ترور بن لادن در خدمت تروریسم دولتی !

اگر به این واقعیت توجه کنیم که خیزش های مردمی در کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا، بی اعتباری بنیادگرائی اسلامی – که امپریالیستها سالهاست با توسل به آن سیاستهای تجاوزگرانه خود را پیش می برند- را در مقابل دید همگان قرار داده است، آنگاه بهتر می توان به نیاز گردانندگان دستگاه های تبلیغاتی امریکا در رابطه با اعلام مرگ بن لادن آنهم به شیوه ای که نشان داده شد، پی برد.

ترور بن لادن در خدمت تروریسم دولتی !

فریبرز سنجری

ipfg@hotmail.com

از شامگاه یکشنبه  اول ماه مه که باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد که کماندوهای آمریکائی، اسامه بن لادن، رهبر گروه اسلام گرا و تروریستی القاعده را بعد از “تبادل آتش” میان دو طرف کشته اند، تا امروز(شنبه ۷ماه مه)که دولت آمریکا چند نوار ویدیویی از وی منتشر کرده و مدعی شده که این نوار ها در جریان حمله به مخفیگاه بن لادن، کشف و ضبط شده است، روزی نبوده که دستگاه تبلیغاتی این دولت ادعای تازه ای در رابطه با این به اصطلاح “مهم‌ترین دستاورد آمریکا” در مبارزه با تروریسم وگروه تروریستی القاعده یعنی اعلام کشتن بن لادن طرح نکرده باشد.

ادعاهائی که از آن زمان تا کنون از سوی دستگاه تبلیغاتی دولت امریکا بیان شده اند اکثرا متناقض و گاه حامل چنان دروغ های آشکاری هستند که برخا خود مقامات دولتی آمریکا بعدا مجبور به تکذیب آنها شده اند!  یک روز “جان برنان”، مشاور ضد تروریسم اوباما اعلام می کند که بن لادن از زنش به عنوان “سپر” استفاده کرده بود و روز بعد “کاخ سفید این گفته را تکذیب ” می کند.  یا در حالیکه رسما اعلام شده بود که جسد بن لادن توسط دخترش  شناسائی شده است بعدا این ادعا تکذیب شد. یک بار گفته شد که بن لادن در مقابل نیروهای مهاجم امریکائی مقاومت کرده است و روز دیگر مطرح شد که وی مسلح نبوده و مهاجمین او را اول زنده دستگیر کرده و بعد کشته اند. این تناقضات آنهم در رابطه با داستان کشته شدن”دشمن شماره یک” آمریکا و”تحت‌ تعقیب‌ترین مرد جهان ” براستی چه معنائی بجز کوشش آشکار برای پنهان کردن واقعیت دارد؟

البته تناقضات مربوط به کشته شدن بن لادن یکی دو مورد نیستند مثلا در حالیکه مقامات آمریکائی اعلام کرده اند :”اطلاعات مربوط به این عملیات در اختیار هیچ کشور دیگری از جمله پاکستان قرار نگرفته است”  روز دوشنبه، هیلاری کلینتون” وزیر امور خارجه آمریکا از پاکستان به دلیل همکاری هایش سپاسگزاری کرد  و به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت که ” همکاری پاکستان با نیروهای آمریکایی منجر به شناسایی مجتمعی شد که اسامه بن لادن در آن کشته شد”.   آخرین شاهکار در سلسله دروغها و تناقضات ارائه شده  در این رابطه هم، ارائه نوار های ویدئو ئی است که بن لادن را در حال تماشای خود بر صفحه تلویزیون و در حال تمرین پیام هایش خطاب به جهانیان نشان می دهد. در مورد این نوارها هم دلائلی مبنی بر جعلی بودن آنها در رسانه های خبری درج شد و  رسوائی جدیدی برای دستگاه تبلیغاتی دولت اوباما بوجود آورد.

آشکار شدن تناقضات چشمگیر در ادعا های ارائه شده در رابطه با کشتن کسی که برای سالها روابط غیر قابل انکار و تنگاتنگی با سازمان جاسوسی آمریکا(CIA) داشته و پیش از این نیز بارها خبر مرگش اعلام شده – آنهم نه فقط از سوی افراد و نیروهای غیر آمریکائی بلکه از سوی خود مقامات آمریکائی- به آشکاری نشان می دهد که مردم هوشیاربا توجه به شناخت خود از ماهیت ضد خلقی امپریالیستها حق دارند که در اینجا و آنجا بگویند بازهم کاسه ای زیر نیم کاسه است!  اتفاقاً، برای روشن شدن همین امر لازم است ادعاهای نادرست تا کنون ارائه شده بطور مفصل مورد بررسی قرار گیرد. امری که من در اینجا به مواردی از آنها اشاره می کنم.

 

اولین مورد مربوط به خودداری دولت امریکا از انتشار هرگونه عکسی از جنازه بن لادن می باشد. جالب است که کسانی که مرگ بن لادن را در دستگاه تبلیغاتی اشان “بزرگترین پیروزی امنیت ملی کشور در یک دهه” اخیر جلوه می دهند، حاضر نشده اند، به مثابه یک سند عکسی در این مورد ارائه دهند. ادعا شده است که  چون عکس ها “خشن و خونین” و”وحشتناک هستند”، از این رو ” اوباما، رئیس جمهور آمریکا “تصمیم گرفته است عکس های مرگ اوسامه بن لادن منتشر نشود”. این ادعا را کسانی مطرح می کنند که صحنه های دهشتناک شکنجه قربانیان بی شمارشان در این سالها و در جریان اشغال عراق  در سطحی بسیار گسترده پخش شده است. این ادعا را کسانی مطرح می کنند که هم امروز هم از چگونگی کشف خانه بن لادن در شهر” ابیت آباد” پاکستان برای توجیه درستی و ضرورت شکنجه زندانیان به ویژه شکنجه “بوردواتر” استفاده می کنند. بنابراین جلوگیری از انتشار عکس جنازه بن لادن و اعلام  فوری سپردن جنازه وی به دریا را نباید به حساب در نظر گرفتن احساسات انسانی افکار عمومی و پای بندی مجریان این برنامه به “شعائر مذهبی” گذاشت؛ بلکه آنرا باید در این رابطه دید که  دروغ سازان  در صدد پنهان کردن مساله ای از افکار عمومی هستند. جالب است که کسانی که به دلیل اینکه ” عکس ها وحشتناک هستند” و ممکن است مردم با دیدن آنها منقلب شوند، تصویری از جنازه کسی که “در صدر فهرست افراد تحت تعقیب” شان قرار داشت منتشر نمی کنند؛ اما خود از زبان “جی کارنی” سخنگوی کاخ سفید اعلام کرده اند که  :” بن لادن هنگام روبرو شدن با نیروهای آمریکا مسلح نبود” و اضافه می کنند که اما با این همه کماندوهای آمریکائی وی را در”تبادل آتش”!! کشتند. اینکه چرا فرد غیر مسلحی را که در محاصره نیروهای مسلح و به ادعای دولت آمریکا زبده ترین نیروهای آموزش دیده این کشور، قرار گرفته و از نظر قوانین خود این کشور هم  دادگاه باید به حساب جرائم اش رسیدگی کند در بدو دستگیری می کشند، خود نشان می دهد که کسانی که چنین تصمیماتی را می گیرند یعنی بالاترین مقامات دولت آمریکا کاری به خدشه دارشدن احساسات مردم نداشته و ندارند. بر مبنای  گزارش هائی که  از این واقعه منتشر شده است :”نیروهای آمریکایی در آغاز حمله به خانه بن لادن همه کسانی را که به مقابله برخاسته بودند گرفته و با طناب پلاستیکی دست هایشان را بستند تا بتوانند عملیات را پی بگیرند” بنابراین باید دید که چه الزا ماتی باعث شده تا بن لادن اسیر شده را بکشند آنهم در حالیکه به گزارش روزنامه انگلیسی گاردین ” دختر ۱۲ ساله بن لادن” در زمان حمله و کشتن وی در اتاق حضور داشته  و” شاهد کشته شدن پدر با گلوله بوده است”. بنابراین با توجه به این واقعیت که در قساوت و بیرحمی امپریالیستها جای هیچ شک و تردیدی نیست ساده اندیشی محض است که با توجه به همه این قرائن متوجه نشویم که مقامات آمریکایی با این تناقضات و دروغ گوییها در تلاش اند تا چیزی را پنهان سازند. این برخورد ریاکارانه در شرایطی صورت می پذیرد که ما می دانیم از همان اولین سالهای پس از فاجعه ۱۱ سپتامبر، مساله این که اساسا بن لادن زنده است و یا مرده یک مساله مورد بحث در غرب و حتی در میان برخی افراد و محافل طبقه حاکم در آمریکا بود.

از سوی دیگر  در شرایطی که واشنگتن تایمز از قول تحلیلگران اطلاعاتی گزارش می دهد که :” با دستیابی به شماره تلفن ها و ایمیل هایی که در لباس بن لادن جاسازی شده بود پیوند مستحکم سرکرده القاعده با مقامهای بلندپایه دولتی و نظامی پاکستان کاملا روشن می شود و این امر نگرانی ها را درباره امنیت تاسیسات و جنگ افزارهای اتمی پاکستان، بیشتر می کند”، چرا نباید لحظه ای اندیشید که خوب اگر این ادعا (که بیشتر به جوک می ماند) را بپذیریم که بن لادن برخی شماره تلفن ها و ایمیل ها را در لباس خود جاسازی کرده بود ( پس حتما این” شماره تلفن ها و ایمیل ها” آنقدر اهمیت داشته که وی آنها را از خود جدا نمی کرده و آنها را در لباس خود”جاسازی” کرده بود) پس منطقا باید پذیرفت که اولا برای دسترسی به آنها نیازی به کشتن فردی که مسلح نبود، وجود نداشت و ثانیا مجموعه اطلاعاتی که در حافظه چنین کسی وجود داشت از ارزش بس بالاتری برخوردار بود. ثالثا در شرایطی که تام دونیلون، مشاور امنیت ملی آمریکا مدعی شده که :” دامنه اطلاعاتی که از مخفیگاه بن لادن در پاکستان کشف و ضبط شد در حد یک کتابخانه کوچک دانشگاهی است و تا این تاریخ بیشترین اطلاعات کشف شده، تروریستی، محسوب می شود.” چرا باید این “شماره تلفن ها و ایمیل ها” در لباس” بن لادن جاسازی شده” باشد!؟ آنهم در شرایطی که خود شان مدعی اند که درمحل  زندگی وی هیچ خط “تلفن و اینترنت” وجود نداشته است؟ و از همه مهمتر حالا که این اطلاعات دست نیرو های امنیتی آمریکاست چه اقدامی بر اساس آنها شده است و چرا هیچ خبری دراین رابطه در اختیارافکار عمومی قرار نگرفته است؟ در هر صورت با توجه به این که دولت آمریکا به اصطلاح بیش از ده سال است که در تعقیب بن لادن بوده است و وی کسی بود که رئیس جمهوری آمریکا، باراک اوباما او را “سر القاعده ” نامیده و با خوشحالی در شامگاه یکشنبه قطع این “سر” را اعلام کرد، بنابراین  جای این سئوال باقی است که اگرچنین کسی زنده دستگیر می شد منطقا می توانست به دستگاه های اطلاعاتی آمریکا امکان دهد که همه آنچه را که از القاعده نمی دانستند را به دست آورند و به روابط بن لادن با همه مقامات دولتی در طول این سالها آنهم در کشور های مختلف پی ببرند. آیا کشتن بن لادن (در صورتیکه اساسا چنین داستانی قابل پذیرش باشد )، خود به معنای این نیست که بالاترین مقامات تصمیم گیرنده دولت آمریکا آگاهانه می خواستند وی اطلاعات اش را با خود به قعر دریا ها ببرد تا این که آنها در اختیار مردم قرار گیرند؟ یکی از این مقامات بدون شک لئون پانتا رئیس سازمان سیا است که بن لادن سالها برای آن سازمان کار می کرد. جالب است که بدانیم  که بر اساس اظهارات یکی ازنمایندگان دولت آمریکا:” لئون پانتا، رئیس سازمان سیا، و گروهی دیگر از اعضای برجسته این سازمان، عملیات را، که همزمان فیلمبرداری می‌شد، به صورت زنده تماشا کرده‌اند و هنگامی که موفقیت آن قطعی شده، به شدت کف زده‌اند”.

وقتیکه سیر رویدادها ثابت می کند که مقامات سیا برای کشتن کسی ” به شدت کف زده‌اند” که سالها برای آنها کار کرده و بعد بدون اسلحه در دست شان اسیر گشته، آنگاه بهتر می توان به ارزش “مرده” این فرد برای پیشبرد سیاستهای دولت آمریکا پی برد. به واقع همین واقعیت – علیرغم همه دروغ هائی که از سوی دستگاه های تبلیغاتی ارتجاعی اشاعه می یابد – نشان می دهد که حالا دیگر براستی مرده بن لادن،  از افسانه زنده اش با ارزش تر شده است!

در طول تمام سالهائی که دولت آمریکا  از بن لادن به عنوان ” مغز متفکر حمله های تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱” نام می برد و برای سرش ۲۵ میلیون دلار جایزه تعیین کرده بود و منطقا سازمانهای جاسوسی این کشور پیگیرانه در جستجوی وی بودند، ما شاهد انتشار دو نوع گزارش در باره وی در مطبوعات جهان بودیم. از یک سو ویدئو هائی از وی پخش می شد که طی آنها وی پیامهائی برای هواداران خود می فرستاد که همواره  باعث تقویت مواضع سیاستهای جنگ طلبانه امپریالیستی در آمریکا و دمیدن در کالبد پروژه امپریالیست ساخته “مبارزه با تروریسم”می شد. هرچند که بعدا روشن می شد که این ویدیوها ساختگی و جعلی است. از سوی دیگر اعلام می کردند که بن لادن مرده است!  فاکتهای بسیاری در رابطه با این دو نوع گزارش موجود است که در اینجا تنها به دو مورد از آنها اشاره می کنم: در حالیکه مقامات آمریکائی نواری از مکالمه بن لادن منتشر نمودند که وی در آن به نقش خود در واقعه تروریستی ۱۱ سپتامبربه اصطلاح ” اعتراف “می کرد، بعدا  برخی از متخصصین که روی پرونده بن لادن کار می کردند – کسانی مانند “ریچارد مولر”، از آزمایشگاه ملی برکلی- با بررسی این نوار ها  بروشنی جعلی بودن آنها را به اثبات رساندند. در مورد این امر نیز که بن لادن احتمالاسالهاست که مرده است گزارشات و اظهار نظر های بسیاری در این فاصله منتشر شده است. بطور مثال شخصی به نام  “دیوید گریفین” که در باره واقعه ۱۱ سپتامر تحقیق کرده و در این باره مقالات متعددی به چاپ رسانده و در سالهای اخیر کتابی نوشته که نامش: “اسامه بن‌لادن زنده یا مرده؟” می باشد، در مطلبی که در ۹ اکتبر ۲۰۰۹ منتشر نموده قول اولیور نورث عضو شورای امنیت ملی آمریکا را نقل کرده که گفته است: “من مطمئن هستم که اسامه مرده است.” همچنین   در اواخر سال ۲۰۰۱ یعنی همان زمان که بی نظیر بوتو نخست وزیر پاکستان بود، وی با تکیه بر گزارش سازمان  اطلاعاتی پاکستان (ISI) اعلام کرد که بن لادن در ۱۵ دسامبر ۲۰۰۱ مرده است. در ۱۶ اکتبر ۲۰۰۲ نیز نشریه “ورلد تریبون”  از قول “منابع اسرائیلی” گزارش داد که بن‌لادن در حمله نظامی آمریکا به افغانستان کشته شده است. بعد ها یعنی در ۱۸ دسامبر سال ۲۰۰۴  نیز دال واتسون(Dale Watson)  رئیس بخش ضد ترور اف بی آی ( FBI (با توصیف بن لادن به عنوان ” خبیث درجه یک”اعلام کرد که ” به احتمال بسیار زیاد” بن لادن  مرده است. 

با در نظر گرفتن همه واقعیت های فوق وقتی که دستگاه های امنیتی دولت آمریکا با علم به همه شواهد موجود از پخش تصویری از جنازه وی خود داری می کنند، دلایل مادی ای برای  مردم آگاه بوجود می آید تا با تکیه بر واقعیات بگویند که “کاسه ای زیر نیم کاسه است” و نسبت به دسیسه های جدید دولت آمریکا در علم کردن داستان مرگ وی حساس شوند. اتفاقاً این روزها سوال بجا و ساده ای در سطح افکار عمومی، در واکنش به داستانسرایی های مقامات آمریکایی در مورد “عملیات” مربوط به شناسایی و از بین بردن بن لادن وجود دارد، و آن این است که اگر کمترین حقانیت و حقیقتی در ادعاهای دولت امریکا وجود داشت، چرا مقامات آمریکایی ابتدا بن لادن را دستگیر نکرده و ضمن  کسب همه اطلاعات افشا نشده این “بزرگترین خطر”، او را محاکمه علنی ننمودند؟ و اگر قرار بود وی کشته شود چرا نخواستند پس از طی چنین پروسه ای او را به مجازات رسانده و جسدش را به دریا بیاندازند!؟

ریاکاری های دولت آمریکا البته تنها به داستان مرگ بن لادن محدود نمی شود. چون زمانی که وی زنده هم بود دولت امریکا دراجرای سیاست های ضد خلقی خود از وجود وی بهره می برد. مثلاً  در سال ۱۹۹۸ به دنبال انفجارهائی که در سفارت خانه های آمریکا در نایروبی و دارالسلام رخ داد، ما دیدیم که دولت آمریکا بن لادن و گروه او را مسبب این انفجارات اعلام نمود، و در چنین موقعیتی با اعمال نفوذ دولت آمریکا حتی شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ای درباره دستگیری بن لادن صادر نمود. با این بهانه ها بود که ارتش آمریکا در جهت آماده سازی شرایط برای دخالت مستقیم در افغانستان، پایگاه های وی را در آن کشور بمباران کرد. با چنین اعمالی ظاهراً دولت آمریکا خصومت آشکاری را با بن لادن اعلام نموده بود. اما اینها دغلکاری هائی بیش از طرف دولت آمریکا برای پیشبرد  سیاست خاصی نبودند. چرا که بعدا نشریه فیگارو  گزارش داد که در جولای ۲۰۰۱ یعنی درست در زمانی که نهاد های امنیتی آمریکا در جستجوی بن لادن بودند وی برای معالجه به بیمارستان آمریکایی دبی رفته و نماینده CIA در این منطقه هم به ملاقات او رفته  و این ملاقات را هم به مقامات بالای خود گزارش داده است!

جالب است که واقعه فوق دو ماه قبل از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اتفاق افتاده بود؛ و در حالیکه بن لادن ظاهرا تحت تعقیب دولت آمریکا بود، بعداً معلوم شد که وی درست یک روز قبل از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر در یک بیمارستان نظامی واقع در پاکستان، تحت دیالیز خون قرار گرفته  است. خبر این امر در ۲۸ ژانویۀ ۲۰۰۲ رسماً از طرف شبکۀ CBS گزارش داده شد. در این رابطه حتی گزارش شده که “بیمارستان، اکیپی از نیروهای ارتش پاکستان را که ارتباطی تنگاتنگ با پنتاگون دارند جایگزین اکیپ عادی بیمارستان” نمود. 

بنابراین با در نظر گرفتن همه قرائن و شواهد موجود که بخشاً در اینجا ذکر شد، می توان با قاطعیت تمام غیر واقعی و دروغ  بودن داستان سرائی های ماشین تبلیغاتی دولت آمریکا در مورد چگونگی حمله و تروربن لادن و انداختن جسد او به دریا را، مورد تاکید قرار داده و متوجه شد که  اگر قدرتهای مرتجع امپریالیستی دیروز با علم کردن یکی از ماموران شناخته شده سازمان جاسوسی آمریکا یعنی بن لادن، هیولائی از او ساختند، و سپس با دستاویز تلاش برای دستگیری وی، حداقل یک دهه بر طبل جنگ با تروریسم کوبیده وسیاستهای امپریالیستی خود را پیش بردند، حال  مرده وی را وسیله پیشبرد منافع و مصالح ضد خلقی خود قرار داد ه اند.

زمانی واشنگتن پست  از قول یکی از ماموران CIA نوشت که: “اگر دولت آمریکا و CIA اسامه بن لادن را نداشت، یکی مانند او را اختراع می کردند”. امروز روشن شده است که اگر بن لادن خودش هم سالها پیش مرده باشد ، نیاز پیشبرد سیاستهای ضد خلقی دولت آمریکا و CIA ایجاب می کند  تا او را دوباره بکشند تا از مرده وی همان استفاده ای را بکنند که تاکنون از افسانه زنده وی می کردند.

امروز یک دهه پس از فاجعه ۱۱ سپتامبر و کشتار وحشیانه هزاران انسان بیگناه، بررسی رویدادها ی عینی نشان می دهد که افسانه های پرداخته شده در مورد “قدرت” مخوف و بی مانند “بن لادن” و جریان القاعده ( به مثابه بزرگترین دشمن آمریکا) چه نتایج بی سابقه اقتصادی، سیاسی و نظامی و اجتماعی در کل جهان سرمایه داری به نفع پیشبرد سیاستهای امپریالیستی را باعث شده و به قدرت گیری کدام سیاستهای ضد خلقی و ارتجاعی بر علیه کارگران و خلقهای تحت ستم در سراسر دنیا منجر گشته است.

 همه می دانند که از کلینتون تا بوش (پسر) و امروز اوباما سالهاست که روسای جمهور آمریکا با بازی با کارت بن لادن، مصالح سیاسی طبقه حاکم را پیش برده و بر طبل جنگ با تروریسم – و در لوای آن، عملا جنگ با کارگران و توده های ستمدیده در کشورهای متروپل و سراسر جهان- کوبیده اند. اگر تا دیروز، زنده بن لادن ابزاری برای تشدید سیاست جنگ افروزی و پراکندن فضای ارعاب و سرکوب و وحشت در جهان بود،  امروز از قرار روزی است که اوباما با مرده بن لادن مرتجع و مزدور و “رامبو” جلوه دادن نیرو های نظامی آمریکا همان سیاست ضد خلقی را پیش ببرد. شرایطی که این داستانسرایی ها در آن صورت می گیرد شرایط رشد روز افزون بحران در نظام حاکم بر آمریکا و گسترش خیزش های مردمی در خاورمیانه و شمال افریقاست . در شرایطی که موج مبارزات توده ای و تشدید بحران، ناتوانی و ماهیت ضد خلقی سرمایه داران و سیاستمداران قدرتهای امپریالیستی را هر چه بیشتر به نمایش گذارده و بر خشم و نفرت افکار عمومی از وضع موجود افزوده است، عملیات “نابودی” بن لادن به رهبری شخص “رئیس جمهور”، تنور “مبارزه با تروریسم” را داغتر کرده و برای دولت درگیر با بحران اوباما نیز، یک “پیروزی” –هر چند لحظه ای- در آستانه انتخابات دست و پا کرده است.

 

“جنگ با تروریسم” و هیولای القاعده و بن لادن ابزاری برای توسعه و بسط سلطه ضد خلقی امپریالیستها در شرایط شدت یابی بحران جهان سرمایه داری و تشدید رقابت ها و تضادهای قدرت طلبانه فی مابین امپریالیستها برای تجدید تقسیم بازارهای جهانی بوده اند، سیاستی که “زنده” و “مرده” بن لادن در خدمت تحقق آن قرار داشته است.  حال اگر به این واقعیت توجه کنیم که خیزش های مردمی در کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا، بی اعتباری بنیادگرائی اسلامی که امپریالیستها سالهاست با توسل به آن سیاستهای تجاوزگرانه خود را پیش می برند را در مقابل دید همگان قرار داده است، آنگاه بهتر می توان به نیاز گردانندگان دستگاه های تبلیغاتی امریکا در رابطه با اعلام مرگ بن لادن آنهم به شیوه ای که نشان داده شد، پی برد. برعکس تصور کسانی که مدعی اند مرگ بن لادن بیانگر پایان تروریسمی است که “نئوکنسرواتیسم” و “اسلام سیاسی” منادی آن می باشند  اتفاقا امپریالیستها با اعلام قطع “سر ” گروه تروریستی القاعده و زنده کردن هر چه بیشتر به اصطلاح ضرورت مبارزه با تروریسم، در تلاشند که باز هم بر طبل بنیادگرائی اسلامی به مثابه “دشمن اصلی” قدرتهای امپریالیستی کوبیده و در شرایط رشد جنبش های انقلابی در منطقه، افول و بی اعتباری عملی آن دستآویز را از انظار دور سازند. بی دلیل نیست که دارو دسته مزدور طالبان بلافاصله پس از اعلام مرگ بن لادن، با صدور بیانیه ای اعلام کردند “کشته شدن بن لادن به گسترش شورش منجر خواهد شد”. در واقع بررسی تبلیغات ماشین تبلیغاتی امپریالیستها نشان می دهد که گردانندگان “مبارزه با تروریسم اسلامی” دارند با تبلیغ حول مرده بن لادن در جثه نحیف بنیادگرائی اسلامی باد زندگی می دمند. بدون شک بی اعتباری “بنیادگرائی اسلامی”، محافل و قدرتها ی بزرگ امپریالیستی را که بیش از سه دهه است با علم کردن و سرمایه گذاری های درازمدت بر این ابزار، از آن بر علیه کارگران و توده های محروم استفاده کرده اند را به فکر تبلیغات و تدابیر عوامفریبانه جدید برای پیشبرد سیاستهای ضد خلقی خود می اندازد؛ اما نیروهای سیاسی پایبند به آرمانهای کارگران و زحمتکشان حق ندارند کار را از آنجا شروع کنند که تبلیغات امپریالیستها تمام کرده است. و اگر چنین کنند نشان می دهند که به آن آرمانها پایبند نیستند. تروریسم و تکیه به قهر و ارتجاع ویژگی صرفا یک گرایش در سرمایه داری انحصاری نبوده و نیست بلکه خاصیت ذاتی امپریالیسم  در طول حیات ننگین اش می باشد. بنابراین هر نیروئی چنین جلوه دهد که با به حاشیه رفتن “نئوکنسرواتیسم”، تروریسم هم دارد “به پایان خود می رسد”  تنها ناتوانی اش را در درک واقعیت و در نتیجه هم آهنگی خود را با تبلیغات امپریالیستی نشان داده است.

 واقعیت این است که بر عکس تبلیغات دولت آمریکا و رئیس جمهوری این کشورکه: “پس از مرگ اسامه بن لادن، جهان امن تر و جای بهتری برای زندگی است” تجربه سالها مبارزات کارگران و توده های ستمدیده نشان داده که جهان تنها زمانی امن می گردد که اتفاقا استثمارگران یعنی مسببین جنگها و بی عدالتی ها و قتل و کشتار ها برای همیشه از قدرت به زیر کشیده شده و از صحنه خارج شوند و این هرگز میسر نخواهد شد مگر اینکه نظام سرمایه داری بر بستر انقلاب کارگران و زحمتکشان به زباله دان تاریخ ریخته شود. امری که امکان شکل گیری جهانی نوین و عاری از استثمار و جنگ و سرکوب را میسر می سازد.

اردیبهشت ۱۳۹۰- مه ۲۰۱۱