تفاوتها , طبقه کارگر و تحزب کمونیستی یا طبقه کارگر و سازمان ائتلافی چپ۳

۱۵- پاسخ به اظهار نظر رفقای شرکت کننده

رفقا ! با تشکر از دخالت شما در بحث و اظهار نظر چه کسانی که مخالف بحث بودند و نقطه نظرات متفاوتی داشتند و هم کسانی که موافق بودند. اولین نکته ای که هست فکر کنم یکی از رفقا (آسو کمال)  نگرانیش از این اختلاف  نظر را در حزب گفت. ببینید رفقا ما بارها گفته ایم که حزب سیاسی هستیم. حزب تعدد نظرو  وحدت عمل. به نظر من این یک مورد از بروز اختلاف نظر رو به بیرون است.کورش مدرسی آدم مهم و بالایی در این حزب بوده و هست و من هم نقشی داشته و    الان اختلاف نظر پیدا کرده ایم و داریم بحث می کنیم.تمام تلاش ما، تمام تعهد رهبری حزب و خود من به عنوان مسئولیتی که دارم این بوده که بحث سیاسی می کنیم، جوانب مختلف بحث را تا ته می بریم. آنهایی که لازم می دانند بر اساس آن قرار و مصوبه تهیه کرده  و سعی می کنند،  در مراجع حزبی جهت سیاسی خود را جا بیندازیم. البته این تجربه تازه ای نیست و در احزاب سیاسی اجتماعی جا باز کرده ، اما آسو کمال درست می گوید. تجارب گذشته خود ما تلخیهایی دارد که این نگرانی را مجازمی کند و ما می خواهیم و امیدوار هستم برای اولین بار در این تجربه موفق بیرون بیاییم.

حمه سور سئوالی را مطرح کرد و گفت شما که می گویید  صورت مسأله و مشاهده مشترک با کورش دارید،  چرا جوابها مشترک نیستند؟ ببینید صورت مسأله و بحث مشترک هم در سمینار کورش و هم در سمینار من در جاهایی مشترک اند.من هم معتقدم و حمه سور هم در نوشته اش این را بدرستی گفته  که کمونیسم موجود در ایران، گرایش کمونیستی طبقه کارگر  که تجسم سیاسی و تحزب کمونیستی اش را در حزب حکمتیست می بینم، هنوز عجین شده با سوخت و ساز طبقه کارگر نیست، سیاست کمونیستی و نقش کارگران کمونیست هنوز دست بالا را ندارد. در سنت اعتراضی کارگر در محل کار هژمونیک نیست، کسی را جابجا نمی کند. مسئله این نیست که حزب ما افراد و آحاد نداریم،  مسئله این نیست که محافل کمونیستی یا حتی رهبر کمونیست میان کارگر سمپات ما وجود ندارد  مسئله این است که هنوز سنت اعتراض رادیکال کارگری از کمونیسم بی ابهام و حزب کمونیستی بی ابهام خود محروم است. بهرحال  هنوز در هم تنیده با آن سنت اعتراض سوسیالیستی کارگری نیستیم  .تمام این تلاشها و این بحث هم ـ حال هر کسی چطوری جواب می دهد، تکاپویی در این راستا و برای حل این معضل است . کورش هم از مثالهایی و مشاهداتی  که آورد از جدایی کمونیسم و کارگر و به قول او از بی تأثیری کمونیسم و چپ موجود شروع کرد. من در تبدیل چپ به صورت مسئله با او شریک نیستم، چون جزو صورت مسأله من نیست چپ بورژوایی با کارگر چفت بشود یا نه، بی تاثیر است یا نیست، دوست دارم چفت نشود و تاثیر نداشته باشد! من دوست دارم چپ بورژوایی هیچوقت با طبقه کارگر چفت نشود و تاثیر نداشته باشد.متأسفانه برخی از آنها نفوذ دارند . نتیجتا این صورت مسأله مشترک و این معضل تاریخی کارگر و کمونیسم از جمله در رابطه با خود ما و کمونیسم کارگری ما و حزب حکمتیست ما مطرح است.  گفتم که برای بقیه چپ ها مطرح نیست. اتفاقاً چیزی که امان کفا می گوید شما همه اش از طبقات و احزاب حرف می زنید، و جنبش را نمی بینید، در جواب می گویم اتفاقا صحبت من از سر جنبش بود، این بود که چپ، طبعا چپ اجتماعی،  جنبش دارد و قاطی جنبش خودش است و به همین دلیل شکاف اجتماعی ندارد. به طور مثال کومه له در جنبش ملی کرد خودش است و شکافی را احساس نمی کند. پایه اجتماعی خودش را دارد در آن حضور دارد و جناح چپ اش است. دنیا هم اینجوری نگاهش می کند.در کردستان آنها به نام کمونیست فعالیت می کنند و تشکیلات کردستان ما هم فعالیت می کند. همه  ناسیونالیست ها برای آنها سجده می برند اما دنبال این هستند با تیرسر ما را بزنند. تفاوت در چی هست که چنین می شود؟ جنبش ملی هم  به عنوان بخش خودی آنها را به عنوان جناح چپ جنبش خودشان آنها را می فهمند، ما را هم به عنوان چپ های کله شق و کمونیست هایی که  در مقابل بورژوازی و ناسیونالیسم کوتاه نمی آییم، به خون سر ما تشنه هستند. تمام  بحث من این است تفاوت جنبشی است. از این سر و از جمله آذر گفت بحث کورش از سر جدایی کمونیسم و کارگر شروع نشده است. چرا از اینجا شروع کرده است؟ کورش بحث را از بی تاثیری و بی ربطی چپ با طبقه کارگر شروع کرده و از اینجا شروع شده  و به همین دلیل من می خواهم بحث را از این نظر و در این چارچوب جواب دهم.اما علیرغم  مشاهدات مشترک کورش در آنجا بر میگردد و در تبیین و جواب به آن پدیده بحث متفاوتی دارد و ادامه تبیین درست کمونیسم کارگری و تبیین حکمت نیست. همینجا هم بگویم که من دوست نداشتم خالد بحث نوشته آنچه باید آموخت کورش را در اینجا وارد کرد. گفتم که من روی این بحث معین از کورش صحبت می کنم و به مقاله روز قبلش کاری ندارم. بسیاری از مقالات قبلی اش در چارچوب این حزب مطرح شده و من هم خیلی هایش را تأیید کرده ام.گفتم که من وارد بحث های قبل تر و بعدتر نشده ام.من این بحث معین را مبنا قرار داده ام.نظر سیاسی من در این بحث سیاسی این است.من  از آذر و رفقای مخالف بحث من  سؤال دارم. من به تناقضات انقلاب اکتبر و بعد از آن اشاره کردم و به جدایی جنبش کارگری و کمونیستی که از آن دوره شروع شد… و بحث کردم و گفتم که جدایی کمونیسم و طبقه کارگر را کمونیسم ما و منصور حکمت به این شکل توضیح می دهد و گفته  کمونیسم تبدیل شد به پرچم رفرمیسم، تبدیل شد به پرچم ناسیونالیسم و پرچم استقلال طلبی و ضد امپریالیستی گری  و آن جریانات انتخاب کردند و انتخاب سیاسی هم کردند. کاربست اجتماعی کمونیسم فرق کرد و احزاب چپی که پرچم ناسیونالیسم و رفرمیسم را برداشته است، انتخاب سیاسی کرده اند و از سر معرفتی و ناآگاهی آنها نبوده است. این جوهر بحث منصور حکمت و جوهر بحث کمونیسم کارگری است. من از شما می پرسم کورش در سرتاسر این سمینار و نوشته اش به این تبیین جا افتاده ما بر نمیگردد. اما درتوضیح معضل چپ  در عوض می گوید چپ ایران سرمایه داری را نمی فهمد،جامعه را نفهمیده، مفهوم اجتماعی را نفهمیده است،رابطه ناسیونالیسم با تفرقه در درون طبقه کارگر را نفهمیده است. من از  شما میپرسم، آیا به نظر شما این تزها و این بیانات مارکسیستی است؟ یا یک توضیح و تبیین معرفتی ـ اخلاقی است؟ برای مثال به نظرتان مشکل کومه له و راه کارگر اینست  سرمایه داری را نفهمیده اند؟  اگر اینطور است خوب برایشان مدرسه حزبی اکتبر رابگذاریم وسرمایه داری را برایشان توضیح دهیم! عاقبت بعد از یکسال یادمی گیرند سرمایه داری چه جوری است.عاقبت یکی در میان آنها پیدا می شود و سرمایه داری را میفهمد. همانطور که بعد از اسطوره بورژوازی ملی و مترقی حکمت  خیلی از ما چپهای کمونیست دوره انقلاب ۵٧ فهمیدیم. یا اینکه چپ جامعه را نمی فهمند! تعدادی از چپها خودش اجتماعی است، کومه له  خودش جزو جنبش اجتماعی ناسیونالیسم کرد است. راه کارگر اجتماعی  است و مفهوم جامعه را خیلی خوب می فهمد. سر راست و در همه این تقابلات که بین چپ و بورژاها در کردستان اتفاق افتاد، همیشه طرف بورژواها را می گرفت.آیا اینها معرفتی بود؟ در مورد موضع راه کارگر در جنگ حزب دمکرات و کومه له خود ما نوشته ایم راه کارگر سخنگوی بورژوازی است. بیست و شش و یا هفت سال قبل نگفتیم راه کارگری ها نا آگاهند و در جنگ کومه له و دمکرات از سر نفهمیدن ماجرا کنار حزب دمکرات ایستاده اند! آنها آگاهند! بحث من این است که کورش مدرسی در این بحث معین و برای تبیین این شکاف  از مفاهیم و مقولاتی استفاده می کند که نهایتاً به آنها معرفتی و حداقل” ناآگاهی” می گوییم.این فرق دارد با سیاه روی سفید نوشته شده هایی که در بحث مبانی کمونیسم کارگری حکمت گفته است.آذر از من گله می کند که چرا گفته ام  ادبیات پایه ای کمونیسم کارگری  در این حزب مورد مراجعه نیست!  همین مورد و متأسفانه در همین بحث و جدلها متوجه شده ام که عدم توجه جدی به آن مبانی پایه ای جنبش خودمان بوجود آمده است. شاید از سر کار و از سر مشغلات روز مره و مشغله های متعدد . برای خود من که این بحث را آماده می کردم بازگشت به آن سه تا بحث کمونیسم کارگری از جنبه هایی تکان دهنده بوده است.چرا به عنوان عضو رهبری حواسم به این جنبه یا آن جنبه نبوده است ؟ در این بحث معین اختلاف نظر من با کورش اختلاف متدیک است. در این بحث معین، بر اساس همین تبیین، چپ ایران چپ بورژوایی ایران که گفته ایم انتخاب کرده است و کورش در این بحث معین آن را به درک معرفتی اش تنزل می دهد و این اختلاف در متد است. کورش بر اساس این تبیین  نتیجه گیری می کند که عاقبت در پایه، سازمانیابی کمونیستی با چپها مجاز است. مینویسد: “رابطه کمیته های کمونیستی با احزاب چپ و با خط های موجود در چپ و بعد ادامه میدهد “ این رابطه را در دو سطح میتوان تفکیک کرد: رابطه خطی سیاسی و رابطه تشکیلاتی، یعنی در هر دو سطح مجاز است.این استنتاج هر چه هست، ربطی به کمونیسم کارگری حکمت ندارد. این کمیته کمونیستی نیست، کمیته ائتلافی با چپ موجود است. در جای دیگر رفیق کورش نوشته ” این پروسه تنها حرکت این کمیته ها به طرف احزاب سیاسی و یا خط های موجود در چپ ایران نیست. یک پروسه حرکت از دو طرف و به نظر من بیشتر از جانب چپ موجود است. درست است که این کمیته ها با پروسه تغییر و یا متعین شدن خطی خود روبرو هستند اما احزاب چپ نیز با مصاف تغییر خود رو به رو هستند. حزبی در این رابطه شانس دارد که ضرورت این شیفت طبقاتی و اجتماعی در صحنه جامعه ایران را نه تنها در حرف بلکه در عمل دریابد و خود را تغییر دهد”

 

رفقا من با این مشکل دارم و این یک محور مهم  اختلاف من با کورش در این مبحث است.احزاب چپ بورژوایی موجود ( به قول کورش آنهایی که به خودشان کمونیست می گویند) مانند حزب کمونیست کارگری ایران، حزب کمونیست ایران، راه کارگر، اقلیت و ..  قابل تغییر به سمت ایجاد کمیته کمونیستی و کمک به پر کردن شکاف بین کمونیسم و طبقه کارگر نمی بینم. نه تنها من این را نمی بینم بلکه در صفحه اول سیاست سازماندهی ما در میان کارگران،  گفته تماماً سنت اینها را طرد کنید و از آنها دور شوید. رفیق کورش صحنه را باز کرده و گفته دو طرف تغییر کنیم.آنها تغیییر کنند ما هم تغییر کنیم. می گوید در بین احزاب چپ ما شانس بیشتری داریم؟ بدین معنی است که آنهای دیگر هم یک کمی شانس دارند دیگر! همینجا نوشته شده است.رفقا لطفاٌ بحث را بدقت بخوانید، می گوید در بین احزاب چپ، ما شانس بیشتری داریم.یعنی احزاب دیگر در این وسط و در این بازی فرض گرفته شده اند.من با فعال یا هوادار راه کارگر و کومه له و حزب کمونیست کارگری در این یا آن شهر مشکل ندارم، می توان باآنها کار کرد و روی آنها  تأثیر گذاشت. بعد از سی و دو سال از انقلاب و چپی که تخمیر شده است با افق سیاست هایی که دارد، من دو طرف این پروسه را چیزی که گفته میشود،  تغییر کنند تا جایی که در کمیته کمونیستی شریک شوند، با این دیدگاه مشکل جدی دارم.

در ادامه بگذارید به چیزی که رفیقمان  ح می گوید اشاره کنم. من کمیته کمونیستی مورد اشاره رفیقمان را با تمام وجود قبول دارم. یک کمیته که همگی کمونیست بودند و به یک حزب معین تعلق داشتند. این یک کمیته پر نفوذ بوده و رفته در محیط خودش کمیته و شورا درست کرده و کارهای اجتماعی دیگری کرده است و به قول خودش بقیه چپ ها را به حاشیه راند. من هم دنبال چنین کمیته ای هستم. من دنبال کمیته کمونیستی رنگین کمانی که رفیق کورش میگوید نیستم.من دنبال کمیته کمونیستی چند حزبی و چند خطی نیستم.نه فقط من نیستم جنبش ما و حزب ما به ما گفته است و لازم نیست دوباره آن را از روی نوشته سیاست سازماندهی که مصوبه ما است بخوانم.  من می گویم بحث رفیق کورش ازبی تاثیری چپ  بر  طبقه کارگر شروع شد. تازه من با قید احتیاط هم گفتم، گفته به جنبه معینی از تحزب کمونیستی اما با وجود این هم اگر این دو تا نوشته رفیق کورش را کنار هم قرار دهید . آن وقت بخش دوم نوشته اش که در جزئیات به  کمیته کمونیستی و از نظر من کمیته ائتلافی چپ پرداخته،  حق دارم  بگویم این جواب آن معضل بزرگ نیست و تقلیل گرایانه است. خالد و آذر گفتند که جواب کل این بحث جدایی کارگر و کمونیسم ، تحزب کمونیستی و مبانی کمونیسم کارگری است. خوب من هم همین را میگویم و مثال آوردم که در سطح جنبشی،در سطح حزبی، در سطح افق وسیاست، در سطح پراتیک و در سطح رهبری ـ بویژه رهبری مهم است، یک رهبری سیاسی دارای افق و دورنما و همه جانبه، جواب این است.

یکی از رفقا گفت بحث کورش  یک تحول است.من هم فکر می کنم این بحث معین از رفیق کورش یک تحول  نسبت به بحث های سابق خودش و سیاست سازماندهی ما در میان کارگران است و بازگشت به چپ است. من با این تحول مخالفم. به نظر من به لحاظ خطی،به لحاظ سیاسی،به لحاظ سازمانی غلط است. ما بطور مداوم خواسته ایم از چپ متمایز باشیم. رفیق کورش می گوید من از اشتراکات چپ شروع می کنم، منصور حکمت می گفت من از تمایزات چپ شروع می کنم. از اشتراکات چپ شروع کردن و از تمایزات شروع کردن دو نقطه عزیمت متفاوت و دو نوع به بازی گرفتن احزاب چپ است.شاید زمانی با احزاب سیاسی چپ ائتلاف هم کردیم،  اما در سطح سازمانیابی کمونیستی و در کمیته کمونیستی من با احزاب ائتلاف نمی کنم.دقیقاً من طرفدار کمیته کمونیستی حزبی و دارای خط سیاسی  یک جنبشی و یک حزبی هستم، مانند کمیته ای که ح  اشاره می کند. کمیته ای که خط داشتند مال یک حزب معین بودند و دارای اتوریته بودند و نفوذ اجتماعی داشتند. در کارخانه کمیته ای می خواهید که با گرایشات مختلف  کارگری برای کار معینی درست کنید این پیش می آید. مثلا  کمیته اعتصاب یا کمیته کارخانه برای انواع مسائل و مبارزه کارگری، این با کمیته کمونیستی تک جنبشی فرق میکند. این پیش می آید انواع گرایشات در آن هست. این قابل فکر کردن است .  مثال دیگر آذر که اکثریت و اقلیت در کمیته های کمونیستی را با اکثریت و اقلیت در  شورا مقایسه میکند، درست نیست.کمیته و شورا با هم قابل مقایسه نیستند.  واضح است  درکمیته کمونیستی می شود اکثریت و اقلیت هم داشت، اما مال یک خط و یک حزب است. همین الان در رهبری این حزب،بارها اکثریت و اقلیت می شویم. اما داریم در چارچوب یک سیاست معین یک جنبش را پیش می بریم و دارای یک خط حزبی هستیم. این قابل مقایسه نیست با  کمیته کمونیستی   که در آن گرایش راه کارگری یا گرایش کومه له ای و یا حزب کمونیست کارگری و .. باشند و  هر کسی چیزی بگوید و بعد در یک بازی اکثریت ـ اقلیت رفقای کمونیست ما  را مجبور کنند در جنبش سبز شرکت کنیم،آنوقت من در این کمیته و در آن جنبش هم شرکت نمی کنم.این مخدوش کردن مرز خطوط سیاسی است و غلط است. نهایتاً من می گویم بر خلاف تصوری که بوجود آمده بحث و نتیجه گیری اخیر کورش نه تنها  راه حل نیست و ما را جلو نمی برد، بلکه عقب گری پایه ای به ما تحمیل میکند. صرفنظر از جنبه سیاسی و خطی حقیقتا در عالم واقعی این کمیته های رنگین کمانی درست نمیشود و احزاب چپ دیگر خطی تر از اینها عمل میکنند به این توهم رفیق کورش جواب نمیدهند. طبعا من کاملاً موافق استنتاجات امروزی از مباحث پایه ای خودمان هستم، به شرطی که ضرورتش معلوم باشد، به صرف اینکه دو دهه از بحثهای کمونیسم کارگری و یا سیاست  سازماندهی گذشته ما را مجاز نمیکند، همین طوری چیزهایی بگوییم و اسمش را بگذاریم استنتاجات امروزی و تازه خود آن استنتاجات باید درست باشند. همین الان من میتوانم برگردم به این بیست و پنج سال که چه کرده ایم. در پایان این بیست و پنج سال، چیزی که حزب حکمتیست می تواند به آن افتخار کند، حفظ تمایزش با چپ سنتی،چپ بورژوایی و چپ خرده بورژوایی است.ماجرای سبز این را نشان داد. چرا همه به سمت جنبش سبز رفتند؟ ما نرفتیم ، چون ما خیلی نابغه بودیم؟! نه فقط صف متمایز خود را حداقل در سطح سیاست حالا در سطح اجتماعی به کنار حفظ کردیم.این را من به آن  افتخار می کنم و به این دلیل است که هنوز حزب حکمتیست هستیم و به همین دلیل این حزب شانس دارد به معضلات طبقه کارگر و کمونیسم پایان دهد.چون حداقل در سطح سیاست صف متمایزش را تشخیص می دهد و قاطی دیگران نمی شود.

رفیق ج پرسید، سرکوب چه جایگاهی دارد؟  در این بحث معین و در این مقطع سرکوب جایگاه جدی  ندارد.سی و دو سال از مبارزه سیاسی در آن جامعه می گذرد، اگر پنج ـ شش سال اول بود، اگر سی خرداد شصت تازه اتفاق افتاده بود، اگر اعدام زندانیان سیاسی دهه شصت و سال ۶٧ تازه اتفاق افتاده بود،  خوب ما هم می گفتیم همه اینها در برابر ما مانع ایجاد کرده اند.اما بعد از سی و دو سال ما کمونیست هایی باشیم نه اینکه تشکیلات ما چقدر است، اما  جزو سنت اعتراضی و جزو صدای اعتراضات کارگر برای افزایش دستمزدش نباشیم و برای بیمه بیکاری نباشیم، سرکوب را قبول نمی کنم که مانع است و یا اختناق که مانع ما است.  تناسب قوای فعلی هر چه که هست موانع و مشکلاتی که سد پای خود ما قرار دارد را باید بشناسیم و من از این سر بحث کرده ام.

یکی از رفقا اینجا گفت  که ارزیابی از حزب حکمتیست در این مبحث چقدر مربوط است؟ به نظر من هم کورش موظف بود در سخنرانی اش از جایگاه حزب حکمتیست در این پروسه بگوید و هم من که  در رهبری آن بوده ام. چون من فکر می کنم  پر کردن این شکاف، صورت مسأله ما کمونیستها ست و نه کس دیگری. باید بگوییم ما چکار کردیم و چکار نکرده ایم. اگر منصور حکمت هم همین امروز جلسه می گذاشت این را ازش می پرسیدند. می پرسند منصور حکمت تو با تئوریها، با حزبت  و با تزهایت کار کردی،  لطفاً موانع را بگویید. حتما میگفت و قبلا گفته است. نمی گویم خودزنی بکنیم! اتفاقاً من گفتم نفس اینکه صورت مسأله را ما داریم،  این مبنای زندگی سیاسی ما و تحرک بالنده ماست و به همین دلیل ما شانس داریم و ما باید این کار را بکنیم.در مورد کمیته کمونیستی من می گویم کمیته کمونیستی حزبی باید داشته باشیم، اما این ابتدای سیاست سازماندهی ما نیست. سیاست سازماندهی ما کلی بحث دارد. ده تا بند به عنوان دستورالعمل در آن جزوه سیاست سازماندهی آمده است.بند هفتم این است که کمیته حزبی و کمونیستی درست کنیم.اولش می گوید قبل از اینکه نقطه عزیمت ما سازمانیابی باشد، نقطه عزیمت ما باید این باشد که افق و تصویر خود را به افق و تصویر کارگر کمونیست در آن مرکز کارگری تبدیل کنیم.یا از آن یاد بگیریم یا ما یاد بدهیم .  ما قبل از سازمان باید در افق و تصویر با رهبر کارگری شریک شویم و هر دو یکنوع کمونیست را داشته باشیم. این مبنای سیاست سازماندهی ما و میگوید سوزنی نرو سراغ کارگران آنها محافل دارند و رهبر دارند. رهبر و محافل آنها را با خودت هم افق کن بقیه را هم افق کرده ای. می گوید در بستر این حوزه درست می کنی و بر همین بستر کمیته کمونیستی شکل می گیرد.در آنجا در سند سیاست سازماندهی ما ایجاد کمیته های کمونیستی و حزبی تابع تناسب قوا و شرایط امنیتی است.ارزیابی ما و از جمله من زمانی این بود که الان وقتش است، تمرکز سازمانی و  کمیته کمونیستی درست کنیم.تجربه پنج ساله به من حکم می کند که به عنوان یک تجربه بگویم آن تناسب قوا  را درست تشخیص ندادیم. مسأله این نبود رفقای ما فنون مبارزه با پلیس را خوب نفهمیدند، مسأله این بود که هم فعال کمونیست در دانشگاه و هم ما که اگر   تأثیری داشتیم باید می فهمیدیم که هنوز این تجربه زود است به قول منصور حکمت زودرس درستش نکنیم.الان که می خواهیم دوباره سراغ ایجاد کمیته کمونیستی برویم، باید دقیقاً به عنوان یک رهبری تیزبین و مدبر این را بدانیم، تناسب قوا را درست تشخیص دهیم . الان تناسب قوای مساعدی برای اینکار نیست. هر جایی که فرصت و تناسب قوایش بود،  ایجاد کنیم و من مانعش نیستم. از آکسونیسم گفتم . مثالی بزنم  ما گارد آزادی را درست کرده ایم یک پروژه خیلی مهمی است در یکسال اول بیست و دو مورد عملیات دارد،  اما در پنج سال بعدتر چند مورد عملیات دارد.مشخص است که عدم تناسب است، یک رهبری تیزبین تناسب قوا را طوری تشخیص می دهد که می گوید همه امکان و نیرو و توانت را در یک کاسه نریز. کسانی که تاریخ انقلاب روسیه را خوانده اند،  می بینند که از آوریل تا اواخرسپتامبر یک کار لنین این است که به حزب اش بگوید نکنید. و جلو آکسیونیسم را بگیرد. و یک مورد حرف او را گوش نمی کنند می روند و لطمه جدی می خورند. اوایل اکتبر می گوید حالا وقتش است و به میدان بیایید.آن وقت تازه با مقاومت زینوویف و کامنف هم روبرو می شود. بحث تشخیص تناسب قوا بحث مهمی در سیاست سازماندهی در جامعه اختناق زده مثل ایران و .. است.

بحث احزاب کارگری و احزاب کمونیستی که جمال پرسید،  ببینید من هم قائلم به احزاب کارگری غیر کمونیستی در جنبش  کارگری.  اما در شرایط امروز ایران من این را نمی بینم. می شود حزب کارگری رفرمیست بود. کمونیست نیستی و رفرمیست هستی در عین حال کارگری هم هستی. بالاخره برای رفرم کارگر مبارزه می کنی. برای بهبود زندگی اش مبارزه می کنی که کار خیلی درستی هم هست. رفته ای و برای رفرم و بهبود زندگی اش حزب درست کرده ای اما دیکتاتوری پرولتاریا را نمی خواهی. بدنه اش هم کارگری است و در محیط کارگری فعالیت می کند، چنین حزبی هم کارگری است دقیقاً حزب کمونیستی نباید خودش را در تقابل با آن تعریف کند.ما باید خود را منفک کند. دوره مانیفست همین را گفتند دوره لنین هم که مثالش یادم نیست همین را گفتند. در جامعه ایران و در وضعیت کنونی،حزب کارگری که برای رفرم مبارزه کند،حزب باشد نه سندیکا و یا تشکلات توده ای من آن را نمی بینم.کاش موجود بود،جامعه ایران و طبقه کارگر ایران در این شرایط به رفرم و رفرمیسم هم احتیاج دارد. در این شرایط جهنمی که بر طبقه کارگر تحمیل کرده اند،طبقه کارگر رفرمیسم و سندیکالیسم هم می خواهد. در اینجا بر می گردد به یک مورد دیگر از اختلاف که با بحث کورش دارم. رفیق کورش می گوید در ایران سندیکا و سندیکالیسم نیست و آنهایی که به نام سندیکا هستند، حزب کارگریند. این غلط است. چون اولاً مبارزه سندیکایی در جنبش طبقه کارگر ایران سابقه دارد. این را در بحث تشکل،شورا،سندیکا به تفصیل توضیح داده ایم.سندیکالیسم در ایران ضعیف هست که هست،بورژوازی به آن امان نداده است، که نداده است. جایگاه درست خودش را پیدا نکرده است، درست.اتفاقاً در این شرایط هر درجه از سندیکالیسم قابل دفاع است و ما باید از آن دفاع کنیم و به یک معنی ” مخلص” آنها هستم.اما آیا تشکلات سندیکایی حزب هستند،واضح است نه . نه خودشان چنین ادعایی دارند و نه چنین کاراکتری را برای خود قائل هستند. این مخدوش کردن وظایف یک حزب با سندیکا است . وظایف حزب را روی سندیکا انداختن،  کمرش را زیر آن خرد کردن  و لطمه خوردن است. سندیکا باید وظیفه سندیکایی خودش را انجام دهد. ما در جنبش کارگری ایران با تحرک سندیکایی روبرو هستیم و در شرایط موجود خیلی خوب است و باید آنها را تقویت کرد. باید از هر خشتی که روی یک خشت دیگر به نفع کارگر گذاشته میشود،  و از جمله سندیکا دفاع کرد. آیا اینها احزاب کارگری هستند؟ نه. آیا احزاب کارگری دیگری غیر از اینها وجود دارند که غیرکمونیستی باشد؟ نه،من نمی بینم.اگر بودند، ما نباید خودمان را در تقابل با آنها نشان دهیم.اتفاقاً شاید با فعال کارگری بتوان کمیته کمونیستی و کمیته کارگری داشت اما با فعال چپ بورژوایی نمی شود.

نکته آخر من وظیفه خودم می دانم که بگویم ما حزبی هستیم که این صورت مسأله خطاب به ماست ما کمونیست آن جامعه هستیم و ما این مسأله را داریم. از همین جا میخواهم خطاب به  فعالین کمونیست  کارگران  در همه مراکز اصلی کارگری و در میان طبقه کارگر و در نفت و ایران خوردو  …… بگویم به این معضل جدایی جنبش کمونیستی و کارگریمان با هم باید جواب دهیم. به مسئله خلاء تحزب کمونیستی کارگری اجتماعی همانطور که روی میز ما است ، روی میزرهبران کمونیست کارگران هم هست.  باید به تحزب کمونیستی فکر کنید و راهش را پیدا کنید فقط با محافل و تشکلات محدود خودتان و حتی فقط با سندیکا و مجمع عمومی که همه آنها درست هستند به جایی نمی رسیم.سی و دو سال از انقلاب ۵٧ گذشته است و انواع جناح بندیها آمده است  و ما به عنوان کمونیست و طبقه کارگر هنوز دستمان کوتاه است. باید کمونیست ها،کارگران و رهبران کمونیست  در مبارزات رادیکال طبقه کارگر و جامعه عجین شویم. لولای بین کمونیسم و طبقه هم تحزب کمونیستی است و از جمله کمیته کمونیستی باید داشت. این صورت مسأله ما و فعالین کارگری است و باید جواب درست به آن بدهیم.به عنوان آخرین نکته در جواب به رفیق ف مزیت حزب حکمتیست و یک دستاورد بزرگ حزب حکمتیست که کسی هم نمی تواند آن را از این حزب بگیرد پرچم سیاسی کمونیستی آن است. یک پرچم سیاسی تماماً متمایزبا همه چپ ایران را داریم. حتی در آن نقدهایی که به آن شده است و کمبودهایی که داریم. اما این حزب پرچم سیاسی متمایز دارد. بهرحال سی و دو سال از جناح بندیهای رژیم گذشته، کسی به ما نشان دهد که این جنبش کمونیستی ما و حزب ما به عنوان ادامه دهنده اش یک ذره توهم نسبت به جناحها داشته است. چنین نیست. از دو جناح که نوشته ایم، از اسطوره بورژوازی که نوشته ایم، از جنگ بنی صدر با حزب جمهوری اسلامی که بوجود آمد،از جناح بندی دوم خردادی، از جنبش سبز تا به اینجا یک رگه کمونیستی هست و یک خط کمونیستی بوده که بطور مداوم در مقابل کلیت جمهوری اسلامی و در مقابل تمامی جناح بندیها ایستاده است و گفته است مردم فریب نخورید. کارگران فریب نخورید. بقیه چپ ها هر کدام جایی افتادند. راه کارگر در همان اوایل افتاد پایین و حزب کمونیست کارگری ایران این اواخر.حزب حکمتیست با افتخار این سیاست کمونیستی ـ کارگری را دارد و همین سیاست به آن  قوت قلب می دهد که کمیته کمونیستی و تحزب کمونیستی داشته باشد. به آن قوت قلب مارکسیستی و قاطعانه وعلنی کمبودها را نقد کند.   همین به آن  قوت قلب می دهد که شکاف بین کمونیسم و طبقه کارگر را به همت ما، همراه گرایش ما در طبقه کارگر، همراه فعالین کارگری کمونیست و کارگران کمونیست بتوانیم ببینیم و پر کنیم. این مسأله ماست. این چهارچوب بحثی بود که من می خواستم بگویم.

خیلی ممنون با تشکر

***