در بین کسانی که با زبان چپ سخن میگویند، دفاع از سیاستهای تاچریستی یک پدیده منحصر بفرد و عجیبی است که خواننده و یا ناظر را بطور حیرت انگیزی متعجب میکند. دو نوشته اخیر بهمن شفیق، “این نگاه طبقه کارگر نیست” و “نامههایی از راه دور – ٢: برق، گاز، اعتراض؟”، این جهتگیری ایشان را با همین زمختی به نمایش گذاشتهاند. ایشان اکنون میتواند مسئله دفاع از سیاستهای تاچریستی را به اسم خود به ثبت برساند.
یک جبهه اصلی مبارزه فعالین کارگری و نیز فعالین دیگر عرصههای اجتماعی، مبارزه بر علیه سیاستهای کاهش و قطع بیمههای اجتماعی بوده است. کاهش و قطع بیمه بهداشت، قطع سوبسید بر آب و برق، کاهش بیمههای اجتماعی دیگر مثل بیمه بیکاری و غیره. وقتی که در دهه ٨٠ قرن گذشته میلادی، تاچر و ریگان قدرت گرفتند، با همین پلاتفرم که “پول مالیات دهندگان” را نمیخواهند خرج کسان دیگری بکنند که مشکل خودشان است، با کمک دم و دستگاه مهندسی افکار ـ البته که فاکتورهای مهم دیگری نیز دخیل بودند ـ توانستند بر اریکه قدرت دولتی سوار شوند و برای یک دوره طولانی دمار از روزگار جامعه در آورند. اکنون نگاه کنید به شباهت این بحث و آنچه بهمن شفیق میگوید: “این وظیفه طبقه کارگر نیست که از بازگشتن به سیستمی دفاع کند که با پول مردم آب و برق و بنزین مفت برای میلیاردرهایی در اختیار بگذارد که آب استخر خانههایشان را هفتهای دو بار عوض کنند و با ماشینهای لوکس شان بنزین ارزان تانک بزنند.” همین یک رقم “دلیل” هم دروغ است. دروغ است چرا که کسی که “میلیاردر” است و آن “ماشین لوکس” دارد، حذف سوبسید بر بنزین کوچکترین مشکلی برایش ایجاد نخواهد کرد. با سوبسید و یا بدون سوبسید، با عوض کردن آب استخر دو بار که نه، هفت بار در هفته هم، ککش نخواهد گزید. با وجود سوبسید نبود که میلیاردر شد و ماشین لوکس و خانه با استخر خرید. از شیشه کردن خون کارگرانی است که اکنون آن بخش کوچکی از ارزش اضافهای را که خود تولید کرده و در شکل سوبسید بر نان و برق و آب و غیره به او بر میگشت نیز قطع شده است! دروغ است برای اینکه مردم نه در ایران و نه در هیچ کجای دنیا پنجاه پنجاه به “میلیاردر” و “کپرنشین” تقسیم نمیشوند. به ۵ درصد میلیاردر و ٩۵ درصد کارگر و فقیر و کپرنشین تقسیم شدهاند. حذف سوبسید که اکنون بهمن شفیق افتخار دفاع از آن را دارد، این ٩۵ درصد را به تباهی کامل کشیده است
نئولیبرالیسم یک قدم بجلو است!؟
این یادداشت را به دفاع بهمن شفیق از حذف سوبسیدها توسط احمدی نژاد اختصاص داده ام؛ اما اشارهای گذرا به دفاع ایشان از نئولیبرالیسم خالی از لطف نیست. بهمن شفیق میگوید که طرح حذف سوبسیدها در چهارچوب مدرنیزه کردن ساختار دولت است. “نقش اجتماعی دولت به عنوان یک بنگاه عریض و طویل پرداخت کننده سوبسید به کالاها به یک نقش فعال و هدایتگر در تنظیم مناسبات اجتماعی متحول خواهد شد” و از نظر ایشان “در تاریخ سرمایه داری ایران بدون تردید نقشی کمتر از تشکیل دولت مرکزی توسط رضا شاه و یا اصلاحات ارضی محمد رضا شاه نخواهد داشت. از نظر تاریخی این تحولی خواهد بود به جلو.” بهمن شفیق صفاتی را که برای “دولت و تحولات به جلو” برمی شمارد، نه خودش و نه کس دیگری که به دنیای سیاست و تاریخ سیاست در دو سه دهه گذشته آشنائی دارند، انکار نمیکنند که دارد از دولت و تحولی نئولیبرالیستی حرف میزند. با این وجود نمیگوید که چرا سفت و چفت کردن بندهای استثمار و سرکوب، و تهی کردن هرچه بیشتر سفره هم اکنون خالی کارگران باید بجلو باشد! نئولیبرالیسم تحولی در راستای پیشرفت جامعه سرمایه داری نیست. نئولیبرالیسم هیچ قید و بند و سدی از مناسبات پیشاسرمایه داری را از سر راه مناسبات سرمایه داری برنمی دارد. نئولیبرالیسم حمله به معیشت نسبی کارگران و جامعه است. حمله به دستاوردهای نسبی کارگران است. نئولیبرالیسم پروژهای برای فائق آمدن بر بحرانهای ادواری انباشت سرمایه است. ایشان شاید خبر نداشته باشد که پروژه حذف سوبسیدها و دیگر صفات “مدرنی” را که ایشان برای دولت احمدی نژاد برمی شمارد، در دستور دولتهای رفسنجانی و خاتمی هم بودند، اما هیچکدامشان بخود جرأت این کار را ندادند. من هیچ چپی را نه در ایران و نه در سطح بین المللی نمیشناسم که گفته باشد نئولیبرالیسم برای منافع حتی دور دست کارگران چیزی را در خود دارد.
واضح است که قصد من پرداختن به نئولیبرالیسم نیست و علاقمندان میتوانند به منابع غنی زیادی که امروز بفور در دسترس هستند، مراجعه کند.
احمدی نژاد و رفاه!
بهمن شفیق در نوشته “این نگاه طبقه کارگر نیست” به مقدمه دفاع از حذف سوبسیدها و سیاستهای تاچریستی، ظاهری تئوریک میدهد. در نوشته دوم، “نامههایی از راه دور – ٢: برق، گاز، اعتراض؟” که به اعتراضاتی که به سرسام آور بودن قبوض برق و گاز و غیره براه افتاده است میپردازد این ظاهر تئوریک را تماما کنار میگذارد. میگوید: “ظاهر قضیه این است که مبلغ برق و گاز برای “زحمتکشان” غیرقابل پرداخت شده است و حالا هم یک جنبش اعتراضی بر علیه آن راه افتاده است. … این ظاهر قضیه است.” این بحث را میخواهد به خواننده القا کند که گویا بخش عظیمی از جامعه در رفاه بسر میبرد و از قطع شدن سوبسید بر برق و گاز و رفاه خود به شکوه آمده است. اینها را ایشان زحمتکش در گیومه میداند؛ یعنی زحمتکش نیستند. از نظر ایشان کسانی که اعتراض میکنند دروغ میگویند! از نظر او “اما تا جائی که به تأثیرات اجرای این طرح بر زندگی و حیات طبقه کارگر مربوط میشود … این باید روشن باشد که اجرای طرح تا به امروز لااقل در بخشهایی از طبقه کارگر و لایههای زیرین جامعه تأثیرات مثبتی از خود بر جا گذاشته است و به افزایش قدرت خرید این لایهها منجر شده است. این را نمیشود انکار کرد. خانواده کپرنشین یا حاشیه نشینی که در دو اتاق حلبی ساز با ۶ بچه زندگی میکند و نه مصرف آب قابل توجهی دارد و نه کولرهای گازی متعدی دارد که برق ببلعند، از اجرای این طرح سود میبرد. ماهانه پولی به حسابش ریخته میشود که حتی به یک درد دیگرش هم میتواند برسد و مثلا دو قلم دفتر و مداد برای بچههایش بخرد. کارگری که ۴ ماه است حقوقش را نگرفته و با این طرح حداقل پولی برای تأمین پایهایترین نیاز گیرش میآید، از اجرای این طرح تا به امروز نفع برده است. این یک واقعیت است.” “حال ممکن است این بحث طرح شود که این طرح در درازمدت عواقب منفی از خود بر جا خواهد گذاشت و اوضاع را بدتر خواهد کرد. … امکان وقوع چنین چیزی در سطح عمومی بسیار ناچیز است.” و یا “این تأثیرات تا حدی بوده است که افزایش ٩ درصدی اسمی در حداقل دستمزد، یا به عبارتی کاهش واقعی حداقل دستمزد، نیز منجر به واکنشی جدی در میان این لایههای کم درآمدتر کارگران نشد. افزایش ٩ یا ١۵ درصدی دستمزد برای کارگری که ۴٠٠ هزار تومان درآمد ماهانه دارد به افزایشی معادل ٣۶ تا ۶٠ هزار تومان منجر خواهد شد. اختلاف بین این دو رقم مبلغ ناچیز ٢۶ هزار تومان است. همین کارگر اگر سرپرست یک خانواده چهار نفره باشد با طرح یارانهها یکجا حدودا ١۶٠ هزار تومان دریافت میکند که با احتساب حتی ده برابر شدن مبلغ گاز و آب و برق از ١٠ هزار تومان به ١٠٠ هزار تومان، به راحتی حتی قادر به پس انداز کردن ۶٠ هزار تومان دیگر نیز خواهد بود.” هر کس کلاه خودش را بچسبد و بیشتر بچه بیاورد که با تعداد بیشتر بچه، پول یارانه بیشتری نصیبش میشود! تاچر میگفت “زن و مرد و خانواده داریم، اما چیزی به اسم جامعه نداریم. مردم اول باید به خودشان نگاه کنند.” اگر کسی کمتر بچه دارد و کولر و یخچال هم دارد. اگر در خانه خودش حمام دارد و آب مصرف میکند که بتواندتر و تمیز باشد و ظروفش را بشوید؛ اگر شب چراغ و کامپیوتر روشن کند، کارگر نیست! آن موجوداتی را که بهمن شفیق اینجا به اسم کارگر از آنها اسم میبرد را کمتر کسی میشناسد. این تعریف تاچر از کارگر و جامعه است.
این یک جنبه قضیه است. جنبه دیگر قضیه این است که با حذف سوبسیدها، مایحتاج اولیه زندگی مردم دهها و گاها صدها برابر گران شدهاند. بهمن شفیق پول یارانهها را میبیند، اما گران شدن چندین و چند برابر اجناس را با چرتکه کهنه بقال سر کوچه حساب میکند. فرض کنید پول برق از ١٠٠ تومان شده است ١٠٠٠ تومان. آیا گران شدن مایحتاج زندگی فقط خودش را اینجوری نمایان میکنند؟! اگر در جامعه سرمایه داری همه چیز یک به یک بود که به قول مارکس احتیاج به شاخههای دیگری از دانش نبود. با گران شدن برق و آب، کارخانه نساجی جنسش را گران میکند. نان گرانتر شده است. کفش گرانتر شده است. کرایه تاکسی گرانتر شده است. آن دو قلمی که در محاسبات بهمن شفیق گویا کارگران میتوانند بهشان برسند، با قیمتی بسیار گرانتر از قیمتهای قبل از حذف یارانهها به دست خریدار میرسند. هیچکدام اینها در محاسبات بهمن شفیق جا ندارند.
تمام کسانی که دست اندرکار مسائل کارگری هستند؛ چه فعالین کارگریای که زندگی خودشان بر اثر قطع سوبسیدها تحت تأثیر مستقیم قرار گرفته است و چه اقتصاددانانی که با آمار و ارقام سر کار دارند و چه حتی مقامات ریز و درشت امنیتی و غیرامنیتی این رژیم چنین ادعائی که بهمن شفیق کرده است نمیکنند. مقامات انتظامی رژیم گفتهاند و ثبت شده است که آنها انتظار دارند که کارگران عکس العمل نشان خواهند داد. احمدی نژاد گفت که من ایستاده ام و با اتکا به ارتش و بسیج این طرح را جلو خواهم برد. و دهها مثال دیگر میشود آورد، که ادعای بهمن شفیق از جنس همان توهماتی است که به خود دارد.
و اما جنبه مهمتر قضیه این است که کارگر در این نگاه گداست! میگوید کارگری که دستمزدش را نمیدهند و کپرنشین است و آب و برق و ماشین ندارد و غیره، از پول یارانهها منفعت میبرد و در نتیجه پیش بسوی دفاع از این وضعیت! این منطق پشت بحث بهمن شفیق است. اگر دستمزدش را پرداختند و از کپرنشینی آمد بیرون و در نتیجه برق و آب و بنزین “بلعید” پول یارانهها که کفاف هیچ چیزی نمیکند. گرانی و تورم و در کل سوخت و ساز روزمره سیستم سرمایه داری در نگاه بهمن شفیق ـ به حداقل این موضوع ـ گم است. واقعا مثل آن انسان گرسنهای است که از فرط گرسنگی هر چیزی را که جلوش انداختهاند، بدون اینکه عواقب خوردن آن را سنجیده باشد، برداشته و مصرف میکند. این حساب و کتابی است که بهمن شفیق کرده و ما هم فعلا در همان حیطه حرف میزنیم.
بهمن شفیق دیگر حتی این بحث را هم نمیکند که احمدی نژاد با طرح شعارهای پوپولیستی و افشای فساد مالی رفسنجانی و غیره رأی عوام و روستائیان را به خود اختصاص داد، بلکه بحث او این است که احمدی نژاد برای بهبود زندگی مردم در برابر باندهای مافیائی وارد کارزار انتخاباتی شد و برد و دارد زندگی مردم را بهبود میبخشد!
آیا بهمن شفیق را میتوان چپ بحساب آورد؟
بهمن شفیق بعنوان یک فرد “چپ” و “مدافع منافع کارگران” میگوید: “(جعفر عظیم زاده) متوجه نیست که با طرح یارانهها نحوه متفاوتی از تنظیم مناسبات کار و سرمایه در ایران آغاز شده است که نتایجی به مراتب دیرپاتر از تعرض به دستمزد کارگران خواهد داشت.” در جای دیگری میگوید: “سؤالی که در مقابل ماست این است: آیا جنبش کارگری باید از “جنبش اعتراضی بر علیه قبوض آب و برق و گاز” حمایت کند یا نه؟ و در ادامه همانطور که بالاتر گفتم آیا جنبش کارگری باید برای توقف اجرای طرح یارانهها به میدان بیاید؟ پاسخ من به سؤال اول پاسخی است مشروط و به سؤال دوم پاسخی است قاطعانه منفی. … من با تحلیلهایی مبنی بر این که این برای تعرض به طبقه کارگر است توافقی ندارم.” فرض کنیم که تناقضی در این دو پاراگراف نیست. اما کسی که خودش میگوید با طرح یارانهها رابطه کار و سرمایه بهبود مییابد و نتایجی بمراتب دیرپاتر از تعرض به دستمزد کارگران خواهد داشت، چرا اجازه نمیدهد کارگران بر علیه این وضع اعتراض کنند؟ این حتی سوسیال دمکراسی الکی و تونی بلریسم هم نیست. تاچریسم است. کارگر را فقیر میکند، اما اجازه نمیدهد که اعتراض کند! هیچ چپی جامعه را برای تثبیت روابط سرمایه دارانه فرانمی خواند. هیچ کارگری سودی در تثبیت روابط سرمایه دارانه و سفت و چفت شدن زنجیرهای استثمار نمیبرد.
می گوید: “در این آرایش متفاوت این تنها دستمزد نیست که دستخوش تغییر و تحول میشود، کل نظام بودجه دولتی و مناسبات بین دولت و صاحبان کارخانجات و واحدهای تولیدی و نحوه توزیع کالاست که دستخوش تحولی بنیادین میشود. نقطه مرکزی این تحولات در این است که نقش اجتماعی دولت به عنوان یک بنگاه عریض و طویل پرداخت کننده سوبسید به کالاها به یک نقش فعال و هدایتگر در تنظیم مناسبات اجتماعی متحول خواهد شد و این از یک سو یعنی افزایش اقتدار دولت و کاهش اقتدار ارگانهای غیر دولتی اما پرقدرت و از سوی دیگر یعنی افزایش اقتدار کل دولت در مقابل باند- فراکسیونهای مالی و صنعتی ویژه درون و پیرامون دولت.” به خواننده کنجکاو که وقت اضافه هم دارد، توصیه میکنم که حتما کتاب میلتون فریدمن “کاپیتالیسم و آزادی” را، که هم در کمپین انتخاباتی مارگارت تاچر و هم رونالد ریگان، بعنوان کتاب مقدسشان زیر بغل گرفتند، مراجعه کنند که انگار بهمن شفیق از روی همین کتاب این نظرات را نوشته است. بهمن شفیق اگر میخواست “چپ”، هر چند الکی و از نوع “راه سوم” بیل کلینتون و تونی بلر بماند، میتوانست از نقش “هدایتگر در تنظیم مناسبات اجتماعی” و کوچک شدن آن دفاع کند، اما سینه برای قطع خدمات اجتماعی و حذف سوبسید بر کالا سپر نکند.
بالاتر به مضمون نئولیبرالیستی بحث بهمن شفیق اشاره کردم، اما یک نکته دیگر را هم اشاره کنم که استدلالی که بهمن شفیق میآورد، این است که دولت مقتدر، به جلو و حذف کننده سوبسیدهای احمدی نژاد، در برابر باندهای مافیائی است که چنین پروژههائی را در دستور قرار داده است. در واقع شاهد سر برآوردن یک نوع توده ایسم دیگری هستیم که در بین جناحهای دولت جمهوری اسلامی با چراغ قوه دنبال متحد میگردد! جمهوری اسلامی را نمیشود از درون برای دفاع از حق کارگر تسخیر کرد. باید آن را انداخت. احمدی نژاد مثل هر باند مافیائی دیگری سرش با هزار و یک رشته به مراکز “رانت خوار” بند است. کسی که فکر میکند محصولی و مشائی و صادقی و غیره باند مافیائی نیستند و گویا اینها در برابر رفسنجانی و دیگر باندهای مافیائی دولت تشکیل دادهاند، در روز روشن و در بحبوحه یک جنبش انقلابی به چشم جامعه و کارگر در این جامعه خاک میپاشد.
در تاریخ معاصر ایران، چپهای سرخورده دیگری هم پیدا شدهاند که اتفاقا از “دولت قانونمدار جمهوری اسلامی” دفاع کرده و در اعتراض تودهای سال ٨٨ ظاهرا از سر “دفاع از منافع کارگر” از موسوی دفاع کرده چرا که او ظاهرا و به گفته این “چپ” میخواسته حکومت قانون برپا کند و در این قانون، کارگر حق متشکل شدن به دست میآورد و یا حداقل دستمزد خودش را سر موقع میگیرد؛ اما تا حالا چپی پیدا نشده بود که به بهانه بحث “دولت مقتدر” و لزوم حذف سوبسید بدفاع از دولتی که این تهاجم را به سفره مردم سازمان میدهد، بپردازد.
توجیهات دیگر در دفاع از حذف سوبسیدها
بهمن شفیق میگوید که اگر کسی بر علیه طرح حذف سوبسیدها اعتراض کند، در صف متحد طبقه کارگر شکاف ایجاد میکند؛ چرا که بخش زیادی از کارگران از این مسئله سود میبرند. میگوید: “نمیشود به شعاری دست برد که در خودش عنصر شکاف در درون طبقه را دارد و در عین حال انتظار این را هم داشت که همه بهبه و چهچه بگویند.” معلوم است که ایشان به به و چه چهی نمیگوید؛ اما نامفهوم میگوید چرا که خودش سیاه بر سفید در همین دو نوشته بارها گفته است که بخشی از کارگران وضعشان خرابتر خواهد شد و بخشی بهتر! دفاع حتی عوامانه از این طرح هم باعث شکاف در بین کارگران خواهد شد.
حتی با منطق بهمن شفیق هم که گویا خانواده پر جمعیت از حذف سوبسید سود میبرد، باز این مسئله باعث شکاف در جنبش کارگری میشود. به این دلیل ساده که منطق بهمن شفیق این است که در جامعه روستائی خانوادهها پر جمیعت هستند و در نتیجه با حذف سوبسید پس انداز میکنند. هر آدم منصفی میداند که جامعه ایران دیگر یک جامعه روستائی نشین نیست. روستا و روستائی نشینی کمتر از ٣٠ درصد این مملکت را تشکیل میدهد. در این مملکت و حتی در بین خانوادههای کارگری و همین جامعه روستائی اساس خانواده ۴ و ۵ نفره است. باز با منطق بهمن شفیق، اگر ١٠ تا ١۵ درصد جامعه و خانواده پر جمعیت از طرح حذف سوبسیدها سود ببرند، این سود برندگان باید در مقابل بقیه ٧٠ تا ٨٠ درصد جامعه بایستند. اینجا تأکید میکنم که با فرض منطق وارونه ایشان بحث را مطرح میکنم؛ چرا که در بحث درباره جنبش کارگری و مبارزه طبقاتی، اصولا اینجوری بحث نمیکنند، که گویا تعدادی از خانوادههای کارگری پر جمعیت هستند و از فلان و بهمان سیاست سود میبرند و بقیه فلان و بهمان میکنند.
بهمن شفیق در ادامه توجیهات خود در دفاع از سیاستهای تاچریستی خود کمونیستها را خیلی ناشیانه به سکوت دعوت میکند. توجه کنید: “تصور این نباید چندان دشوار باشد که احمدی نژاد در یک استادیوم به سخنرانی در این باره بپردازد که «آی، این کمونیستها و این ضد انقلابیها همین اندک چیزی را هم که به شما رسیده است میخواهند پس بگیرند» و بعدش هم این را وصل کند به همان اشرافیت رفسنجانی چی. آن وقت آیا این انتظاری دور از ذهن است که از دل همان استادیوم چماق به دست بیرون بیاید و به صف کارگران حمله کند؟” این شامورتی بازی ناشیانه است. این فقط بهمن شفیق است که در این دوره “کمونیست” را “خدانیست” تفسیر میکند. احمدی نژاد ایشان هیچگونه بهانهای لازم ندارد که به کمونیستها و فعالین کارگری حمله کند و چماق بدستان و لباس شخصیهایش را به جان جامعه بیاندازد، مگر ایشان از حمله مداوم چماق بدستان و لباس شخصیها مطلع نبوده است؟
١۵ مه ٢٠١١