اول مه امسال و برافروختگی چپ خرده بورژوایی , در حاشیه نوشته ای از مظفر محمدی

اول مه امسال یک  پیشروی مهم برای آزادیخواهی و برابری طلبی کارگری و در مبارزه علیه جمهوری اسلامی در ایران بود .  نقطه اوجش، اول مه سرخ و رادیکال در شهر سنندج بود که با شعار زنده باد سوسیالیسم، زنده باد آزادی و برابری در صدر اتفاقات مهم این روز در ایران و حتی در سطح جهان درخشید. جنب و جوش برای برگزاری این روز، امسال بیش از هر وقت وسیع بود و نقطه قابل توجه آن ظاهر شدن صف متحد رهبران و فعالین کارگری با قطعنامه ای مشترک بود. قطعنامه ای که بطور واقعی کیفرخواست کارگران و کل جامعه علیه توحش سرمایه داری بود و در این روز مهم  کارگران با این کیفرخواست با قدرت جلو آمدند و اعلام داشتند که دیگر به این بردگی تن نخواهند داد. قطعنامه ای که به زبانهای مختلف در سطح جهان ترجمه شد و وجود این روز را حتی به راست ترین جریانات بورژوایی و رسانه هایی چون بی بی سی و غیره نیز تحمیل کرد و ناگزیر از آن نام بردند.

در این میان مظفر محمدی از رهبری حزب حکمتیست در نوشته ای تحت عنوان ” درس های اول مه امسال در کردستان ” از کل حرکت اول مه بشدت به خشم آمده است و با لحنی پر از تبختر و عصبانیت رو به فعالین کارگری و جنبش کارگری اظهار فضل کرده و خشم خودرا بیرون میریزد. او با وقاحتی باور نکردنی فرمان انحلال سازمانهایی که مبتکر اول مه امسال بودند را صادر میکند و اینطور میگوید: “اگر کسی از من بپرسد نهایتا جمعبندی شما چیست می گویم درسی که کارگران در کردستان از شمال تا جنوب و بخصوص در سنندج بعنوان صنعتی ترین و متمرکز ترین بخش کارگری در کردستان، از اول مه امسال می گیرند این است که، فعالین و رهبران کارگری راهشان را از این سازمانهای فرقه ای جدا از سوخت و ساز درون کارگران (منظورش اتحادیه آزاد کارگران و کمیته هماهنگی است) جدا کنند. این چه کمیته یا اتحادیه کارگری است که نمی تواند با فعالین بخشهای مختلف کارگری همبستگی و همکاری و همسرنوشتی داشته باشد! و در صفوف کارگران و فعالینش رقابت و تفرقه دامن می زند!”  این خشم و عصبانیت در واقع از اینست که فی الواقع کارگران راهشان را از سازمانهای سکتاریستی و فرقه ای و من اضافه میکنم ضد کارگری جدا کرده اند و سرنوشت مظفر محمدی و حزب متبوعش دارد این را آشکارا نشان میدهد. اما قبل از اینکه بیشتر به سکتاریسم این جریان بپردازیم بگذارید ببینیم مساله ایشان چیست. چه اتقاقی افتاده است که ایشان خونش اینچنین به جوش آمده:

او بهانه اش اینست که در اول مه در سنندج دو تجمع کارگری برگزار شده است. و همین برای او مجوزی است که دست به حمله به نقطه قوت کارگران و اقدام مهم آنها در زیر تیغ جمهوری اسلامی بزند. او میگوید چرا بجای اینکه هزاران نفر جمع شوند چند صد نفر جمع شدند. و این گویا نه نتیجه سرکوب و خفقان و حکومت نظامی جمهوری اسلامی در اول مه های هرسال، بلکه گناه خود کارگران و تشکلهای کارگری است. تازه در این مورد هم آن بخش از کارگران و تشلکهای کارگری را مورد حمله قرار میدهد که کاری کرده اند. و آنها که در این تجمعات و مراسم بهر دلیلی نبوده اند مورد خطاب و حمله او نیستند. اگر حتی منطق این جناب و پیش فرضهایش را تماما قبول کنیم فقط باید نتیجه گرفت که این حزب و رهبریش اگر بفرض ریگی در کفش نداشته باشد و جدال و پیشروی کارگران اعصابش را خرد نکرده باشد، کلا از فضای جامعه و تلاشهای کارگران بی خبر و پرت است. اخبار و گزارشات دریافتی ما و همچنین منتشر شده از منابع مختلف که مظفر محمدی هم قاعدتا میتوانست به آنها دسترسی داشته باشد حاکی از این است که در اول مه امسال ما شاهد جنب و جوش بیسابقه ای برای برگزاری اول مه بودیم. در تهران و کرج و سنندج و شهرهای مختلف کردستان کارگران و جمع های کارگری از قبل از این روز در جمع هایی بیرون از شهرها  به استقبال این روز رفتند. یک نمونه این جنب و جوش روز ٩ اردیبهشت بود که بیش از ۲۰۰ نفر از کارگران شهر سنندج به دعوت اتحادیه آزاد کارگران ایران و کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری به قصد بر پایی یک گردهمایی در تدارک اول مه در منطقه هفت آسیاب شهر سنندج رفتند. جنب و جوش هایی که بطور واقعی نتیجه اش را در اول مه دو هزار نفره در مرکز شهر سنندج شاهدش بودیم. آن رویدادی که مظفر محمدی آنرا تفرقه و فرقه گرایی میخواند این بود که کارگران در اول مه در سنندج با جمع شدن دو بار  در یکروز رژیم را گیج کردند، غافلگیر کردند و هنگامیکه رژیم فکر میکرد که مراسم تمام شده و خطر را پشت سر گذاشته است، ساعت ۶ بعد از ظهر روز اول مه وسط شهر سنندج جمعیتی بیش از دو هزار نفر (و نه چند صد نفره انطور که ایشان میگوید) جمع شدند و پلاکاردهای سرخ خود را برافراشتند و شعار آزادیخواهی و سوسیالیسم سر دادند. یک قدرتنمایی بزرگ که سرکوبگران رژیم را مبهوت و نظاره گر کرد. مظفر محمدی بی خبر از همه این اتفاقات به جمع بندی اول مه نشسته و به کارگران نهیب میزند چرا علیرغم تلاش ما، قانع نشدید !!  چرا مراسم ها را به بیرون شهرها بردید. چرا چنین و چنان کردید. پس فرقه گرایید. پس رسوخ سموم غیر کارگری در جنبش کارگری هستید. و غیره و غیره و بعد هم از جانب کارگرانی که امضایش در لیست قطعنامه هفت تشکل کارگری نبوده است، فرمان انحلال تشکلهای دست اندر کار را صادر میکند. واقعا شرم هم چیز خوبی است. در حالیکه مطمئنا همان تشکلهای مورد نظر ایشان نیز که ظاهرا امضایشان در پای قطعنامه هفت تشکل کارگری نیست، امروز وقتی به آنچه در اول مه گذشت نگاه میکنند سرشان را بالا نگاه داشته و بطور واقعی قدرت خود را در آن میبینند. شکی ندارم بسیاری از آنها همان کارگرانی بودند که در تجمع بیش از دو هزار نفره سنندج شرکت داشتند. آنوقت مظفرمحمدی بی ربط به همه این ماجراها فرمان انحلال همان تشکلهایی را میدهد که در اول مه امسال کار سترگ و مهمی کردند و آن اینکه زیر تیغ جمهوری اسلامی و در فضای حکومت نظامی و دستگیر کردن ها و غیره توانستند بیش از دو هزار کارگر را در مرکز شهر سنندج جمع کنند و روز جهانی کارگر را جشن بگیرند. طبعا این همه کارگران نبودند. طبعا همه تشکلهای کارگری موجود هم در قطعنامه های این روز و شکل دادن به این حرکت حضور نداشتند. اما این رادیکال نمایی کودکانه و سطحی که چرا هزاران نفر کارگر جمع نشدند و چرا همه تشکلها نبودند و امثال اینها فقط بدرد کسانی میخورد که دستی از بسیار دور بر آتش دارند و دردی جز فرقه خویش ندارند.  

جالب است هفت تشکل کارگری در اقدامی مهم جمع شدند، قطعنامه دادند، مظفر محمدی، درست این نقطه قدرت اول مه امسال را زیر حمله قرار میدهد. حرفش هم اینست که چرا فلان نهاد و فلان تشکل در این لیست نیستند. بسیار خوب شما که ادعای کارگرکارگری تان گوش فلک را کر میکند زحمت بکشید و بروید بقیه را هم بیاورید. اینکه چگونه اینهمه تشکل و نهاد جمع میشوند، و با چه مشکلاتی باید دست و پنجه نرم کنند، ایشان روحش هم خبر ندارد. استدلالش هم اینست که تهدیدات و سرکوب رژیم نقش چندانی در برگزاری اول مه نداشته و تعیین کننده نبوده است.  مظفر محمدی ظاهرا اصلا ندیده و خبر ندارد  که امسال کارگران چگونه با ایستادگی و پافشاری خود عزم جزم خود را برای دست یابی به زندگی در خور انسان نشان دادند. علیرغم سرکوب و فشار و تهدید جمهوری اسلامی ایستادند، جنگیدند و تلاش کردند این روز مهم را گرامی دارند. جهت اطلاع ایشان باید بگویم که کارگران در این روز اعلام داشتند که با مجوز یا بی مجوز این روز را گرامی خواهند داشت. یک نمونه آن پاکدشت کرج بود. یک نمونه دیگر اهواز بود که بیش از ۵٠٠ کارگر در مقابل کارخانه لوله سازی این شهر جمع شدند و جمهوری اسلامی مانع پیوستن مردم به صف کارگران شد.  در سنندج نیز جمهوری اسلامی قبل از اول مه رهبران کارگری را دستگیر کرد، تهدید کرد و از آنها خواست که تعهد دهند که در مراسم این روز شرکت نخواهند کرد، اما کارگران با صلابت و جانانه ایستادند و گفتند که اول مه روز ماست و حق خود میدانیم که در این روز به خیابان بیاییم و اعتراضمان را به بیکاری وفقر و فلاکت اعلام کنیم. از زندان رضا شهابی، منصور اسانلو این رهبران در بند کارگری، به مناسب اول مه پیام دادند و این روز را بعنوان روز اعتراض و همبستگی گرامی داشتند. جنب و جوشی وجد آور که بعد از اول مه در تلاش برای آزادی کارگران زندانی شاهدش بودیم.

در شهر سنندج که مظفر محمدی بعنوان نقطه ضعف حرکت کارگران مورد بررسی قرار داده است کشاکش و جنگ و گریز با جمهوری اسلامی بیشتر بود. در این شهر جمهوری اسلامی که جنب و جوش وسیع کارگران را دیده بود و میدانست که  اتفاقی خواهد افتاد، از سه روز قبل دست به احضار و دستگیری فعالین کارگری زد. بدنبال این دستگیری ها کارگران اعلام کردند، که اگر دستگیر شدگان آزاد نشوند، ساکت نخواهند نشست، اعلام کردند که روز جهانی کارگر روز ما کارگران است و ما کارگران خود باید بانی و سازمان دهنده مراسم این روز باشیم. این حق ماست و ما از این حقوق خدشه ناپذیر خود کوتاه نخواهیم آمد. از جمله  روز جمعه ٩ اردیبهشت خلیل کریمی که برای گرفتن مجوز برای برگزاری اول مه به فرمانداری سنندج مراجعه کرده بود، دستگیر و بعد از ۴ ساعت آزاد شد و دوباره روز شنبه ١٠ اردیبهشت دستگیر و بعد از بازجویی مجدد آزاد گردید. همچنین در همین  روز شیث امانی، صدیق کریمی و شریف ساعد پناه از اعضای هیات مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران و غالب حسینی، خالد حسینی، یدالله قطبی از اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفتند. همانطور که اشاره کردم در این بازجویی از این کارگران خواسته شد که تعهد دهند که در مراسم اول مه شرکت نخواهند کرد. اما هیچکدام از این کارگران به این تعهد تن ندادند و از حق پایه ای خود برای برپایی روز جهانی کارگر دفاع کردند. شریف ساعد پناه در پاسخ به خواست عدم شرکت در مراسم روز جهانی کارگر که از سوی مامورین امنیتی مطرح شده بود اعلام کرد: “من یک خانواده چهار نفره کارگری هستم که همگی بیکار هستیم، اعتراض حق من است، روز جهانی کارگر روز ماست و من در تجمعات و اعتراضات این روز شرکت خواهم کرد.” همچنین شیث امانی و صدیق کریمی نیز در دفاع از حق کارگران برای برگزاری مراسم روز جهانی کارگر اعلام کرده‌اند برگزاری مراسم این روز حق مسلم ماست و شما به جای اینکارها و احضار ما میباید مکان مناسب در اختیار ما قرار میدادید و امنیت آن را نیز تامین میکردید. و علیرغم همه این تهدیدات و دستگیری ها و فشارها اول مه با شکوهی در این شهر برگزار شد. کسی که از این جنگ و گریز و کشاکش خبر داشته باشد بیشتر متوجه میشود که حزب “حکمتیست” چقدر از قافله پرت است.

همزمان با دستگیریهای سنندج در سقز نیز در روز اول مه محمود صالحی را دستگیر کردند و همه این دستگیر شدگان در بازداشت بودند که اول مه برگزار شد. روز ١٢ اردیبهشت تعدادی از دستگیر شدگان آزاد شدند و غالب حسینی، خالد حسینی، یدالله قطبی از اعضای کمیته هماهنگی و وفا قادری که بعدا  دستگیر شده بود در بازداشت ماندند و سرانجام بعد از تجمعات اعتراضی خانواده ها این کارگران به همراه فعالین کارگری شهر سنندج آنها نیز، در روزهای ٢١ و ٢٢ اردیبهشت با قید وثیقه آزاد شدند.

کسی که ذره ای درد کارگر را داشته باشد از این جدال و تلاش جسورانه و شورانگیز کارگران و اینکه در ته ماجرا کارگران بالاخره در اول مه تجمعات خودرا برگزار کردند و فضای چندین شهر را تحت تاثیر قرار دادند به وجد می آید.  اگر کسی ذره ای مشغله تجمعات چندین هزار نفره کارگری و اتحاد سراسری کارگران و حرکتهای عظیم تررا هم داشته باشد، صد بار بیشتر ارزش این دستاوردهای امروز را که کارگران با چنگ و دندان از آن حفاظت میکنند میفهمد و آنرا ارج میگذارد. 
 
در یک کلام میخواهم بگویم که آنچه در اول مه امسال اتفاق افتاد یک پیشروی بزرگ برای جنبش کارگری بود و بدون شک تجربه بزرگی برای کارگران است که از درون آن متحدتر و قدرتمند تر بیرون بیایند و نقطه ضعفهای خودرا نیز با اتکا به آنها کنار بزنند. اما بطور واقعی مشکل مظفر محمدی اینست که در اول مه امسال اتفاق مهمی افتاده است و او و حزبش در آن جایی نداشته اند. جریانی فرقه گرا و حاشیه ای که هر گونه تحولی در جامعه را از دریچه موقعیت خود میبیند و به نفی و انکار همه چیز میرسد معلوم است که نمیتواند در چنین جنبشی جایی داشته باشد و عصبانیت و خشم اینها با توجه به کل موقعیت و سیاستهایی که تا کنون در قبال مبارزات کارگران و مردم داشته اند و معضلاتی که دارند قابل فهم است. به دستاوردهای اول مه امسال باید یک مورد را هم اضافه کرد و آن افشا شدن هرچه بیشتبر چهره جریانات خرده بورژوایی است که وقتی کارگر پیش میرود آنها خونشان به جوش می آید و عنان اختیار را از کف میدهند. و جشنشان هم زمانی است که مردم یا کارگران به مانعی بربخورند تا با تبختر و فیلسوف مآبانه “دیدید گفتیم” شان را به سوی آنها پرتاب کنند.   

تقلا برای عقب کشیدن کارگران

نکته جالب دیگر نقد مظفر محمدی به قطعنامه هفت تشکل کارگری است که آشکارا دعوت کارگر به دوری گزیدن از سیاست است. و  مینویسد: ” قطعنامه های اول مه نه طرح یکی دو مطالبه سراسری و عاجل از جمله در این دوره افزایش دستمزدها و لغو قراردادهای موقت، برای تحقق یافتن،  بلکه ردیف کردن همه آرزوها  در  اول مه و به بایگانی سپردنش در فردای همان روز است.” این حرف یعنی اینکه چرا کارگر در قامت نماینده کل جامعه قد علم کرده و دارد در قطعنامه اش کیفرخواستش را  علیه کل توحش سرمایه داری اعلام میکند. او به این معترض است که چرا کارگران قطعنامه ای داده اند و در آن از دستمزدهای پرداخت نشده فراتر رفته اند. چرا از لغو مجازات اعدام سخن میگویند، خواهان آزادی فوری زندانیان سیاسی میشوند، از برابری زن و مرد در  تمام شئون زندگی سخن میگویند، آزادی بی قید و شرط برپایی تشکل های مستقل کارگری، اعتصاب، اعتراض، راهپیمائی، آزادی احزاب، تجمع و آزادی بیان و مطبوعات را حق مسلم خود میخوانند، و از خواستهای بخش های مختلف جامعه حمایت و پشیبانی میکنند. و نه فقط این، کارگران در آن قطعنامه بر یک هبستگی جهانی کارگری تاکید میکنند و کیفرخواست خود را علیه جامعه ای که اقلیتی صاحب ثروت وسرمایه های کلان باشند واکثریتی هم نان شب نداشته باشند اعلام میدارند. اینجا جناب خرده بورژوای ما لباس پراتیسین بر تن میکند و میگوید اینها همه ردیف کردن آرزو هاست. فراکارخانه ایست و بنابراین فرقه ای و ایدئولوژیک است! رهنمودش هم به رهبران و فعالین کارگری اینست که بروید به خواستهای فوری افزایش دستمزدها و قراردادهای موقت خود بچسبید، بروید در محل کار و زیست کارگر تا به کارگر مربوط باشید. تا سکتاریست و فرقه گرا نباشید. این یک گرایش شناخته شده صنفی گرایی و در واقع بورژوایی است که میخواهد کارگر را آنجا که کل جامعه را خطاب قرار میدهد، عقب بکشد و به یک صنف تبدیل کند. نگرشی که نتیجه عملی اش پاسیفیسم و دور کردن کارگر از سیاست است. اما مساله فقط اینها نیست. واقعا انسان میماند به کسی که حتی دستگیری و زندان رفتن های فعالین و رهبران کارگری را هم به حساب فرقه گرایی و غیر اجتماعی بودن خود این کارگران و تشکلهایشان ممیگذارد، چه بگوید. واقعا به این جمله دقت کنید: “.. همین فعالین کارگری هر سال خود تاوان فرقه گرایی و جدایی خود از توده کارگران و خانواده هایشان را می دهند. زندان می روند و تهدید و گاها اخراج می شوند. این تاوانی است که این گرایش غیر کارگری و غیراجتماعی و بیگانه با کمونیسم و کارگر به فعالین کارگری تحمیل می کند و نهایتا دودش هم به چشم اتحاد طبقاتی کارگران می رود..” براستی انسان باید از همه جا پرت باشد که اینچنین اراجیفی را بهم ببافد. گویی فقط این فعالین این چند تشکل کارگری هستند که به زعم ایشان به دلیل جدا بودن از توده کارگران به زندان میروند و دستگیر میشوند. گویی کارگر هفت تپه و شرکت واحد و نساجی ها و هزاران شرکت و کارخانه دیگر توسط حکومت کثیف اسلامی به زندان نیفتاده اند. آخرمگر کسی شما را مجبور کرده است که در مورد مسائل کارگران حرف بزنید؟  تازه تشکلی که در یک روز بیش از دو هزار کارگر را در یک شهر به خیابان می آورد و معلوم نیست اگر فضای سرکوب و بگیر و ببند نبود چند هزار نفر را به راهپیمایی می آورد چه کسی گفته است که از توده کارگران جداست؟

در یک کلام مشکل مظفر محمدی کارگر و اتحاد کارگران و مبارزه کارگران و چیزهایی از این قبیل نیست. مشکل مظفر محمدی بن بست یک حزب سیاسی است که بطور واقعی در تحولات سیاسی جامعه جایی ندارد و در نتیجه به جنبشی که خیز برداشته و به جلو میرود فرمان ایست میدهد و عملا در مقابل مبارزات مردم، در مقابل مبارزات کارگران و پیشروی هایش می ایستد. و هرروز هم در این جهت بیشتر در باتلاق گیج سری و راست زدن فرو میرود.*