فضائی که بر اثر اعتراضات و اعتصابات کارگری ایجاد شده است، فعالین و رسانههای مختلفی را به اظهارنظر درباره مسائل جنبش کارگری کشانده است. در همین یکی دو هفته، چه قبل و چه بعد از اول مه، و چه بخاطر فرارسیدن این روز و چه بخاطر اعتراض قدرتمند کارگران پتروشیمیهای ماهشهر، شاهد دهها مطلب مختلف بودیم. یکی از این مطالب مصاحبه رادیو دویچه وله(١)، تحت عنوان “سایه سرکوب بر اعتراضهای کارگری” با محسن حکیمی از اعضای “کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری”(٢) است.
جنبش کارگری؛ سرکوب، ارعاب و دیگر هیچ!
مصاحبه کننده با رجوع به مشاهدات خود به اعتراضات کارگری در ایران سئوالاتی را مطرح میکند تا بلکه جوابی از محسن حکیمی بشنود. ایشان در فاز یأس و ناامیدی است و پا تو یک لنگه کفش کرده که خبری نیست. در جواب تک تک سئوالات مصاحبه گر جوابهای ایشان حامل همان پیغام است: در ایران جنبش کارگری سرکوب شده، جمهوری اسلامی بر جنبش کارگری کنترل دارد، طبقه کارگر فاقد آگاهی طبقاتی است و هیچ خبری از اعتراض واقعی کارگری نیست.
ایشان از آنچه که واقعا در جامعه جریان دارد و همه بر آن اذعان دارند نمیتواند بگریزد اما جواب عجیبی میدهد. مصاحبه گر میپرسد: “اما ما شاهد تجمع و تظاهرات کارگران علیه قراردادهای تبعیضآمیز، تعدیل یا اخراج و حقوق معوقه خود نیز هستیم. آیا معنای این حرکتها، خودآگاهی کارگران و سازماندهی یا مدیریت اعتراضها نیست؟” ایشان جواب میدهد: “درست است که کارگران پس از اخراج یا حقوق معوقه جلوی استانداری، دفتر رییس جمهور یا اداره کار میروند، اما معمولا دستشان به جایی بند نمیشود.” محسن حکیمی با این حکم عجیب و غریب درجه اعتراضات کارگری را با درجه موفقیت آنها در جواب گرفتن به مطالبات آنها میسنجد! میگوید: “تجمع چند هزار نفره کارگران پتروشیمی ماهشهر و خواباندن کار توسط آنها به مدت ده روز، فعلا با قول و قرارهمراه شده است. تاکید میکنم قول و قرار، زیرا هنوز دستاورد قطعی ندارد. میدانید که خواست معترضان این بود که استخدام رسمی شوند و مدیر عامل پتروشیمی به آنها قول داده که این خواست را سهماهه عملی کند. حتی اگر فرض بگیریم که این وعده متحقق شود، این را نمیتوان در قیاس با گستردگی اعتراضهای کارگری، عمومیت داد و گفت که مقاومتها به نتیجه رسیدهاند.” این را در رابطه با اعتراضات کارگران پتروشیمیها میگوید که در این دوره جنبش کارگری را وارد یک فاز اعتراضی بسیار حساسی کرده است. سراسر مصاحبه این حال و هوا را دارد.
کسی که وضعیت اعتراضی جامعه و مشخصا وضعیت اعتراضات کارگری را دنبال کرده باشد، میداند که گفتههای محسن حکیمی کوچکترین اعتباری ندارند. مگر اعتراض کارگری چه موجودات شاخداری هستند که اعتراضی چون اعتراض کارگران پتروشیمیهای ماهشهر، که وکیل و آخوند و کارفرما و حراست را به تته پته انداخته بود، اینچنین دست رد بر سینه میخورد؟! اگر اعتراض به قرارداد موقت و شرکتهای پیمانکاری اعتراض نیست، کارگر باید وارد چه فازی بشود که کردیتی برای اعتراضش بگیرد؟ همین محسن حکیمی که این چنین با اعتراضات کارگران تحقیرآمیز برخورد میکند، با آغوش باز به طرف وعده حراست و مدیرعامل ایران خودرو رفت که از ترس گسترش اعتراض کارگران، وعده ایجاد شورای اسلامی کار به آنها داد. همین محسن حکیمی که در این مصاحبه اش درباره بی آگاهی طبقاتی کارگران حرف میزند، در سالهای اولیه ابراز وجود علنی خود، جنگ روانی بر علیه تلاش برای ایجاد تشکل کارگری راه انداخته بود و با شلوغ کردن رتوریک “سرمایه ستیزی کارگران” و “لغو کار مزدی” و با عنوان کردن جا و بیجا “خود کارگر بودن یعنی مسلح بودن به آگاهی طبقاتی!” هرگونه تلاش برای ایجاد تشکل کارگری از جمله سندیکای واحد و سندیکای نیشکر هفته را تخطئه میکرد. اکنون چه چیزی تغییر کرده که تلاش کارگران برای عقب راندن جمهوری اسلامی را که حتی بی بی سی و رادیوی دولتی آلمان هم آن را دیده و اقرار میکنند، در تحلیلهای ایشان تخطئه میشوند.
دستگاه فکری وارونه
در دستگاه فکری محسن حکیمی، فرد کارگر نسخه چپ نمای انسان مستضعفی است که باید به دادش رسید. و وقتی صحبت از طبقه کارگر و جنبش کارگری میشود، همه چیز وارونه میشود. کارگر برای داشتن دستهای پینه بسته تقدیس می شود! کارگر را عضوی از طبقه و جنبشی نمی توان در این دستگاه فکری دید که باید با اعضای دیگر آن متحد شود تا بتواند تغییراتی را در وضع خود و همچنین جامعه ایجاد کند. این اتحاد در دنیای واقع توسط فعالین کارگری و تشکل کارگری صورت می گیرد. وقتی مصاحبه گر از “آگاهی طبقاتی و صنفی نزد طبقه کارگر” ایران میگوید، ایشان انکار میکند که چنین چیزی “فعلا” وجود دارد. وقتی که در این جامعه از هر گوشه و کناری کسانی که به عنوان نمایندگان همین کارگران، کسانی که در روز خودش اعتصاب سازمان دادند، کارگران را متشکل کردند، بعنوان نمایندگان کارگران به رژیم تحمیل شدند، قطعنامه صادر میکنند و حرف دل کارگران را مطرح میکنند، محسن حکیمی در برابر آنها میایستد. وی به شهادت یک دهه نوشته نه تنها کوچکترین جایگاهی برای تحزب کارگری و فعالین کارگری قائل نیست، بلکه در این مدت بطور مرتب بر علیه این تلاش کارگران مجاهدت کرده است. حزب را ماشین قدرت گیری بورکراتها جا می زند و فعال کارگری را “الیت” می داند. کسی که جایگاهی برای تحزب کارگری و فعال و پیشرو کارگری قائل نباشد، قاعدتا باید منتظر “آگاه” شدن تک تک کارگران باشد تا بتواند تلاش جنبش کارگری را قبول کند. و این همان چیزی است که آزادی جامعه و کارگران را عملا به روز قیامت موکول میکند!
می گوید: “مشکلات، جان کارگر را به لب میرسانند و او میداند که در این تجمع میتواند باتوم بخورد، دستگیر شود و هزینههایی به خانوادهاش تحمیل شود. اما ناچار است.” همیشه اینجوری بوده. کارگر که چریک نیست اسلحه بدست مبارزه کند! این کار فعال کارگری و حزب و تشکل کارگری است که این “از سر ناچاری” را کانالیزه کند و سمت و سو بدهد. و درست از این سر است که میگویم دستگاه فکری ایشان وارونه است. اعتراض را میبیند اما تلاش فعال و تشکل کارگری برای میوه دادن این اعتراض را تخطئه میکند.
جمهوری اسلامی با اوین و کهریزک، با حراست و شورا و انجمن اسلامی کار و بسیج کارگری، با استفاده از تفکر توده ایستی فعالینی در بین جنبشهای اجتماعی در مقاطع مختلف، با سپاه و بسیج و ارتش، با ولی فقیه و هزار و یک نهاد سرکوب با کارگران و فعالین کارگری درافتاده، اما نتوانسته است خیال خود را در قبال جنبش کارگری راحت کند. کارگری که در همین یکی دو ماه گذشته، به هر ناظر واقع بینی قدرتش را ثابت کرده و در نتیجه همه روز جهانی اش را، حال به دروغ و یا با چشم داشت، ارج مینهند، با سرکوب نمی توان جواب مطالباتش را داد!
اعتراض کارگری
محسن حکیمی اعتراض کارگران را دفاعی میخواند و ضمنی تحقیر میکند و از آنجا نتیجه میگیرد که این اعتراضات بر اثر فشاری است که بر کارگران وارد میشود. کسی که دلش برای همین کارگر میطپد و منصف هم هست، این اعتراضات را یک پله ارتقاء میدهد و قدم بعدی را سنجیده و با درسگیری از همین اعتراض بر میدارد. اعتراض دفاعی اگر بتواند مومنتوم بگیرد و به درست رهبری بشود، به اعتراض تعرضی ارتقاء خواهد یافت. فشار روزکار ١٢ تا ١۶ ساعت باعث اعتراض شد و بدنبال آن اعتراض برای تثبیت روزکار ٨ ساعت اول مه را خلق کرد و به دنبال خود اول مه را خلق کرد. اعتراض به وضعیت غیرانسانی کارگران در نساجیهای منچستر و یورکشایر و ماشین شکنیهای اولیه و غیره، در ادامه به جنبش حق رأی و چارتیسم و غیره منجر شد. اعتراض به وضعیت غیرانسانی کار در معادن آمریکا، تشکلهای کارگری را بدنبال داشت. در این دوره از حیات جنبش کارگری در ایران که حقوق کارگران را هم مثل بچه آدم و سر موقع نمیپردازند، انتظار اینکه یک اعتراض از طرف کارگران برای سرنگونی جمهوری اسلامی، با همین عنوان، با اسم و مشخصات کارگران کارخانجات مشخصی صورت بگیرد، اگر یک جوک نباشد، یک بهانه برای تخطئه تحرکات کارگری است.
مردم ایران در اعتراض به فشار رژیم شاه و دم و دستگاه ساواک، گفتند شاه سلطنت کند، حکومت نکند. چند ماه بعد، به چیزی کمتر از رفتن شاه رضایت نمیدادند. مردم سوریه همین امروز که در انقلاب هستند، اعتراضشان را به همین شیوه شروع کردند و اکنون به چیزی کمتر از رفتن بشار اسد و حکومتش رضایت نمیدهند. در مصر هم همین اتفاق افتاد. به نظر من این اکنون فونکسیون اعتراضات، چه کارگری و چه در خیابانها است.
در وضعیت ایران و با موقعیتی که جمهوری اسلامی در آن است، اگر کارگران بتوانند اعتراضات خود را برای افزایش دستمزد هم سطح با نرخ تورم و همسطح با خط فقر واقعی در جامعه هماهنگ و متحد کنند، اگر بر سر پرداخت دستمزدهای پرداخت نشده هماهنگ و متحد کنند، جمهوری اسلامی میافتد. به همین سادگی! این را خودشان، از خامنهای و خاتمی تا رادان و دیگر سرکردگان نیروهای انتظامی شان گفتهاند.
چه چیزی عوض شده است؟
وقتی محسن حکیمی درباره خفقان و شرایط گورستانی حرف میزند، این را یک موقعیت جاودانه میپندارد که گویا باید دستی غیبی بیاید و این شرایط را بنفع کارگران تغییر بدهد. میگوید “به طور کلی و به دلیل این که از نظر تاریخی طبقه کارگر ایران همیشه در یک فضای اختناق و خفقان زندگی کرده … شرایطی نداشتهایم که کارگران ایرانی نگاه خود را ارتقا دهند… پس از انتخابات نیز فضا خیلی تنگ شده و طبیعی است که کارگران در این اوضاع مجالی برای رشد نداشته باشند. شرایط فعلی، ادامه همان شرایط قبلی است، مضاف بر آن که فضای خفقان تشدید شده است.” منتها این دیگر یک داده است که اعتراض کارگری در ادامه میتواند به متشکل شدن کارگران بیانجامد و آزادیهای سیاسی و کنار زدن خفقان را بدنبال خود بیاورد. بحث او اما اینست که اعتراض نمیشود و یا اعتراضاتی که دیگران در باره اش غلو میکنند ناچیزند! برای اینکه “علتاش عدم تشکل و عدم سنت سازمانیافتگی است.” این نکته را بگویم که این از کشفیات محسن حکیمی نیست که چون کارگران تشکل ندارند و سازمان یافته نیستند، پس مبارزه شان تأثیر کمتری دارد! این را نیز بگویم که ایشان از سازمان نیافتگی کارگران یک اصل میسازد. توجه خواننده را به عبارت “عدم سنت سازمان یافتگی” جلب میکنم. این به نظر من خاک پاشیدن، چه عمدا و چه سهوا، به چشم جامعه است که گویا سازمان نیافتگی کارگران در ایران “سنت” است! درباره این موضوع فعلا همین اشاره بس است.
اما اگر کسی کارهای محسن حکیمی را دنبال کرده باشد، متوجه میشود که آن ظاهر شاداب و آن امیدواریای که با آن ابراز وجود علنی کرد، کاملا ناپدید شده است. کارگران ایران امروز پراکندهتر (نامتشکل) از سال ٨٢ و ٨٣ که ایشان با سخنرانی در محافل کارگری و نزدیکی به محمود صالحی و تعدادی دیگر از فعالین کارگری فعالیتش را در سطح علنی شروع کرد، نیستند! ایشان امروز به یاد این موضوع افتاده است که خبری نیست و کاری نمیشود کرد. محسن حکیمی با نزدیکی به محمود صالحی و تعدادی از فعالین کارگری دیگر و با پیش بردن کار ترجمه این دوستان، بعنوان فعال کارگری جا زده شد. نظرات خود را ابتدا از فعالین کارگری پنهان کرد و با آفتابی شدن نظرات آنارشیستی اش درباره تشکل پذیری کارگران و نقش فعال کارگری در این بین، حزب طبقه کارگر، تشکل کارگری، “ضدسرمایه” نوع آنارشیستی، لنین و شوروی و غیره، سریعا در بین فعالین کارگری منزوی شد. محسن حکیمی امروز مثل هر روشنفکر دیگری که در صدد پیوند با کارگران بود، سر جای واقعی خودش قرار گرفته است. بر این کلاف سر در گم، پرونده استقبال از اهداء شورای اسلامی کار از جانب مدیرعامل جنایتکار ایران خودرو هم افزوده شده بود. تخطئه و هیچ شماردن اعتراض کارگران هم افزوده شد. اگر فکری بحال خود نکند زمان زیادی طول نخواهد کشید که حتی جواب تلفن رادیو آلمان را هم برای مصاحبه نخواهد داد.
توضیحات
ــــــــــــــ
(١) محسن حکیمی بر نسخهای از این مصاحبه که در سایت “کمیته هماهنگی …” درج شده است، توضیحاتی آورده که نکات مورد بحث من در این نوشته را شامل نمیشوند.
(٢) “کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری” با “کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری” فرق میکند و در بین فعالین کارگری اولی را بیشتر با عنوان “کمیته هماهنگی لغو کار مزدی” میشناسند تا با دومی اشتباه نشود.