به مناسبت اول ماه مه

«بزرگان تنها از آن رو بزرگ بنظر می‌رسند که ما (جلو آن‌ها) زانو زده‌ایم، پس بگذار برخیزیم» مارکس
یکشنبه یازدهم اردیبهشت ماه مقارن با یکم ماه می(مه)، روزی است که در آن “کارگران جهان“ حداقل برای یک روز هم که شده، به رویای کارل مارکس جامه‌ی عمل می‌پوشانند و «متحد» می‌شوند
 در جهانی  که کارگر  ابزاری ست  برای فراهم کردن  سرمایه و لذت برای اقلتی ناچیز،
در جهانی که جنگ و کشتار انسانهای بی دفاع توسط دولت های فاشیستی و ضد انسان هر روز ابعادی تازه بخود می گیرد و میلیونها  زن و مرد کودک در گرسنگی و فقر غوطه ورند!
 در جهانی که هیچ کس با کار کردن به جایی نمی رسد و همیشه آنان که بیشتر کار می کنند، رنج بیشتر می برند و بیشتر تحقیر و استثمار می شوند و سرمایه  داران و نوکرانش  که سربارترند قدرت و توانایی بیشتری دارند.

درجهانی که در چهار گوشه اش کارگر و قشر زخمتکش  تولید می کند  و رنج می کشد تا عده ای مفتخور راحت زندگی کنند و از دسترنج آنان سلاح و بمب و وسائل کشنده دیگر تولید کنند .
در شرایطی که دولت های سرمایه داری  همه چیز را بنفع خود مصادره کرده اند.
و به مناسبتهای مختلف خود را همرنگ و غمخوار محرومان می دانند !.  تنها با  قدرت اندیشه برابری طلبانه و رادیکال  و مبارزه پی گیر سازمان یافته می توان  آنها را رسوا و بزیر کشید.
 که متأسفانه کارگران در سراسر جهان در توهم و نا آگاهی  و منافع پرستی کوتاه مدت خود  بسر می برند و توان برپای چنین کار زاری را  ندارند.
 در جهان امروز دیگر از آن طبقه ای که کارل مارکس آن‌ها را طبقه‌ی ویژه‌ای به نام «پرولتاریا» می‌نامید، خبری نیست. طبقه‌ای که بنا به باور وی پس از افول فئودالیسم و با ظهور جامعه‌ی صنعتی، در مقابل طبقه‌ی رشد یافته‌ی بورژوازی قرار گرفته‌اند، طبقه کارگری که از حداقل معیشت، نازل‌ترین سطح دریافت درآمد، آن هم نه به صورت مستقیم که حاصل «کار» خویش را بتوانند در اختیار داشته باشند، بلکه جهان صنعتی و خواسته‌های فربه شده‌ی بورژوازی و تقسیم کار افراطی، آنان را به دور افتادگی از حاصل نیروی یدی و فکری خویش واداشته بود، طبقه‌ای که کارل مارکس همه‌ی آن‌ها را به یک جبهه‌ی متحد فرا می‌خواند تا روزی به “آگاهی واقعی“ دست یابند و به «تولید آگاهی» در جامعه نیز بپردازند، زیرا که براساس آن اعتقاد این تنها طبقه‌ی پرولتاریا بود که می‌توانست مولد آگاهی باشد.

اما امروز دیگر همه می‌دانیم از کارگران متعهد و متحد و آگاه و یکپارچه و سازمان یافته  سراسری که توان انقلاب کارگری   داشته باشد خبری نیست که در هیچ کجا ,  بر اثر تلاش‌ها و مبارزه   همین کارگران و فعالیت‌های پر سود و ثمر فکری و روشنگرانه‌ی اندیشمندان و روشنفکران متعلق به همین گروه‌ها و اتحادیه‌های کارگری، باعث تغییرات عمده در رفتار جهان سرمایه‌داری نمی شود.
  تشکلهای کارگری اروپایی  حتی نسبت به گذشته  عقب نشینی فاحشی کرده اند و خود تبدیل به دنبال رو احزاب راست و و تشکلهای رفرمیستی شده اند .
 در ایران با وجود بیش از ۱۸ میلون کارگر  بجز موارد پراکنده در تلاش برای  تشکل کارگری و گرفتن حق و حقوق  معوقه که با سرکوب مزدوران همراه است  .از مبارزات کارگری برای یزیر کشیدن دولت فاسد و سرکوبگر  خبری نیست. و اکثر آنان در دایره دین و مذهب غوطه ور شده اند.
  دیگر از آن شعارهای کارگران جهان متحد شوید با همان شکل و همان پارامترهای که تئوریسن های ماکسیستی می گفتند و می گویند خبری نیست.
زیرا که دیگر پارامترها سازنده ی دیگری در تعریف این طبقه دخیل شده است. تغییر نظریه‌های رفتار سیاسی گروه‌های انسانی، در دوران معاصر نظریه‌های جدید را بهمراه آورده که بر  این باورند که تنها نیروهای متحول نما و منقلب ساز جامعه کارگران نمی‌باشند،
و گروه‌های دیگر و از طبقات دیگر نیز می‌توانند منشاء تغییرات و تحولات اجتماعی – سیاسی باشند. و جهان شاهد ریزش و خرد شدن روایت‌های کلان و نظریه‌هایی است که مجموعه‌های بسیار بزرگی درون نظام نظری خویش جای می‌گیرند، از این رو دیگر رؤیایی ”متحد شدن“ همه‌ی “کارگران جهان“ در یک جبهه سراسری شاید چیزی شبیه به ناممکن باشد و در حد فقط یک شعار ،
دیگر در این جهان تنها می‌توان از یک جبهه‌ی واقعاً متحد نام برد و آن جبهه‌ی “ستم بران“ در مقابل جبهه‌ی “ستم گران“ می‌باشد، و این جبهه اکنون به گروه‌هایی خُرد و مجزایی تقسیم شده . همه آنهایی که در این نظام ستم و نابرابری را حس می کنند  . زنان کودکان و روشنفکران و قشرهای مختلف در جامعه … می توانند در این تعریف قرار گیرند و بر علیه نظام ستمگر و فاسد در هر کجا اعتراض کنند و باعث تغییر شوند.
این  تعریف به این معنا نیست که امروز کارگران جهان دیگر تحت ستم نیستند، همه‌ی ما شاهد رنج‌های آنان می‌باشیم و می‌دانیم که رنج آن‌ها رنج انسان است، و یادبود این روز یعنی پاس داشتن رنج انسان! جامعه انسانی  در واقع در تلاش برای  آزادی و برابری در همه زمینه هاست و این تلاش را همه با هم با  آگاهی اتحاد  مبارزه  می توانند بسرانجام برسانند.
تنها با کمک حس آزادی است که جامعه می تواند بار دیگر به اجتماع انسانهایی تبدیل شود که برترین نیاز خود، یعنی تشکیل یک دولت دموکراتیک را متحقق سازند. کارل هنریش مارکس
م شکیب ۲۸۰۴٫۰۴٫۲۸