ننگ و نفرین!

این روزها هر جا میرویم به دوست و آشنایی میرسیم، قبل از احوالپرسی میگویند ننگ و نفرین بر این نظام. میگویند مگر این دو برادر چکار  کرده بودند که به طناب اعدام سپرده شدند. میگویند تا کی باید از اینها قبول کنیم. میگویند نمیدانیم درد ما چیست که نمیتوانیم اینها را مثل بن علی و حسنی مبارک بدرک بفرستیم. کجای کار ما لنگ است!   روز سه شنبه ٢٧ اردیبهشت دو برادر جوان محمد و عبدالله فتحی را در بیدادگاه های رژیم حلق آویز کردند. مردم شهر ما و کسانیکه من آنها را می شناسم حسابی از دست وضعیت کنونی و اعدامهای زنجیره ای کلافه شده اند. بطور متوسط هر روز یکی تا دو نفر از مردم ما را میبرند و حلق آویز میکنند. سنت و گفتنی های رایج این است که سالهاست تکرار میشود؛ “مردم را میخواهند به خانه هایشان بفرستند”، “فضای ترس ایجاد میکنند”، “سرکوب میکنند تا عمر ننگین و ضد انسانی شان را نگه دارند”، میگویند حاکمان و دیکتاتورها صد دسته و هزار فرقه شده اند، هر روز ریزش میکنند و همدیگررا گاز میگیرند، “رهبر” هم که به دولت و رئیس جمهور بند کرده، بد جوری  بجان هم افتاده اند. 
من هم میگویم آری درست میگویید، ای مردم! تمام استدلال و دلائل و شعارهای شما درست. خوب بیایید فکری بحال خودمان بکنیم! 
مردم تونس و مصر چطور دیکتاتورهایشان را بیرون انداختند.  در  قیام  ١٣۵٧ ﹚منهنوز چند سال داشتم﹙ که پهلوی دیکتاتور  را بزیر کشیدیم. پدران ما، مادران ما، خواهران و برادران ما قیام کردند. میگویند این شهر ما در شمال ایران در روزها و ماه های قبل و بعد از قیام ۵٧ همه جا اتحاد و شور و انقلاب و مبارزه بود. مردم قیام کردند و بعد از پیروزی به منازلشان برگشتند. انقلاب و بزیر کشیدن دیکتاتورها به این شکل است.
الان کمبود ما چی است. چی را نداریم که باید به آن برسیم. اینرا اضافه کنم که، تا دلمان بخواهد ، بی نهایت ابراز تنفر و ننگ و نفرت و انزجار از این نظام و حاکمان و دولت و “رهبر” و رئیس جمهور و هر که ملا و پاسدار است، موج میزند. روزانه هزار من  بد و بیراه بر این نظام جاری است، ما مردم در ایران جمهوری اسلامی و زندگی در سایه مذهب و اسلام سیاسی را نمیخواهیم. برای این نخواستن تا کنون فکری جدی که به یک موقعیت واقعی و قوی و جدی تبدیل شود، اقدام نکرده ایم. در سالهای شروع این جمهوری اسلامی با اعدامهای فله ای و هزاران نفری همه را ترساندند، به مرور که ما نسل جوان بزرگ شدیم این محافظه کاریهای نسل های قدیمی تر را نداشتیم. صدها اعتراض و مبارزه و نارضایتی را پشت سر گذاشته ایم. اما با وجود این همه روحیه تعرضی هنوز در فاز مبارزه نامتحد با رژیم ننگ و نفرت هستیم.
راه چاره ما مبارزه متحدانه است. اتحاد و همبستگی در محلهای کارمان. اتحاد و همبستگی در محلات. عادت به کار مشترک و اقدام مشترک.
اوضاع سیاسی در ایران در حال تغییر و دگرگونی است. به هر درجه متشکل و همبسته شویم، به همان اندازه قدمهای جدی را برای بزیر کشیدن این نظام جنایتکار اسلامی بر داشته ایم. پرچم و شعار ما یک دنیای بهتر و زندگی انسانی است.
گلشن مقدم
از شمال ایران
٢٨ اردیبهشت ماه سال ١٣٩٠