کمونیسم بورژوایی و اول مه کارگران

شهلا دانشفر در رابطه با نوشته من در مورد “درس های اول مه امسال در کردستان” علاوه بر متوسل شدن به  لحن و ادبیات کینه توزانه و آشنای چپ فرقه ای و توپ و تشرهای تحقیر آمیز خاص جریانات غیراجتماعی و غیرکمونیستی و کلی آسمان وریسمان به هم بافتن، به یک نتیجه گیری می رسد که هدف او را از نوشته اش تشکیل می دهد. از نتیجه گیری ایشان شروع می کنم وبعد برمی گردم به اصل موضوع.

آخرین پاراگراف و نتیجه گیری دانشفر که  گفتم کل هدف او را در این مطلب بیان می کند، این است: 

“مشکل مظفر محمدی بن بست یک حزب سیاسی است که بطور واقعی در تحولات سیاسی جامعه جایی ندارد و در نتیجه به جنبشی که خیز برداشته و به جلو میرود فرمان ایست میدهد و عملا در مقابل مبارزات مردم، در مقابل مبارزات کارگران و پیشروی هایش می ایستد. و هرروز هم در این جهت بیشتر در باتلاق گیج سری و راست زدن فرو میرود.”

 

انصافا این نتیجه گیری شهلا دانشفر حقایقی را در خود دارد. اما حقایقی که  پشت پرده “مبارزات مردم و کارگران” خجولانه، مخفی نگه داشته شده و وارونه گشته است. من این پرده را کنار می زنم تا بگویم که انصافشان کجا است.

حزب حکمتیست بارها و بارها در مقابل تحرکات ارتجاعی و بورژوایی و ضدکارگری و ضد مردمی ایستاده است و فرمان ایست داده است. تاریخ این دوره پر از جدالهای سیاسی حزب ما علیه جریاناتی است که کارگر و مردم را زیر پرچم مرتجعین و بورژواها و جنبشهایشان می کشانند و به سیاهی لشکر بورژوازی و ارتجاع تبدیل می کنند. از هخا تا آذربایجان و تا آخرینشان جنبش راه سبز موسوی و کروبی. ما جلو جنبش سبز که خیز برداشته بود و به جلو می رفت ایستادیم. 

ما به این تحرکات ارتجاعی و جنبش های بورژوایی “نه” گفتیم و کارگر و مردم را از رفتن زیر این پرچم ها برحذر داشتیم و گفتیم این کار رانکنید و این راه را نروید. ما به جریان دانشفر و همقطارانشان هم گفتیم رفتن زیر این پرچم ها به نام کمونیسم خیانت به کمونیسم و کارگر است. کمونیسم بورژوایی است. اما نه زورمان رسید این احزاب و جریانات را نجات دهیم و نه توانستیم از دنباله روی توده های متوهم به  بورژوازی و  ارتجاع  سبز و سیاه جلوگیری کنیم. مردم هر بار که سرشان به سنگ واقعیت خورد از کرده خود پشیمان می شوند. اما جریان دانشفر متاسفانه هنوز در این گرداب و منجلاب میلولد.

این از حقیقتی وارونه شده که گفتم در حرفهای دانشفر هست. اما این فقط یک طرف قضیه است. طرف دیگر آن یک خودفریبی و انکار واقعیتی به آشکاری و روشنی روز است. حزب ما به قول دانشفر “در تحولات سیاسی جایی ندارد!”. اولا بنا به گفته خود ایشان حتما جایی هستیم که “به جنبش هایی که خیز برداشته اند فرمان ایست دادیم؟ پس هستیم. به جنبش های قومی و مذهبی و سبزی که جریان “دخالتگر سیاسی” دانشفر در آن حضور که چه عرض کنم در حاشبه آن برایش کف زدند و شیپورچی و جارزن آنها شدند” نه” گفتیم و توده ناآگاه و متوهم را از پیوستن به ان منع کردیم و حتما کم نبودند که حرف ما را شنیدند و یا بعدا به ما حق دادند.

 اما جنبه دیگر و مهم تر این است که ما در جنبش هایی هم بوده و هستیم که متعلق به کمونیسم و کارگر اند. و پرچم آزادی، برابری و حقوق جهانشمول را بر افراشته اند. این را اگر دانشفر نمی خواهد بگوید، وزارت اطلاعات و کیهان شریعتمداری آن را گفته اند. پس اینجا هم هستیم. جایی که رژیم با آن یال و کوپال و سرکوبگری اش به آن اذعان دارد. اینجا دیگر شهلا دانشفر بی انصافی می کنند. یا دور از جان، دروغ می گویند.

 نتیجه گیری بحث شهلا دانشفر در ظاهر و به نام دفاع از کارگر و اول مه، که،  “مشکل مظفر این است که  حزبش در بن بست است و در تحولات سیاسی جامعه جایی ندارد…”، صرفنظر از غرض ورزی و کینه توزی هایش از بیخ و بن  پوچ است. بنا براین لازم به توضیح و استدلال بیشتری نیست که تا اینجا دانشفر به هدف اش نرسیده و نتیجه گیری اش بی خاصیت از آب در آمده است.

اما اصل مطلب.

 شهلا دانشفر می نویسد، “مظفر از برگزاری مراسم های اول مه کارگران به خشم آمده است.” با این ادعا او نشان می دهد که  شعبده باز ماهری نیست چون می خواهد اول به چشم بینندگان و شاهدان چشم بند بزند.

فکر نمی کنم حتی یک تک فعال کارگری در کردستان و بویژه در سنندج پیدا کنی که از تلاشهای ما در تدارک و استقبال اول مه هر سال آگاه نباشد. و هیچ تک فعال کارگری هم نمیتوانی پیدا کنی که از صراحت و صمیمت کمونیستی ما در برخورد به مسایل کار وزندگی کارگران بی خبر باشد.

هر تحرک کوچک و بزرگ کارگری برای گرفتن مطالبه ای ولو کوچک و هر خشتی که کارگران روی هم می گذارند تا درجه ای از اتحاد و تشکل شان را تامین کند مایه خوشحالی است و باید تقویت و گسترش یابد. این، کار هر جریانی است که ذره ای به کارگر نزدیک و یا خود را به آن متعلق می داند. و قاضی در این باره نه دانشفر بلکه خود رهبران و فعالین کارگری اند.

اما همزمان، تحرکات، جنبشها، جریانات و گرایشاتی هم در درون کارگران هستند که هر چند به ظاهر و با نیت خیر می خواهند کارگر را متشکل و یا بسیج کنند، اما در عمل به کارگران ضرر می رسانند و بازدارنده اند، سم اند.

جمعبندی و درسی که از نظر من کارگران کردستان از اول مه امسال می گیرند همانی است که در مطلب قبلی آمده است. بیان حقیقت بهترین دوستی و خدمت به منافع طبقه کارگر است. شعار دادن پوچ و تهییج و حقایق را وارونه کردن خیانت به طبقه کارگر است.

 

بخشی از این سموم  و وارونه کردن حقایق، همان چیزی است که دانشفردر مطلبش به آن پرداخته است.

بخش زیادی از مطلب دانشفر ننه من غریبم در آوردن کارگرپناه مآبانه است. اینکه گویا ایشان از تحرکات کارگری با خبرند و من خبر ندارم و روحم خبر ندارد که کجا و کجا کارگران اول مه جمع شده اند و یا مساله و مشغله ام نیست که فعالین کارگری برای تدارک اول مه چه زحمتهایی کشیده اند و یا نمیدانم کیها دستگیر و زندانی شدند و کی ازاد شدند و یا تجمعات ۱۰۰۰ نفره را صدها نفر گفتم و گویا در این مورد ایشان بهتر از من خبر دارند!…

اگر از این استدلالات کودکانه که کسی جز خودش را فریب نمیدهد، بگذریم، تلاش ریاکارانه ای است  که او به خرج می دهد، تا بگوید گویا من تلاشهای تدارک اول مه وزندان رفتن های کارگران را نمی بینم و از دیدگاه حقیر خود، ظاهرا می خواهد فعالین کارگری را علیه من تحریک کند که تلاشهای آشنایی هستند. مطمئنم کسی از این آژتاسیون های بی مایه دانشفر تحریک نمی شود همچنانکه در جریان تظاهرات میلیونی جنبش سبز و تحریکات جریان او و دیگران علیه ما که ، گویا علیه “مبارزه مردم” ایستاده ایم کسی تحریک نشد هیج، بلکه دیدند آنچه را ما گفتیم و کردیم درست بود. و این درس در تاریخ این دوره ثبت شده است.

از این ها که بگذریم، صورت مساله و در رابطه با اول مه امسال این است:

من گفته ام و می گویم، کسی که کارگران را  به بیرون از شهرها می برد عملا توده وسیع کارگر وخانواده اش را از یک ابراز وجود طبقاتی و برپایی جشن کارگری اش محروم می کند!

دانشفر به عنوان یک اتفاق مهم می نویسد:

“یک نمونه این جنب و جوش روز ٩ اردیبهشت بود که بیش از ۲۰۰ نفر از کارگران شهر سنندج به دعوت اتحادیه آزاد کارگران ایران و کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری به قصد بر پایی یک گردهمایی در تدارک اول مه در منطقه هفت آسیاب شهر سنندج رفتند.”

 

اولا تجمع ۲۰۰ کارگر و بستگانشان نه گردهمایی برای تدارک اول مه، بلکه برای برگزاری مراسم و جشن وپایکوبی اول مه، آنطور که در گزارش خودشان هم آمده است، به کوه رفته بودند. ۲۰۰ نفر برای تدارک اول مه و آنهم درکوه؟

این یکی از مشکلات ما با جریان فرقه ای و غیراجتماعی درون کارگران است. این را که شهلا دانشفر علاوه بر وارونه جلوه دادن واقعیت، به عنوان یک نقطه قوت کارگران به حساب می آورد، از نظر من یک نقطه ضعف است.

اگر بحث تدارک اول مه است، این تدارک به مراحل مختلف از کوه به شهر تقسیم نمی شود. کل تدارک بسیج و آماده کردن توده وسیع کارگران و خانواده هایشان در کارخانه ها و مجامع عمومی کارگری، در محلات کارگری و در میان خانواده های کارگران برای یک مراسم و ابراز وجود علنی و اجتماعی است.

خود دوستانی که به هفت آسیاب رفتند می گویند پلیس جمهوری اسلامی در تعقیب ما بود و عکس و فیلم گرفت و متعاقبا قبل از اول مه تعدادی از فعالین کارگری شرکت کننده در تجمع ۷ آسیاب  دستگیر شدند.

 

ما گفتیم، رفقا! تدارک اول مه در کارخانه ها و محلات کارگری است. بسیج هزاران و ده ها هزار نفری کارگران و انتخاب راه وروشی است که این کارگران و خانواده هایشان بتوانند در مراسم و جشن طبقاتی شان شرکت کنند. و این بحث و دیالوگ و تلاش خوبی  را در میان بخشی از کارگران و فعالینی که کم تر تحت تاثیر گرایشات و سنت غیرکارگری و فرقه ای بودند،  دامن زد.

آژیتاسیون های بی مایه شهلا دانشفر نمی تواند این حقیقت را بپوشاند که مراسم بعد از ظهر اول مه، همان کسانی بودند که روز نهم به هفت آسیاب رفتند. کسی که الگویش کوه رفتن است نمیتواند برای یک تجمع کارگری از کارگران و خانوادهایشان در شهر، برنامه و نقشه داشته باشد. حد اکثر کاری که می کند تکرار همان الگوی کوه درنقطه ای از شهر و آنهم به صورت یک آکسیون و جنگ و گریز است.

این است آن سنت و جریانی که من گفتم و معتقدم عملا توده وسیع کارگر وخانواده اش را از یک ابراز وجود طبقاتی و برپایی جشن کارگری اش محروم می کند!

 

دانشفر می نویسد که، گویا من فرمان انحلال سازمانهایی که مبتکر اول مه امسال بودند را صادر می کنم.

اولا اینجا یادآوری کنم که ماجرای دیالوگ من با کمیته های پیگیری و هماهنگی و بعدا اتحادیه آزاد کارگران تاریخ طولانی ای دارد. این مباحث در سایت شخصی من موجود است. پروسه تشکیل و انشعابات و فعالیتها و مباحث شان و عملکردهای این نهادها برای من کاملا آشنا است. اتحاد  و تجمع هر اندازه فعالین و محافل کارگری و بحث و تبادل نظر و همکاری با همدیگر در جهت خودآگاهی طبقه کارگر و اتحاد و تشکل توده کارگران مساله و مشغله هر کمونیست و کارگر آگاهی است و مایه خوشحالی و گامی پیشرفت محسوب می شود.

اما پروسه ای که این نهادها طی کردند و سنت و گرایشاتی که این نهادها را چپ و راست می کند، تماما مغایر با سنت گرایش کمونیستی کارگری و سوخت وساز درونی طبقه کارگر است. یک نمونه اش همین بیگانگی با سنت اجتماعی کارگر، جمع کردن فعالین و وابستگانشان و بردنشان به کوه برای برگزاری مراسم اول مه است.

 

من در مطلب قبلی نوشتم:

“… اما در اینجا متاسفانه ما فعالین کارگری ای داریم که حتی اگر خود بخشا در میان کارگران و یا مرتبط با آنها هستند، اما در تفکر و در  عمل حامل افکار و سنتهای جنبش دیگری غیر از جنبش کارگری اند. آلوده به سنت وجنبشی هستند که با سوخت و ساز طبقاتی کارگر همخوانی ندارد. سنت و گرایشی که کارگررا نه یک طبقه بلکه این و آن صنف می بیند. خود بدوا فعال جنبش و گرایشی در بیرون از طبقه کارگر است. سازمانی را هم که درست می کند، سازمان کارگران نیست و بیرون از کارگران و نامربوط به سوخت و ساز واقعی و طبیعی درون طبقه است. این گرایش فعال کارگری را هم، زمانی قبول دارد که عضو سازمانش باشد. به همین دلیل فعال کارگری جوشکاران و یا خبازان و غیره را از خود نمی داند. زمانی ازخود میداند که عضو کمیته هماهنگی یا اتحادیه ازاد باشد. وقتی نیست، بنا براین برگزاری اول مه مشترک همه کارگران و با همکاری همه فعالین کارگری صرفنظر از این و آن صنف و صرفنظر از این و آن گرایش در قاموس این سنت غیر کارگری نمی گنجد…”

 

و در ادامه گفتم:

“… علاوه بر این ها همین فعالین کارگری هر سال خود تاوان فرقه گرایی و جدایی  از توده کارگران و خانواده هایشان را می دهند. زندان می روند و تهدید و گاها اخراج می شوند. این تاوانی است که این گرایش غیر کارگری و غیراجتماعی و بیگانه با کمونیسم و کارگر، به فعالین کارگری تحمیل می کند و نهایتا دودش هم به چشم اتحاد طبقاتی کارگران می رود. بیشترین ضرری که این نهادها به کارگران می زنند، جمع کردن تعدادی از فعالین کارگری، بریدنشان از محل کار و زندگی کارگران و آلوده کردنشان به سموم یک سنت غیرکارگری و روشنفکرانه است. فعالینی که اگر در درون صفوف کارگران در کارخانه و محله و در میان خانواده های کارگری باشند هر کدام می تواننند بخش وسیعی از کارگران را متحد و بسیج کنند. اما اکنون این رفقا و دوستان مانند ماهی از آب بریده شده و در برکه متروک یک سنت غیراجتماعی و روشنفکرانه نگه داشته شده اند. راه پیشرفت اتحاد و تشکل کارگری برگشتن این فعالین به میان هم طبقه ای های خود در کارخانه و محله و خانواده های کارگری است. اگر این اتفاق بیفتد، هیچ تک فعال کارگری بهیچوجه به رفتن به کوه و کمر و برگزاری جلسات و تجمعات فرقه ای و دور از نگاه و حضور کارگر و خانواده اش تن نمی دهد.”

 

دانشفر می نویسد، چرا گفتید فعالین تاوان این سنت را می پردازند، اخراج می شوند و یا دستگیر و زندانی می شوند. مگر جمهوری اسلامی نیست که کارگران را دستگیر و زندانی می کند!

این هم یک بند بازی و چشم بندی دیگر! انگار فقط دانشفر فهمیده اند که جمهوری اسلامی کارگران را دستگیر می کند. بحث من با فعالین کارگری (نه با شهلا دانشفر) این است که جمع شدن فعالین در هر تجمعی با هر اسمی اگر پایش روی زمین سفت نباشد، اگر پشتش به توده وسیع کارگران محل کار و زندگی نباشد، اگر متکی به حمایت و بسیج و پشتگیری کارگران و همکاران کارخانه و  محله زندگی نباشد، اگر تنهایی با هم جمع شوند و در کوه و یا حتی در شهر آکسیون کنند، آکسیون فعالین است. این شیوه و سنت کار غیرکارگری است. غیراجتماعی است. ضربه پذیر است.

 فعال کارگر را از محل کارش از کرج تا کرمانشاه و کامیاران و سنندج و … جدا کنی و تشکل فعالین کارگری آنهم برای آکسیون درست کنی،  این اولا و عملا محروم کردن توده کارگر از رهبران و فعالین درون خود و دوما زیر ضرب قرار دادن فعالین کارگری بدون پشتوانه توده کارگران و همکارانشان است. آن چیزی است که من در جنبش طبقاتی کارگران سم می دانم.

 

کف زدن برای آکسیون ۲۰۰ نفره فعالین کارگری در هفت آسیات  آسیاب،  دوستی خاله خرسه با کارگر است. این تفکر و روش و رفتار نه کارگری است و نه کمونیستی. اگر به نام کمونیسم هم انجام می شود، کمونیسم بورژوایی و خرده بورژوایی است. این سنت باید بر بیفتد. کارگران و فعالین کارگری نباید دنبال این سنت راه بیفتند. این حرف من  است.

آیا با این کار، کمیته هماهنگی و کمیته پیگیری و اتحادیه آزاد منحل می شوند. نمیدانم. مساله من وجود یا عدم وجود فی النفسه این نهادها نیست. مساله من این است که این نهادها راهگشای طبقه کارگر یا مانع و بازدارنده اند. تجارب تا کنونی نشان داده است که علیرغم هر اندازه فداکاری و جسارت و از خود گذشتگی که فعالین این نهادها از خود نشان داده اند، اما این فداکاری ها دستاوردی نداشته است، هیچ، بلکه نیروی قابل توجهی از فعالین کارگری را گرفته و به هرز داده است.

 

آری ، من با صراحت می گویم که منافع کارگری و کمونیستی ایجاب می کند که فعالین ورهبران کارگری یقه خود را از این سنت و جریانات غیرکارگری رها کنند. برگردند به میان توده کارگران و خانواده هایشان. بروند سراغ ایجاد مجامع عمومی و سندیکاها و اتحادیه های واقعی کارگری. تلاش برای متحد و متشکل کردن و بسیج کارگران یک صدم آن فداکاری و تاوانی که این سنت به فعالین کارگری تحمیل می کند را هم نمی خواهد. ماهی ها باید به میان آب و جایی که زندگی واقعی در جریان است برگردند. بقیه هر کاری میخواهند بکنند. مگر همین کمیته پیگیری عملا خودش را منحل نکرده و سر از اتحادیه آزاد در آورده است.

اگر قرار است تشکل کارگری ساخته شود جایش در مراکز کار و محلات کارگری است. جنبش مجامع عمومی کارگری و تشکلهایی از کارگران شاغل و بیکار و  خانواده های کارگری…است.

 

در پایان و در رابطه با قطعنامه کارگری و مغلطه دانشفر در این باره هم، چند کلمه ای اضافه می کنم.

قطعنامه اول مه از نظر من فقط و فقط ادعانامه طبقه کارگر علیه سرمایه داری است. در محکومیت سرمایه و حقانیت کمونیسم ومارکسیسم است. کار مزدی بردگی است. استثمار کارگر جنایت است. تبعیض و نابرابری محکوم است. زنده باد حکومت کارگری…است.  همین

گاهی مهمترین و فوری ترین مساله کارگر که اهمیت حیاتی وضروری دارد، به عنوان مطالبه ای فوری که طبقه کارگر تحققش را فورا خواستار است، ممکن است در قطعنامه بیاید. خواستی که در فردای اول مه کارگران پی اش را می گیرند. برای مثال افزایش دستمزدها که امسال عملا به نسبت گرانی و تورم ناشی از حذف یارانه ها … کاهش یافته و گرسنگی مطلق را به خانواده های کارگری تحمیل می کند. و یا لغو قراردادهای موقت.

اینکه آیا کارگر، برابری زن و مرد و حقوق کودک و لغو اعدام و هزار و یک خواست دیگر ندارد، دارد. اما اول مه روز تحقق هیچ خواستی نیست. یک ابراز وجود طبقاتی و اعلام یک عزم طبقاتی برای خاتمه دادن به همه نکبتهای جامعه سرمایه داری است. ایراد من تا حال حتی هیچوقت به محتوای قطعنامه ها نبوده و نیست. زمانی خود قطعنامه نویسی معضلی بر سر راه توافق و اتحاد کارگران برای برگزاری اول مه بود. این مشکل خوشبختانه حالا  به درجه زیادی کم تر و یا حل شده است.

اردیبهشت ۹۰ ( مه ۲۰۱۱ )