به مهوش علاسوندی

به مهوش علاسوندی
دستانی می‌خواهم از فولاد،
پنجه‌هایی‌ از خنجر
قدمهایی چون کوه سنگین
و آغوشی از امنیت
نامردمان را پایمال خواهم کرد
و فرزندان به اسارت گرفته مان را آزاد خواهم کرد
در آغوش خواهم کشید،
زمینه سوخته را با قدمهایم خورد خواهم کرد
سر از بدن ننگ الود نا حیوانات جدا خواهم کرد،
من مادرم،  من شیر ماده‌ای هستم که با چنگ و دندان از حریم خود و از فرزندانم دفاع می‌کنم
گریه کار من نیست،
غمم را به خشم تبدیل خواهم کرد و با آن دنیا را به آتش خواهم کشید.
صدایی می‌خواهم چون رعد
و نگاهی‌ چون برق
دستت را به دستم ده مادر، که دستانمان با هم،
پتک خواهد شد
خنجر خواهد شد،
صداهامان با هم رعد خواهد شد، و زمین زیر پایمان خواهد لرزید،
منشین،
گوشه مگیر
که در دامی،
دستت را به دستم ده مادر،
با من فریاد کن
با من ویران کن ، این ویرنگران را،
بگذار با هم فرزندانمان را آزاد کنیم

// پروانه  عسکریان ۱۸ مه‌