مرگ بن لادن و سرعت گرفتن افول اسلام سیاسی / مصاحبه انترناسیونال با کاظم نیکخواه

انترناسیونال: کاظم نیکخواه بن لادن کشته شد. اهمیت این رویداد را شما چگونه می بینید؟

 

کاظم نیکخواه: بن لادن همانطور که در اطلاعیه حزب کمونیست کارگری آمده تجسم تروریسم به مفهوم دقیق کلمه بود. تروریسم همیشه ابزار کشتار بیرحمانه انسانها بوده است. سازمان های تروریستی معمولا هدف اعلام شده خود را کشتن نیروهای دشمن اعلام میکنند. اما بن لادن و القاعده همه کس از کودک و مرد و زن و پیرو جوان بجز “افراد خودی” را هدف کشتار و ترور تعریف کرده و نه فقط جنایات بسیاری طی این چند ساله اخیر کرد بلکه این را پنهان نکرد و نمیکرد که اگر میتوانست بیشتر میکشت. در هرجا که میتوانست میکشت. و هنوز هم این نگرانی وجود دارد که القاعده در گوشه و کنار جهان دست به جنایات بیشتری بزند. برای این نوع تروریسم هر انسانی در هرجایی تارگت و هدف ترور است. این یعنی تروریسم به مفهوم دقیق کلمه. بن لادن و القاعده طی دهه اخیر کل جهان را برای همه انسانها نا امن کردند و دوره ای را رقم زدند که باید نام آنرا عصر ترور نام نهاد. القاعده اما تنها گروه تروریستی اسلامی در این دوره نیست. این دوره ترور با کشتار حدود ٢٠٠ هزار نفر در الجزایر توسط جریانات تروریستی اسلامی در اوایل دهه نود قرن پیش شروع شد.و بعد جنایات متعددی را توسط گروه های رنگارنگی در کشورهای مختلف شاهد بوده ایم. اما القاعده تنها سازمانی است که رسما هدف خودرا کشتار انسانها تعریف و اعلام میکند و کشتن بی رحمانه انسانها در هر گوشه ای از جهان و از هر جنس و سن و نژاد را امر مقدس جنبش اسلامی تعریف میکند. به همین دلیل برای بسیاری و میتوان با قطعیت بگویم برای اکثریت مردم جهان حذف بن لادن از صحنه جهان خوشحال کننده است. طبعا سازمان القاعده با این ضربه تمام نخواهد شد. فکر نمیکنم بن لادن نقش مستقیمی در هدایت القاعده در سالهای اخیر ایفا میکرده است. او بیش از هر چیز نقش سمبلیک و روانی و ایدئولویک داشت. القاعده سازمانی بسیار پیچیده و قدرتمند و غیرمتمرکز است. پیوندها و ارتباطات گسترده و قدرتمندی با نهادهای مختلف در گوشه و کنار جهان و با بخشهای مختلف الیت قدرت در کشورهای مختلف دارد و گرچه در سالهای اخیر بسیار تضعیف شده و ضربات متعددی خورده است اما هنوز تا نابودی فاصله دارد. این سازمان تا آنجا که بتواند به جنایاتش ادامه میدهد. اما  با مرگ بن لادن ضربه ای کاری خورده است که نمیتواند از آن سربلند کند و در قدم اول به احتمال زیاد شقه شقه شده و زیاد طول نخواهد کشید که متلاشی خواهد شد.

 

اما اهمیت این رویداد فقط به القاعده و حتی به گروه های تند رو و تروریست محدود نمیشود. کل جنبش اسلامی با قتل بن لادن تضعیف خواهد شد. بن لادن در اذهان بسیاری، به سمبلی برای قدرتمندی اسلام و شکست ناپذیری جنبش های اسلامی در برابر غرب تیدیل شده بود. مرگ او این فضای “مساعد” روانی را برای کل جنبش اسلامی که پیش از این نیز به حضیض افتاده بود کور میکند. میرندگی آنها را جلوی چشم میگذارد. سربازگیری آنها را با مانع روبرو میکند. و برعکس امیدواری به پایان دوره تروریسم و جنگ تروریستها را در میان مردم جهان تقویت میکند. برای نیروهای انسان دوست و ضد تروریسم فضای مساعد تری برای نیروگیری و رشد ایجاد میکند.

 

اینها طبعا تاثیرات خود بخود این رویداد است. اینکه واقعیت چگونه پیش رود بستگی به نقش نیروها و جنبشهای مختلف دارد. جنبش اسلامی سعی میکند از این رویداد بهره برداریهای خودرا بکند و فضای جوامع را تحت الشعاع قرار دهد. سعی میکند چند صباحی تعصبات را دامن بزند و دست به ترورهای جدیدی بزند و غیره. حکومت آمریکا هم سعی میکند از این رویداد برای امر و مصالح خود استفاده کند و در جهت سیاستهای سلطه جویانه خود از آن استفاده نماید. اما همانطور که اطلاعیه حزب هم تاکید میکند هیچکدام از این دوسوی جنگ تروریستها برد چندانی از این نوع تلاشها نخواهند داشت. سیاستهای آمریکا قبل از این شکست خورده و طراحانش که اساسا نئوکنسرواتیستها بودند با سرشکستگی به حاشیه رانده شدند. سیاستهایشان در عراق و افغانستان نفرت و خشم مردم و بویژه مردم آمریکا را بدنبال داشت. نقشه های بسیار شومی داشتند که خوشبختانه و با مخالفت و اعتراض مردم متمدن جهان عملی نشد و شکست خورد و دیگر بسادگی قابل ترمیم و بازگشت نیست. حتما در رقابتهای انتخاباتی آمریکا حزب دموکرات و اوباما میتوانند از کشتن بن لادن به نفع خود استفاده کنند. اما کسی نمیتواند از این پیروزی کل رسوایی و شکست سیاست نظم نوینی را جبران کند و دوباره جلو بکشد. در این تردیدی نباید داشت.

 

انترناسیونال: در اطلاعیه حزب در این مورد به افول اسلام سیاسی اشاره شده و اینکه این رویداد روند افول اسلام سیاسی را تسریع میکند. آیا منظور اینست که اسلام سیاسی دیگر بازیکن صحنه سیاسی نخواهد بود؟ منظور از افول اسلام سیاسی چیست؟

 

کاظم نیکخواه: افول اسلام سیاسی از خیلی وقت پیش از این شروع شده بود. بگذارید اول خیلی کوتاه یادآوری کنم که عروج و به میدان آمدن اسلام سیاسی در این دوره که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران شروع شد، محصول جنایت بار و ضد بشری سرمایه داری غرب است. دولتها و سازمانهای اطلاعاتی غرب و در راس آنها آمریکا، برای عقب راندن چپ و آزادیخواهی و همچنین مقابله با رقبای بلوک شرق و شوروی، دستجات اسلامی عقب مانده و کپک زده و متعفن و ضد بشررا از زیر خاک بیرون کشیدند، پروبال دادند، خیلی ها را اساسا خلق کردند، آموزش دادند، حمایت کردند، مسلح کردند و به میدان فرستادند. اینها امروز فاکت است. خمینی توسط غرب به جلوی صحنه رانده شد، القاعده توسط سیا و دولت آمریکا خلق شد، دستجات اسلامی در افغانستان توسط غرب سازمان داده شدند، طالبان توسط غرب و هم پیمانان پاکستانی اش ایجاد شد. و فکر نمیکنم استنثائی در این زمینه در این دوره وجود داشته باشد. به میدان آمدن و قدرت گرفتن این جنبش کثیف تشنه خون و مرگ، متحجر، ضد زندگی، ضد کمونیسم، و ضد علم و ضد انسانیت، تاریخ را واقعا برای یک دوره میشود گفت عقب راند. ارزشها را پایین آورد. گفتمان ها را تغییر داد. بشر و زندگی و منزلت انسانی را کم رنگ کرد. نه فقط در حوزه عمل این جنبش اسلامی، بلکه در اقصا نقاط جهان نیروهای پیشرو  و سکولار و انسان دوست مجبور شدند در آخر قرن بیستم و اول قرن بیست و یک برای چیزهایی جدال کنند که در اول قرن بیست و بعضا حتی یکی دو قرن پیشتر از آن بعنوان دستاورد تثبیت شده بشر جا افتاده بود. یا برسمیت شناخته شده بود. خود ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و اینکه ما مجبوریم علیه اعدام و سنگسار و ترور و صیغه و ازدواج کودکان و شکنجه و آپارتاید جنسی و زندگی زیر خط فقر مبارزه کنیم یک نمونه گویاست. اینکه چپها و کمونیستها مجبور شدند حتی در اروپا و آمریکا علیه قوانین شریعه و ختنه دختران و قتلهای ناموسی و حجاب کودکان و امثال اینها مبارزه کنند یک نمونه دیگر است. هنوز هم این جدال تمام نشده است. بهررو با فروپاشی بلوک شرق و پایان جنگ سرد و مشکلاتی که جنبش اسلامی برای خود سرمایه داری غرب ایجاد کرد، تاریخ مصرف این جریانات هم برای غرب تمام شد و از اینجاست که شاهد این هستیم که جنبش اسلامی وارد فاز تروریسم و کشتار بی رحمانه میشود و یا بهتر است بگویم این ظرفیت قدیمی خودرا تماما به کار میگیرد. تروریسم برای جنبش اسلامی نبرد مرگ و زندگی بود. منظورم اینست که برخلاف آنچه برخی رگه های این جنبش مثل سران جمهوری اسلامی در ایران تبلیغات میکردند من فکر نمیکنم که اینها آنقدر کودن بوده باشند که این چشم انداز را بطور واقعی مقابل خود میدیدند که روزی جهان را اسلامی کنند یا بر بخش اعظم جهان سلطه یابند و یا نفوذ پیدا کنند. اساسا میدانستند که باید بروند به این دلیل که با کنار رفتن حمایت غرب، زمینه دیگری در دنیای مدرن و پیشرفته امروز برای خود نمیدیدند و نمی بینند. این جوهر روی کرد این جریانات به تروریسم کور است. چه خود بدانند چه ندانند. بن لادن در راس القاعده بویژه سمبل این جهت گیری است: دنیا با مرگ من باید بمیرد..

 

اینها یک دوره با توسل به بیرحمی و کشتارگری گسترده توانستند فضای بین المللی را تحت الشعاع قرار دهند. توانستند سربازگیری کنند. به حوزه های نفوذ جدیدی دست پیدا کنند و سربازگیری های گسترده ای بکنند. اما از چند سال قبل روند اضمحلال و افول این جریان شروع شد. مقاطعی را میشود بعنوان نقطه شروع و نقطه عطفهای این روند افول جنبش اسلام سیاسی نام برد که بویژه خیزشهای توده ای سرنگونی طلبی در ایران علیه جمهوری اسلامی برجسته ترین آنهاست. اما مهترین آن که دیگر همه را در سطح جهان متوجه افول اسلام سیاسی کرد و دیگر قابل انکار نیست انقلابات خاورمیانه و شمال آفریقا در سال جاری است که در کشورهایی که تصور میشد جبنشهای اسلامی دست بالا را دارند و از نفوذ توده ای گسترده برخوردارند، صورت گرفت و این جنبشهای اسلامی در آن تقریبا بطور کامل غایب بودند یا نقش بسیار حاشیه ای داشتند. بویژه در مصر تصور میشد که جریانات اسلامی و بویژه جنبش قدیمی اخوان المسلمین با هر تحول سیاسی ای به جلو سوق داده خواهد شد و فضا را خواهد گرفت. اما رژیم مبارک سرنگون شد و این جریان تازه بعد از آن ناچار شده است اسم خودرا عوض کند و نام خودرا “حزب آزادی و عدالت” بگذارد و رسما رهبرش اعلام کند که در پی حکومت اسلامی و پیاده کردن قوانین الهی نیست و اگر به دولت برسد یک حکومت سکولار را پیاده خواهد کرد!. در تونس هم رگه های دیگری از اخوان المسلمین که شناخته شده بودند اصلا نتوانستند ابراز وجودی بکنند. در سایر کشورها هم کمابیش همین فضا حاکم است. احتمالا در کوتاه مدت این جریانات میتوانند با استفاده از سازمان یافتگی خود در جاهایی جلو بیایند و در دولت نقش ایفا کنند. اما آنچه روشن است انقلابات اخیر یکی از پیامهایش همین نه گفتن به جریانات اسلامی و به اسلام سیاسی بود و دوره اینها بعنوان بازیکنان اصلی صحنه سیاست بسر آمده است.  فکر میکنم انقلاب ٨٨ ایران که مردم میلیونی علیه جمهوری اسلامی به خیابان آمدند تاثیر زیادی در این روند داشته باشد. بهررو خواستم بگویم که روند افول جنبش اسلام سیاسی پیش از مرگ بن لادن شروع شده بود و این ضربه به سازمان القاعده نیز روند افول و انشقاق اسلام سیاسی را سرعت خواهد بخشید. فکر میکنم نه فقط القاعده و جریانات تروریستی، بلکه کل جنبشهای اسلامی حتی به اصطلاح میانه روهایشان با این ضربه فضا را بر خود تنگتر خواهند دید. این به این مفهوم نیست که جست و خیز اسلام سیاسی تمام شده است بلکه به این مفهوم است که روند اضمحلال را دارد طی میکند. به زیر کشیدن جمهوری اسلامی با انقلاب مردم ایران این دوره را بطور قطع تمام خواهد کرد اما سیر انقلابات و رویدادها طوری است که این احتمال هم اکنون باز شده است که اسلام سیاسی قبل از سرنگونی جمهوری اسلامی دیگر به مرده ای تبدیل شده باشد که جای قابل توجهی در دنیا ندارد. این را باید دید.

 

نتیجه اینکه با توجه به شکست قبلی سیاست نظم نوینی و کنار زده شدن نئوکنسرواتیسم، و اکنون روند افول اسلام سیاسی، میتوان با قطعیت گفت که جنگ تروریستها گرچه هنوز تمام نشده اما دارد با شکست هردو سوی آن، به پایان خود میرسد و این رویدادی است که اساسا نتیجه تلاش آن مردمی است که ما آنها را قطب سوم در برابر دو قطب تروریسم نظم نوینی و تروریسم اسلامی نامیده ایم.  و این بسیار امید بخش است و میتوان امیدوار بود که اثرات بسیار رو به پیش و تحول بخش و زیبایی بر جوامع کنونی داشته باشد.*