جنبش کمیته های کمونیستی , گامی تعیین کننده در تحزب کمونیستی طبقه کارگر “پاسخی به منتقدین” (٢)

۵- کمیته های کمونیستی، ائتلاف سازمانهای چپ نیست

مساله دیگر که از نظر منتقدین محوری ترین اختلاف و تفاوتشان، است، مبحث کمیته های کمونیستی جنبشی است. کمیته کمونیستی کارگران، صرفنظر از گرایشات و تعلق سیاسی و سازمانی شان به جریانات بیرون از طبقه. من هم فکر می کنم این محوری ترین مساله است.

رفقای منتقد، کمیته های کمونیستی جنبشی را  ائتلاف سازمانهای چپ می نامند. چپی که بورژوا شده و غیر کمونیست و غیرکارگری است وهر روز هم راست تر می شود. می گویند چطور می شود این چپ آن هم در مبحث “تحزب کمونیستی طبقه کارگر” صورت مساله و موضوع کار ما باشد. این آوانس به چپ است. این چپ قابل شیفت کردن و تغییر نیست…

بگذریم که رفقا خود بدوا معتقد بودند که این چپ بورژوا شده و رفته وبه کارگر کاری ندارد وبنا بر این موضوع کار ما نیست. حالا اینجا همین چپ برگشته  و می خواهد با ما کمیته های کمونیستی ائتلافی درست کند! این تناقض به جای خود.

 

پیشتر گفتم، مشکل این دیدگاه این است که طبقه کارگر و بخصوص کارگران کمونیست را در میان سازمانهای چپ تقسیم می کند. بدوا فرضش این است که کارگر کمونیست توده ای است یا راه کارگری یا کومه له ویا طرفداران حزب کمونیست کارگری ایران و حزب اتحاد و غیره اند.

اولا این تقسیم بندی واقعی نیست. این فرض غلطی است. بخش قابل توجه تر این چپ، حزب توده،  زمانی حزب اجتماعی و بانفوذ در میان کارگران بود، الان برای کارگر کمونیست شناخته شده و بخشی از انجمن های اسلامی است.  اینها در هیچ کمیته کمونیستی با کارگر کمونیست جمع و متحد نمی شوند. حزب توده و کمیته های کمونیستی کارگری!؟ بقیه هم که اساسا نفوذی در میان کارگران ندارند.

دوما – اما این اصل و اساس مساله نیست. فرض کنیم اینطور است و همه چپ با همان خصوصیاتی که ما تعریف شان می کنیم، (بورژوایی و ملی و رفرمیست و غیره…) هرکدام دارای نفوذ و حتی سازمان در میان طبقه کارگر اند. اما اشتباه فاحش این دیدگاه این است که کارگر چپ و کمونیست درون طبقه کارگر را با سازمان های چپ بیرون از طبقه یکی می بیند و تفاوتی بین آنها قایل نیست.

 

 یکی دانستن و با نگاه واحد به چپ و کمونیسم کارگران با چپ بیرون و جدا ازکارگر که به نام کمونیسم و کارگر حرف می زند و با ان خصوصیات که تعریف می کنیم وبا ان جدایی از سوخت وساز طبقه، نقطه عزیمت رفقا برای چیزی است که خود ان را ائتلاف نام می نهند.

نفس این نگاه و دیدگاه، بار دیگر نشان می دهد که همین چپ کمونیستی ما که بورژوایی و ملی هم نیست، اما چقدر با سوخت و ساز درون طبقه کارگر بیگانه است. یک کاسه کردن و یکی دیدن گرایشات چپ و رادیکال و کمونیستی طبقه کارگر با چپ جدا از کارگر به معنای این ناآشنایی (غیرمعرفتی) با فعل و انفعال درون طبقه کارگر است.

بحث کمیته های کمونیستی بدوا بازگشت به هیچ چپی نیست. بحث گرایشات مختلف درون طبقه کارگر است با سنت و مکانیسم مبارزه درون طبقه و با روش و راهکارهایی که  با روش ها و سنت های چپ بیرون از طبقه اگر نقاط اشتراکی هم داشته باشد، اما اساسا متفاوت است. ولو تعدادی از این کارگران تعلق خاطری به این چپ داشته و یا حتی سازمان انها باشند. وقتی بحث گرایشات درون طبقه کارگر است الزاما همه اش به چپ بر نمی گردد. پیشترگفتیم که بورژوازی داده های خود را به داده کارگر تبدیل کرده است. آرا و افکار و سنت ها و خرافات بورژوایی یک دریای  عظیم مدیا و مساجد وکلیسا و مفسر و تحلیل گر و  موعظه گر و …، پشت  خود دارد…

 

اما، این، بازگشت به چپ است که تلاش برای متحد شدن کارگران کمونیست با هر میزان التقاطی که دارد را ائتلاف سازمانهای چپ غیرکارگری و جدا و بیگانه با بستر اجتماعی و سوخت و ساز درون طبقه کارگر می داند. و می گوید هیچ آشتی و ا ئتلافی مجاز نیست. چون کارگر کمونیست، کومه له ای یا کمونیسم کارگری تقوایی یا توده ای  است. و مائیم و کمیته های کمونیستی یک جنبشی.

کمیته های کمونیستی حزبی و به اصطلاح یک جنبشی سر جایش هست و الان مورد بحث ما نیست.

اما دراین دیدگاه  تمایلی وجود ندارد و یا حوصله ندارد سراغ متحد کردن گرایشات درون کارگران و کمونیسم زمخت و بعضا آلوده به آرا و افکار بورژوایی و غیرکارگری برود. معلوم نیست کسی که می تواند برود کمیته های یک جنبشی را بسازد، چرا اتحاد جنبشی کارگران کمونیست، مانع این کار است و چرا این اتحاد راهگشای این کار نیست؟

این، کمونیسم کارگری نیست. کمونیسم ایدئولوژیک است و من معتقدم که کارگر آن را نمی فهمد. کارگر زمانی کمونیسم کارگری را با آن خصوصیاتی که ما تعریف می کنیم می  فهمد، که در کشمکش مبارزه طبقاتی و مبارزات روزمره اش  محک بزند. در یک مکانیسم اجتماعی و سوخت و ساز درونی، کارگران کمونیست و رهبران عملی درون خودش وبا هرگرایشی که دارد، به آزمایش بگذارد، نه در جدالهای درون خانواده چپ و بیرون از سوخت وساز طبقه و از زبان وادبیات چپ فرقه ای و متخصصین خودگمارده و مفسرین جریانات چپ غیر کارگری.  به شیوه خود آن را بیازماید، تجربه کند، خطا کند و دوباره بیاموزد و جلو برود.

رحمان می گوید، “در کمیته کمونیستی بااحزاب ائتلاف نمی کنم”. تصویری که او از کمیته های کمونیستی دارد، ائتلاف جریانات چپ سنتی چند دهه اخیر است و حق دارد. چون این تنها شناختی است که ما از ائتلاف و وحدت و جدایی و انشعاب داریم. ازاین نگاه،  کارگران کمونیست غیر متعلق به حزب حکمتیست نمی توانند کمیته های کمونیستی کارخانه و محله شان را درست کنند. یا حزبشان را درست کنند. و باز از این دیدگاه، فقط کارگری کمونیست است که با ما بیاید و ما را قبول داشته باشد. گویا ما اولین و آخرین حزب کمونیستی کارگرانیم و بدون ما پایان تاریخ کمونیسم کارگری است؟ این فرقه گرایی و سکتاریسم آشنای ما در چپ سنتی و غیرکارگری است.

جنبش های اجتماعی از کارگری و غیرکارگری اش محل تلاقی گرایشات و آرا وافکار گوناگون و خرافات بورژوایی است. بخشی از این خرافات را همین چپ موجود بازتولید می کند وبخش بیشترش را خود بورژوازی به خورد طبقه کارگر و جامعه می دهد . این ما به ازای اجتماعی را باید دید. “کمیته های حزبیم را میسازم و کسی را راه نمیدهم” راه حل نیست.  از ۱۰۰ کارگر کمونیست اگر یکیشان آن کمونیست یک جنبشی و حزبی مورد نظر رفیق ما باشد، ۹۹ نفرشان از گرایشات دیگر قدیم و جدیدند که در میان خود طبقه وجود دارند. و الزاما و بدوا و سر ضرب با ما نمی آیند. ما را انتخاب نمی  کنند.

اما تا زمانی که بخش قابل توجهی از کارگران کمونیست ما را بشناسند و انتخاب کنند، منتظر نمی مانند.چرا باید انتظار ما را بکشند که خود را برسانیم و یا چرا باید حتما به “عطش” ما توجه کنند. چرا نمی توانند در کمیته های کمونیستی خود متحد شوند. به این برمی گردم

 

–  نقد دیگر رفقا این است که در مبحث “تحزب کمونیستی طبقه کارگر”  کمیته کمونیستی شکل ارتقا یافته مبارزه روزمره است یا ارتقای محافل کارگری به کمیته های کمونیستی است. و می گویند اگر کارگران کمونیست خود متحد می شوند و مبارزات اجتماعی خود را ارتقا می دهند و…،  دیگر حزب سیاسی  و برنامه و تلاش های دیگر چه ضرورتی دارد.

در این رابطه، نمی فهمم مبارزات جاری که منظور مبارزه اقتصادی و سیاسی  طبقه کارگر است و ارتقای آن و یا ارتقای محافل کارگران کمونیست و شبکه هایشان، چرا به ایجاد حزب بی ربط اند. و اگر حزب در دل این فعل و انفعالات و ارتقا یافتن ها و پیشروی ها و غیره درست نشود، کجا درست می شود؟

هر تحولی در دل این مبارزات و کشمکش های طبقاتی و اجتماعی صورت می گیرد.  تازه رفقایی این را می گویند که قایلند حزب کمونیست کارگری حکمتیست هست و کوهی سیاست و ادبیات و مبانی کمونیسم کارگری وسیاست سازماندهی و غیره هست. آنوقت می ایند و می گویند اگر کارگر کمونیست خودش می تواند از کمیته های کمونیستی به حزب برسد، پس دیگر من چکاره ام؟ انگار ما با رقبای خود طرفیم تا متحدین خود. یا به ما برمی خورد و کارگر کمونیست شایستگی متحد ومتشکل شدن و حزب خودرا ساختن، ندارد. مگر اینکه  اول و سر ضرب  با ما بیاید. چون ما برنامه داریم. جواب همه چیز را برایش داریم. حزب سیاسیش هستیم و حزب جامعه هستیم و الی آخر. کاش اینطور بود. اگر اینطور بود دیگر مشکل کجا است. یا اگرحزب ما در حال تبدیل شدن به چنین پدیده ای است، که باید باشد، چرا جنبش کمیته های کمونیستی یک ابزار و راه سریع تر رسیدن به این هدف نیست.

 

رفقا می گویند این توهم است. ائتلاف چپ و راست است. دخالت دادن چپ در پروژه کمیته کمونیستی است. ما می رویم گرایش کمونیستی موردنظر خود را درکارخانه و مراکز اصلی متحزب می کنیم…

از نظر این رفقا، گرایش کمونیستی بی آلایش یک جنبشی ویک حزبی بدون الودگی به ارا و افکار غیرکارگری  آنجا هست و فقط منتظر است ما برویم و متحزبش کنیم. این توهم است.

شاید تک تک و اینجا و آنجا کارگر کمونیستی که بهر دلیل توجهش به ما جلب شده (عطش ما را دیده) را بتوان به کمونیسم یک جنبشی وپیوستن به حزب قانع کرد. و این کار را خردخرد سال ها ادامه داد. اما همانطوری که طبقه کارگر در دل مبارزات روزمره و مبارزه اقتصادی و سیاسی خود متحد و متشکل وخودآگاه می شود ( چیزی که  رفقا آن را به عنوان ارتقای مبارزات جاری و ارتقای شبکه های محافل، بی اهمیت می دانند)، تحزب کمونیستی طبقه کارگر هم دردل کشمکش های درون طبقه و درون مبارزه طبقاتی اش و در اتحاد کارگران کمونیست با هم  عروج می کند. اگر جنبش کمیته های کمونیستی راه بیفتد، آنوقت گوش شنوا و آمادگی بیشتری برای تبادل نظر و همفکری و سبک سنگین کردن سیاستهای حزب ما وانتخاب ازجانب کارگران کمونیست فراهم می شود. 

رفقا می گویند، “نمی شود”. “سازمان های چپ دیگر، خطی عمل می کنند وبه توهم کورش جواب نمی دهند و حزب خود را درست می کنند”. این دیدگاه باز از سر چپ بیرون از طبقه به کمیته های کمونیستی  نگاه می کند. این چپ بدوا حزب خود را دارد. حزبی که نه تنها خود را کارگری بلکه رهبر کارگر هم می نامد. اما شکاف این چپ با کارگر شکافی اجتماعی و تاریخی است که با این روش های تا کنونی چپ پر نمی شود. کمونیسم بورژوایی طبقه کارگر را ناتوان تر و کم اهمیت تر از جنبش سبز می داند و به جای توسل و توکل به طبقه کارگر، به جنبش بورژوزی آویزان می شود تا گویا از آن طریق قبایی برای خود واحیانا کارگر بدوزد. کمونیسم ملی کومه له هم دوستان خود را در میان ناسیونالیست ها جستجو می کند و از کمونیسم کارگری و حکمت گریزان است. این شکاف اجتماعی و طبقاتی را خود این چپ نمی تواند پر کند. انتخابش را کرده است.

کارگر کمونیست با هر گرایش معین چقدر می تواند منتظر پرشدن شکاف این چپ با کارگر باشد. آیا بهتر نیست خود پا به میدان بگذارد و متحد شود و فکری به حال تحزب کمونیستی خود بکند؟ اتحاد کارگران کمونیست در کمیته های کمونیستی جنبشی، یک گام مهم در تحقق این امر است.

 در میان صدها جواب به سوال چرا جدایی کمونیسم وکارگر؟ یک جواب می گوید، کمیته های کمونیستی. متحد شدن کارگران کمونیست و رهبران عملی و آژیتاتورهای کمونیست در کمیته های کمونیستی کارخانه و محله و دانشگاه و در میان مردم صرفنظر از گرایشات و حتی تعلق سازمانی به این و آن جریان چپ …

مخالفت با کمیته های کمونیستی از این جنس که، “توهم است، عملی نیست،  ائتلاف با چپ بورژوایی است، کمیته کمونیستی حزبی خود را باید ساخت” و …، مثل این است که بگویید من طرفدار شورا هستم، بنا بر این در هیچ سازمان دیگر غیرشورایی از قبیل سندیکا و … شرکت نمی کنم. دخالت نمیکنم، سازمان نمی دهم. بگویید من کمیته حزبی بی اما و اگر می خواهم و در هیچ کمیته کمونیستی کارگری دیگر شرکت نمی کنم. و کاری هم به اتحاد کارگران  کمونیست با وجود گرایشات معین، ندارم. مرغ من یک پا دارد. این ادامه همان فرقه گرایی چپ و ایدئولوژیک است. کمونیسم کارگری نیست. کمونیسم کارگر نه از سر خلوص ایدئولوژیک، بلکه از سر موقعیت عینی، اجتماعی و طبقاتی او است. برای چپ بر عکس است.

 

مساله دیگری که  رفقای منتقد مطرح می کنند وبا فرض حضور این چپ  در کمیته های کمونیستی جنبشی، این است که این چپ  تغییر نمی کند و نباید انتظار شیفت کردنش را داشت.

این که این چپ یا بخشی از آن تغییر می کند یا نه، من نسخه و جواب از پیشی ندارم. این را میزان پیشروی کمونیسم و طبقه کارگر تعیین می کند و متحدین و دشمنان خود را به دنبال می آورد. راه از هر دو طرف باز است. راه تغییر به نفع کارگر و  کمونیسم و یا دشمنی با آن.

اگر در جریان جنبش سبز، طبقه کارگر و کمونیسم یک صف مستقل علیه کلیت نظام سرمایه داری با اقتصاد و سیاست و سرکوبش  به میدان می آورد، شکی ندارم بخش زیادی از این چپ تغییر شیفت می دادند  و به جبهه کارگر می پیوستند. این ها کارگر را نا آماده و ناتوان فرض کرده و از کارگر قطع امید کرده و به تغییر از بالا چشم دوخته اند و آن را به نفع کارگر می دانند. گویا از دعوای درون جناح های بورژوایی چیزی به کارگر می رسد. این توهم است. و این دنباله روی از بورژوازی و کم اهمیت دیدن طبقه کارگر است. جریانات چپ، سر راست سراغ کارگر نمی روند. کارگر برای این ها نیروی ذخیره جنبش های دیگر و جنبش های غیر کارگری است. در حالی که مساله کاملا برعکس است. خرده بورژوازی و اقشار وسیعی از زحمتکشان نیروی ذخیره کارگران اند، زمانی کارگر به مثابه طبقه به میدان می آید با کمونیسم اش و با کمیته های کمونیستی و حزب کارگری کمونیستی اش.

اما تغییر از درون ودر میان کارگران کمونیست حتمی است. کارگر کمونیست آلوده به گرایشات غیر کارگری قابل تغییر و شیفت کردن است. اگر این اتفاق نیفتد هیچوقت کمونیسم اجتماعی نمی شود، کارگری نمی شود و در بیرون از طبقه و غیرکارگری و غیر اجتماعی می ماند. ما با کمونیستها ی درون کارگران مشکلی نداریم. اما با احزاب ولو اجتماعی اما غیرکارگری و کمونیسم بورژوایی مشکل داریم. حتی با احزاب کارگری غیر کمونیستی هم مشکل در این سطح نیست.

اگرقرار است برای این تغییر و برای یک جنبشی شدن کمونیسم کارگری فشاری گذاشته شود، این فشار از درون است. فشار را باید از آنور گذاشت. کارگر کمونیست طرفدار چپ غیرکارگری مدعی کمونیسم و کارگر، در عمل و در محل و در متن یک مبارزه اجتماعی با منافع کارگر چه کوتاه مدت و چه دراز مدت دچار تناقض می شود و به کمونیسم خودش روی می آورد. این راه یک جنبشی و حزبی شدن کمیته های کمونیستی کارگری است.

 

رحمان نگران است کارگر کمونیست طرفدار راه کارگر خواستار رفع حصر خانگی منتظری شود و رفیق کارگر ما در اقلیت بیفتد و سخت است که اعلامیه حمایت را امضا کند. یا میگوید، اگر اکثریت کارگران کمونیست کمیته، رای به حمایت از جنبش سبز بدهند آنوقت چه می شود؟

من می پرسم فرض کنید، حزب کمونیست کارگری هنوز یک پارچه بود وبخشی اش هنوز کمونیسم بورژوایی نشده بود و میان ما بحث بر سر جنبش سبز در می گرفت و تقوایی وهمفکرانش همین سیاست کنونی را پیشنهاد می کردند. چه اتفاقی می افتاد؟  این اتفاق در کمیته کمونیستی یک حزبی هم ممکن است بیفتد.

رحمان این حق را برای کمونیستهای خارج از طبقه قایل است که نظرات و سیاستهای متعدد را مطرح کنند و جدل کنند و همدیگر را تحمل کنند و تعدد نظرات را بپذیرند یا فراکسیون درست کنند ونهایتا توافق نشد انشعاب کنند. اما این حق را برای محافل کارگران کمونیست و کمیته های کمونیستی قایل نیست.

اکثریت واقلیت در احزاب غیرکارگری را برسمیت می شناسد اما برای کارگران کمونیست برسمیت نمی شناسد.

کمیته های کمونیستی یک خطی ویک جنیشی و یک حزبی منزه وبری از هر گرایش و تعدد نظر و راست وچپ زدن از این دیدگاه یک توهم است. یک آرزو است . این توهم است، نه جنبش کمیته های کمونیستی کارگران با گرایشات گوناگون که یک مکانیسم طبیعی و سوخت و ساز واقعی صحنه جامعه است.

این دیدگاه از سر آرزوهایش سراغ کارگر می رود، سراغ تحزب کمونیستی طبقه کارگر می رود، نه از سر واقعیات موجود، کشمکشهای واقعی، جدال های سیاسی واجتماعی در متن مبارزه طبقه کارگر. این ساده نگری و محدودنگری محض است.

برای رادیکالیزه شدن تا حد یک گسست همه جانبه از تفکر و سنتهای چپ غیرپرولتری ایران و تا بنیاد نهادن یک کمونیسم کارگری در صحنه جامعه راه بسیار درازی است. و این، قطبی شدن، رادیکالیزه شدن و نهایتا  گسست و جدایی از افکار و گرایشات و سنتهای غیرکارگری، در درون مبارزه همه جانبه کارگران کمونیست به انجام می رسد. این کار یک تنه یک یا چند کارگر کمونیست حکمتیست نیست.  این کاری سر راست  و سریع و آسان نیست.

 

 کمونیسم کارگری با موانع بسیار جدی روبرو است. این موانع تنها در یک جدال مبارزاتی و اجتماعی و طبقاتی درون کارگران برطرف شده و هر تغییری اینجا است که اتفاق می افتد. در دوره لنین و بلشویک ها هم گرایشات متعدد و معینی در میان کارگران و سازمان های کارگری وجود داشت. در کمیته باکو هم وجود داشت. در آن زمان طرفداران منشویک ها در میان کارگران کم تر از بلشویک ها نبود. اما شانس بلشویک ها بیشتر بود به همان دلایل آشنایی که بارها گفتیم. کارگر با شم طبقاتی اش، با خودآگاهی طبقاتی اش و از زاویه منافع طبقاتی اش تشخیص می دهد که چه سیاستی و کدام راه حل به نفعش است و به طرف آن می رود.

جنبش کمیته های کمونیستی بستری است و ظرفی است که جدایی کمونیسم کارگران از چپ و گرایشات غیر کارگری در آن تعیین تکلیف می شود. این ائتلاف چپ ها با هم نیست. این پروسه جدایی کمونیسم کارگری از چپ غیر کارگری و بورژوایی است.

رفقا می گویند ما نباید با چپ ائتلاف کنیم باید طرد و ایزوله اش کنیم. اولا گفتم که بحث بر سر ائتلاف با چپ نیست. ثانیا سالها است بیرون از سوخت و ساز طبقه، داریم این کار را می کنیم اما چپ غیرکارگری ایزوله نمی شود و به حیات خود ادامه میدهد و سمومش را هم به درون کارگران می فرستد. تجارب تا کنونی هم نشان داده است که طرد و ایزوله کردن چپ  و به معنای گرایشات غیر کارگری و آرا وافکار بورژوایی و خرافی درون کارگران، در درون خانواده چپ ( آنهم چپی که همه به لحاظ بستراجتماعی و جدایی از کارگر خویشاوندند)، غیرممکن و محال است. بطور واقعی این چپ (کل چپ) علیرغم هرالفاظی که علیه همدیگر بکار می گیرند، نقطه اشتراکشان بیشتر است تا نقطه افتراق.  

ایزوله کردن چپ غیرکارگری و فرقه ای وسکتاریست و بورژوایی و ملی با دعوای درون چپ و در صفحات اینترنت ممکن نیست. با افشاگری و مقاله نویسی ممکن نیست. این کار را باید کرد اما این راه حل اساسی نیست. این کار باید در درون خود طبقه و در متن مبارزه اجتماعی طبقه کارگر و توسط کارگران کمونیست به انجام برسد. باید یقه چپ بورژوایی و غیرکارگری را آنجا گرفت که در میدان عمل و مبارزه، مانعی بر سر راه پیشروی کارگر است و کارگر کمونیست و چپ و رادیکال این مانع را لمس کرده و با آن در می افتد.

میتوانی روزی۱۰ مقاله علیه چپ بنویسی، افشا کنی دعواش کنی، سر کوچه هم به یکیشان رسیدی سلام علیک نکنی . اگر مشکلی پیش امد انشعاب کنی و بروی یک دره انطرف تر اردوگاه بزنی و یا کمیته های خارج کشورت را از هم جدا کنی… سر اموال و داراییها رفیق دیروزیت را به خاک سیاه بنشانی و هر کس به خانه خود برود  وهرگز همدیگر را هم نبینند.

حمید تقوایی می تواند اعلام کند، من طرد می کنم، افشا می کنم، به پلنوم نمی آیم، کمیته مرکزی را دور می زنم و میروم کمیته و کنگره یک جنبشی و یک بنی ام را از هواداران خودم تشکیل می دهم… ، این سنت کارگر  و کمونیسم کارگری نیست. کارگر کمونیست نمی تواند با این سنت وروش، کارگر هم طبقه ای، هم سرنوشت، همرزم اعتصاب و هم کمیته ای اش را دور بزند. ما این مکانیسم را نمی شناسیم. و این نشناختن معرفتی نیست. کاملا اجتماعی و مربوط به شرایط و موقعیت ابژکتیو چپ بریده از طبقه واز جایگاه اجتماعی اش و بیگانه با موضوع کارش است. و هر ورجه وورجه ای می کند باهر نیت خیر برای کارگر، به جیب بورژوازی می رود.

 

کارگران کمونیست با هر گرایشی که دارند این کار را با همدیگر نمی کنند. نمی توانند بکنند. نه جدال سیاسی شان مثل چپ است نه روش نقدشان و جدایی شان. انها با هر اختلافی که با هم داشته باشند، روز اعتصاب مجبورند کنار هم بایستند و پشت همدیگر را بگیرند. زندگی و سرنوشت مشترک ودشمن مشترک دارند که هر روز لمسش می کنند.

جریانات فرقه ای تا آنجا که دعوای فرقه ایشان را به میان کارگران برده اند، ضرر زده اند اما هنوز نتوانسته اند کارگران گرایشات مختلف را  دشمن همدیگر بکنند انطور که سنت درون خود این چپ است.

گرایشات درون طبقه کارگر را که متاثر از احزاب چپ و راست است باید  برسمیت شناخت. و رابطه خطی و سیاسی و سازمانی شان را هم به رسمیت شناخت. چپ همه بورژوا شدند و رفتند و فقط ما ماندیم، جواب نیست. این چپ  به خودش نمی گوید بورژوا. کارگر هم به او نمی گوید بورژوا. خودش راکمونیست می نامد. برنامه اش یک دنیای بهتر است. لیست مطالبات کارگری راه کارگر از ما بیشتر است. حجم تبلیغات کارگری این چپ  از ما  بیشتر نباشد کم تر نیست. رابطه اش با کارگر هم با همان سیاست بورژواییش از ما بیشتر نباشد، کم تر نیست. “طردش میکنم”، “ایزوله اش می کنم”…  این کار با شعار و افشاگری نمی شود. در متن مبارزه اجتماعی کارگر و دردرون خود کارگران انجام می گیرد.

“برویم سراغ کارگران کمونیست و تک جنبشی خودمان و بقیه را ول کنیم”، باز نشناختن موقعیت و گرایشات درون کارگران ا ست. آنچه که ما گرایش کمونیستی درون کارگران می نامیم، همه این گرایشات را در دل خود دارد. از رفرمیست و سندیکالیست و خلق گرا و بعضا ناسیونالیست و متوهم به این و ان جناح بورژوازی و تا آخر… در این میان، خیلی هایشان خود را کمونیست، ضد سرمایه داری و خواهان برابری می دانند… اما آلوده به تفکر و آرا و خرافات بورژوایی هم هستند. در سیاست و تاکتیک بعضا دنبال بورژوازی می افتند… به عدالتخواهی احمدی نژاد متوهم می شوند. میان بد و بدتر انتخاب می کنند و …

این صرفا نتیجه کار چپ موجود و امروز نیست که چند شقه شده است. نتیجه کار کل چپ پوپولیست و ناسیونالیست و رفرمیست و سندیکالیست و غیره و نتیجه کارمستمر بورژوازی و طبقه حاکمه ایران در همه این سه دهه و بیشتر است.

جنبش کمیته های کمونیستی ابزار و ظرف این تعیین تکلیف است. ائتلاف چپ ها نیست. می پرسید سیاستش را از کجا می گیرد؟ اولا از مانیفست و دوما از کمونیسم کارگری و حزب حکمتیست.که مدعی است از همه به کارگر و منافعش نزدیک تر است. و یا خود سیاست تعیین میکند و  خود حزبش را می سازد.

کمیته های کمونیستی با پلاتفرم مانیفست چرا نمی تواند کارگر کمونیست را درون خود متحد کند؟ هر کارگر چپی زیر این پرچم جمع شود، یعنی این پلاتفرم را پذیرفته و به وظایف آن پایبند است. هر کجا هم عدول شد، کمیته کمونیستی خود تکلیفشان را روشن می کند. رفقایی که به عقل سلیم کارگران کمونیست باور ندارند باید کمونیسم کارگری را طور دیگری فهمیده باشند. مگر می شود در میان احزابی که  به کارگر بی ربط اند و از بستر اجتماعی جدا شده و در سوخت و ساز کارگر نیستند و دخالتی ندارند و منشا تغییری نیستند، عقل سلیم تر از کارگر  کمونیستی پیدا شود که پلاتفرم مانیفست را برنامه عمل و مبارزه طبقاتی اش قرار داده است؟ اتفاقا اگر کارگر کمونیست نزدیک به حزب ما در این سوخت وساز قرار نگیرد، او است که منزوی می شود. فرقه می شود. و این نباید اتفاق بیفتد.

 

خلاصه کنم

سیاست سازماندهی حزبی درمیان کارگران و همه اجزا و مبانی اش تا کمیته های کمونیستی حزبی سر جایش هست.

مبحث و طرح کمیته های کمونیستی در شرایط خاصی مطرح می شود. دلایلش توضیح داده شده، از جمله، جدایی چپ از کارگر و بورژوایی شدن سیاست بخشی از این چپ و خویشاوندی همه چپ از لحاظ بستر اجتماعی و روشنفکری ماندن و در نتیجه، بیگانگی با سوخت و ساز درون طبقه کارگر و موانع دیگر از قبیل مخاطرات امنیتی در تداعی شدن کارگران کمونیست با احزاب اپوزیسیون غیرقانونی و …

در چنین شرایطی، کمیته های کمونیستی جنبشی، ابزار وظرف مناسبی برای اتحاد کارگران کمونیست صفوف طبقه کارگر است. این راه حل کارگری و  کمونیستی علاوه بر اینکه طبقه کارگر را در مبارزه اش از رهبری واحد و قدرتمند برخوردار می کند، این پیشروی به جریانات کمونیست و چپ بیرون از طبقه که بخواهند در سرنوشت طبقه کارگر تاثیر بگذارند هم، شانس و فرصتی می دهد که به این سوخت و ساز طبیعی و واقعی بپیوندد. این برای حزب ما قاعدتا باید شانس و فرصتی بیشتر و بهتر از همه چپ باشد که بورژوایی و ملی و رفرمیست و غیره اند، تا سیاستهای کمونیستی را در میان این بخش متحزب شده طبقه  کارگر جاری کند. مهم تر از همه، طبقه کارگر از این راه یک گام مهم ویک جهش به سوی تحزب کمونیستی خود بر داشته است.

منصور حکمت زمانی گفت، ما بخواهیم نخواهیم و خود را برسانیم یا نه، طبقه کارگر با مانیفست و یک دنیای بهتر و سیاست های کمونیستی موجود و سنت کارگری خود، حزبش را خواهد ساخت.

اگر حکمتیست ها شانس انتخاب شدن توسط کمیته های کمونیستی کارخانه و محله ودانشگاه و … را نداشته باشند، حزب کمونیستی کارگران با پلاتفرم مانیفست و آن وظایف و تعهدات، همان حزبی است که منصور حکمت پیش بینی می کرد.

اگر کمیته های کمونیستی حزب حکمتیست ، از این جنبش جلو بیفتند و یا کارگران حکمتیست در کمیته های کمونیستی هژمونی پیدا کنند، باز طبقه کارگر حزبش را ساخته است. اما این یک رقابت و مسابقه نیست. این یک حرکت هماهنگ و بموازات هم  ودر ارتباط با هم و مکمل هم در یک جنبش اند. جنبش کمونیسم کارگری تحزب یافته در کمیته های کمونیستی حزبی ما و یا تحزب یافته  درکمیته های کمونیستی جنبشی با پلافترم مانیفست و احتمالا بوجود آمدن حزب یا احزاب کمونیستی دیگر و یا احزاب کارگری . این دورنمایی هیجان انگیز است. توهم نیست. آرزو نیست. قابل تحقق است. تنها جریانات غیرکارگری، فرقه ها و سکتاریست ها باید از این تحول بترسند.

حزب حکمتیست اگر منشا اثر و تغییری در این راستا باشد،  اگر کارگران کمونیست متعلق به حزب ما فعال اصلی این جنبش باشند،  اتحاد رهبران کارگری و کارگران کمونیست یک بار و برای همیشه به  تفرقه در صفوف طبقه کارگر خاتمه داده  و این ابزار در قدرت ماندن بورژوازی را از دستش خواهد انداخت.

 

۷- توازن قوا ، ارزیابی جدید

چیزی که در این مباحث بخصوص در بحث رحمان برای من  باور نکردنی است، ارزیابی از تجربه کمیته های کمونیستی دوره اخیر است.

“عجله کردیم”، “توازن قوا را ندیدیم”، “ضربه خوردیم” و…، این یک ارزیابی سطحی، غیر اجتماعی و بی ربط به سوخت و ساز در صحنه جامعه ای است که ما بارها و بارها در باره اش حرف زدیم. جامعه ای که این تحول در آن اتفاق افتاد، تحول تحزب کمونیستی اجتماعی و عروج جنبش آزادی، برابری.

این ارزیابی جدید ما را مجبور به  رجوع مجدد به مباحث و ارزیابی هایی می کند که خود این رفقا درآن شریک بوده اند. به ناچار در اینجا نگاهی گذرا به این روند می اندازیم:

جریان شکل گیری محافل مارکسیست و کمونیست دردانشگاه ها، فعالیتهای فکری و سیاسی شان، متحد کردن چپ دانشگاه، منزوی کردن تحکیم وحدت که قدرتمندترین جریان راست دانشگاه بود و سرانجام برافراشتن پرچم آزادی، برابری در مراکز شهرها و در دانشگاه تهران در مرکز شهر ۱۰ میلیونی تهران از زبان های مختلف و بطور مستند در تاریخ این دوره ثبت شده است.

کمونیست ها و مارکسیستها در دانشگاه ها محافل شان را داشتند. شبکه هایشان را داشتند از جنوب تا شمال و تا کردستان در غرب. نشریات علنی مارکسیستی شان را داشتند. روزنامه های دیواری شان را داشتند. صف مستفل چپ و رادیکال و ازادیخواه و برابری طلبی شان را در مقابل تحکیم وحدت  و انجمن های اسلامی و ناسیونالیستهای کرد و ترک داشتند. همه این ها را در همان توازن قوا داشتند. ما این ها را بوجود نیاوردیم. ما انها را انتخاب نکردیم. انها ما را انتخاب کردند. انها سراغ سیاستهای کمونیستی و برابری طلبانه رفتند. ادبیات ما را خواندند. حکمت و کورش مدرسی را  خواندند، شناختند وپذیرفتند. و باز در همان توازن  قوا.

 وقتی جمهوری اسلامی تصمیم گرفت چپ دانشگاه رابزند، این تصمیم و نقشه را از خیلی وقت پیش داشت. تجمع ۶۰-۷۰ نفره برای تدارک ۱۶ آذر تجمع کمیته های کمونیستی نبود. ما نگفتیم. امر ونهی ما نبود. ما هم می گفتیم خودشان این کار را می کردند. طیف وسیعی از انسا نهای کمونیست و آزادیخواه و برابری طلب از تبریز ومشهد و مازندران تا ارومیه و سنندج و خرم اباد و  کرمانشاه و همدان وغیره در یک برنامه ریزی هماهنگ، پرچم آزادی ، برابری، دانشگاه پادگان نیست را در مراکز شهرها و در مرکز تهران بر افراشتند. پرچمی که همه دیدند و کارگر و زحمتکش و روشنفکر ازادیخواه را به وجد آورد.

کمیته کمونیستی قلب این جنبش بود. بدون آن، این تحول بزرگ امکانپذیر نبود. کمونیست ها خود متحد شدند و ما را انتخاب کردند. کمیته هایشان را تشکیل دادند، حقوق جهانشمول انسان را پلاتفرم خود کردند… ما اگر میخواستیم هم نمیتوانستیم جلوشان را بگیریم. غول های کمونیستی بودند که انها میبایست به ما می گفتند چکار کنیم و چکار نکنیم.

این ارزیابی جدید رفیق ما باور نکردنی است و با همه ارزیابی های کمونیست ها و داب و خود رفیق و با ارزیابی مخالفین و حتی دشمنان ما متفاوت است. غیر واقعی است.

برعکس اگر این اتفاق نمی افتاد، این کمونیست های داب بودند که  توازن قوا را تشخیص نداده بودند. اما درست تشخیص دادند. این جنبش عظیم را با “ضربه خوردیم” نمی توان توضیح داد. این را کمونیست های جامعه ایران نپذیرفته و نمی پذیرند.

ارزیابی رحمان از کمیته های کمونیستی و به تبع آن از داب واقعی نیست. این جنبش بدون کمیته های کمونیستی ان چیزی نمی شد که شد. اما خود جنبش وجود داشت. آن محافل یا جنبش محافل کمونیستی که رحمان می گوید کجا است به من نشان بدهید، وجود دداشت. حالا هم وجود دارد. داب را ما کشف نکردیم، خلق نکردیم. داب وجود داشت و پرچم سیاسی مطلوب خود را آزادی، برابری و حقوق جهانشمول را بر داشت. این شانس را و شاید این کفایت را ما داشتیم که انتخاب شدیم.

“ضربه خوردیم”. “آکسیونیسم بود” و…، خط باطل کشیدن به این سنت جدید  و تجربه تحزب کمونیستی پس از چند دهه از غیبت آن است. این یک بازبینی شکست طلبانه است. این را خیلی ها و از مخالفین چپ ما گفتند وما ان را نپذیرفتیم. داب نپذیرفت. این بازبینی و ارزیابی جدید، هم باور نکردنی و هم تاسف بار است.

یک بار و پس از چند دهه سرکوب و تحقیر کمونیسم و اعلام پایان تاریخ و پایان کمونیسم  و در شرایطی که چپ،  کمونیسم اجتماعی و تحزب کمونیستی در دل جامعه را به خواب هم نمیدید. کمیته های کمونیستی اجتماعا سازمان یافتند. و جنبشی رادیکال و انقلابی را هدایت کردند و پرچم آزادی، برابری ، دانشگاه پادگان نیست را در وسط پایتخت یک کشور با حکومت استبدادی و مذهبی سرمایه داران برافراشتند.  جنبشی که بورژوازی حاکم را هراسان کرده و طبقه کارگر و مردم زحمتکش را به وجد آورد و از حمایت و سمپاتی وسیع آزادیخواهان و کمونیست های بخشهای مختلف جهان برخوردار شد…

 

ما این تجربه را جمعبندی کرده ایم و حتی مخالفین ما نتوانستند به این جنبش اجتماعی تماما پشت کنند و نهایتا به آن تکیه دادند تا ما را بزنند و حتی وزارت اطلاعات رژیم و نهادهای رهبری جمهوری اسلامی پلاتفرم و برنامه سیاسی و مطالبات این جنبش را منتشر کردند ….

اما ناگهان در میان خود ما، تئوری توازن قوا پیش کشیده می شود که، “ما تناسب قوا را تشخیص نداده بودیم”، “زودرس از جمع طبیعی خود به کمیته کمونیستی شیفت کردیم”. “ضربه خوردیم”. و آن را “آکسیونیسم در عرصه سازماندهی کمونیستی” می نامد!

جای تاسف است که باید رفیق خودم را به حجم زیادی از مباحث و شواهد در این زمینه ارجاع دهم که خود در آن دخیل بوده است. ظاهرا از فرط مخالفت با راه حل “جنبش کمیته های کمونیستی” به رد تجربه کمیته های کمونیستی این دوره میرسد. تجربه ای که بدون آن جنبش عظیم ازادیخواهی و برابری طلبی به آن صورتی که دیدیم و همه شاهد بودند، نمیتوانست ابراز وجود کند.

 

ما سازمانیابی حزبی در کمیته های کمونیستی را به جامعه اعلام کرده بودیم. کمونیست هایی  که در این کمیته ها متحد شدند را ما نمیتوانستیم بگوییم اجازه ندارید متحد شوید و هر کس دنبال کار خود باشد. آنها انتخابشان را کرده و می کردند.

نقش حزب حکمتیست دراین جنبش نه دستور از بالا که نمی توانست، نه امر و نهی بود و نه سازماندهی آکسیون. تازه کدام آکسیون؟ تجمعات عظیم و اجتماعی دانشجویان از دانشگاه تهران تا دانشگاه های جنوب و شمال و غرب ایران، آکسیون و آکسیونیسم بود؟ این تقلیل دادن تجمعات ۱۶ آذر به آکسیونهایی، آنهم آکسیونیسم از کجا سر در آورده؟ از کدام ارزیابی و مشاهده و شواهد و مستندات آن دوره و تا کنون؟ از کدام ارزیابی تا کنونی در حزب و حتی بیرون از حزب ما؟

این نه تنها آکسیون و آکسیونیسم نبود، بلکه یک شیفت بزرگ و یک تحول اجتماعی عظیم در دانشگاه ها و در جامعه از راست به چپ بود. در کجای دنیا و حداقل در سه دهه اخیر از این جنس اتفاقات را دیده ایم. پرچم آزادی، برابری و حقوق جهانشمول انسان در مرکز و پایتخت یک کشور با حکومتی استبدادی و سرتا پا ارتجاعی! بگذریم که در اینجا فرصت بحث بیشتر در باره آکسیونیسم چیست، نیست.

نقش حزب ما در این تحول، یک هژمونی سیاسی بود. کمونیستهایی که حقوق جهانشمول را پلاتفرم خود کرده بودند و کمونیستهایی که سیاستهای رادیکال و انسانی را پذیرفته بودند، آگاهانه و بدون اینکه تنه ما به تنه آنها بخورد و یا کلاس و مدرسه ای گذاشته باشیم. بخش قابل توجهی از آنها، داوطلبانه و  آگاهانه در کمیته های کمونیستی متحد شدند. کمیته های کمونیستی را سازمان خود کردند. چقدر حزبی بودند و یا از حزبیت و ضبط و ربط  کارحزبی و امنیت و غیره می دانستند، بحث دیگری است. آگاهی به چند و  چون و فوت و فن تحزب کمونیستی در شرایط خفقان را ما  همانقدر بلد بودیم که خود این رفقا. چرا که این اولین تجربه تشکل اجتماعی کمونیستی با کادرهای اجتماعی و صاحب نفوذ و  سازمانده و توانا در عرصه تبلیغ، ترویج و سازماندهی بود. کمونیست های اجتماعی ای بودند که نه تنها در دانشگاه ها و در میان چپ محبوب بودند، بلکه در میان رهبران کارگری و تشکلهایشان هم با نفوذ و شناخته شده و محبوب بودند.

 این کمونیسم اجتماعی بود. ما درس اجتماعی بودن و شدن را به آنها نیاموختیم. همه این کارها شد تا جنبشی عروج کند، جنبش تحزب کمونیستی برای اولین بار پس از چند دهه و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی در ابعادی بسیار گسترده و وسیع واجتماعی.  اگر اجازه بدهید به زبان شاعران بگویم که  این جنبش هنوزهم مانند ستاره ای بر آسمان ایران و تهران و دانشگاه تهران می درخشد. جنبشی که به شهادت کیهان ارگان رهبری رژیم، سایه اش بر سر جمهوری اسلامی سنگینی می کند. و این را تا دیروز همه پذیرفته بودیم و داده ما بود. امروز چه شده که پای آکسیون و آکسیونیسم به میان می آید؟

تصور کنید با این فلسفه سراغ کمون پاریس برویم. حتما کمونارها هم توازن قوا را ندیدند، عجله کردند و در دام آکسیونیسم افتادند و “آکسیون” برقراری اولین حکومت کارگری جهان را برگزار کردند و … شکست خوردند. آیا این می تواند ارزیابی از کمون پاریس و اولین حکومت کارگری جهان برای ما کمونیست ها ی امروز باشد؟

یا نزدیک تر، با این ارزیابی سراغ سندیکای شرکت واحد و هفت تپه برویم که بعد از تشکیل و یک اعتصاب و ابراز وجود، مورد حمله قرار گرفته ورهبرانش اخراج و زندانی شدند. آیا باید کارگران شرکت واحد و هفت تپه و رهبرانشان پشیمان شوند و بگویند، کاش سندیکا را نمی ساختیم تا زندان نمی رفتیم و اخراج نمی شدیم! آیا “ضربه خوردیم”،  قانون جدال های اجتماعی شد؟!

کمونیستهای ایران سنتی را در تاریخ مبارزه کمونیستی و آزادیخواهانه و برابری طلبانه بنیان گذاشتند. تحولی ایجاد کردند و تا آخر هم پایش ایستادند و هنوز هم ایستاده اند. دستگیر شدند، زندان رفتند و شکنجه شدند و حالا هم تصمیم دارند جنبش شان را سر پا کنند و راهشان را ادامه دهند. “ضربه خوردیم” را که ما انتخاب نکردیم.  جنگیدیم و دشمن هم علی القاعده ساکت نمی نشیند. این قانون جنگ است. مبارزه سیاسی وکمونیستی و اجتماعی به شرط چاقو نیست. اگر کمونیست ها در کمیته های کمونیستی شان متحد نبودند، اگر درچپ هژمونی سیاستهای کمونیستی و رادیکال و انسانی  نبود، اگر کمونیست های داب، توازن قوا را آنطور که امروز از آن بحث می شود ارزیابی می کردند،  این جنبش هیچوقت به این شکل برپا نمی شد.

طرح مساله “توازن قوا را ندیدیم”، “زودرس بود”، “اشتباه شد”، “اکسیونیسم بود”…، بهانه ای است  برای موکول کردن جنبش کمیته های کمونیستی و تحزب  کمونیستی طبقه کارگر به آینده ای نامعلوم. آینده ای که معلوم نیست چند و چند ده سال دیگر طول می کشد. سوال این است که، چرا جنبش کمیته های کمونیستی درون کارگران خود یک عامل تعیین کننده برای به تحرک در آوردن طبقه کارگر و تغییر توازن قوا نیست؟ آیا تحزب کمونیستی در شرایط خفقان تعطیل می شود؟ کمیته باکو در شرایط دمکراتیک تشکیل شد و کار می کرد؟

حزب ما با تجاربی که دارد، تجربه کمیته های کمونیستی، اگر بخواهد، می تواند در همین توازن قوا، تلاش مهم و سرنوشت سازی را برای تحزب کمونیستی طبقه کارگر به انجام برساند. که به نظر من در این دوره از جنبش کمیته های کمونیستی آغاز می گردد.

 

توازن قوا حتما فاکتور مهمی در سیاست و پراتیک است. توازن قوا را دیدن نه به این خاطر است که دست به کاری نزنیم. سازمان درست نکنیم. کارگران کمیته های کمونیستی شان را نسازند یا در دانشگاه ها و غیره. توازن قوا را دیدن به این معنی است که چنان سازمان و اتحاد محکمی ایجاد کنیم که دشمن عهده دارش نباشد. سازمانی اجتماعی و تنیده در در تارو پود جامعه و در میان توده های عظیم کارگر در کارخانه ها و در محلات و دانشگاه ها و در میان خانواده های کارگری …، سازمانی با هوش تر و زرنگ تر از پلیس دشمن و متکی به قدرت اجتماعی اش…

اتفاقا، در شرایط استبدادی، سازمان کمونیستی کارگری و سازمان های اجتماعی صد برابر لازم و حیاتی می شوند. سازمانی که اتحاد کارگر و مردم معترض را تامین می کند.

 با تئوری توازن قوا، محافل کارگران کمونیست می توانند بگویند، ما که جمع هایمان را داریم، و داریم کارمان را می کنیم. چرا خود را به خطر بیندازیم. برویم نمونه های چون کمیته های موجود بیرون از مراکز و محلات کار و زندگی  را تکثیر و بیشتر کنیم و سایتهای اینترنتی بیشتری راه بیندازیم و از این قبیل…و یا تعدادی هم بگویند ما که حزبمان را بیرون داریم و منتظر میشویم ببینیم چکار می کنند و ما هم هواداری و خبرنگاری شان را می کنیم…

این سنت چپ است که سازمان هوادار خود را می خواهد، نه اتحاد طبیعی و اجتماعی کارگران کمونیست که مانند ماهی در دریای توده های کارگر شنا می کنند و لولای اتحاد طبقه شان هستند.

با این نگاه به جامعه و به این شیوه اتحاد کارگران کمونیست و متشکل شدنشان در کمیته های کمونیستی منتفی و یا اساسا غیر ضروری می شود. با این روش و دیدگاه و ارزیابی، طبقه کارگر هیچوقت صاحب حزب نمی شود. به این شیوه تحزب کمونیستی طبقه کارگر هیچوقت متحقق نمی گردد.

 

 اما ارزیابی جدید رفیق ما، ربطی به توازن قوا ندارد. این هم شاهد دیگری از جدایی ما از سوخت و ساز درون طبقه کارگر و در صحنه جامعه است. فکر می کنیم محافل کمونیستی هنوز در میان  کارگران و یا در میان جوانان و دانشجویان و …، وجود ندارند. فکر می کنیم، کارگران کمونیست ظرفیت و توانایی متحد و متشکل شدن و تحزب کمونیستی طبقه کارگر را بیناد نهادن را ندارند. باید منتظر “جنبش محافل کمونیستی ” باشیم. سه دهه پیش گفتیم کارگران محافل کمونیست و رهبران عملی و آژیتاتورهای کمونیست خود را دارند. بعد از ۳۰ سال حالا می پرسیم ” جنبش محافل کمونیستی” را به من نشان بدهید! این یک عقب گرد است و دلیلش هم ناباوری  به وجود محافل کارگران کمونیست، محافل کمونیستی و چپ در گوشه و زوایای جامعه  و در نتیجه  ایجاد کمیته های کمونیستی است.

از خودمان بپرسیم که رهبران کارگران ذوب آهن، پتروشیمی ها و… را می شناسیم؟ رهبران اعتصاب بزرگ کارگران پتروشیمی را می شناسیم؟ و رهبران اول مه شان؟  اینها کیند؟ از کجا آمدند؟ اینها همان محافل کارگران کمونیست و چپ و رادیکال اند که ما بارها در موردشان گفتیم که در همه کارخانه ها و مراکز کارگری هستند. یکشبه از زمین نروییدند. این ها طیفی از کارگران کمونیست وسوسیالیست وچپ، تا سندیکالیست و غیره اند که شکی ندارم آلودگی به گرایشات غیرکارگری هم در میانشان کم نیست. اما رهبران کارگری اند. رهبران عملی، محافل کارگران کمونیست، شبکه های رهبران و آژیتاتورهای کمونیست اند که، بدون آنها هیچ اعتصاب کارگری صورت نمی گیرد واعتصاب بزرگ و موفقیت آمیز پتروشیمی ها ممکن نبود. اعتصابی که برای اولین بار در دو سه دهه اخیر دولت و بورژوازی را  در مقابل خواستهای کارگران به تسلیم کشاند.

خلاصه کنم،

“تحزب کمونیستی طبقه کارگر” گرهی ترین و تعیین کننده ترین مساله این طبقه است. و یک بار و برای همیشه سلاح تفرقه در میان کارگران را از دست طبقه حاکمه بورژوازی خواهد انداخت. ماتریال این تحول اجتماعی و تاریخی و سرنوشت ساز در میان طبقه کارگر وجود دارد. و آن شبکه های محافل کارگران کمونیست، رهبران عملی و آژیتاتورهای کمونیست است.

کمیته های کمونیستی فراتر از این شبکه های موجود و پایه های تحزب کمونیستی طبقه کارگر است. کمیته های کمونیستی که برنامه و سیاست و تاکیتک و وظایف معینی دارند که از عهده محافل کارگران کمونیست و شبکه های فعالین کارگری بر نمی آید.

کارگران کمونیست در کارخانه ها و مراکز بزرگ کارگری در ذوب آهن، پتروشیمی ها، ماشین سازی ها، بخش های خدمات شهری و بیمارستان ها و دیگر بخش های جامعه، صرفنظر از هر گرایش و تعلقی به این یا آن جریان بیرون از طبقه، نیروی متحقق ساختن این تحول اند. این کاری نیست که خودبخود صورت بگیرد. بلکه به یک تحرک و اقدام آگانه و نقشه مند و با برنامه و سیاست و تاکتیک معین نیاز دارد.

صرفنظر از این که این مباحث درحزب کمونیست کارگری- حکمتیست به کجا می رسد، کارگران کمونیست می توانند کمیته های کمونیستی خود را سازمان دهند. همانطوری که محافل و شبکه ها و آژیتاتورهای کمونیست وسازماندهندگان مبارزات و اعتصابات کارگری برای بهبود شرایط کار و زندگی، امر دایمی طبقه کارگر بوده و هست و منتظر هیچ جریان و حزب بیرون از طبقه نیست، جنبش کمیته های کمونیستی هم نمی تواند منتظر جریانات چپ غیرکارگری باشد. این تحول مهم اجتماعی کارگری و کمونیستی در جنبش طبقاتی کارگران دست کارگران کمونیست را می بوسد که بدوا خود در کمیته های کمونیستی شان متحد و متشکل شوند. سرنوشت مباحث و تلاش های ما درحزب حکمتیست بطورقطع درجهت منافع این جنبش و درکنار تلاش کارگران کمونیست برای متحقق شدن تحزب کمونیستی طبقه کارگر است.

رفقا، کمیته های کمونیستی تان را تشکیل دهید. کمیته هایی که پلاتفرم و برنامه و وظایف و تعهداتش در مبحث ” تحزب کمونیستی طبقه کارگر” توسط کورش مدرسی بیان و منتشر شده است. توجه همه رفقای کمونیست را به این مبحث جلب می کنم.

در پایان، بخش هایی از پلاتفرم و وظایف و تعهدات کمیته های کمونیستی مندرج در مبحث “تحزب کمونیستی طبقه کارگر” را یادآور می شوم:

  

پلاتفرم
… بهترین پلاتفرمی که میتوان از آن شروع کرد همانی است که مانیفست تعریف میکند. این کمیته ها شامل کمونیست هائی است که برای اتحاد طبقه کارگر به منظور سازمان دادن انقلاب سوسیالیستی و سرنگونی حکومت طبقه سرمایه دار تشکیل میشوند. این کمیته ها، همانطور که مانیفست اعلام میکند، متعهد می شوند که:

– در مبارزات ملل گوناگون، مصالح مشترک همه پرولتاریا را صرف نظر از منافع ملی شان، در مد نظر قرار میدهند و از آن دفاع میکنند،

– در مراحل گوناگونی که مبارزه اقتصادی و سیاسی پرولتاریا و بورژوازی طی میکند، آنان همیشه نمایندگان مصالح و منافع تمام جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر هستند.

– عملا، با عزم ترین بخش احزاب کارگری همه کشور ها و همیشه محرک جنبش به پیش اند؛ پیشرو و سازمانده و با عزم ترین بخش طبقه کارگر در مبارزه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی طبقه کارگر هستند.

– محرکه و لولای اتحاد درون طبقه کارگر، نه تنها کارگر شاغل این یا آن رشته، نه این یا آن قوم و ملیت، نه این جنس یا آن جنس، بلکه کل طبقه کارگر از شاغل و بیکار، زن و مرد، کرد و فارس و ترک و غیره و کل خانواده کارگری در همه عرصه‌ های زندگی و مبارزه آن است.

– نزدیکترین هدف این کمیته ها متشکل ساختن پرولتاریا بصورت یک طبقه، سرنگون ساختن سیادت بورژوازی و احراز قدرت حاکمه سیاسی پرولتاریا.

چنین پلاتفرمی به اندازه کافی باز است که بخش پیشرو فعالین کمونیست طبقه کارگر را در خود جای بدهد و به اندازه کافی محدود هست که این کمیته ها را بیش از حد رقیق نکند.

تعهد تشکیلاتی

 این کمیته ها بدون داشتن یک تعهد تشکیلاتی و انضباطی به همان شبکه‌های محفلی محدود خواهد ماند. پایه این تعهد به سادگی اینها هستند:

۱٫با هم بحث و تبادل نظر میکنیم، آنچه که به تصویب اکثریت رسید را همه با هم اجرا میکنیم.

 ۲- همه متعهد به حفظ اسرار و امنیت کمیته هستند. همه متعهد به اصل حداقل اطلاعات (هرکس تنها چیزی را میداند که بدون دانستن آن کارش پیش نمیرود). همه متعهد به تقسیم کار درونی کمیته هستند.

وظیفه
تعریف دقیق وظیفه این کمیته ها یکی از پایه‌های اساسی تفاوت آن‌ها با شبکه‌های محفلی است. این تعریف دو بعد پایه‌ای دارد:

۱- این کمیته ها جغرافیای عمل و مسئولیت معلومی دارند. این جغرافیا باید تعریف شده باشد در غیر این صورت کمیته ها در عمل به همان سطح محافل محدود میمانند و دامنه عمل تعریف نشده آن‌ها را در مقابل وظایفی قرار میدهد که توان پاسخ گویی به آن را ندارند و در بهترین حالت به گپ زدن و فعالیت در مبارزه اقتصادی طبقه کارگر محدود میمانند.
این جغرافیا میتواند یک کارخانه، یک محله یا یک کارگاه باشد. البته در شرایط خاص میتواند محدوده های دیگر و یا محدود های موقتی را تعریف کرد. مانند محدوده کار در میان کارگران بیکار، در صنعت خاص یا …

 

۲- وظیفه این کمیته ها محدود به مبارزه اقتصادی طبقه کارگر نیست. هرچند این وظیفه حیاتی است. وظایف این کمیته ها را چنین میتوان خلاصه کرد:

الف – کمیته کمونیستی وظیفه دارند که مبارزه طبقه کارگر را همه عرصه های آن سازمان دهند و رهبری کنند. تفوق فکری کمونیسم بر سایر جریانات فکری و جنبشی در محل را تامین و تضمین کنند. از جمله این عرصه ها میتوان از این‌ها نام برد: مبارزه اقتصادی، مبارزه علیه تفرقه جنسی میان زن و مرد، مبارزه با تفرقه مذهبی، قومی، ملی، صنفی، شاغل و بیکار و غیره. مبارزه علیه خرافات بورژوائی در مورد جامعه، دولت، مذهب، مرد سالاری، ستم بر زن، ستم بر کودک، و بالاخره مبارزه سیاسی جاری در جامعه است.

 ب – ارتباط با کمیته های مشابه چه در جغرافیای خود و چه در بعد وسیع‌ تر.

 پ – کمک به شکل‌گیری کمیته های جدید، کمک به بارآوردن و آموزش رهبران و فعالین جدید و جوان در طبقه کارگر
شاخص پیشروی و موفقیت این کمیته ها نه در تعداد سایت و اعلامیه ها و جلسات آن‌ها است بلکه موفقیت در این عرصه های مشخص مبارزه و موفقیت در فایق آمدن بر تفرقه در میان طبقه کارگر و آگاه گری و اتحاد درونی طبقاتی در میان طبقه کارگر است.

با آرزوی موفقیت در بنیان نهادن تحزب کمونیستی طبقه کارگر، بر زمینه جنبش کمیته های کمونیستی!

خرداد ۱۳۹۰ (ژوئن ۲۰۱۱)

پایان