گرایشات درون جنبش کارگری در کردستان

سخنرانی در نشست هفتم شورای کادرهای تشکیلات کردستان

فکر میکنم مظفر درباره  موقعیت واقعی طبقه کارگر و حزب حکمتیست  در جنبش کارگری  کردستان به تفصیل بحث همه جانبه ای را ارائه داد. ایشان در بحثش تلاش کرد نشان دهد که حزب حکمتیست علیرغم خط و سیاستهای کارگری و کمونیستی درست و تلاش زیاد برای جا انداختن خط سیاسی کمونیستی در درون جنبش کارگری هنوز در عمل  آن خط متمایز و کمونیستی در درون جنبش کارگری نمایندگی نمی شود. در نتیجه من فکر میکنم  ما در این زمینه هر چند بحث کنیم و یا سمینار داشته باشیم و جوانب این بحث را روشن نماییم به خیلی لحاظ و جهت ما را در موقعیتی قرار خواهد داد که جایگاه و تعلق سیاسی و طبقاتی ما را ثابت میکند. حزب ما سنگ بنا و فلسفه وجودی خود را از همین جا میگیرد. روشن کردن جوانب این بحث بما کمک خواهد کرد که نقطه تاکید هایمان را کجا بگذاریم.

 

شکل گیری گرایشات در جنبش کارگری

 شکل گیری گرایشات در درون جنبش کارگری ناشی از موقعیتی است که طبقه کارگر دارد آنهم بدلیل شرایطی است که سرمایه دار به طبقه کارگر تحمیل کرده است. طبقه سرمایه دار زندگی کارگر را به گروگان گرفته است. در نتیجه کار و زحمت کارگر ، سرمایه دار کرور کرور به جیب میزنند در حالیکه کارگر فقط بخاطر اینکه بتواند زنده بماند و نفس بکشد و زندگی بخور و نمیری را داشته باشد باید هر روزه مبارزه کند. علیرغم اینکه کارگر خود تمام ثروت و سامان جامعه را تولید میکند ولی خود از تمام نعمات جامعه محروم است و برای بهره مند شدن از حاصل حداقل امکاناتی که خود تولیدش کرده است ناچار است  برای بدست آوردن آن مبارزه کند. کارگر در مبارزات روزانه اش راههای متفاوتی را انتخاب میکند. طبقه کارگر علیرغم موقعیت مساوی و مشترکی که در تولید دارند ولی برای دست یابی به خواسته هایشان و بهرمند شدن از زندگی انسانی و رهایی از زندگی برده وارشان همیشه افق هایشان مشترک نیست و یک راه را انتخاب نمیکنند. همه  ما و طبقه کارگر، برای رهایی از شرایطی که از طرف طبقه سرمایه دار تحمیل میشود راههای متفاوتی از مبارزه را انتخاب میکنیم. نوع مبارزه کارگر گرایشات در درون جنبش کارگری را شکل میدهد. برای ما که سالها فعالین جنبش کارگری و جنبش های اجتماعی در کردستان بوده ایم مشاهده این گرایشات در کردستان ملموس تر است. عملکرد گرایشات در درون جنبش کارگری در مراحلی میتواند خیلی رادیکال باشد و تا رسیدن به خواسته هایش کوتاه نیاید. در مراحلی هم میتواند با تاثیر از گرایشات غیره کارگری و فضایی که به او تحمیل میشود نوع دیگری عمل کند که بر ضد منافع خودش باشد. طبقه کارگر برای نمونه برای رهایی از موقعیت فلاکتبارش و بدلیل فضای سرکوب و غالب بودن گرایشات ارتجاعی در جامعه به گرایشات ناسیونالیستی و رفرمیستی تمایل پیدا کند و یا حتی به مذهب و خدا توکل کند.

 از جمله گرایشاتی که در کردستان عمل کرده گرایشات آکسیونیستی و ناسیونالیستی را با الهام گرفتن از احزاب فعال در کردستان می توان نام برد. در دوره ای کارگران سرنوشت خود را به جنبش اعتراضی در کردستان گره زدند و رهایی خود را در پیروزی جنبش ناسیونالیستی و رسیدن به استقلال کردستان از راه جنبش مسلحانه میدیدند. یا به طبع گرایش آکسیونیستی ضد رژیمی و گرایش غیر کارگری و بورژوایی که سیاستهای خود را از احزاب چپ موجود در کردستان میگرفت سرنگونی رژیم که پرچم آن دست طبقه دیگری بود تلاش میشد به امرش تبدیل شود. در عین حال گرایش دیگری هم که عمل میکرد و در دوره هایی  خیلی هم قدرتمند بود گرایش کارگری و کمونیستی بود. گرایشی که راه رهایی کارگر و جامعه را در سوسیالیسم و برابری انسان و در لغو کار مزدی و ارزش اضافه می بیند.

 

ما در مورد گرایشاتی که در درون جنبش کارگری عمل میکند زیاد نوشته ایم و رفقای زیادی از ما در این رابطه حرف  زده اند و فکر نمیکنم که ما در این رابطه کم آورده باشیم. ولی خود نوشته های ما به چه میزان به خال زده است و یا بطور واقعی منعکس کننده شرایط و موقعیت طبقه کارگر و گرایشاتی که در درون طبقه کارگر عمل میکند بوده است خود جای سئوال بزرگی است. بخصوص در کشورهای استبداد زده مانند ایران بحث در مورد گرایشات درون طبقه کارگر کار ساده ای نیست. زیرا وقتیکه کارگر به وضع نابرابر و غیره انسانی خود اعتراض کند از طرف رژیم بعنوان نماینده بورژوازی ایران به وحشیانه ترین شیوه با اعدام، زندانی، شکنجه و اخراج  و … روبرو میشود. یا در شرایطی که کارگر حق ایجاد هیچ نوع تشکلی را ندارد و تشکلات کارگری از طرف جانیان سرمایه به خون کشیده میشود شکل گیری گرایشات  رادیکل کارگری کار سختی و حداقل شناخت از این گرایشات کار ساده ای نیست. وقتیکه شما در مورد گرایشات بحث میکنید لازم است که بدانید مشاهدات ما به چه میزان ملموس و یا متکی به فاکتهای واقعی است.

 در کشورهایی که حداقل آزادی تشکل موجود است بحث در مورد گرایشات و مشاهده عملکرد این گرایشات کار ساده تری است. برای روشن تر شدن بحث برای نمونه به جنبش کارگری در کشور انگیس اشاره میکنم. در جریان بحران اخیر، اتحادیه های کارگری کنفرانس سراسری اتحادیه ها را داشتند. در این کنفرانس شما میتوانستید جهت گیری گرایشات و آلترناتیو آنها برای بیرون آمدن از بحران را به واضوح مشاهده کنید. باب کرو بعنوان نماینده اتحادیه کارگران ترانسپورت و قطار راه حلش این بود که کارگران و مردم انگلیس نباید از قوانین این دولت تبعیت کنند و این فراخوان را به مردم میدهد. اینکه مردم و طبقه کارگر در انگلیس از فراخوان ایشان پشتیبانی میکنند یا نه مسئله دیگری است. یا در جواب به نمایندگان بخشهای دیگر اتحادیه که از رئیس بانک مرکزی دعوت میکنند که در رابطه با بحران اخیر برای کنفرانس توضیح دهد، باب کرو با این پیشنهاد مخالفت میکند و میگوید کسی که خود بانی بحران و تحمیل فقر به کارگران است حق شرکت در کنفرانس اتحادیه را ندارد و وقتیکه نمیتواند بقیه نمایندگان اتحادیه را قانع کند به محض حضور رئیس بانک در کنفرانس خود و هیئتشان به اعتراض کنفرانس را ترک میکنند. (اینکه بانکها خود به چه میزان عامل بحران است یا خود معلول بحران است باید جای دیگری به آن پرداخت.)

در حالیکه بخشی از نمایندگان اتحادیه ها از شرکت رئیس بانک مرکزی برای توضیح و توجیه بحران استقبال میکنند. همچنانکه در بالا اشاره کردم در کشوری مانند ایران که کارگران حق هیچ نوع تشکلی را ندارند باید در مورد گرایشات بیشتر متکی به تحلیل و حدس باشید تا فاکت مشخص. یا بعضا گرایشات حاشیه ای که در درون جنبش کارگری عمل میکنند را مبنا قرار دهید در حالیکه این گرایشات نقش جدی در این رابطه ندارند و یا به گرایشات اصلی درون طبقه کارگر بیربط اند. این گرایشات بدلیل اینکه بنام کارگر صحبت میکنند از طرف ما هم  مبنای تحلیل و ارزیابی  در جنبش کارگری قرار میگیرند.

ما بارها وقتیکه در رابطه با گرایشات نوشته ایم در خیلی موارد کمیته های هماهنگی، همبستگی و یا اتحادیه آزاد کارگران را مبنای نقد و ارزیابی قرار داده ایم. در این شکی نیست که این نهادها بر جنبش کارگری تاثیر دارند که من در ادامه بحثم به تاثیرات انها اشاره خواهم کرد. من در این بخش از بحثم تلاش کردم که نشان دهم که بحث و اظهار نظر در مورد گرایشات در جنبش کارگری در ایران و به طبع آن در کردستان کار ساده ای نیست و پیچیده تر از آن است که ما فکر میکنیم.

 

گرایشات و عمکرد آن در درون جنبش گارگری در کردستان

گرایشات  درون جنبش کارگری در کردستان با گرایشاتی که در سطح سراسری عمل میکند در عین حال در خیلی مورد مشترک هستند ولی بعضا با هم  تفاوت های دارند. در ۲ سطح میتوان این تفاوت را دید.

مهمترین آن پراکندگی طبقه کارگر در کردستان است. منظور از پراکندگی این است که طبقه کارگر مانند شهرهای بزرک ایران در صنایع بزرگ و در سطح هزاران نفری متمرکز نیستند. شاید با تاکید گفت که حداکثر تعداد کارگری که در یک مرکز کارگری در کردستان هست چند صد نفری بیشتر نیست. این مسئله خودش میتواند مانع جدی در راه ابراز وجود قدرتمند کارگران در تشکل های توده ایشان باشد. بقول مظفر علیرغم اینکه صدها هزار کارگر در کردستان در شرکتها و کارگاههای کوچک برده وارکار میکنند ولی در اصل بدلیل سرکوب وحشیانه تشکل کارگران در کردستان از طرف  رژیم و خود پراکندگی کارگران دست سرمایه دار را  برای تحمیل بردگی به طبقه کارگر را باز گذاشته است. در چنین شرایطی گرایشاتی که شکل میگیرد عموما محافظه کارانه است و بدرجات زیادی متاثر از جنبشهای غیر کارگری خارج از فعل انفعال و منافع  جنبش کارگری است.

تفاوت دیگری که میتوان به آن اشاره کرد حزبی بودن جامعه کردستان است. ما بارها بدرست گفته ایم که جامعه کردستان تحزب یافته است. در کردستان جنبش اعتراضی و رادیکال و برای دفاع از دستاوردهای انقلاب سال ۵۷ در مقابل ج.ا شکل گرفت. طبقه کارگر در کردستان در این جنبش نقش مهمی را داشت و بر این جنبش مهر خود را زد. ولی در عین حال گرایشات دیگر هم ضمن شرکت فعال در جنبش اعتراضی و انقلابی در کردستان بر جنبش کارگری هم تاثیرات خود را گذاشتند و متاسفانه در ادامه خود، گرایشات دیگر موفق شدند بدلیل غالب شدن جنگ مسلحانه در کردستان و متاثر شدن حزبی که بعنوان کمونیست و کارگر شناخته میشد از گرایشات ناسیونالیستی خواسته های جنبش کارگری را حاشیه کرد و در واقع گرایش ناسیونالیستی و حزب آن موفق شد که سیاستهای ناسیونالیستی را  بر جنبش اعتراضی تحمیل کند. جنبش کارگری هم نمیتوانست از آن متاثر نباشد. در حال حاضر هم علیرغم گذشت سه دهه از جنبش اعتراضی هنوز هم بدرجاتی از آن متاثر است. ولی تاتیرات آن در مراحل مختلف متفاوت بوده است. برای نمونه وقتیکه جنبش اعتراضی در کردستان پیروزی و قطبنمای خود را از راه جنگ مسلحانه و پیشمرگ شدن ممکن میدانست ( که خود جنگ مسلحانه و دست بردن طبقه کارگر به اسلحه امر ضروری است ولی در چه شرایط و با چه اهدافی جای بحث دیگری است) امکان نداشت که جنبش کارگری در کردستان از آن متاثر نباشد. بخصوص حزبی که در کردستان بنام کارگر و کمونیست ظاهر میشد چرخش بزرگی کرد و جنگ مسلحانه و پیشمرگایه تی همه آمال شد و در واقع گرایش ناسیونالیستی در آن حزب غالب شد و بر مبارزات طبقه کارگر تاثیرات مهمی را گداشت.  در عمل مبارزات کارگری و خواسته های طبقه کارگر در فعالیت های این حزب را حاشیه ای کرد.

 در واقع گرایش چپ در کردستان خود نقش به سزایی داشت در ناظر کردن سیاستهای ضدرژیمی و حتی ناسیونالیستی بر مبارزات کارگران  در کردستان. در نتیجه فعال کارگری در موقعیتی قرار میگرفت که برای اینکه مبارزاتش برسمیت شناخته شود لازم بود بدوا برادری خود را با جنبش مسلحانه ثابت میکرد و به جای اینکه فعال جنبش کارگری باشد و کارگران در محل کار و زندگیشان برای رفاه و شرایط بهتر در محل کار متحد و متشکل کند و حزبش هم تلاش میکرد که اساسا پایه های خود را به این جنبش وصل کند و خود آگاهی و توان مبارزاتی طبقه کارگر ارتقا دهد، فعالین و رهبران کارگری را از محل کار و مبارزه شان جدا میکرد و آنها را در هسته ها و حوزه های هوادارن سازمان میداد برای سرویس و خدمات دادن به جنبش مسلحانه در کردستان یا آنها را تشویق میکرد به پیشمرگ شدن. در این صورت بود که او را بعنوان فردی مبارز برسمیت میشناختند. متاسفانه جنبش کمونیستی و طبقه کارگر در کردستان رهبران و فعالین زیادی را قربانی گرایش ناسیونالیستی کرد.

 در واقع یکی از دلایل مهم شکل گیری گرایش ناسیونالیستی در جنبش کارگری همین مسئله بود. گرایش ناسیونالیستی با محدود شدن جنگ مسلحانه و نقد تیز و روشن گرایش ناسیونالیستی از طرف کمونیزم کارگری در کردستان به احزاب راست و چپ،  تا مقطع دهه ۹۰ و قبل از جنگ خلیچ بدرجات زیادی حاشیه ای کرد. لازم است که اینجا جوابی به رفیق سلام بدهم. دیروز ایشان اشاره کرد به اینکه، من گفته ام که ما دیگر مسئله ایی بنام ناسیونالیسم در کردستان نداریم. ما در سمیناری که قبلا در رابطه با بورژوازی کرد داشتیم گفتم که برای کارگر و سرمایه دار کرد در کردستان مسئله ملی موضوعیت خود را از دست داده است. منظورم این نبود که گرایش ناسیونالیستی در کردستان عمل نمیکند. طبعا تا وقتیکه مسئله ملی در کردستان حل نشود این مسئله همیشه بعنوان ابزار و پرچمی در دست بورژوازی علیه منافع کارگر و مردم آزادیخواه بکار گرفته میشود. همچنانکه مظفر هم در بحثش تاکید کرد منافع بورژوازی کرد و غیره کرد یکی شده است و مشترک میباشد در نتیجه مبارزه طبقه کارگر با بورژوازی کرد و دولتش نه بر سر مسئله ملی بلکه مستقیما در رابطه با موقعیت و شرایط فلاکت باری  است  که بورژوازی در سطح محلی و سراسری به این طبقه تحمیل کرده است. طبقه کارگر در کردستان در حال حاضر به این فکر نمیکند که جواب خواسته های خود را از راه مبارزه برای رسیدن به دولت ملی و خودی میگیرد.

 

تاثیرات حزبی بودن جامعه کردستان

احزابی که در کردستان فعال بوده اند تلاش کرده اند که سیاستهای خود را به سیاستهای جامعه تبدیل کنند.  احزابی که بنام کارگر و چپ صحبت کرده اند تلاش کرده  اند که خواسته های چپ  و کارگری را به پرچم اعتراضات کارگران و مردم  تبدیل کنند. احزاب راست  که مستقیما نمایندگی بورزوازی را کرده اند  تلاش کرده اند گرایش ناسیونالیستی را بخواست عمومی جامعه تبدیل کنند. بعد از جنگ خلیچ و برتری پیدا کردن ناسیونالیسم کرد در منطقه، احزاب چپ و راست کلا تاثیرات منفی روی جنبش کارگری در کردستان را داشته اند. از آن زمان علیرغم اینکه رهبران و فعالین کمونیست برای رسیدن کارگران به خواسته هایشان مبارزات زیادی را کرده اند ولی بدلیل اینکه گرایش ناسینونالیستی و آکسیونیستی قطب نمای سیاستهای احزاب فعال در کردستان بوده است متاسفانه نه تنها موقعیت کارگر و توان مبارزاتی آن در تقابل با رژیم هار سرمایه داری بالا نرفته بلکه بدرجات زیادی مبارزات آنها افول کرده است. زیرا که جنبش کارگری همیشه از سیاستهای احزاب فعال در کردستان تاثیر گرفته است. تاثیرات سیاسی حزب دمکرات بعنوان نماینده بورژوای کرد و ناسیونالیسم جای بحث زیادی نیست. این حزب همیشه در تقابل و علیه منافع کارگر عمل کرده و در واقع دشمن طبقاتی جنبش کارگری در کردستان بوده و هست. در مورد احزاب فعال چپ در کردستان و تاثیرات این احزاب بر جنبش کارگری من در بالا مختصرا اشاره کردم.

در حال حاضر هم در کردستان به تاثیر از این احزاب نهادهایی شکل گرفته که بنام طبقه کارگر و نیابت آنها در داخل کردستان فعالیت میکنند مانند کمیته های هماهنگی، پیگیری، اتحادیه آزاد کارگران و جمع های کارگری بی نام و نشان که وقتی به فعالیت و سیاستهای آنها نگاه میکنید آیینه بالا نمایی از تحرکات و سیاستهای  احزاب چپ در کردستان هستند. فعالیت و سیاستهای این نهادها علیرغم دلسوزی که به حال کارگر را دارند و مشغله آنها کارگر میباشد عینا کپی فعالیت و سیاستهای این احزاب میباشد. طبقه کارگر و جنبش کارگری در کردستان برای آنها ابزاری است برای دست یابی این احزاب به سیاستهایشان. اگر این احزاب در جریان عمل، گرایشی در درون جنبش کارگری در کردستان بودند این به خودی خود نه تنها اشکالی نداشت بلکه خیلی مثبت هم بود. ولی مشکل این است که این احزاب مدت ها است که از منافع کارگران فاصله گرفته اند و سیاست دیگری را که غیر کارگری میباشد را دنبال میکنند. برای این نهادها مانند احزابی که از آن متاثر هستند کارگر وقتی مهم است که  دارد در خیابانها آکسیون یا تظاهرات میکند و در این حالت است که مبارزه کارگری برای این نهادها معنا و جایگاهی را دارد. مبارزات ضد رژیم و سرنگونی طلب بودن کارگر تمام اهداف این نهاد ها و احزاب چپ در کردستان میباشد. اینکه سرنگون شدن رژیم هم به چه میزان در راستای منافع کارگر است و کارگر را در چه موقعیتی قرار خواهد داد زیاد مسئله نیست مهم این است که کارگر ضد رژیم باشد همین و بس.

در جریان اعتراضات سال ۸۸ که از طرف موسوی و کروبی جناح سبز بورژوازی ایران فرخوان داده شد و علیرغم اینکه کاملا علیه منافع کارگران بود ولی این نهادها به تاثیر گرفتن از این احزاب زیر فشار قرار گرفتند که کارگر را به خیابان آورند و سرباز بورژوازیش کنند که خوشبجتانه طبقه کارگر در کردستان با این سیاست ارتجاعی همراهی نکرد.

روی دیگر فعالیت این نهادها بیشتر شبیه سازمانهای خیریه است که برای خودشان دفتر و دستکی را به هم زدند و منتظر این میشوند تا کارگری اخراج و یا شلاق بخورد و غیره پشت سر هم اطلاعیه های محکوم میکنم یا باید آزاد شوند صادر میکنند. ولی اینکه فعالیتهای این نهادها به چه میزان در سوخت و ساز مبارزات کارگران موثر هستند، تا چه اندازه حلقه واسط اتحاد در درون طبقه کارگر هستند، یا در موقعیت طبقه کارگر تغییری را حاصل کنند یا اینکه اعتماد و توانایی کارگران را و خود آگاهی آنها را بالا ببرند ظاهرا امر این نهادها نیست. یا اینکه در پیشبرد و پیروزی طبقه کارگر در مبارزه اقتصادی کارگران که روزانه اتفاق میافتد و به چه میزان در نتیجه تلاش آنها سفره کارگران رنگین تر شده است شما در هیچ کجای فعالیتهای آنها مشاهده نمیکنید.

ولی گرایشی که ما نیز در جنبش کارگری آنرا نمایندگی میکنیم بعنوان کمونیستها و حکمتیستها علیرغم شفافیت و روشن بینی سیاسی که کاملا کارگری و کمونیستی است و در راستای منافع اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر است و بدرست گرایشات غیر کارگری این نهادها و احزاب چپ در کردستان را مورد ارزیابی و نقد قرار میدهد، درعمل تفاوت زیادی با عملکرد آنها نمیبینید. جریان ما که فلسفه وجودیمان رهایی طبقه کارگر است و باید بخش جدایی ناپدیر از گرایش رادیکال و کمونیستی درون جنبش کارگری باشیم چرا کارگران این تفاوت را بروشنی نمیبیند و یا سیاستهای این گرایش ملموس و قابل دسترس برای فعالین کارگری و کموبیستها نیست و بقول مظفر ما هم موقعیت بهتری از بقیه نداریم. در یک جمله چرا حزب ما نقطه اتکایی برای طبقه کارگر کردستان نشده تا  طبقه کارگر با خیال راحت و با اتکا به این حزب مبارزات خود را پیش ببرد. آیا واقعا مانع جدی سر راه ما این نهادها هستند؟ گرایشات غیر کارگری آنقدر قوی است که مانع فعالیت و دخالت گرایشات کمونیستی در سرنوشت مبارزات و زندگی کارگران، و  یا در فوکسیونها و پیشرویها و عقب نشینهای باشد؟  به نظر من ا ینطور نیست. وجود گرایشات دیگر و تاثیرات این نهادها بر جنبش کارگری واقعی است. ولی آنچه که عامل عدم پیشروی گرایش کمونیستی و کارگری است و نتوانسته  سیاستهای خود را بر مبارزات کارگران در کردستان ناظر کند این است چون در عمل مبارزات کارگران امر روزانه اش نیست  و مظفر به موارد خیلی زیادی  اشاره کرد که مسئله و مشغله اش نیست. باید ما به آن جواب دهیم. من همچنانکه به آن اشاره کردم مانع اصلی را در قوی بودن گرایشات دیگر نمیبینم. اگر موقعیت و جایگاه ما در جنبش کارگری بهتر از حال بود و سیاستهای حزب ما ناظر بود بر مبارزات کارگران بدون شک بخش زیادی از فعالین گرایشات و احزاب دیگربه جریان ما ملحق میشدند. بخش زیادی از این فعالین در غیاب ماست که به این گرایشات پیوسته اند چون گرایش کمونیستی و آلترناتیو آنها در موقعیتی نیست که به آن اتکا کنند و خیلی هم طبعی است به تشکل و یا نهاد قابل دسترس پیوست شوند. فعالین کارگری میبینند که این نهادها هستند تحرکاتی دارند از کارگر و مشکلات کارگران حرف میزند در اول ماه مه و یا هشت مارسها حضوری دارند در نتیجه میرود به آنها وصل میشوند. در حالیکه ما حتی جایی که حضور داریم  در خیلی موارد مانند آنها عمل کرده ایم در آکسیونهایمان و یا در نوع تشکلاتی که به شکل گیری آن تلاش کرده ایم که تقریبا مشابه همین نهادها بوده اند. در بهترین حالت ممکن است که ما در بعضی از فعالیتهای این نهادها شرکت نکرده باشیم. در نتیجه میخواهم بگویم که مشکل در رابطه با این نهادها نیست. مشکل ما جای دیگری است.

ما هم بعنوان حزب حکمتیست نتوانسته ایم که گرایش سیاسی کارگری و کمونیستی را در جنبش کارگری در عمل جاری کنیم و یا تلاش کنیم که در این موقعیت قرار بگیریم. تا کارگر به آسانی بتواند به آن اعتماد و اتکا و بخشی جدایی ناپدیری در فونکسینهای جنش کارگری باشیم. طبقه کارگر در این حالت میتواند به این حزب تکیه کند و متوجه میشود که اگر این حزب را از آن خود بداند زندگی اقتصادیش عوض میشود. میداند با بودن با این حزب میتواند در سرنوشت سیاسی جامعه تاثیر گزار باشد. در نتیجه ما هیچ راهی را نداریم تا وقتیکه در عمل خواست و پلاتفرم کارگران به سیاستهای روزانه این حزب تبدیل نشود و مسائلی که در حال حاضر کارگر با آن در گیر است و از آن رنج میبرد  به امر این حزب تبدیل نشود و پایه های حزب روی آنرا بنا نکنیم انتظار نداشته باشیم که موقعیت ما هم بهتر از حالا بشود. ما درست است که روزانه در مورد موقیت طبقه کارگر از موقعیت شغلیش، دستمزدش، اخراج و غیره نوشته ایم. ولی برای جا انداختن سیاستهایمان و غیره با کلی ابهام روبرو هستیم. ما تنها نمیتوانیم با نوشتن و گفتن، سیاستهای خود را به سیاست فعالین کارگری و طبقه کارگر تبدیل کنیم. کارگر به مادیات زندگی خود مانند همه فکر میکند و حزب  به چه میزان به مادیات زندگی او وصل است فکر میکند و در همین رابطه است خود را و سرنوشتش را به این حزب وصل میکند. این ها مسایلی است که کمیته کردستان لازم است روی آن خم شود و در جزئی ترین  شکلش برای آن نقشه داشته باشد و آنرا به امر روزانه خود تبدیل نماید. در غیر این صورت صد سال دیگر هم اگر ما به خودمان بگویم کمونیست هستیم منافع کارگر منافع ماست ما نماینده گرایش رادیکال و کارگری هستیم باز هم موقعیت ما عوض نمیشود مگر اینکه پایه های این حزب، سیاستهایش و مشغله هایش طبقه کارگر باشد و نبضش با نبض طبقه کارگر بزند.