داستان چپ حاشیه ای و تشکلهای کارگری , در حاشیه افاضات چپ سنتی در مورد اول مه ۱۳۹۰

به مناسبت فعالیتهای اول مه  ۱۳۹۰ و ارزیابی از آن٬ مباحثی  از جانب افراد و جریانات “چپ” مطرح شده است که پرداختن به آن برای شناخت بیشتر این چپ خالی از لطف نیست.

در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی٬ کارگران با مشکلات متعدد مالی و امنیتی دست و پنجه نرم میکنند و با وجود همه این معضلات قدم به قدم متشکل تر شده و راههای مقابله با سیاستهای ضد کارگری و ضد انسانی حکومت اسلامی را پیدا کرده و به پیش میروند. اول ماه مه در ایران همواره یک شاخص مهم ارزیابی جنبش کارگری و رهبران کارگری بوده است. اول ماه مه امسال چند نهاد و تشکل کارگری بیانیه مشترک داده و یک گام بزرگ به جلو برداشتند. اکنون جنبش کارگری در ایران صاحبه چهرهای بانفوذ و سرشناس و درعین حال مدافع خواستهایی است که صرفا در مورد ظلم و جور کارفرمایان و حکومت ضد کارگر جمهوری اسلامی علیه کارگران نیست٬ بلکه خواستهایی را در مورد کلیت جامعه  و در دفاع از حقوق انسانی همه مردم نمایندگی میکند.

امسال اما اول ماه مه و حرکات اعتراضی کارگران با موجی از مخالفت و رجز خوانی ٬ ” چپهای مدافع کارگران” روبرو شد. پارادوکسی که باید به آن پرداخت و همچنین به آن پاسخ داد. برای آشنا شدن خواننده بهتر است کمی از درافشانیهای آنها را در اینجا نقل کنم .

 

در این بحث فاکتهایی از نویسندگان “بسیار رادیکال و مدافع کارگر” را مشاهده میکنید که ضد کارگری ترین روش و سیاست را پیشه خود کرده اند. نمونه های زیر گوشه هایی از نوشته آنها در ضدیت با تشکلهای کارگری بطور کلی و علیه فعالین کارگری تشکلهای موجود نوشته شده اند را مشاهده میکنید.

 

یک محفل از این نوع چپ در اشاره به مراسمهای اول مه و ارزیابی از آن نوشته است این مراسمها: “چیزی نبود جز همان مراسم فعالان کارگری که این بار زیر نام این تشکل‌ها اجرا می‌شد”.

به نقل از “کمیته لغو کار مزدی”

 

“اعتصاب کارگران پتروشیمی ماه شهر – جدا از این که به اهداف مورد نظر نرسیده است – در کنار اکسیون  موفق سنندج البته ملاک مناسبی برای ارزیابی روند نامناسب منتهی به یکی از بی رونق ترین یک مه های دهه ی اخیر نمی تواند باشد. محمد قرا گوزلو

افاضات آقای قرا گوزلو پاسخی لازم ندارد. او محترم تر بود اگر مثل ۳۰ سال قبل در خواب زمستانی بسر میبرد. اما جامعه خواب نبود. چپهایی بودند که منقرض شدند و ایشان یکی از ترکشهای آن جنبش منقرض شده است. کسی که با آن سابقه بخواهد امروز زبان باز کند انتظار این است که پیشرویهای کمونیسم در ایران را که خود او مورد نقدش بوده است ببیند و اگر حرفی برای گفتن دارد بزند. در غیر اینصورت با قایم باشک بازی نمیتوان صندلی را تغییر داد و حق به جانب ظاهر شد.

 

یکی دیگر از همین طیف چپ سنتی چنین نوشته است: “تلاش ما برای این است که بگوییم این تشکل ها برای کارگران مفید نیستند.” از اسد گلچینی عضو رهبری حزب حکمتیست

 

دومی از همین فرقه فراخوانش نه علیه جمهوری اسلامی و سرمایه در ایران بلکه علیه حداقل دستاوردی است که کارگران با پرداخت هزینه های بسیار بدست آورده اند. او علیه تشکلهای موجود فعالین کارگری نوشته است : “فعالین و رهبران کارگری راهشان را از این سازمانهای فرقه ای جدا از سوخت و ساز درون کارگران، جدا کنند.” به نقل از مظفر محمدی عضو رهبری حزب حکمتیست

 

نفر سوم از همین جماعت وابسته به حزب حکمتیست که تازگی متوجه شده اند که کارگر هم به اندازه گارد آزادی مهم است! با  صراحت “کلام” بیشتری سنگ تمام گذاشته است و گناهان کبیره فعالین و تشکلهای موجود کارگری را این چنین “افشا” میکند:  “در سال های قبل نیز این نهادها تحت تاثیر جنبش مخالفت سیاسی با رژیم اسلامی همیشه تقلای شان برای برگزاری مراسم اول مه در خارج از مراکز کارگری و کارخانه ها بوده است. خیابان، پارک، میادین شهرها، کوه و دشت و دمن همه جا برای این سنت محل شکل دادن به تجمع بوده جز کارخانه و محل کار میلیونی. “محمد فتاحی عضو رهبری حزب حکمتیست

واقعا که کارگران ایران عجب گناه بزرگی مرتکب شده اند که علیه جمهوری اسلامی به خیابان آمده اند. مگر قرار نبود در خانه بنشینند و منتظر نتایج دولت سرمایه داری متعارف احمدی نژاد بشوند؟. حالا که به دلیل مخالفت سیاسی به خیابان آمده اند باید افشا و طرد شوند.

بی ربطی و پرت بودن این نمونه ها جواب و پاسخی لازم ندارند. هر خواننده منصفی از این همه سفاهت با پوشش دفاع از کارگر تعجب خواهد کرد. زیرا شوراهای اسلامی و خانه کارگر هم به خودشان جرات نمیدهند تا این حد آشکارا نگرانیشان را از مبارزه علیه جمهوری اسلامی بیان کنند. اما این “چپ صریح” از فرط بلاهتش به آن افتحار هم میکند. کاریش نمیشود کرد. این عاقبت سیاستی است که ” متفکر” این جریان کورش مدرسی در دامن آنها گذاشته است.

 

یکی دیگر از اعضای این جریان که  بعد از “گارد آزادی” کارگر را تازه کشف کرده است چنین میگوید:

“ما از مدتها قبل از برگزاری اول ماه مه امسال تلاش کردیم که مراسم اول ماه مه در مرکز شهرهای کردستان برگزار شود در مقابل نهادهای دیگری که بنام  دفاع از کارگر فعالیت میکنند مانند کمیته هماهنگی و یا اتحادیه آزاد کارگری که با  تاثیر گرفتن از سیاستهای احزاب چپ غیرکارگری مراسم اول ماه مه را در خارج شهرها برگزار کرد”. از رحمت فاتحی باز هم از رهبری حزب حکمتیست

 

سوال این است بالاخره این جماعت  منهای “کمیته لغو کار مزدی” که ظاهرا از یک حزب هستند و همه جور کالایی در چنته دارند و به نرخ روز یکی از این کالاهای بنجل را بدون تعمق منتشر میکنند٬ چگونه میتوانند خود را قانع کنند و خطاب به مردم حرف بزنند؟.

چند عضو مرکزیت یک “حزب” در مورد یک موضوع مشخص ٬ چند سیاست متضاد را مطرح میکنند و به روی مبارکشان هم نمیآورند. کسی نیست بگوید بالاخره تکلیف مخاطب خود را روشن کنید آیا کارگران بهتر بود بیرون بیایند و در مراکز شهرها تجمع کنند؟ آنطور که رحمت فاتحی مدال افتخارش را به سینه حزبش آویزان میکند و یا در خانه بمانند؟. آنطور که کورش مدرسی گفته است٬ و یا به خیابان آمدن جرم نابخشودنی محسوب میشود؟ آنطور که محمد فتاحی نوشته است و یا همه این تاکتیکها را باید بکار گرفت؟ آنطور که مظفر محمدی نوشته است.

 

نگاه کنید به این دو نقل قول:  محمد فتاحی یکی از رهبران این جریان به کارگران گفت به خیابان نروید و تحت تاثیر مسایل سیاسی و مخالفت با جمهوری اسلامی قرار نگیرید  و رحمت فاتحی یکی دیگر از اعضای این جریان نوشته است به خیابان رفتن کارگران سیاست حزبش بوده و گویا تشکلهای کارگری مخالف آن بوده اند.! و گلایه میکند که تشکلهای موجود مانع به خیابان رفتن شده بودند. در ادامه این “افتخارات” البته یک موضع دیگر در این “حزب” هم بود. مظفر محمدی هر دو را یکجا گفت و  اطلاعیه رسمی حزبشان میانگین همه اینها را نوشت. سوال من این است اگر یک آدم بی طرف بخواهند سیاست شما را دنبال کند نوشته های کدامیک از شما مبنا است. کدام یک از این افاضات درست است. مخاطب را کنار بگزارید آیا جوابی برای خودتان دارید؟.

اما از حق نباید گذشت همه این “رهبران” که تازگی متوجه شده اند کارگر هم مهم است آرزوی منحل شدن تشکلهای موجود کارگری را دارند.  

 

دوستانی که اکنون کارگر برایشان موجود مهمی شده است٬ چرا با همه تناقضاتی که با همدیگر دارند بر سر منحل کردن این تشکلهای کارگری موضع واحدی اتخاذ کرده و اشتباها هم سهوی در کارشان دیده نشده است؟. این سیاست را نه اکنون بلکه از همان روز اول هم پیگیری کرده و اگر زورشان میرسید جلو تشکیل شدن آنها  را میگرفتند. زورشان نرسید اکنون سیاست منحل کردن آنها را در پیش گرفته اند. خوشبختانه کسی فشار آنها را احساس نکرد و زندگی طور دیگری سیر کرده است.

 

محمد فتاحی این تشکلها را به جرم به خیابان آمدن علیه جمهوری اسلامی میخواهد منحل کند٬  فاتحی به جرم به خیابان نیامدن. مظفر محمدی هم به هر دو جرم میخواهد آنها را منحل کند. اسد گلچینی از پایه با آنها مشکل دارد و وجودشان را مضر میداند. آیا اینها بیان سیاست و تاکتیک یک حزب سیاسی است یا داد و فریاد تعدادی سرگردان٬ سکتاریست٬ غیر مسئول  و از همه جا بیخبرکه در میان جنجالی که به پا کرده اند حتی حرف خودشان را هم نفهمیده اند؟.

 

اما در پاسخ به “کمیته لغو کار مزدی” (که معلوم نیست این چه صیغه ای است وارد ادبیات فارسی شده است. زیرا تا کنون کمیته کارگری٬ کمیته کمونیستی٬ کمیته اعتصاب و کمیته هماهنگی برای پیشبرد یک  فعالیت معین وغیره را شنیده بودیم٬ اما این یکی را اعتراف میکنم نه من و نه احتمالا هیچ کمونیستی قبلا به گوشش نخورده است. البته این هم از کرامت شیخ است ) ٬که در مورد مراسمهای اول مه چند سال گذشته و امسال چنین نوشته اند: این مراسمها “چیزی نبود جز همان مراسم فعالان کارگری که این بار زیر نام این تشکل‌ها اجرا می‌شد”.

باید بگویم:

اولا در چند سال گذشته که هزاران کارگر در این مراسمها شرکت کرده اند اگر به زعم این “رادیکالها” همه شان عضو و جزو این تشکلها بوده باشند و همه آنها فعالین کارگری این تشکلها بوده اند که هیجان انگیز است. پس چرا فرمان انحلال آنها را میدهد؟. اگر تشکلهایی توانسته اند تا این حد نقش داشته باشند٬ جای تحقیر و دست کم گرفتن آنها نباید باشد بلکه باید طرفداران کارگران از این حرکت تجلیل کنند.  چون بر اساس عکس و فیلم و مستندات غیر قابل انکار در مراسمهای این چند ساله هزاران کارگر و انسان معترض شرکت کرده اند.

 

ثانیا من معتقد نیستم که همه آن کارگران برای مثال در مراسمهای امسال و در دهها و دهها مراسم و جشن و گلگشت و غیره که در سالهای گذشته در تهران و شوش و سنندج و… به همت فعالین کارگری سازمان یافت  و در مجموع هزاران نفر در این مراسمها حضور داشتند٬ همه این هزاران نفر عضو این تشکلها بودند. اما با این حال من وجود این تشکلها را دستاورد طبقه کارگر میدانم. این تشکلها نقش مهم و جدی ای در دفاع از حقوق کارگری و در گسترش فضای رادیکال در جنبش کارگری داشته اند. برای درک این موضوع کافی است که در چند سال گذشته این تشکلها و فعالیت و تاثیراتشان را خذف کنید و بخواهید در مورد بقیه فعالیتها اظهار نظر کنید. متاسفانه هیچ سازمان متشکلی باقی نمیماند. معلوم نیست این سینه چاکان طبقه کارگر چرا همین دو خشتی که کارگران روی هم گذاشته اند را میخواهند ویران کنند.

 

ثالثا در چند سال گذشته بویژه از یک دهه قبل تا کنون تحرک جنبش کارگری و فعالین کارگری در ایران حول اول  مه و علیه دستمزدهای پرداخت نشده و علیه اخراج  و بیکارسازیها و علیه دستمزدهای چند برابر زیر خط فقر و هزار درد و مشکل دیگر در داخل ایران عمدتا از زبان همین ها نمایندگی و فراخوان داده شده است.

این تشکلها و فعالین آنرا ما و همه مردم ایران  و حتی رسانه های نان به نرخ روز خور٬ همیشه در حال کشمکش با سرمایه داران و رژیمشان دیده و بهمین دلیل سراغ همین تشکلها رفته و با آنها در مورد زیر و بم مبارزات کارگران حرف زده اند.  به دلیل همین تلاشها تا کنون صدها نفر از آنها از کار اخراج٬ و مورد تهدید قرار گرفته اند، دستگیر٬ محاکمه و به زیرتیغ شلاق و شکنجه رفته اند و و زبانشان را حتی به معنای فیزیکی کلمه بریده اند.

 

اما در پاسخ کینه توزانه “حکمتیستها” باید محترمانه عرض کنم که این جماعت هر کدام شیپوری به دست گرفته و از سر گشادش مشغول به صدا در آوردن هستند نه حتی نواختن. آنها  همزمان هم مخالف به خیابان آمدن کارگران هستند و هم موافق. هم تشکل را خوب میدانند و هم مخرب. برای آنها مراسم اول مه در کارخانه هم از کشفیات ناب و مهم محسوب میشود هم محدود کننده و به ضرر کارگر.

 

برخلاف چپ سنتی و حاشیه ای، همه تشکلهای کارگری موجود و گرایشات درون جنبش کارگری در این جنبش تا کنون مسئله و مشغله اشان متحد کردن و پیشروی جنبش کارگری و عبور از این برزخی بوده است که حاکمان به جامعه تحمیل کرده اند. مراسمهای اول مه هم اگر در چند سال اخیر ابعاد دهها هزار نفره به خود نگرفته است دلیل اصلی آن توحش جمهوری اسلامی بوده است نه  وجود تشکلهای کارگری!!.

کسی که میخواهد کارگران ایران را از این حد اقل تشکل هم محروم کند بدون اینکه بخواهد و بتواند تشکل مناسبتری به جای آن بگذارد٬ آشکارا یک سیاست ضد کارگری را نمایندگی میکند.  زیرا کارگران را از همین حداقل سازماندهی موجود هم میخواهد محروم کند. کاری که جمهوری اسلامی سالها است فراخوان میدهد و با زور سرکوب و دستگیری و شکنجه و شلاق وغیره موفق به آن نشده است. در کمال تاسف باید گفت که  اکنون  همان فرمان انحلال تشکلهای کارگری با رنگ و لعاب دل سوزی برای گارگر را از زبان یک عده آدم غیر مسئول و پرت به اسم “چپ” میشنویم. تا کنون وزارت اطلاعات دهها فعال کارگری دستگیر شده را تحت فشار قرار داده است که از این تشکلها دوری کنند. شرط آزادیشان از زندان را استعفا از این تشکلها اعلام کرده است. وزارت اطلاعات نتوانسته به این هدف برسد اما کسانی به اسم چپ و دلسوزی برای کارگر دارند همان سیاست را مطرح میکنند.

 

مظفر محمدی که حمله به این تشکلها و متفرق کردن آنها را هدف خود و حزبش قرار داده است از همان اواسط دهه ۸۰ شمسی به این منجلاب لغزید. خرابکاری و کاریکاتور سازیهای این جریان راه به جایی نبرد و شکست خورد. تشکلهای کاغذی که او میخواست آلترناتیو این تشکلها بشوند٬ سرنوشتشان لااقل برای من و حزب ایشان معلوم است. اما از قرائن پیدا است که آن تجارب شکست خورده هنوز اینها را به تعمق و تفکر وادار نکرده است.

 

او میگوید: “این گرایش (کمیته هماهنگی و اتحادیه آزاد کارگران ایران) فعال کارگری را هم زمانی قبول دارد که عضو سازمانش باشد. به همین دلیل فعال کارگری جوشکاران و یا خبازان و غیره را از خود نمی داند. زمانی ازخود میداند که عضو کمیته هماهنگی یا اتحادیه آزاد باشد. وقتی نیست، بنا براین برگزاری اول مه مشترک همه کارگران و با همکاری همه فعالین کارگری صرفنظر از این و آن صنف و صرفنظر از این و آن گرایش در قاموس این سنت غیر کارگری نمی گنجد.”

به نقل از نوشته مظفر محمدی

 

مظفر محمدی چنان حرف میزند انگار فعالین کارگری در میان جوشکاران و خبازان و غیره به فرمان او به دم در خانه کمیته هماهنگی و اتحادیه رفته و آنها بازی اشان نداده اند. همچنانکه شهلا دانشفر نوشته بود شما بیخبرید و در تاریکی قدم برمیدارید. جهت اطلاع شما و ” رهبری ” حزب شما باید بگویم که همان فعالین جوشکار و خباز در تجمع مرکز شهرسنندج حضور داشته و همه آنها با هم در یک صف بودند. اگر سیاست اعلام شده شما قبل از اول مه را کسی جدی نگرفته و یا حتی نشنیده است که فرموده بودید به خیابان نیایند مشکل جای دیگری است. باید فکری به حال تصورات ذهنی خودتان بکنید آن فعالین تره هم برای رهنمودهای این چنینی خورد نکرده و نمیکنند. شما هم بهتر است حرف خودتان را بزنید و نماینده خیالی فعالینی نشوید که نه سیاست شما را شنیدند و اگر هم میشنیدند وقعی به آن نمیگذاشتند. در ضمن مشکل شما این نیست که چرا کارگران قبل از اول مه به خارج شهر رفته و مراسم برگزار کرده اند. چون اگر مشکل این بود همان کارگران همراه بقیه فعالین و مردم آزادیخواه سنندج در روز اول مه در مرکز این شهر با پرچمهای سرخ سد امنیتی رژیم را شکستند و راهپیمایی با شکوهی سازمان دادند و با این حساب مشکل شما حل شده بود. اما درد جای دیگری است.

توضیح این مشکل را رفیق کنار دستیت به اقتباس از گفته و سیاستهای کورش مدرسی چنین بیان میکند:

” در سال های قبل نیز این نهادها تحت تاثیر جنبش مخالفت سیاسی با رژیم اسلامی همیشه تقلای شان برای برگزاری مراسم اول مه در خارج از مراکز کارگری و کارخانه ها بوده است. خیابان، پارک، میادین شهرها، کوه و دشت و دمن همه جا برای این سنت محل شکل دادن به تجمع بوده جز کارخانه و محل کار میلیونی.” به نقل از نوشته محمد فتاحی

میبینید که کارگران چه گناهی کرده اند که ” تحت تاثیر جنبش مخالفت سیاسی با جمهوری اسلامی”!! قرار گرفته اند و به خیابان آمده اند. پس همچنانکه گفتم مشکل شما این نیست که چرا کارگران به خارج شهر رفته اند. مشکل آنجا است که کارگران “تحت تاثیر مخالفت سیاسی با رژیم اسلامی” به خیابان آمده اند. مشکل این است که شما فرموده بودید مردم در خانه بمانید و به خیابان نیایید. اکنون چون به خیابان آمده اند مثل میلیونها انسان معترض دیگر که به خیابان آمدند و علیه جمهوری اسلامی شعار دادند مورد غضب شما قرار گرفته اند. جمهوری اسلامی که تیغ به روی جامعه کشیده است از به خیابان آمدن کارگران هراس دارد اما هنوز این را نمی فهمم شما که بیش از سی سال است اپوزیسیون این رژیم هستید چرا از به خیابان آمدن کارگران ناراحت و نگران می شوید؟.

“فعالین متشکل در نهادهای با عنوان کارگری اهداف خود را دارند. اینها در این دوره هوادارن و فعالان جنبش جاری، جنبش انقلابی یا اعتراضی یا انقلابی (که عنوان سبز در بسته بندی های ایدئولوژیک مورد پسند این چپ اند) بودند و اول مه منجمله سال گذشته را هم با سنت خیابانی همین سبز برگزار کردند.” محمد فتاحی

انصافا بگویید چرا خیابان رفتن و رو در رویی با حکومت و دادن بیانیه ای همچون بیانیه امسال که سند محکومیت کامل جمهوری اسلامی و سرمایه داری و ظاهر شدن در نقش رهبر جامعه و جنگیدن با یک حکومت جنایتکار اینچنین  با اخ و تف شما روبرو میشود. در کجای دنیا وقتی که حکومت دچار بحران سیاسی و تلاطم اجتماعی میشود کمونیستها به کارگران گفته اند٬ برگردید به کارخانه و سنگر اقتصادی مهم است و در این آئینه و در این قامت خود را ببینید٬ نه در قامت رهبر کل جامعه و در حال مبارزه در سنگرهای مختلف برای پایان دادن به عمر ننگین حاکمان وقت؟.

 

این نوع ادبیات واقعا شایسته هیچ کس و بالاخص فعالین سه دهه مخالفت با جمهوری اسلامی نیست. کمی به این سیاست و ادبیات عجیب و غریب خودتان فکر کنید. ببینید در کجای سیاست قرار دارید و کنار کی ایستاده اید.

 

شماها از یک طرف این تشکلها را مضر فرض میکنید و دستور انحلال آنها را داده اید از طرف دیگر میگویید: ”  ده ها فعال کارگری در اتحادیه آزاد کارگران دورهم جمع اند که هر کدام در میان بخشهایی از کارگران دارای نفوذ و اعتبار اند.” خوب اگر همین دهها فعال کارگری فقط در سنندج تا این حد اعتبار دارند و لابد در شهرهای دیگر هم به همین سیاق دهها فعال دیگر با همین اعتبار در همه تشکلهای دیگر وجود دارند و متحدانه با هم فعالیت میکنند به فرض اینکه با فعالین دیگر مورد نظر شما که کسی ظاهرا آنها را نمیشناسد هماهنگ نشده اند٬ چرا پرچم انحلال این تشکلها را به دست گرفته اید؟.

عجیب تر این است که همین فعالین با نفوذ و با اعتبار کارگری چند خط بعدتر از نظر مظفر محمدی تبدیل به کسانی میشوند که به وحدت کارگران ضربه میزنند و ربطی به کارگر ندارند و  نفوذ و اعتباری هم ندارند و فرقه ای عمل میکنند. او نوشته است”… همین فعالین کارگری هر سال خود تاوان فرقه گرایی و جدایی خود از توده کارگران و خانواده هایشان را می دهند. زندان می روند و تهدید و گاها اخراج می شوند. این تاوانی است که این گرایش غیر کارگری و غیراجتماعی و بیگانه با کمونیسم و کارگر به فعالین کارگری تحمیل می کند و نهایتا دودش هم به چشم اتحاد طبقاتی کارگران می رود.” به نقل از نوشته مظفر محمدی

 

اینجا مظفر محمدی پشتک وارو میزند و مقصر دستگیری و شکنجه و آزار کارگران توسط حکومت فاشیست اسلامی را خود رهبران کارگری میداند و با قیافه حق به جانب ٬ انگشت اتهام را بسوی رهبران کارگری میگیرد٬ متوجه نیست که بیان این سیاست او را در کنار خانه کارگر و شوراهای اسلامی قرار می دهد.

حال باید از مظفرمحمدی و محمد فتاحی و اسد گلچینی و بقیه  “متفکرین” از نوع کورش مدرسی  در عین حال پرسید اگر فعالین تشکلهای کارگری فرقه های خارج از سوخت و ساز جنبش کارگری و مضر هستند اعتبار و نفوذی که خودتان بیان کرده اید را از کجا کسب کرده اند. این چگونه فرقه ای است که هم با نفوذ و با اعتبار است٬ هم تظاهراتها و تجمعات داخل شهر و خارج شهر را سازمان میدهد و هم حاشیه ای و غیر موثر است. این تشکلهای موجود فعالین کارگری چگونه موجودات و فرقه هایی هستند که همه آنها با هر گرایشی پای یک قطعنامه را امضا میکنند و ادعانامه واحدی را علیه نظام حاکم اعلام میکنند. این فرقه ها چگونه خصوصیاتی دارند که به قول خودتان در هر شهری دهها فعال کارگری با نفوذ و با اعتبار همراهشان است اما باید شعار انحلالشان را هم داد. آیا این موارد کسی از شما را به تعمق وادار میکند؟.