جنگ باندهاى حکومتى٬ نتایج و چشم انداز

احمدى نژاد زیر فشار ائتلافى که وى را به ریاست جمهورى رسانده بود به حکم حکومتى خامنه اى تمکین کرد. معناى این تمکین٬ اگر با ضد حمله اى کودتائى و وسیع روبرو نشود٬ چیزى جز پایان پدیده احمدى نژاد نیست. آیا این یک عقب نشینى تاکتیکى براى آمادگى و شرکت در “انتخابات” مجلس و بعدتر ریاست جمهورى است؟ بنظر من چنین فرصتى اگر تا قبل از کشمکش اخیر میتوانست باز باشد٬ بدنبال ماجراهاى دو سه هفته اخیر دیگر ابدا موضوعیت ندارد.

 

پایان احمدى نژاد دقیقا به چه معنى است و طرفین درگیر کجا ایستاده اند؟

 

١- بخاطر حفظ ظاهر و دادن تصویر خود خشنود کن “بحران نداریم”٬ فعلا احمدى نژاد را قبل از موعد کنار نگذاشته اند. اما طیفى از دولتیها با اتهاماتى که همواره در جمهورى اسلامى حاضر و آماده است دستگیر و از گردونه خارج شدند. خط سیاسى باند احمدى نژاد – مشائى زیر نور قرار گرفت و پیشاپیش بعنوان “اقلیتى منحرف” تکلیف شان براى “انتخابات” روشن شد. تبلیغات علیه طیف احمدى نژاد به وسعت ادامه دارد و سیاست به تمکین کشاندن بیشتر و اعلام سرسپردگى مطلق به خامنه اى دنبال میشود. هدف اینست که احمدى نژاد و تیمش را بانى همه مشکلات معرفى کنند. اگر “منافع نظام” الزامى کند٬ احمدى نژاد بعنوان سقف عقب نشینى قربانى میشود.  

 

٢- بموازات تهاجم به احمدى نژاد – مشائى و سیاستهاى دولت٬ طرح اعاده حیثیت از خامنه اى و بسیج نظام حول او پیش رفت. تضعیف یک رکن حاکمیت یعنى دولت باید به تقویت رکن دیگر حاکمیت یعنى “رهبر” و هواداران خامنه اى در مجلس منجر میشد. در شرایطى که نفرت از خامنه اى در جامعه موج میزند٬ نارضایتى در اردوى طرفداران خامنه اى وسیع است و طیف وسیعى از حکومتیهاى سابق با اشاره خامنه اى منزوى شده اند٬ بازسازى چهره خامنه اى براى جمهورى اسلامى ضرورى و حیاتى بود. دفاع از خامنه اى صرفا براى مخالفت با احمدى نژاد نبود٬ این دفاع اساسا در مقابل با مردمى بود که فریاد “مرگ بر خامنه اى” شان همه جا را پر کرده و نوبت “آقا” را براى رفتن بعد از بن على و مبارک اعلام کرده اند. این دفاع از نظام بود و تلاشى آگاهانه براى هدایت نفرت مردم به سمت احمدى نژاد. اما سیاست تبدیل خامنه اى به “فوق بشر” تنها مقدمه سقوط وى به قعر نخواهد بود.

 

٣- شکست احمدى نژاد در عین حال به معنى شکست پلاتفرم این جریان براى پاسخ دادن به معضلات جمهورى اسلامى و بقاى آنست. احمدى نژاد و تیمش آرزوهاى پوچى در سر داشتند. او میخواست در ایران رضا خان اسلامى و در منطقه رهبر جنبش اسلام سیاسى شود٬ ابتکار مذاکره و کنار آمدن با دنیاى غرب را در دست داشته باشد٬ تصویر یک کانون مهم قدرت سیاسى و اقتصادى و نظامى در حاکمیت ایران را بدست دهد٬ سمبل “ایران اتمى” براى ناسیونالیستها باشد٬ و بالاخره کسى که مقابل مهمترین نهاد قدرت در ایران یعنى “خامنه اى” مى ایستد. پلاتفرم احمدى نژاد شکست خورد به همان دلیلى که وقت خودش پلاتفرم رفسنجانى شکست خورد و به همان دلیلى که کشتى دو خرداد خاتمى به گل نشست. در چهارچوب جمهورى اسلامى تاریخ مصرف احمدى نژاد و سیاستهایش تمام شد.

 

۴- اما شکست احمدى نژاد در قلمرو داخلى و بین المللى شکست یک جناح نیست بلکه شکست سیاستهاى جمهورى اسلامى است. شکست تمام کسانى است که پشت احمدى نژاد رفتند و براى بقاى او دستور خونریزى دادند. شکست احمدى نژاد به معنى شکست خامنه اى و متحدین دیروز احمدى نژاد هم هست. کل این جدال ماحصلى بجز شکست براى جمهورى اسلامى نداشت. اعلام “پیروزى” باند خامنه اى نیز بسیار محقر بود: احمدى نژاد با اما و اگر سر کارش برگشت. اعلام شد که ارتش ضد زن و “پلیس اخلاقى” عملیات اش را علیه زنان شروع کرده است. عده اى از باند احمدى نژاد به جرم “خوارج شدن” و عضویت در “فرقه اجنه” دستگیر شدند. در اردوى راست مقدمات و چهارچوبهاى انتخابات مجلس اعلام شد. همزمان اعمال فشار به احمدى نژاد براى نشان دادن التزام عملى صد در صد به خامنه اى ادامه دارد. و بالاخره همین هفته اوباش دو طرف براى دستگرمى با قمه و چماق به جان هم ریختند. در این مدت کوتاه پیش پرده فیلم فروپاشى جمهورى اسلامى بنمایش درآمد.

 

جنگ مکتبى یا سیاسى

آیا این جدالها مبتنى بر قرائت خاصى از اسلام و ایدئولوژى اسلامى بود؟ آیا این صفبندى طرفداران “امام زمان” در مقابل طرفداران “نایب امام زمان” بود؟ آیا فریاد “انحراف انحراف” منعکس کننده کل این معضلات هست؟

 

واقعیت اینست که این جنگى مکتبى و ایدئولوژیک نبود. این جنگى سیاسى و برسر قدرت و نهادها و اهرمهاى مهم دولتى و اطلاعاتى و تلاشى براى دادن تصویرى از ساختار جدید قدرت در ایران به دنیاى بیرون بود. تردیدى نیست هر جنگ واقعى سیاسى به تبئین ها و چهارچوبهاى فکرى و عقیدتى نیز متکى میشود. اما ماهیت این جدالها را نه “رمالى” و نه “جن گیرى” و نه “امام زمان” و امثالهم توضیح نمیدهد. کشمکش بر سر قدرت و خط مشى سیاسى اى که قرار است جمهورى اسلامى مطابق آن پیش برود٬ مبناى واقعى این جدالها بود. تقلیل این رویدادها به جنگ مکاتب و قرائت هاى مختلف از اسلام و یا توضیح این جدالها با “خط انحراف” و یا “رویزیونیست شدن” احمدى نژاد٬ نمیتواند منافع واقعى و مادى و سیاسى پشت این جدالها را توضیح دهد. تز عدول از دیدگاهها و “رویزیونیست شدن” و یا پیدا شدن “افراد ناباب” اى که با اجنه گویا ارتباط دارند و قصد خیانت به ولى فقیه و برچیدن دودمانش را دارند٬ تبئینى بغایت سطحى از مبانى مادى کشمکش قدرت و بقاى نظام در ایران است. سراپاى این نظام مبتنى بر خرافه و جهالت است. اما همین خرافات و سرمایه گذارى روى آنها براساس سیاست حفظ قدرت و کنترل جامعه صورت میگیرد. جنگ و جدال جناح هاى حکومتى برسر قرائت از اسلام و یا جنگ مکاتب نیست٬ این جنگى سیاسى و زمینى و براى منافع روشن مادى و تلاشى براى نجات نظام در متن بحران داخلى و منطقه اى و بین المللى بود.

 

در قلمرو صرف و فرمال ایدئولوژیک و “جنگ امام زمان با خامنه اى”٬ حلواى نسیه “امام زمان” از سیلى نقد خامنه اى بعنوان “نایب امام زمان” شکست خورد. حقیقت اما اینست که هر دو جریان در مقابل واقعیات سیاسى و اجتماعى جامعه ایران شکست خوردند. بیربطى کل ایدئولوژى اسلامى به زندگى و واقعیات جامعه ایران بیش از پیش روشن شد. انسان باید مغزش تکان خورده باشد که قبول کند در جامعه اى که موج برگشت علیه اسلام بیداد میکند٬ مردم و نسل جدید به این ترهات جلب شوند!   

 

نتایج سیاسى جانبى

دعواى خامنه اى و احمدى نژاد نتایج جانبى اى هم داشت. بطلان دو دیدگاه که اساسا یک سر منشا دارد در این ماجراها به اثبات رسید: اول٬ دیدگاه توده ایستى که میان بسیارى از مفسرین و ناظران سیاسى رایج بود و جدالهاى درون حکومتى را براساس تقابل “پاسدارها و آخوندها” تبئین میکرد. دوم٬ دیدگاهى که مفروضات تئوریک دیدگاه اول را دارد و بر این نظر است که کل این ماجراها برسر “متعارف شدن سرمایه دارى” و حل معضلات بین المللى و داخلى سرمایه دارى ایران است. اگر دیدگاه اول از آخوند در مقابل پاسدار دفاع میکند و دستکم متحد تاکتیکى آخوندها میشود٬ دیدگاه دوم در قامت احمدى نژاد و سپاه پاسداران لایه جدید سرمایه دارى ایران را میبیند که براى دفاع از منافع اش با جمهورى اسلامى در تضاد افتاده و قصد دارد ریشه آخوندها را بزند! شکست این تبئین هاى سطحى توده ایستى که درکى از مبانى مادى بحران عمیق جمهورى اسلامى ندارند در این ماجرا مسجل شد. 

 

صفبندیهاى کنونى

در حال حاضر بار دیگر بخش اعظم جمهورى اسلامى حول خامنه اى بسیج شده است. با خامنه اى بیعت کردند اما حمله به احمدى نژاد و اطرافیانش ادامه دارد. در این کشمکش احمدى نژاد تاکنون بازى را باخته است. اگرچه سر تعظیم در مقابل خامنه اى فرود آورد اما تهاجم به متحدین خامنه اى را ادامه میدهد. در واقع بحران فقط ماستمالى شده است و دعواها کمتر علنى میشوند اما با حرارت ادامه دارد. اصلاح طلبان مغضوب و رفسنجانى و شرکا در این میان عمدتا ناظر بودند. تهاجم به احمدى نژاد براى آنها فرجه اى باز میکند و چه بسا آگاهانه فشار را روى برخى از آنها بردارند تا حمایت از خامنه اى گسترده تر شود. اما شانسى براى بازگشت به حکومت و گرفتن اهرمهاى قدرت در چهارچوب کنونى را ندارند. جمهورى اسلامى٬ مادام که خامنه اى هست٬ به طیف سنتى و مطیع خامنه اى متکى میشود. حتما تلاش میکنند عقب نشینى در قلمروهاى مختلف را به حساب اصلاح سیاستهاى احمدى نژاد و دولتش بگذارند.

 

اما این تمهیدات نمیتواند شکافها را پر کند٬ معضلات واقعى جامعه از قبیل فقر و گرانى و بیکارى و نخواستن مردم و اقتصاد درحال سقوط را جواب دهد. جمهورى اسلامى و در راس آن خامنه اى مورد تعرض جامعه است. سوالات اساسى که موجد بحران جمهورى اسلامى اند سرجایش است و هر روز بغرنج تر میشود. مستقل از اصلاح طلبان حکومتى و باند احمدى نژاد٬ نه فقط این سوالات به کشمکشها و صفبندیهاى جدیدى در درون حاکمیت شکل خواهد داد بلکه فاکتور سرنگونى طلبى بیش از هر زمان در پس این رویدادها نیرو خواهد گرفت. آنچه امروز در دستور جنبش انقلابى سرنگونى است تعیین تکلیف با جمهورى اسلامى در دوران پسا احمدى نژاد است. *

 

٢١ اردیبهشت ١٣٩٠