باز هم در فرهنگ نابسامان تحزب سیاسی

در حاشیه ارسال فحش نامه رضا ساعی در دفاع از “رهبرش” کوروش مدرسی!!

مقدمه اول:

آیا رهبرها همیشه رهبری می کنند و هواداران همیشه دنباله روی؟ رواناشناسی گروهها نشان می دهد که دینامیک یک گروه هیچوقت یکسو و از بالا به پائین نیست. در دیکتاتور ترین سازمانهای اجتماعی و در مقابل دیکتاتورترین رهبرها هم ماجرا اینطور نیست که رهبر از تاثیر متقابل هوادارانش مصون باشد. حالا این تاثیر “از پائین به بالا” خودش بحثی است مفصل و نگرشهای مختلفی این نوع تاثیر را فرموله می کنند.

در بلند مدت رهبرها زائیده جامعه شان هستند. زائیده نیازهای جامعه، سرخوردگیها و امیدهای جامعه یا بخشی از جامعه یا طبقه ای معین. رهبرها نمایندگان گرایشهای فرهنگی و سیاسی همان جامعه هستند. چیزی درون جامعه باید باشد که رهبر را بازتولید می کند. اما بعد از ساخته شدن دینامیک رهبر و هوادار هم رابطه این دو دائما دستخوش تغییر است. رهبر از سوئی تلاش در شکل دهی جامعه هوادار دارد و جامعه هوادار بخاطر اصل ناهمگونی هر جامعه و گروهی به شیوه های مختلف در رهبر تاثیر می گذارد.

در هر گروه انسانی ما آدمهائی داریم که پیرو هستند.در رهبر ناتمامی خودشانرا می جویند. بخشی دیگر بالغ تر هستند و بطور دینامیک به تاثیر پذیری و تاثیر گذاری مشغول می شوند. بخشی دیگر نقش “نگه دارنده سیستم” را دارند. همیشه میانه می گیرند تا سیستم به هم نخورد. بخشی دیگر که طبعا هم در اقلیت هستند بنا به علل مختلف گرایش گریز از مرکز را دنبال می کنند. همه گروههای اجتماعی از جمله احزاب از این طیف نام برده در خورد دارند و وجود همه این گرایشات را باید فرض گرفت و ازش در پیشبرد آن حزب یا گروه استفاده برد.

همه رهبرها باید هوشیار باشند که فریب هواداران بادمجان دورقابچینشان را نخورند. بدشانسترین و بد سلیقه ترین رهبر آنست که فریب هواداران واله و شیدایش را بخورد و واقعیت خود و محیطش را از زاویه دید اینها ببیند. این هواداران واله و شیدا همیشه بزرگترین دام هستند برای رهبرانشان و رهبران عقب افتاده را همیشه بیشتر و بیشتر به عقب می کشند!

نمونه هایش زیاد است خمینی را بگیرید تا هیتلر و رجوی و استالین و لنین و مائو و خیلی های دیگر. از دید من یکی از دلائل ساخته شدن فرقه ها هم همین دینامیزم معیوب رهبر عقب افتاده- هوادار شیداست!

مقدمه دوم:

قبلا من بحثهای متعددی داشته ام در مورد یکی از بیماریهای فرهنگی و رفتاری در سیاست ایران و خصوصا در تحزب سیاسی و آن بیماری قشری گری و دگماتیزم در سیاست است. توضیح دادم که در فضای فرهنگ سیاسی ما که شامل “فرهنگ چپ” هم می شود دیالوگ انسانی عادت نیست بلکه فعلا یک نوع اتفاق است! کمتر می شود دیالوگهای انسانی و منطبق با استانداردهای جهانی را در میان بحثهای چپ ایران دید. یکی از وظیفه های فعالین سیاسی و چپ هم اینست که تلاش کنند این سالمسازی فضای دیالوگ را پیش ببرند و یکی از شیوه هایش هم ارائه نمونه های علیل و عقب افتاده است که به شیوه هائی مثل برخورد شخصی، چسباندن مخالف به “رژیم” و “امپریالیستها” و “راست” و عدم بکارگیری استدلال و منطق خودش را نشان می دهد و فضای فرهنگ سیاسی را آلوده و سطحی نگه می دارد.

حالا با عنایت به دو مقدمه فشرده بالا من خواننده را به یک نمونه جدید که دیروز برایم در فیس بوک فرستاده شده جلب می کنم

ماجرا از این قرار است که من در مقاله ای (۱) نقدی داشتم به آخرین شاهکار کوروش مدرسی در مخالفت با غیر قانونی شدن برقه(برقع) که مورد استقبال بسیاری از خوانندگان هم قرار گرفت. در فیس بوک یکی از افرادی که مدعی هواداری از کوروش مدرسی است بنام رضا ساعی چند پیام به دیوار فیس بوک من کرد که من می خواهم رویش چند نکته را اشاره کنم. ابتدا ایمیل رضا ساعی را که در فیس بوکش هست ارائه می دهم:

reza_saei2000@yahoo.com

(۱)پیامهای رضا ساعی در “دفاع از کوروش مدرسی”:

 

رضا ساعی در مورد نقد من از کوروش مدرسی می گوید:

 

سعید جان وقتی این مقاله مضحکت را خواندم مطمئن شدم تو واقعا از تیمارستان فرار کرده و سر راهت تو پاکستان یک مدرک جعلی چند روپیه ای خریده و به امریکا پناهنده شدی و امریکا هم افسارتو آورده تو این فیسبوک کوبیده تا کمی با این چرندیات روح و روانت را آرامش دهی، که نکند یک دفعه آزاد باشی، زبان اوباما لال مخل امنیت و آسایش مردم امریکا بشوی!!!۰ باید گفت دست مریزاد تو واقعا دست هر جه ملیجک همرده خودت را از پشت بسته ای.!!!”

 

“دوست عزیز ما نه به سانسور معتقدیم و نه از تهدید کسی واهمه داریم…دیالوگهای بالا نیز به صندوق خصوصی فرستاده نشده..بلکه برای آگاهی و اطلاع عموم و دخالت آنان نوشته شده…آنان نیز با من هم عقیده خواهند بود چون حقیقتی را گفتم.”

 

 

(۲)رضا ساعی از سوی “ما” سحن می گوید. این “ما کیست”؟

در مقدمه توضیح دادم که بخشی از اعضا و هواداران هر گروه سیاسی و اجتماعی را واله ها و شیداها تشکیل می دهند. درون این واله ها و شیداها عده ای “مسلح به سلاح لمپنیزم و شخصی کردن بحثها” هستند برای دفاع از رهبرشان. مثلا در رژیم همینی افرادی بودند که کرتب به او پیشنهاد می کردند که بگوید امام زمان است و مخالفین خمینی را تند تر از خود او مورد سرکوب قرار می دادند. اینجا مهمترین نکته اینست که رضا ساعی از طرف “ما” صحبت می کند. آیا منظور او اینست که همه اعضا و رهبری حزب حکمتیست در یک نشست رای صد در صد داده اند به این مزخرفات ایشان و ایشان نماینده شده که این مزخرفات را بمن تحویل دهد؟ من شک دارم! حتما درون این فرقه آدمهائی هستند که تا این سخیف فکر نکنند. باید عده ای از کادرها و رهبری این حزب پیدا شوند و همین الان بگویند این جناب رضا ساعی غلط فرموده اند بجای “ما” حرف زدند!

اگر اینطور بشود خواننده شاید بپذیرد که این جریان سیاسی نماینده های بهتری هم دارد! اما روانشناسی این جناب رضا ساعی جالب است که اراجیفش را با ضمیر “ما” ارائه می دهد!

(۲) “حقایق” رضا ساعی که به اطلاع عموم می رسد و آن “عموم” که با او هم عقیده خواهند بود:

آدم انتظار دارد رضا ساعی در پاسخ به مقاله من در نقد کوروش مدرسی بیاید استدلال ارائه دهد مثلا بگوید که کوروش مدرسی اصلا این حرف را مزده و یک نفر ادای صدای او را در آورده وگرنه کوروش که نمی شود هوادار برقه باشد. انتظار داریم رضا ساعی یا هر “مدافع کوروش مدرسی” استدلال کند که خیر ما بین اسلامیون و نژادپرستان و ناسیونالیستها انتخاب نمی کنیم و انتخاب برای مردم یعنی کمونیزم کارگری..چیزهائی در این مسیر شاید انتظار ما بود از یک “مدافع” کوروش مدرسی!

اما رضا ساعی نوع “دفاعش” فرق می کند! او مدعی است که پاسخ مسئله اینست که من سعنی نقاد کوروش مدرسی از تیمارستان فرار کرده ام!(یعنی حتی مرخص هم نشده ام و ایشان گزارش فرار من الان زیر دستش هست!) . در عین حال در حال فرار از تیمارستان، چند روپیه دادم از پاکستان(؟) مدرک گرفته ام ! مدرک حرفه ای منرا هم ایشان در اختیار دارد و مبلغ چند روپیه را هم رسما شاهد دارد البته!

“حقیقت” دیگر رضا ساعی اینست که من افسار دارم و این افسارم دست آمریکاست!(منظورش حکومت آمریکا؟ بخشی یا جناحی از حکومت یا همه اش؟ سازمانهای اطلاعاتیش؟) بعد اون آمریکا اون افسار منرا می کشد و هدفش اینست که من (سعید صالحی نیای فراری از تیمارستان) بیایم و یک نقد بکنم از کوروش مدرسی !

“حقیقت” رضا ساعی اینطور ادامه می یابد که من در حالی که افسارم دست آمریکاست که طبعا معنیش اینست که بر اراده خودم نیستم، در عین حال برای آرام کردن روان خودم این مقاله را نوشتم که البته این آخری یک کمی تناقض دارد چون اگر افسارم دست خودم نیست طبعا نمی توانسته ام خودم برای خودم درمان تجویز کنم و آمریکا حتما مانع می شده یا اینکه رضا ساعی مدعی است که من آمریکا را گذاشته ام سرکار با اینکه ظاهرا افسارم دست اوست اما باطنا خودم دارم خودم را درمان می کنم؟!

حالا همه این “حقایق” رضا ساعی را بگذارید یکطرف و بخش آخرش را بچسبید که مدعی است وقتی عموم مردم این حقایق ایشانرا خواندند با ایشان هم عقیده هم خواهند بود!

(۳) بالاخره چی؟!

از خوانندگان این مقاله حتما می خواهم با خود رضا ساعی تماس بگیرند. ایملش را هم که دادم! از او بپرسید آیا پاسخ نقد من به کوروش مدرسی این “حقایق” بود که رضا ساعی ارائه داد؟ به او بنویسد که چقدر با او هم عقیده هستید! از او بخواهید که یاد بگیرد که در قرن بیست و یکم اینجوری نمی شود سیاستی را بپیش برد. درست است که فرقه مدرسی جریان سیاسی روبه سقوطی است اما به او بگوئید که هنوز سخت است کسی باور کند که این “حقیقت گوئیهای رضا ساعی” حتی در سطح استانداردهای گروه مورد علاقه اش باشد!

بد نیست به او بگوئید که به فرض اینکه سعید صالحی نیا از تیمارستان فرار کرده باشد و مدرک حرفه اش را در پاکستان خریده باشد و در حین فرار از پاکستان به آمریکا افسارش را هم داده باشد به آمریکا و در همانزمان بخاطر درمان روانش هم که شده مقاله نوشته باشد در نقد رهبر روحانیت، پاسخش اینها نیست که تو نوشتی! یادش بدهید منطق در مقابل منطق با حفظ فضای سیاسی راه آدمهائی است که اتفاقا مدعی رهبری جامعه هستند و دارند الگوسازی می کنند برای جوانها و جامعه . اجازه ندهید این فرهنگ شخصی کردن و به لجن کشیدن فردی، پاسدار خواندن و مزدور خواندن مخالف تکرار شود و تکرار شود و باز تولید شود.

می دانم رضا ساعی درست بشو نیست. او در این سن و سال کارش تمامست. در سرپائینی زندگیس سیاسیش قرار گرفته دارد بسرعت سقوط می کند. می دانم گروهش را هم نمی شود تافته جدا بافته از او دانست چونکه اگر غیر از این بود خود آنها پاسخش را می دادند.

اما شما خواننده گرامی هر که هستی و با هر تفکری که داری نگذار اینجور آدمها با این سطح نازل درک سیاسی مدعی منصور حکمت باشند. مدعی جنبش کمونیزم کارگری باشند. نمایندگان فرهنگ مدرن انسانی باشند که قرار است جایگزین فرهنگ عقب افتاده ایدئولوژیک و مذهبی رژیم اسلامی شود.

یک پیمان اجتماعی و همکاری فراسیاسی  لازمست تا به این دوران و تاریخ در برخوردهای سیاسی و فرهنگی برای همیشه پایان داد!

 

منابع دیگر:

(۱)سعید صالحی نیا: حمایت از برقه بنام منصور حکمت! در حاشیه دست گل جدید کوروش مدرسی!

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/6962-1390-02-30-07-04-28.html

(۲)نگاهی به فرهنگی بسیار خودی! پاسخ به رفقا یونسی و کرامت

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=19441

 

(۳)سعید صالحی نیا: لایه بندی قشری گری “کمونیستی” در مقابله با نقد لنین نگاهی به پیام علی امیدی

http://rowzane.com/fa/component/content/article/145-lenin/4041——–qq———-.html

(۴)گفتگو با اسماعیل هوشیار در موضوع بیماری فرهنگی اتهام زنی امنیتی در فرقه مجاهد و اپوزسیون

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=24052

(۵)سعید صالحی نیا: آرشیو مقالات نقد لنینیزم

http://www.tipf.info/mabahese,marbot,be,lenin,.htm