تلاشی جدید برای احیا و ابقای خط “سبز” در تورنتو !در حاشیه “سمینار “ایران از همه ما مهمتر است” (چون ایران باشد تن من مباد سابق!)

مقدمه:

آیا بالاخره کسی فهمید که کی و از کجا به جنبش اعتراضی و انقلابی ایران یک رنگ سبز چسباند؟ فکر می کنم ابوابجمعی دفتر موسوی بودند که یک روز آمدند در خیابان و گفتند که این “حرکت سبز” است، اسلامی است و می خواهد از “ارزشهای امام خمینی” دفاع کند. می خواهد “رایش را پس بگیرد” و برود خانه اش. می خواهد احمدی نژاد را بردارد و موسوی ۶۷ را بگذارد جایش! آن جنبش اعتراضی که سالها برای تحقق خواستهای خود که آزادی و رهائی از قید و بند نظام عقب افتاده اسلامی و سرمایه در ایران بود از موقعیت دعوای جناح های رژیم اسلامی البته استفاده کرد هماطور که بعدها هم در جریان انقلابات خاورمیانه دیدیم که از یک جائی شروع شدند و از ابتدا هم آدرس آخر خطشانرا اعلام نکردند. راست در جامعه ایران و بیرون مرزها چون با این خط سیاسی موسوی ۶۷ در کل مسئله ای نداشت و مخالفتش با انقلاب به هر چیز دیگر می چربید و می چربد، زود پرید وسط ماجرا و پرچم سبز را از تهران تا کالیفرنیا محکم بدست گرفت. معذل راست در ایران اینست که در حین اینکه رژیم اسلامی دیگر قالب خوبی برایش نیست، ترس و لرزش از انقلاب باعث می شود که وضعیت بلاتکلیفش را بخواهد به جنبش اعتراضی مرتب تحمیل کند. کار راست در زمانی که انقلاب شروع می شود ، ترمز کردن انقلاب بوده و خواهد بود و در آخرین لحظات هم که “به انقلاب می پیوندد” از سر پس زدن مردم از صحنه و بازسازی مناسبات طبقاتی خودش. این فرمولها دقیقا رمز و راز ماجرای سبزی بود که راست ایران تلاش کرده به انقلاب تحمیل کند. اول زنگوله سبز را به گردن انقلاب بیندازد و دوم انقلاب و زنگوله اش را مال خود کند!

بررسی نبرد مردم با رژیم اسلامی از خرداد ۸۸ نشان می دهد که مثل همه انقلابها سکوهای میانی و اشکال دوره ای بیان مطالباتی مردم به سرعت با مقاومت رژیم اسلامی تغییر کرد و رادیکال شد. اگر روزهای اول “رای منو پس بده” زیاد در خیابانها شنیده می شد، روزها و ماههای بعد خواست سرنگونی خامنه ای و سرنگونی کلیت رژیم اسلامی چنان قدرتی گرفت و تظاهرات آرام مردم بعد از بخون کشیده شدنها رنگ خشونت گرفت و انقلاب رفت و رفت تا رسید به اسفند ماه (عاشورای اسلامیها!) و رژیم در کلش به لبه پرتگاه رسید.

آن “سبز” و گرایشاتی که تلاش داشتند و دارند انقلاب را بخشکانند با هر قدم پیشروی انقلاب، پس نشستند و به بهانه “جلوگیری از خشونت” عملیات کند کردن انقلاب را در هر جا که توانستند پیش بردند. فشار رژیم اسلامی که بیشتر شد و مردم را در مقابل سوالهای جدیتری قرار داد، همین “سبز” که می خواست رهبری “داخل کشوری” موسوی و کروبی را به جنبش مردم تحمیل کند، کم آورد و مجبور شد “رهبریش را” به خارج منتقل کند اینجا بود که شورای “مخفی سبز امید” را در خارج کشور سازمان دادند و منشور سبز از خوشان صادر کردند و تلاش کردند “ساختار شکنی”، و انقلاب و مذهب در حکومت را به هر شکلی شده نگه دارند.

با شکست طرح “سبز کردن” انقلاب توسط بنیانگذارانش یعنی جناح توسری خورده واله خمینی، و دنبالچه هاشان در خارج کشور، بخشی از راست پروغرب به این نتیجه رسیده که زیر بار اون “سبز داخل کشوری” دیگر قیمه ای بار نمی کنند. این یکیها فهمیدند که اگر بیشتر سینه بزنند زیر “سبز موسوی-کروبی” دیگر طرح سبزشان بباد است. لذا در حال حاضر خوشانرا دارند جمع و جور می کنند برای بیرون آمدن از زیر بیرق سبز موسوی-کروبی و اعلام هویت جدید که اسمش باشد “شبکه جهانی سبز سکولار”!(۱و ۲)

گردانندگان این شورا از آقای نوری علا از بنیانگذاران سکولار سبز تورنتو رسما اعلام کردند که هدفشان “آلترناتیو سازی است”. لذا چون بحث آلترناتیو سازی داغ بود آدمهائی مثل “شاهزاده”(؟) رضا پهلوی تا همین حسن دائی (سخنگوی غیر رسمی فرقه مجاهد) بگیر تا مصطفی هجری(حزب دموکرات کردستان ایران)، دکتر فرهنگ قاسمی (جمهوری‌خواهان لائیک ایران)،  و چند تای دیگر نخواستند از قافله عقب بمانند و لذا از راه دور این شبکه را مفتخر به پیام ملوکانه کردند! “اتحاد جمهوریخواهان” افتخار نداده بودند چ.ن یک جناحشان به رهبری فرخ نگه دار قرار است با خامنه ای متحد شود زده بودند به تیپ هم و هر دو جناح قهر کردند نیامدند! آدمهای دیگری مثل خانم فاطمه حقیقت جو(؟) که قبلا ها در مجلس رژیم اسلامی بود و حالا به آمریکا آمده تا سکولاریزم را به اسلام پیوند بزند شده بودند سخنرانان پانلهای چهارگانه این اجلاس. یادم رفت بگویم که این اجلاس روزهای ۷ و ۸ ماه می یعنی همین پنج روز پیش در تورنتو تشکیل شد. تا اینجا را بعنوان مقدمه داشته باشید تا برسیم به چند نکته بعنوان تحلیل از دید این نویسنده:

 

(۱)شعار “متحد کننده راست”: ایران از همه ما مهمتر است!

قبلا ها راست ایران شعارش این بود که چو ایران نباشد تن من مباد! ظاهرا توصیه های آقای نوری علاء را گوش دادند که یک درجه تخفیف بدهند و بگویند ایران از اینها مهمتر است! راستی ایران چیست که از آدمها مهمتر است؟ چرا هنوز اینها مجبورند یک چیزی را بالاتر از انسان نگه دارند و اسمش را بگذارند “ایران”؟ دلیلش باید این باشد که این خاکی که بنا به اتفاق دورش خطی کشیده اند و اینها هم درش به اتفاق بدنیا آمده اند قرار است تضادهای این عزیزان را یک جوری ماست مالی کند و سر سفره دعوایشان نشود! ایران از همه اینها مهمتر است به اندازه کلی هم گل و گشاد است که بشود شاهزاده(؟) درش جا شود، رجوی و مصطفی هجری هم درش جا شوند! لذا اولین پله ساخت “ظرف مشترک” اینطوری با نوشتن یک شعار قرار بود ساخته شود. ناسیونالیزم چسب نهائی این راست پروغرب است و هرجوری شعار چو ایران نباشد تن من مباد را بچرخانند مجبورند باز گردند بهش!

(۲)سکولاریزم دموکراتیک و دموکراسی خواهی بخش دوم چسب راست پروغرب

آقای نوری علاء اصرار دارد که برای آلترناتیو سازی باید نشست و تئوری ساخت. اصرار دارد که “تظاهرات و کمپین راه اندختن بی خود است” اینها را قبلا هم گفته بود (۲). در جریان این تئوری سازی، راست پروغربی که بوی الرحمان “سبز” را بلند شده دیده مجبور است از “سبز مذهبی داخل کشوری” فاصله بگیرد . لاجرم مجبور می شود تابلوی “سکولاریزم” را بچسبد که البته ویژگیهای راستش اینست که “دموکراسی خواه است”. قبلا توضیح دادیم که دموکراسی خواهی یعنی نگه داشتن نظام بهره کشی. یکی از سخنرانان پانل به صراحت اعلام کرد که برابری طلبی کمونیستها را این شبکه سکولار نباید بپذیرد “آخر چطور می شود که خلاقیتهای کارفرماها” را ندیده بگیرم؟!

لذا سنگر “سکولاریزم” این شبکه درون نظام سرمایه است. دقیقا همینجا نقطه اصلی ضعف سکولاریزم نوع سرمایه دارانه می زند بیرون. سکولاریزم لیبرال توان پائین کشیدن مذهب را از حکومت ندارد. حکومت سرمایه داران برای ماندن به ایدئولوژی نیاز دارد و مذهب بیرون اندخته شده از در را یواشکی از پنجره وارد خواهد کرد. نقش و موقعیت مذهب در کشورهای سرمایه داری به هیچ وجه نقش حاشیه ای نیست. نمونه بزرگش همین آمریکاست. راست سیاسی از مذهب چه در مدیا و چه در نظام آموزشی مجبور است استفاده کند تا بتواند مردم را زیر کنترل فکری و فرهنگیش نگه دارد. مذهب در نظام سرمایه داری یک صنعت پرمنفعت می ماند. تاریخ کشورهای سرمایه داری شکست نظریه جداسازی مذهب از قدرت سیاسی و حکومت را مرتب نشان داده است.

سکولاریزم لیبرال “جدائی حکومت و مذهب” را در حد قوانین حداکثرش به کرسی می نشاند اما همان بلائی که سر برابری خواهی در نظام لیبرال حادث می شود یعنی “برابری در مقابل قانون”، مذهب را هم مرتب در نظام قدرت سیاسی دخیل نگه می دارد هر قدر که در “قانون” جدا نگه داشته باشد. تناقض شکولاریزم لیبرال فقط در ماهیت حاکمیت سرمایه داری نیست. در پائین جامعه هم مذهب به بازتولید نظریات سیاسی و تلاش برای کسب قدرت ادامه خواهد داد چرا که نظام سرمایه توان پایان دادن به فقر و نابرابری و ارائه آزادی لازمه برای پایان دادن به دوران مذهب را دارا نیست.

لذا به رغم ادعای فروشندگان نوع لیبرال سکولاریزم، مذهب در جامعه سرمایه داری هرگز سایه اش از قدرت سیاسی برداشته نخواهد شد.

ایراد ۱۵ سخنرانی توسط فعالان سیاسی، نظریه‌پردازان، استادان دانشگاه، روزنامه‌نگاران و مفسران سیاسی در چهار پانل مختلف، پخش و قرائت ده پیام حمایت و پشتیبانی ویدیویی، صوتی و کتبی از سوی شخصیت‌های مختلف سیاسی، و خوشامدگویی یک نماینده پارلمان ایالتی استان آنتاریو در کانادا، حاصل چشم‌گیر نخستین همایشی بود که تحت عنوان «ایران از همه ما مهمتر است» از سوی «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» و به میزبانی شاخه تورنتوی این شبکه، در روزهای شنبه و یکشنبه گذشته، هفتم و هشتم ماه می ۲۰۱۱، در تالار اجتماعات هتل «پارک‌وی شرایتون» واقع در حومه شهر تورنتو، کانادا، برگزار شد.”

“علاوه بر شماری از اعضای شاخه‌های مختلف «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» که از شهرهای مختلف آمریکا، کانادا و اروپا برای شرکت در این همایش به تورنتو سفر کرده و در جلسات داخلی شبکه و نشست‌های دو روزه همایش حضور یافتند، شرکت جمعی از کوشندگان سیاسی، صاحب‌نظران و کارشناسان امور سیاسی ایران از گروه‌ها و سازمان‌ها و نحله‌های فکری متفاوت، و نیز شماری از علاقه‌مندان به سرنوشت سیاسی ایران در این همایش، از نکات قابل توجه و نقطه قدرت آن بود.

از میان ده پیام ارسال شده به همایش، بویژه پخش و قرائت پیام‌های دکتر سیروس آموزگار،‌ شاهزاده رضا پهلوی، حسن داعی، حسن شریعتمداری (سازمان جمهوری‌خواهان ملی یران)، دکتر فرهنگ قاسمی (جمهوری‌خواهان لائیک ایران)، و مصطفی هجری (دبیر‌کل حزب دموکرات کردستان ایران) به نشانه جذب شخصیت‌ها و نیروهای مختلف سیاسی به ایده ایجاد آلترناتیوی در مقابل حکومت جمهوری اسلامی، که از سوی «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» پیشنهاد شده، تلقی شد و شرکت گسترده و فعالانه حاضران در همایش، در بخش‌های پرسش و پاسخ هر یک از پانل‌ها، نیز نشان داد که علاقه‌مندان به سرنوشت سیاسی ایران نقطه امیدی در این حرکت و طرح تازه سیاسی یافته‌اند.”(۱)

(۳)تلاش برای وحدت راست پروغرب از طریق چسب سکولاریزم لیبرال ناموفق است

اساس تز جناب نوری علاء که تلاش دارد جناح های راست پروغرب را از کمپ مشروطه خواه و جمهوریخواه توسط سکولاریزم جوش دهد در این اجلاس خودش را بخوبی نشان داد. اینها قبلا بارها و بارها تلاش کرده بودند به “وحدتی” دست یابند و نشده بود. حالا وقتش هست که این امتحان را هم پس بدهند. خیلی از سخنرانان مثل زارع زاده یا اسفندیار منفرد زاده به درستی اعلام کردند که “سکولاریزم” اساسا نمی تواند مرکز تحول سیاسی ایران باشد. زارع زاده ضمن رد گرایش مذهبی سبز و جریان موسوم به “شورای سبز امید” اعلام کرد که پاسخ به خواستهای مطالباتی جنبشهای کارگری و دانشجوئی و زنان امری مهمتر است. اسفندیار منفرد زاده بدرستی آزادی را نقطه مرکزی خواست جنبش ایران اعلام کرد که از دید او آزادی مطلق بیان و اندیشه و اعتصاب و تشکل است. او سایر خواستهای جنبش موجود را در کنار و مکمل این خواست اساسی دانست.

سخنرانان دیگر خواستهائی مثل خواست پایان بخشیدن به نابرابریهای قومی را گذاشتند کنار سکولاریزم البته راه حلشان هنوز سیستمهای عقب مانده فدرالی بود که نهایتا به بازتولید جداسازی ملی خواهد انجامید.

آنچه مسیر همین سخنرانیها نشان داد این بود که هیچ سخنرانی نتوانست سکولاریزم را چسب واحدی برای حل معضل اختلاف اپوزسیون پروغرب و هوادار دموکراسی بداند . تضادهای درونی این اپوزسیون برجای خودش باقی خواهد ماند و با رادیکالیزه شدن جنبش انقلابی همانطور که جناح بندیهای حکومت اسلامی بیشتر خواهد شد، اینها هم در خارج کشور از هم جداتر خواهند گردید.

(۴)از “سبز” چه خواهد ماند؟!

از اشکالات اسماعیل نوری علاء و همفکرانش اینست که برچسب ناچسب “سبز” را به یکولار نگه داشته اند! اگر خوشان مدعی هستند که دوران “سبز اسلامی مذهبی” گذشته و باید “آلترناتیوش” را ساخت چرا باز رنگش را حفظ کرده اند؟ مگر جز اینست که رنگ سبز را موسوی چسباند به این جنبش؟ مگر جز اینست که اساسا موسوی اعلام کرد که سبز علامت اسلامست؟!

پس براستی نگه داشتن رنگ سبز برای این عزیزان چه کارکردی دارد؟آیا علامتی نیست به حاکمان غرب که اینها “خودی هستند”؟! آیا اینها نمی خواهند بلند بلند و با اعلام رنگشان اعلام کنند که جایگزین رژیم اسلامی از طریق حمایت امپریالیزم هستند؟!

شاید بهتر بود برای حفظ آبروی سیاسی هم که شده این رنگ را واگذار می کردند به صاحبان مسلمانش در ایران! شاید بهتر بود که لیبرالیزم نیم بن متزلزل که تاریخا هرگز نتوانست روی پاهای درک مدرن و غربی هم بایستد و همیشه مثل میرزاملکم خان آخرش نیم بند از آب در آمد و با آخوند کنار آمدن را “تنها راه نجات دانست”، اینها هم توان دل کندن از “جناح سبز اسلامی” را ندارند!

(۵)خواست “انحلال جمهوری اسلامی”؟

معضل بزرگتر راست سیاسی پروغرب در ایران اینست که با انقلاب تا آخرین لحظه که بتواند مخالف خواهد ماند. انقلاب یعنی مردم به خیابان بیایند و با قدرت، رژیم اسلامی را بکشند پائین. طبعا با چنین دینامیزمی برگرداندن قدرت به طبقه سرمایه دار کلی دردسر برایش می سازد و کلی باید سرکوب و زندان کند. اما این راست امروز پرچم لیبرالیزم  و آزادیخواهی بلند کرده و عملش بیشتر در تضاد با ادعاهایش قرار خواهد گرفت. لذا این راست با مخالفت با انقلاب در واقع دارد پیشگیری می کند از دردسر سرکوب بعدی مردم! حالا جناب نوری علاء و شرکایش در “شبکه جهانی سکولار سبز” یک شعار را گذاشته اند وسط که بسیار بامزه تر از شعارهائی مثل “انتخابات آزاد” است! شعارشان “انحلال جمهوری اسلامی است”!

خوب ایشان بهتر بود در همین سمینار توضیح می داد که این “انحلال” قرار است از نوع انحلال قند یا نبات مشهد در چائی باشد؟ از نوع تعطیل کردن مغازه های بازار تهران در روزهای پنج شنبه؟ راستی انحلال را اگر می توانستند این عزیزان تعریف کنند شاید بد نبود اما شاید تعریف نکردند چون باعث “اختلاف” می شد! یادتان باشد یکطرف ماجرا شاهزاده رضا پهلوی نشسته یکطرف “رهبر ناسیونالیستهای کردستان” یکطرف توده ای اکثریتهای نیمه بازنشسته و جمهوریخواهان سرگردان! هر کدام اینها یکجوری این “منحل شدن” برایشان مسئله ساز است. بسیاریشان تا دیروز رسما فکر می کردند چلبی ایران می شوند خیلی هاشان مثل فرقه مجاهد فکر می کردند مثل مجاهدین افغان می فرستندشان وسط تهران! لذا خود این کلمه “انحلال” که قرار است معجون درمان درد این بخش از راست پروغربی باشد از معضلات آنست!

رژیم اسلامی کار این بخش از اپوزسیون راست را بسیار مشکلتر کرده و کنفرانسهائی این چنین هم درمان درد  اینها نیست!

خلاصه:

در جریان این کنفرانس خیلی حرفهای خوب زده شد. تناقض مذهب اسلام با جنبش روشنگری و پروتستانیزم ، اهمیت مفهوم آزادی مطلق بیان و تشکل و اعتصاب، اهمیت لغو مجازات اعدام ، تاکیید بر شکست “جنبش اسلامی سبز” و لزوم بازسازی درکی مدرن از سیاست حتی در جناح راست سیاسی را باید مثبت ارزیابی کرد. اگر راست سیاسی سکولار و لیبرال باشد حتما بهتر است تا اسلامی بماند! اگر سوسیال دموکرات باشد بهتر است از اینکه فقط پرت و پلاهای نئوکانها را تکرار کند. حتی همین حد جلو رفتن راست حتما به پس زدن ارتجاع سیاسی در ایران کمک خواهد کرد. مشکل این راست اینست که هنوز نتوانسته از تاروپود فرهنگ عقب افتاده و ناسیونالیستی بکند. هنوز زیر چادر “سبز” پنهان می شود. مشکل عمومی این راست هم طبعا اینست که پاسخگوی نیاز جامعه ایران نیست. همین خواستهای محدودش یعنی سکولاریزم را نمی تواند در چهارچوب نظام سرمایه محقق کند. آزادی که ازش حرف می زند و “مطلقش” را می خواهد از جنبش کمونیزم کارگری قرض گرفته برای تزئین خودش! مجازات اعدام را نمی پذیرد خوبست اما حرفی از بستن زندان سیاسی و پایان دادن به زندان سیاسی هم نمی تواند بزند اگر مثل آقای نوری علاء بخواهد “متحد بماند”!

تناقضات تئوری و سیاست راست در ایران حل نشدنی است. آزادیخواهی، برابری طلبی و سکولاریزم رادیکال را نمی شود با حفظ نظام سرمایه داری معجونی ساخت و به خورد مردم ایران داد!

 

 (۱)گزارش کلی از گردهمائی “شبکه جهانی سکولارهای سبز”

http://iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/28566/

(۲)بخشی از فیلم سخنرانیهای سمینار “شبکه جهانی سکولارهای سبز”

 پانل اول

http://www.iranematv.com/?d=20110511

پانل دوم

http://www.iranematv.com/?d=20110512

پانل سوم

http://www.iranematv.com/?d=20110512

پانل چهارم

http://www.iranematv.com/?d=20110513

(۳)سعید صالحی نیا: بلاتکلیف یهای اسماعیل نوری علا و سکولاریزم نو!

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/4613-1389-08-14-18-55-14.html