کشتار ۶٧ و تقلای بی شرمانه طرفداران موسوی

“موسوی و خامنه ای و خمینی از اعدامهای ۶٧ خبر نداشتند”!! این ادعای یکی از قلم زنان طرفدار موسوی و “جنبش سبز” است که نوشته اش در این زمینه این روزها توسط طرفداران موسوی روی سایتهای متعددی گذاشته شده است. این شخص که نامش “فرورتیش کردتبار” است در سایت “جرس” نوشته ای دارد تحت عنوان “میرحسین موسوی هیچ نقشی در کشتارهای سال ۶٧ نداشته است”. او در اشاره به گزارشی تحت عنوان “فتوای مرگبار کشتار ١٩٨٨” مینویسد “در این گزارش در اشاره به میرحسین موسوی گفته شده است که او نخست وزیر جمهوری اسلامی در دوره کشتار ۶٧ بوده است” و ایشان یعنی جناب کردتبار “از این جمله بسیار برافروخته شده است” و این جمله را غیر منصفانه و مغرضانه میخواند و میگوید “این اتهام را کسانی به وی می زنند که رهبرانشان در اعدام شدن اعضای حزب مهمترین نقش را داشتند” و منظورش حزب توده است. با خواندن این نوشته انسان از افراط در وقاحت حیرت زده میشود و ارسال این نوشته روی سایتهای متعدد توسط طیفهای مختلف طرفدار “جنبش سبز” و موسوی، نشان میدهد که اینها اولا بشدت زیر فشار برای پاسخگویی به این جنایت قرار دارند، و مهمتر از آن نشان از این دارد که این طیفها نه فقط از جمهوری اسلامی که از سنتهای پروپاگاند این حکومت نیز فاصله ای نگرفته اند. واقعا تصورش را بکنید. سران حکومت از جمله خامنه ای و موسوی و حتی تا آنجا که من خبر دارم برای اول بار خمینی، توسط این شخص ازقتل عام سال ۶٧ تبرئه میشوند و جریاناتی مثل حزب توده و مجاهدین در کنار “طبفهای تندرو حکومت” مقصر این جنایت معرفی میشوند! همکاری حزب توده با جمهوری اسلامی و سیاستهای انحرافی و مخرب مجاهدین از جانب هیچ انسان شرافتمندی قابل دفاع نیست. اما پناه گرفتن در پشت آبروباختگی این جریانات برای تطهیر سران امروز و دیروز جمهوری اسلامی واقعا بی شرمانه و وقیحانه و به حد باورنکردنی ای مسخره است. حقیقت اینست که کل جمهوری اسلامی از سران امروزش تا دست اندرکاران دیروزش زیر فشار شدیدی بخاطر نسل کشی سال ۶٧ و کل جنایات حکومت قرار دارند. و جالب اینست که این نوشته که از جانب کسی از جناح مغضوب حکومت نوشته شده و توسط طیف موسوی توزیع میشود، فقط تلاشی برای دفاع از موسوی نیست، بلکه تلاشی برای تطهیر کل سران جمهوری اسلامی و حتی خود جمهوری اسلامی است و درچارچوب سیاست همیشگی این طیف در دفاع از جمهوری اسلامی قرار میگیرد. برای نمونه به این جمله توجه کنید: “بنده در مقاله ای دیگر،با ذکر مستندات و شواهد بیان کرده بودم که حتی آیت الله خمینی، فتوای اعدام های سال ١٣۶٧ را صادر نکرده بود. وی روحش از این ماجرا خبر نداشت و چون طیفی که مسئولیت اطلاع رسانی در بیت امام را بر عهده داشتند، از جریان نفوذی بودند اطلاعاتی را که به ایشان می دادند اکثر غلط بود..” (براستی شرم و حیا هم چیز خوبی است)  درجای دیگری میگوید “کسانی که خاطرات آیت الله منتظری را خوانده باشند متوجه میشوند که بسیاری از سران بلند پایه نظام روحشان از کشتارهای سال ۶٧ خبر نداشته است” ظاهرا از نظر این شخص آنها که بی رحمانه و مظلومانه اعدام شدند خود مقصر اعدام خود بوده اند و براستی نویسنده در خلال نوشته با گفتن “جریان نفوذی” و اشاره به عملیات “فروغ جاویدان” و برجسته کردن نقش امثال کیانوری در اعدام اعضای این حزب توسط جمهوری اسلامی و امثال اینها دارد به نحوی همین را میگوید. و این واقعا نفرت آور است. او بعد از همه این القائات و توجیهات و تشبثات، یک ابهام بزرگ را بالای سر کشتار ۶٧ میگذارد و وانمود میکند که هنوز روشن نیست که این جنایت چگونه و توسط چه کسی صورت گرفته است! او مینویسد “اینکه جریان اعدام های ۶٧ چگونه، و به دستور چه کسی آغاز شد، بحث مفصلی را می طلبد که مجال بیان آن در اینجا نیست”

لزوم چندانی به پاسخگویی به این نوشته نیست. این جنایت در تاریخ ثبت است. فتوای خمینی برای اجرای بیرحمانه اعدام زندانیان وجود دارد. اعضای “کمیته مرگ” که برخی مثل مصطفی پورمحمدی هنوز نیز از دست اندرکاران حکومتند را همه میشناسند. این جنایت خوشبختانه شاهدان بسیاری دارد. اسناد و فاکتهای زیادی در مورد آن وجود دارد. شاکیان خصوصی بسیاری دارد. این نوع تلاش جناح مغضوب حکومت نیز خود گویای داغ بودن این مساله در اذهان مردم و فشار خرد کننده روی طیف وابسته به حکومت است. این نشان میدهد که سران امروز و دیروز جمهوری اسلامی حتی درزمانی که هنوز این حکومت برسرپاست، دارند در افکار عمومی محاکمه میشوند و میخواهند با فرافکنی راهی برای تبرئه خویش بجویند. اما این تلاشها نه فقط جمهوری اسلامی و سران دیروز و امروزش را تبرئه نمیکند بلکه برعکس بیش از هرچیز خشم و نفرت مردم شریف و بویژه خانواده ها و بستگان آن هزاران نفری که عزیزانشان وحشیانه کشتار شدند را بر می انگیزد. کشتار ۶٧ که بدرست آنرا نسل کشی و جنایت علیه بشریت مینامند، تنها جنایت جمهوری اسلامی نیست بلکه سمبل و شاخص کل جنایات سی ساله جمهوری کثیف اسلامی است که بیش از صد هزار نفر را وحشیانه اعدام کرده است و هنوز نیز دارد به جنایات خود ادامه میدهد. این حکومت و دست اندرکارانش و مدافعانش باید به فراخور حال پاسخگوی این جنایات باشند. قطعا در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی پرونده این جنایات در دادگاههای مردمی مورد بررسی دقیق قرار خواهد گرفت و آمرین و عاملینش محاکمه و مجازات خواهند شد. در آن دادگاه سران این حکومت میتوانند از خود دفاع کنند و هرچه خواستند بگویند اما این نوع دفاعیات و گفتن اینکه میرحسین موسوی نخست وزیر این حکومت “در موقع این کشتارها مشغله اش استقراض خارجی بوده و به چیز دیگری جز وضعیت اقتصادی نمی اندیشیده” و امثال اینها، با هیچ استانداردی یک دفاع محکمه پسند نخواهد بود و کمکی به دست اندرکاران این حکومت نمیکند. موسوی فقط در این دوره نخست وزیر این حکومت جنایت نبوده است. او در دوره کشتارهای سال ۶٠ نیز نخست وزیر این حکومت بوده، در دوره کشتارها و جنایات “انقلاب فرهنگی” کذایی نیز بنا به اعتراف یکی دیگر از دست اندرکارانش در راس “شورای انقلاب فرهنگی” قرار داشته و حتی به قول سروش نام انقلاب فرهنگی را او برای این جنایت پیشنهاد کرده است. و تازه سوال اینست که آیا ایشان امروز که از این جنایت خبردار شده است نظرش در این مورد چیست؟ چرا هنوز از “جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد” دفاع میکند؟ چرا هنوز میخواهد به دوره خمینی بازگردد؟ چرا یک کلمه در مورد این جنایت حرف نزده است؟ بهررو همانگونه که اشاره شد در این زمینه اسناد فراوان است و با روند فروپاشی و فاصله گرفتن افراد از این حکومت قطعا اسناد دیگری نیز رو خواهد شد. مردم با فروپاشی جمهوری اسلامی در پی انتقام گیری نخواهند بود. حداقل تلاش ما اینست که یک دوره انتقام و انتقام گیری به جریان نیفتد. اما حقایق باید روشن شود. کانونهای جنایت باید کور شود. جامعه باید از تعرضات جنبش های ارتجاعی و ضد انسانی نظیر همین جنبش کثیف اسلامی حاکم مصون داشته شود. جامعه باید بعد از سرنگونی حکومت کمر راست کند و به آزادی و شادی و فضایی انسانی دست یابد. یک قدم مهم در این جهت، بازکردن جوانب جنایات جمهوری اسلامی و محاکمه سران و جنایتکاران این حکومت است. دست اندرکاران دیروز حکومت حداقل میتوانستند تاکنون به روشن تر شدن جوانب این جنایت کمک کنند و این کاری بود که میتوانست پرونده شان را در اذهان مردم سبک تر کند نه اینکه بر حقایق خاک بپاشند و تلاش کنند این پرونده را مخدوش کنند.*