آقای علی جوادی و حسرت کسب قدرت سیاسی در ایران

به تاریخ May 13, 2011 آقای علی جوادی رهبر حزب اتحاد کمونیسم کارگری، در سایت آزادی بیان مطلبی را با عنوان: “حزب اتحاد کمونیسم کارگری و قدرت سیاسی” منتشر کردند که در آن متن آرزوهای خود را برای کسب قدرت سیاسی ضمن یک سخنرانى در کنگره اول٬ حزبش بیان کرده است. مارکسیسم به عنوان یک مذهب قدرت سیاسی پرست، مبشر تقدیس حکومت و قدرت سیاسی است و در مارکسیسم قدرت سیاسی همان رم است که تمام راهها به آن ختم می شود! این یک واقعیت است که در این مرحله از تکامل جامعه بشری، بشریت به اربابی به نام دولت نیاز دارد تا امور جامعه را رتق و فتق کند اما یک دولت مارکسیستی ماهیتأ چنان نقش مردم در اداره امور خودشان را نفی می کند که حتا در قیاس با ولایت مطلقه آخوندی به مراتب واپسگراتر است. آقای جوادی در سخنرانی خودش در انتهای مطلبش چنین می نویسد: ( … مساله این است که در پس این تحولات٬ قبل از فرجام نهایی آن ما توانسته باشیم قدرت را از آن خود و طبقه خود کرده باشیم و بنای جامعه ای آزاد و برابر و مرفه یک جامعه کمونیستی را بریزیم….) سالی که نکوست از بهارش پیداست و اگر آقای جوادی و همفکرانش قصد دارند تا جامعه آتی ایران را بر اساس آنچه که در شرایط کنونی در حزبش خودشان می گذرد سازماندهی کنند باید گفت که حکومت جمهوری اسلامی به مراتب دمکراتیکتر از حکومت آقای جوادی است! اگر در حکومت جمهوری اسلامی یک انتخابات فرمالیته در مورد مجلس و ریاست جمهوری برگزار می شود در حکومت مارکسیستی آقای جوادی این حق فرمالیته نیز از مردم گرفته می شود! در حکومت ایشان، انتخابات آزاد و اصولأ هیچ نوع انتخاباتی که در آن مردم در انتخاب نمایندگان خود شرکت کنند وجود ندارد و تمام احزاب ممنوع می شوند و فردی مانند آقای جوادی مادام العمر سرنوشت یک کشور را به دست می گیرد و بعد از مرگ او نیز فرزندانشان جانشین او می شوند مانند حکومت کره شمالی! حکومت از پدر به فرزند به ارث می رسد! حکومتی که آقای جوادی و حزبش قصد ایجاد آن را در ایران آتی دارند یک الگو از حکومت بلشویکها در روسیه است که همانطور که می دانید مردم روسیه ان را به زباله دانی تاریخ پرتاب کردند. آقای جوادی در حالی از ( … بنای جامعه ای آزاد و برابر…) سخن می گوید که در شرایط کنونی در حزب ایشان ابتدائیترین حقوق مردمی به رسمیت شناخته شده در کشورهای سرمایه داری نیز رعایت نمی شود! آقای جوادی نیز مانند ولی فقیه اسلامی و دیگر احزاب مارکسیست بر تخت رهبری مادام العمر حزب خودساخته اش نشسته است و هر از چند گاهی برای مریدانش فتوا صادر می کند!
آقای جوادی به طور مختصر یک پیام به مخاطبانش صادر می کند و آن این است: ” قدرت سیاسی و دیگر هیچ” و در این مورد چنین می نویسد: ( … واقعیت این است که مساله تصرف قدرت سیاسی توسط حزب کمونیستی کارگری مدتها بود که توسط منصور حکمت مطرح شده بود. اینکه حزب کمونیستی کارگری باید اشتهای تصرف قدرت سیاسی را داشته باشد و قابلیت آن را باید در خود بپروراند. اگر حزبی چنین اشتهایی نداشته باشد٬ تنها یک گروه فشار است٬ حزب سیاسی بنا به تعریف نیست. و اینکه راه حل واقعی قدرت گیری طبقه کارگر در این است که حزب سیاسی اش٬ حزب کمونیستی طبقه کارگر٬ قدرت سیاسی را در روز معینی تصرف کند… اما کدام حزب؟ نه الزاما هر حزبی! حزبی که نماینده بخش رادیکال و سوسیالیست طبقه کارگر است. حزبی که نمایده بخش پر سر و صدای طبقه است. حزبی که نماینده رادیکالیسم جامعه برای آزادی و برابری و رفاه همگان است. حزبی که نماینده مذهب ستیزی است. حزبی که نماینده تعیین تکلیف قطعی و بدون تخفیف با مناسبات استثمارگرایانه و ضد انسانی موجود است. حزبی که در راس اعتراض جامعه برای سرنگونی و تغییر قرار گرفته است. چنین حزبی با چنین موقعیت و مختصاتی میتواند به تصرف قدرت خیز بردارد…. قرار نیست ما رهبران خوب حزب خودمان باشیم. باید رهبران روشن بین جامعه باشیم…. مساله این است که در پس این تحولات٬ قبل از فرجام نهایی آن ما توانسته باشیم قدرت را از آن خود و طبقه خود کرده باشیم … ) آنچه که آقای جوادی به هوادارانش گفته است به هیچ وجه چیز تازه ای نیست و تمام گروههای مارکسیست و غیر مارکسیست مانند ایشان خود را رهبر و ولی فقیه طبقه کارگر و وارث حکومت و تاج و تخت می دانند و برای کسب آن تلاش می کنند و مسابقه ترور و اعدام مجاهدین خلق و حکومت اسلامی نیز مبارزه برای کسب قدرت سیاسی و تصاحب ثروتهای کشور و مردم ایران بود و است.
 در ادامه آقای جوادی پرده یک راز! را به کنار می زند و چنین می نویسد: ( … اجازه بدید پرده از رازی برای شما بردارم. یک نقطه قدرت حزب اتحاد کمونیسم کارگری این است که بر مواضع و چهارچوبهای سیاسی پراتیکی کمونیسم منصور حکمت متکی است. ما در این مدت چند سال راه طولانی ای را طی کردیم…. ما خودمان معتقدیم که نیروی تحزب یافته کمونیسم کارگری ما هستیم. قطعنامه این را میگوید. بیانیه هایمان این را میگوید…. ) عجب رازی!؟ و عجب استدلالی؟!
و آقای جوادی در مورد دورنمای رؤیای شیرین کسب قدرت سیاسی چنین می نویسد: ( … یک تز اصلی این قطعنامه این است که رژیم اسلامی در بن بستی لاعلاج قرار دارد. این یک تز پایه ای کمونیسم کارگری منصور حکمت در قبال رژیم اسلامی است. جمهوری اسلامی در بن بست خرد کننده ای قرار گرفته است … تصور خامی است که اگر باور کنیم که چون تحولات مادی جامعه به نفع جنبش ماست نتیجتا ما خود به خود و اتوماتیک میتوانیم صاحب قدرت سیاسی شویم. نمیتوانیم حساب کنیم چون کمونیستها آدمهای شریفی هستند٬ خواست مردم کارکن و زحمتکش را مطرح میکنند٬ چون پرچمدار آزادی٬ برابری و رفاه همگان هستند پس صاحب آتی قدرت سیاسی در جامعه خواهند بود….) به آقای علی جوادی که گویا در رشته اقتصاد هم تحصیل کرده اند یادآوری می کنم که بحران اقتصادی و سیاسی جزو ذاتی نظام سرمایه داری است و بحران در حکومت اسلامی ایران یک استثناء نیست و به علاوه مگر مارکسیستها خودشان در بحران نیستند؟! آقای جوادی با نگاهی به دور و بر خودش پی می برد که طبقه کارگر در چه وضع اسفناکی قرار دارد و بدتر از آن سرنوشت حزبی است که منصور حکمت آن را ایجاد کرد! مشکل مارکسیستها این است که حرص قدرت طلبی آنها را به موجوداتی خودفریب و خیالپرداز تبدیل کرده است و دنیا را آنطور که خودشان دوست دارند بیان می کنند. نه تنها در حزب آقای علی جوادی بلکه در هیچ حزب مارکسیست دیگری هیچ خبری از رعایت اصول سوسیالیسم و احترام به حقوق مردم نیست و مطالعه آثار سوسیالیستی وجود ندارد و هواداران تشکیلاتهای مارکسیست مانند حزب الهی هایی هستند که خودشان مستقلانه فکر نمی کنند بلکه منتظر صدور فرمان سیاسی رهبری هستند تا برای اثبات موجودیت خود بطور انفعالی بر علیه یک عملکرد جنجالی حکومت آخوندی شلوغ و پلوغ راه بیاندازند! بطور مثال بعد از خودسوزی یک پناهنده ایرانی در آمستردام حزب آقای جوادی نیز طبق فرهنگ مرده پرستی ایرانی به میدان آمد و اعلام کرد که قصد دارد تا در شهر لاهه و در مقابل پارلمان هلند ضمن تظاهرات با چند نماینده پارلمان هلند ملاقات کند! و از آنان تظلم خواهی بکنند! به این می گویند سیاست اپورتونیسم مرده خواری! زیرا اینان همیشه در مقابل مشکلات مردم به کناری می ایستند و وقتی که اتفاقی می افتد به میدان می آیند و طلب ارث می کنند! تشکیلاتی مانند تشکیلات آقای جوادی در خدمت مردم نیستند بلکه تلاش می کنند تا مردم را با شعبده بازی سیاسی به خدمت خودشان در بیاورند و بر سرنوشت و ثروت کشور و مردم ایران مسلط شوند و سوسیالیسم و ایجاد یک جامعه آزاد و برابر با مارکسیسم هیچ قرابتی ندارد زیرا کسانی که برای مردم هیچ حق و حقوقی قائل نیستند نمی توانند سوسیالیست و طرفدار مردم باشند. به قول رزا لوکزامبورگ: (…..این وظیفهً تاریخی پرلتاریا است که هر گاه قدرت سیاسی را بدست آورد، بجای دمکراسی بورژوایی، دمکراسی سوسیالیستی را بنشاند و نه آنکه هر گونه دمکراسی را از میان بردارد…….آری دیکتاتوری ! اما این دیکتاتوری در نوع بکارگیری دمکراسی و نه در از بین بردن آن تشکیل می شود که بدون دخالت با انرژی و قاطع در حقوقی که در مناسبات اقتصادی جامعه سرمایه داری تحصیل شده اند، تحول سوسیالیستی نمی تواند متحقق گردد. اما این دیکتاتوری باید توسط طبقه کارگر و نه یک اقلیت کوچک و پیشتاز بجای طبقه کارگر اعمال شود. این بدان معناست که این دیکتاتوری باید در هر گام خویش محصول شرکت فعال توده ها بوده و باید تحت تأثیر بلاواسطهً آن و نیز کنترل همه جانبهً افکار عمومی قرار داشته و از آموزش سیاسی رشد یافته تودهً خلق پدید آید….) اما در فرهنگ سیاسی یک مارکسیست ایرانی ” آموزش سیاسی رشد یافته تودهً خلق ” نه تنها وجود ندارد بلکه مارکسیستهای ایرانی اصولأ برای آموزش اصول سوسیالیسم و تمرین آن هیچ ارزشی قائل نیستند و به طبقه کارگر به عنوان نیروی پیاده نظام نگاه می کنند تا خود را به حکومت برسانند! مارکسیست ایرانی عاشق دیکتاتوری است و مانند بلشویکهای روس دمکراسی را دشمن خود می دانند و نه تنها برای کنترل مردم بر عملکرد حکومت خودشان هیچ ارزشی قائل نیستند بلکه با نگاهی به ماهیت احزاب مارکسیست ایرانی پی می برید که رابطه رهبری و هوادار یک رابطه یک طرفه و از بالا به پایین و مرید و مرجع است! بدینترتیب جایگزینی حکومت ولایت مطلقه آخوندی با حکومت ولایت مطلقه مارکسیستی دادن حکومت از دست راست به دست چپ است!
نادر احمدی
http://www.rahaii.weebly.com/
http://www.azadi-b.com/J/2011/05/post_108.html