلبی در جیبها بماند!

 

خلاصه:

تلاش من در این نوشته کوتاه پاسخگوئی به تمامی بحثهای حاشیه ای خانم مدرسی نبود. بلکه خواستم به گوشه هائی از ضعفهای جدی متودیک ایشان اشاره ای داشته باشم. ادعای من اینست که بسیاری از ادبیات چپ و عموما در سیاست ایران حامل چنین ضعفهائی هستند.

بسیاری از فعالین سیاسی و فرهنگی ما هنوز در اولین قدمهای یاد گیری فرهنگ مناظره جدی گیر کرده اند و با تکرار احکام کلی خودشانرا سرگرم کرده اند. بحث در موضوع برقع فقط نمونه ای بود تا نشان دهد که ما تا چه حد نیاز داریم در بحث آزادی دقیق شویم. نشان می دهد که فعالین کمونیزم کارگری که فعالترین ها در عرصه آزادی هستند و رادیکالترین اندیشه ها را ارائه داده اند تا چه اندازه گاها هنگام بررسی موضوعی مقوله آزادی کم می آورند. تا چه اندازه بی اعتنا می شوند به اخلاق سالم یک مناظره اجتماعی.

امیدوارم خانم مدرسی و سایر رفقایش در تلاشهای بعدیشان جلوتر بیایند و بهتر بحث کنند و توان قانع کردنشانرا بالاتر ببرند. جامعه ما دارد به ما نگاه می کند باید بتوانیم آزادی را عمل کنیم!

منابع دیگر:

(۱)سعید صالحی نیا: حمایت از برقه بنام منصور حکمت! در حاشیه دست گل جدید کوروش مدرسی!

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/6962-1390-02-30-07-04-28.html

(۲)سعید صالحی نیا: باز هم در فرهنگ نابسامان تحزب سیاسی

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=25991

(۳)آذر مدرسی: در کمپ سارکوزی، ممنوعیت برقع و مدافعین دروغین زن

http://www.azadi-b.com/J/2011/06/post_429.html

(۴) سعید صالحی نیا: نگاهی دوباره به مقوله آزادی و آزادی پوشش در حاشیه مصاحبه رفیق سهیلا شریفی در موضوع آزادی پوشش

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/4920-1389-09-03-13-33-48.html